سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

بازآفرینی تفكر دینی


احیاء تفكر دینی و بازآفرینی و بازسازی اندیشه دینی مدت هاست كه مشغله فكری پاره ای از مصلحان و عالمان و روشنفكران جامعه ما بوده است

احیاء تفكر دینی و بازآفرینی و بازسازی اندیشه دینی مدت‏هاست كه مشغله فكری پاره‏ای از مصلحان و عالمان و روشنفكران جامعه ما بوده است. در طول تاریخ همواره عده‏ای بوده‏اند كه درد دین داشته‏اند و پالودن و پیراستن آن از پیرایه‏های ناروا و نادرست هر زمان را امیدوار بوده‏اند. ما هم عده‏ای را به نام مصلح و احیاگر می‏شناسیم و از آن میان نامورترین و بزرگترین مصلحان را در عصر حاضر حضرت امام خمینی‏قدس سره می‏دانیم.

سؤالی كه در ابتدا مطرح می‏كنیم و درباره آن به بحث می‏پردازیم این است كه آیا اساسا «احیاء دین‏» گفتاری موجه و معقول است؟ آیا دین آن را تایید می‏كند؟ مگر نه این است كه دین به انسان‏ها حیات می‏بخشد و طراوتی را كه زمینه تكامل آنهاست ایجاد می‏كند؟ پس با این وجود چگونه می‏توان از «احیاء دین‏» سخن گفت. در پاسخ به این سؤال باید گفت: اولا، مراد و مقصود از «احیاء» در عبارت «احیاء دین‏»، احیاء تفكر و اندیشه دینی است نه احیاء خود دین. حقیقت دین امری ثابت، مقدس و نامیراست و هیچگاه غبار كهنگی و كدورت را نمی‏پذیرد.

نكته‏ای كه اكنون باید بدان اشاره كنیم این است كه «احیاء اندیشه دینی‏» در روایات هم مورد تایید واقع شده است. در لسان امیر بیان علی‏علیه السلام آمده است: «احیوا السنهٔ و اماتوا البدعهٔ‏» (۱) آن حضرت در وصف یاران مخلص خود فرمودند: سنت را احیاء و بدعت را بمیراند. امام هشتم علی بن موسی‏الرضاعلیه السلام نیز به یكی از شیعیانشان فرمودند: «احیوا امرنا»: امر ما را احیاء كنید. (۲) مراد از «امر ما» در كلام حضرت، همان معارف و اندیشه‏های دینی است.

از اصول اولیه احیاء اندیشه دینی این است كه اساسا اندیشه دینی نیازمند احیاء باشد تا به احیاء آن پرداخته شود. بدین معنا كه زمانی احیاء اندیشه دینی معنا و مفهوم پیدا می‏كند كه تفكر دینی مسلمانان مرده و ناقص و فرسوده باشد. فهم این‏كه اندیشه دینی به راستی می‏گراید یا به كژی و ناراستی، در گرو علایم و نشانه‏هایی است كه جامعه مرده را از جامعه زنده و سرپا باز می‏شناساند. استاد شهید مرتضی مطهری‏رحمه الله در كتاب حق و باطل دو نشانه برای مردگی و پژمردگی اندیشه دینی برمی‏شمرد: (۳) «نخست آن‏كه در جامعه مرده یعنی جامعه‏ای كه در آن اندیشه دینی آسیب دیده است، دروغ‏ها و نادرست‏ها نیكو جلوه می‏كنند و در دل می‏نشینند و راست و درست پنداشته می‏شوند ولی حقایق و راستی‏ها كریه و نادرست نمایانده می‏شوند و مهجور و متروك می‏مانند. مصداق این مدعا گرایش جامعه به سوی امور خیالی و غیرواقعی است. گرایش به سوی اموری كه همیشه طرحی خارق‏العاده و معجزه‏آسا دارند. هم مصداقی دیگر از آن مدعاست.» این نشانه را در جامعه امروز خود می‏بینیم.

نشانه دیگر تفكر «اعتقادگرایی‏» است. به این معنا كه در جامعه دینی اندیشه و اعتقاد را همه چیز بدانند و برای عمل ارزشی قائل نباشند. این همان تئوری مرجئه است، یعنی سلاح تثبیت‏حاكمیت فرمانروایان و حكمرانان ظالم و غاصب اموی. آنان گرایش مرجئه را ایجاد كردند تا از حاصل اندیشه‏هاشان بهره‏برداری سیاسی نمایند و اعمال ناروا و ناشایست‏خود را صحیح و موجه و بدون عیب نشان دهند. با تاملی در جامعه امروز خود مع‏الاسف، این نحوه تفكر را شاهد هستیم و می‏بینیم كه بسیاری از افراد دیندار چنین می‏اندیشند.

از نشانه‏های بیماری اندیشه دینی، وجود اندیشه سكولاریسم است. یكی از بزرگترین خطرهایی كه اندیشه دینی ما را از یك قرن پیش در معرض تهدید قرار داده و می‏دهد، بینش سكولاریستی درباره دین است. سكولاریسم در یك منظر یعنی اندیشه‏ای كه دین را حقیقتی آن جهانی و فراخاكی می‏داند و آن را با جهان خاكی و دنیای امروز نامربوط می‏انگارد. سكولاریسم، یعنی اعتقاد به كنار بودن دین از عرصه امور اجتماعی و جدا بودن نهادهای سیاسی - اقتصادی و... از دین. در غرب این سخن كه دین توان اداره دریای جوشان و خروشان و پرتلاطم جامعه صنعتی امروز را دارد و می‏تواند آن را آرام سازد، بیشتر به یك طنز شبیه است تا سخن عاقلانه و اندیشمندانه. از حدود یك قرن پیشتر كه ما با غربیان ارتباط برقرار كرده‏ایم نحوه اندیشه غربیان در باب هستی و به تعبیر دیگر، جهان‏بینی آنان و رویكردهای معرفت‏شناختی و فلسفی آنان در لابلای دیگر كالاهایشان به جامعه ایرانی وارد شده است و ذهن عده‏ای و بالاخص روشنفكران را فرا گرفته است.

اندیشه سكولاریستی در جامعه غربی روییده و بالیده است. پاره‏ای از روشنفكران كه این اندیشه را در باور خود گنجاندند به ترویج و تبلیغ آن در این دیار پرداختند و البته این طرز تفكر در ذهن بسیاری از صاحب‏نظران غربی مؤثر افتاد. با ظهور انقلاب اسلامی در میهن ما، عملا یك اندیشه و یك طرح نو از اسلام به میدان افكار امروز جهان پای نهاد كه همان اندیشه دین‏محوری و خدامحوری و حاكمیت مفاهیم و ارزش‏های دینی در اداره جهان توفان‏زده امروز بود كه در مقابل اندیشه سكولاریسم كه مبتنی بر انسان محوری است‏سر برافراشته بود. بی‏گمان مدعای انقلاب ما هم بر اندیشمندان و سیاستمداران مغرب زمین كه بیش از سه قرن است‏با دین و حاكمیت دین و اندیشه‏های دینی سرسازگاری ندارند و دین را به روزنه‏ها و حاشیه‏ها فرا می‏خوانند و هم بر پاره‏ای از روشنفكران داخلی گران آمده است. موج مدرنیسم در نظر اینان چنان رخ نموده است كه نتوانسته‏اند در فضای اندیشه خود جایی برای حاكمیت دین باقی گذارند. انقلاب ما صدای بیداری و كارآیی و تعالی بخشی دین برای بشر گم‏گشته امروز است.

كم نیستند آنان كه ذهن و اندیشه‏شان جایگاه همان بینش سكولاریستی است. جالب این كه همین‏ها، مدعی اصلاحات و احیاء اندیشه دینی در جامعه هستند; برای احیای اندیشه دینی در عصر ما طرحی وسیع باید به اجرا در آید كه مبارزه با آفات یاد شده جزئی از همان طرح است. امید آن‏كه با تلاش بی‏وقفه آنان كه درد و سوز و گداز دین به دل دارند و امید فرد زندگی و جهانگیر شدن این در جهان پر اضطراب امروز را در سر می‏پرورانند، نور بی‏همتای دین بر همه جا بتابد. در سایه دین بشر می‏تواند راه تعالی خود را بازیابد و به كمال واقعی خویش نایل گردد.

پی‏نوشت‏ها

۱. ده گفتار، ص ۱۳۲، انتشارات صدرا، چاپ پنجم

۲. همان، ص ۱۳۳

۳. حق و باطل، انتشارات صدرا، ص ۸۲، ۸۹، ۹۵

سمیه اسلامی