یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
اسلامی سازی شرایط, امکان و امتناع
علوم انسانی در مقابل علوم طبیعی و زیستی است که به شناخت نهادهای انسانی و جاندار میپردازد. به شکل مشخص، از دهه ۱۹۸۰ فعالیتهایی توسط مسلمانان در مالزی و آمریکا (المعهد العالمی للفکر الاسلامی) برای اسلامیسازی علوم انسانی شروع شد، و بر ایران اسلامی پس از انقلاب نیز تاثیر گذاشت. اسلامیسازی که در زبان انگلیسی از آن به Islamization و در زبان عربی از آن به «اسلمه العلوم» تعبیر میشود، نهضت علمیای بود که در سه دهه اخیر، بالاخص در سه کشور فوق رواج یافت، و سعی داشت علوم غیراسلامی را به شکلی اسلامی سازد. اگر بخواهیم بین Islamization و Islamification تمایز قایل شویم، باید بگوییم اصطلاح اول به اسلامیسازی دانشها و اصطلاح دوم به اسلامیسازی جامعه مربوط میشود. تمرکز بحث اسلامیسازی بر علم (science) است، اما به نظر نمیرسد محدود به آن باشد؛ چراکه در خصوص اسلامیشدن فلسفه و فلسفه سیاسی نیز بحث وجود دارد.
بههرحال، بحث بر سر این است که علوم انسانی چگونه و در چه ابعادی (در پیشفرضها، در روش یا در غایات) ممکن است تغییر کند؛ و به تعبیر کلیتر (اسلامیسازی و بومیسازی دانش)، آیا علوم تجربی نیز بومی و اسلامی میشوند؟
از بومیسازی و اسلامیسازی تعاریف مختلف و گاه ناهمگونی به دست آمده است. این دو اصطلاح دچار آشفتگی در تعریف هستند و در صورت نرسیدن به تعریفی واحد، چارهای جز تعیین مراد نمیماند. فارغ از تعاریف متعدد و اختلافی، مقصود از «علم اسلامی» کشف، تدوین، ابلاغ و نشر معرفت از زاویه جهانبینی اسلامی درباره جهان، زندگی و انسان است. پاسخ به سوال اسلامیسازی علوم بین وجود و عدم، یا به بیان دیگر، بین صفر و صد، نیست. علم اسلامی از چند جهت امکان معرفتی جهت محقق شدن دارد و از طرف دیگر، با مشکلات و چالشهایی نیز روبهروست. شاید بتوان گفت مقصود از «بومیسازی» عبارت است از انطباق علوم مربوط به جهانی دیگر، دنیای متجدد، با شرایطی زمانی و مکانی خاص (همانند شرایط ویژه ایران اسلامی پس از انقلاب). حداقل مفروضات بومیسازی دو نکته است: اینکه علم منتزع و بریدهشده از شرایط خاص اجتماعی و فرهنگی ممکن یا نافع نیست و اینکه امکان تطبیق دانش بر شرایط خاص وجود دارد. البته همه سخن در شیوه بومیسازی و ابعاد آن است.ابتدا میتوان به جهات امکان «علم اسلامی» پرداخت. اسلامیسازی به معنای عوضشدن فضای فکری محقق محل اختلاف نیست. پس، اگر مقصود از اسلامیسازی این باشد که فضای فکری محقق دینی شود، کمتر کسی با آن مخالفت دارد.
طبق این فرض، روحیه و فکر یک فیزیکدان دینی و اسلامی میشود؛ و بنابر قاعده «از کوزه همان برون تراود که در اوست» هر آنچه وی میاندیشد، اسلامی خواهد بود.از این فرض که بگذریم، همانگونه که خواهد آمد، بین علوم مختلف باید تفکیک قایل شویم؛ چراکه برخی علوم، مثل فقه و کلام، دینی و اسلامیاند، و اسلامیسازی آنها معنای محصلی ندارد. ما همچنین به تمایز دیگری نیاز داریم: تفکیک بین پیشفرضها، روش و غایات علوم. سیاست اسلامی غایتگرایانه است و ازاینجهت در مقابل سیاست عرفیگرا و نتیجهگرا، اعم از فایدهگرا و عملگرا، قرار میگیرد. حامیان اسلامیسازی ضدسکولارند؛ چراکه قرائت حداکثری از دین با سکولاریسم ناسازگار است. به همین ترتیب، سکولارها نیز به اسلامیسازی اعتقادی ندارند. البته، از حیث نظری، میتوان اسلامیسازی را با درجاتی از تکثر قرائتها قابل جمع دانست. سیاست اسلامی هم به اعتقاد نگارنده غایتگرایانه است و با نگرش پسینی به تاریخ اندیشه سیاسی اسلامی نیز میتوان دریافت که نگرش غایتگرایانه، به دلیل وامداری از فلسفه سیاسی یونان، غلبه مطلق داشته است.
از نظر معرفتی، قایلان به اسلامیسازی لازم است بین دو طرف را به نحوی از انحا جمع کنند: ازاینجهت که به حقایق فرازمانی و فرامکانی اعتقاد دارند، مطلقانگارند؛ همانگونه که به جهت جداکردن شرایط خود از دیگران نسبیانگار تلقی میشوند. پس، معتقدان به اسلامیسازی باید راهی بین نسبیگرایی و مطلقگرایی پیدا کنند. هرچند ممکن است راهی بینابینی پیدا شود. به نظر میرسد سه مبنای قابلجمع بتواند گره از این معما بگشاید: نظریه اعتباریات مابعدالاجتماع، نسبیبودن حقوق و مبانی جماعتگرایانه. شاید علامه طباطبایی با طرح نظریه اعتباریات و مطهری با نسبیدانستن حقوق اجتماعی راهی معقول در این بین پیدا کرده باشند. در بین مکاتب غربی نیز جماعتگرایان (communitarians) در عین اعتقاد به دین و فضیلت، به شکلی نسبیگرا هستند. این سه مبنا قابلجمع به نظر میرسند؛ و میتوانند در ارایه معنای معقولی از «علم اسلامی» ما را یاری رسانند. این سه مبنا ناقد اثباتگرایی (positivism) هستند؛ و در مقابل، با رویکرد هرمنوتیکی قابلجمعند. همه اثباتگرایان با اسلامیسازی معرفت مخالفند، چراکه به وحدت روشی در علوم طبیعی و علوم انسانی معتقدند.
همچنین، همه معتقدان به اسلامیسازی مفروضات اولیه اثباتگرایی را زیر سوال میبرند: «قطع ارتباط میان دستاوردهای علمی - تمدنی بشری و منابع فلسفی تحصلی با انواع مختلفی که دارد و بهکارگیری مجدد این علوم در یک نظام روشمند دینی غیرتحصلی.»نظریه همروی، که نگارنده دنبال میکند، ناقد رویکرد حداکثری و حداقلی نسبت به دین است. رویکرد حداقلی رسالت دین را صرف مبدأ و معاد میداند و چون امور اجتماعی را به عقل وامیگذارد، اعتبار چندانی برای فقه سیاسی قایل نیست. برعکس، قرائت حداکثری از دین انتظار دارد دین در همه حوزهها دخالت و تعیین موضع کند. اسلامیسازی، در شکل کامل و جامع خود، مبتنی بر قرائتی حداکثری (maximalist) از دین است؛ به این معنا که هر آنچه در دانش امروزین یافت میشود در دین نیز از آن سخن به میان آمده و بنابراین میتواند اسلامی شود. قرائت حداکثری در دین، اما، دارای مراتب است. پس برخی تنها معتقد به اسلامیسازی علوم انسانیاند؛ درحالیکه برخی دیگر از اسلامی کردن تمامی علوم، حتی علوم پایه همانند شیمی و فیزیک، سخن میگویند. نظریه همروی راه سومی بین رویکرد حداکثری و رویکرد حداقلی به دین تلقی میشود، و بنابراین، رویکردی بینابین در مساله «علم اسلامی» دارد.
بر اساس همروی فلسفه سیاسی و فقه سیاسی، همانگونه که اشاره شد، فلسفه سیاسی هرچند فارغ از وحی است و در روش باید بر عقل تکیه نماید، میتواند پیشفرضهای دینی داشته باشد. همچنین، در خصوص علوم دیگر لازم است قایل به تفصیل شویم؛ چراکه مقتضای هر علم، با علم دیگر متفاوت است. برخی علوم هستند که به لحاظ موضوع خود به دین میپردازند، مثل فقه و کلام و رجال، که اسلامیسازی در خصوص آنها بیمعناست. علوم طبیعی هم مثل علوم انسانی نیست. در خود علوم انسانی هم باید قایل به تفصیل شد؛ چهبسا بتوان گفت اقتصاد، فلسفه و سیاست بیش از علوم اجتماعی و جامعهشناسی میتوانند اسلامی شوند. در خود اقتصاد هم، بهطور مثال، باید تکلیف مکتب اقتصادی را از علم اقتصاد جدا کرد. بدون شک، اسلام مکتب اقتصادی خاص خود را داراست. شاید در مفهوم اسلامیسازی و بومیسازی این فرض نهفته باشد که دانش در گفتمان مسلط، جهان اول، تولید شده و به هنگام کاربرد در جهان حاشیهای باید اسلامی یا بومی شود. اندیشه اسلامیسازی میتواند با بومیسازی در یک جا جمع شود.
در ایران اسلامی، اسلامیسازی شکل خاص بومیسازی تلقی میشود. به تعبیر گفتمانی، در فرض اولیه اسلامیسازی و بومیسازی نوعی غیریت (otherness) نهفته است، به شکلی که هویت ما را به دیگری (other) و هویت دیگری را به هویت ما، پیوند میزند. پس، اولین نکتهای که در اسلامیسازی و بومیسازی وجود دارد این است که ممکن است به شکلی به مفروضات شرقشناسانه مهر صحت گذاشته شود. نکته دوم این است که اسلامیسازی یکی از حیاتیترین ارکان اسلام سیاسی محسوب میشود؛ به شکلی که علیالظاهر، نمیتوان اسلام سیاسی را بدون این فرض تصور نمود. نظریهپردازان اسلام سیاسی که از دین تعبیری حداکثری دارند، این فرض را از قبل پذیرفتهاند که اسلام در زمینههای فوق استغنا دارد. پس، اسلام سیاسی را بدون اسلامیسازی نمیتوان تصور کرد، اما ضرورتا همه معتقدان به اسلامیسازی در گفتمان اسلام سیاسی جای نمیگیرند. آنچه هست، این است که هرچند اسلامیسازی بحثی اندیشهای و معرفتی است.
مردمسالاری، رواداری، فرهنگ گفتوگو و پرهیز از سیاسیشدن (به معنای منفیاش) از پیششرطهای اسلامیسازی محسوب میشود. نه همه مخالفان اسلامیسازی مخالف با شریعت اسلامند و نه همه شریعتمداران موافق «علم اسلامی»! علاوه بر اینکه مساله «علم اسلامی» دایر بین وجود و عدم نیست، و همانگونه که دیدیم، احتمال تفصیل نیز وجود دارد. پس «علم اسلامی» با تفاصیل فوق و به شرط تحقق زمینهها و فقدان موانع، منتفی نیست، و اقتضای معرفتی و عملی دارد.
پینوشتها در دفتر روزنامه موجود است.
صادق حقیقت
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست