شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

موسیقی در رساله علم النبض


موسیقی در رساله علم النبض

موسیقی درمانی میوزیک تراپی مقوله ای است اصطلاحاً «بینا ـ رشته ای»,از علوم نسبتاً جدید با ریشه های قدیمی جدید است از این بابت که شاید هنوز بیش از چند دهه از طرح و بررسی و تدوین مبانی اولیه آن در چهارچوب یک سیستم علمی نمی گذرد

گردد از جان، مرد موسیقی‌شناس

لحنِ موسیقی خلقت را سپاس (عطار)

«و علمِ رگ که علمِ نبض خوانند، علم حالِ روح است... و بیشتر دلیلِ بودنِ نبض بر حالِ دل است. زیرا که دل جایگاه روح است...».

رگ‌شناسی، تصنیف حکیم بزرگ ایرانی شیخ‌الر‌ئیس ابوعلی حسین‌بن‌عبدالله معروف به ابن‌سینا. تصحیح و مقابله از سید‌محمد الحسینی المشکوه.

تهران، چاپخانه آفتاب، فروردین ۱۳۱۷، ش + ۲۹ صفحه.

موسیقی‌درمانی (میوزیک‌تراپی) مقوله‌ای است اصطلاحاً «بینا‌ ـ رشته‌ای»،از علوم نسبتاً جدید با ریشه‌های قدیمی. جدید است از این بابت که شاید هنوز بیش از چند دهه از طرح و بررسی و تدوین مبانی اولیه آن در چهارچوب یک سیستم علمی نمی‌گذرد. در عین ‌حال، ریشه‌های بسیار قدیمی دارد زیرا می‌توان هنوز در قبایل بدوی آفریقا، مراسم سرخ‌پوستان، و همین‌طور جنوب ایران (تا یک دو دهه قبل که مراسم «زار» به سرپرستی «بابا»های اصیل این مراسم برگزار می‌شد) و بالاخص در بقایای تمدنهای قدیمی و استفاده از موسیقی در مراسم آئینی، نشانه‌های آن را جست‌وجو کرد. بشر از دیرباز به تأثیر جادویی موسیقی بر ژرفای روان ناخودآگاه پی برده و ارتباط بین تن و روان را از طریق تجربه مستقیم دریافته است.

«موزیک‌تراپی» در ایران قبل از انقلاب، به طور نظری، آن هم در سطحی بسیار محدود، مطرح بود و بعد از انقلاب، تقریباً از سالهای ۱۳۶۶ ـ ۱۳۶۷ به بعد، دوباره مطرح شد و در این زمینه مقالات و کتابهایی و در سال ۱۳۸۱ توسط مرکز موسیقی حوزه هنری با همکاری انجمن موسیقی درمانی آلبوم ۱۲تایی صوتی به چاپ رسیده که اگرچه برای شناخت مباحث کلی این رشته سودمند است، لیک، گذشته از ارزش تخصصی و علمی آن، در کاربردهای عملی و فراگیر آن، هنوز جای بحث بسیار است، نتوانسته است، مطابق نیازهای جامعه پیچیده و متنوع ایران امروز، مصادیق کاربردی ـ علمی دقیق و تعمیم‌یافته و مستقیمی پیدا کند. مضافاً اینکه در بسیاری از این آثار قلمی، به موسیقی ایرانی کمابیش بی‌اعتنایی شده و گاه به دیده تحقیر در آن نگریسته‌اند. بدون اینکه حداقل جایی برای تعدیلهای احتمالی حرفهای خود در آینده، در نظر بگیرند! موسیقی درمانی در ایران، با عنایت به موسیقیهای ایرانی، مقوله‌ای است که شاید هنوز عینیت نیافته و لازمه رشد ضریب‌ اطمینان به دستاوردهای آن، سالها کار لابراتواری دقیق و مستمر بر موسیقی و روان‌درمانی و بررسی ارتباط علمی این دو است.

طبق فهرستی که در سایتهای مربوط به این رشته قابل دسترسی است، مجموعه مقالات نوشته شده درباره موسیقی درمانی در جهان پیشرفته، از سال ۱۹۸۵ تا ۲۰۰۳، بیش از صدها عنوان است و تازه اینها مقالاتی هستند که واجد صلاحیت علمی شناخته شده و برای خواندن توصیه می‌شوند. حساب مقالات سرگرم‌کننده سایر نشریات که حکایت دیگری است. مقالات این فهرست، بیشتر به زبان انگلیسی است و زبانهایی چون فرانسه و آلمانی و اسپانیایی در اقلیت هستند.

رشد روزافزون این مقالات شاهدی هستند بر توجه به شاخه‌هایی از علم، که تا چهل سال پیش هیچ‌کس تصور مطرح شدن آن را هم نمی‌کرد.

با این همه، نویسنده در گفت‌وگوهایی که با بسیاری از موسیقیدانان، (از حرفه‌ایهای اهل صحنه تا چهره‌های جدی دانشگاهی) درباره موسیقی‌درمانی داشته است، استقبال شورانگیزی از جانب آنان را مشاهده نکرده است، بی‌تردید، دوری فضاهای کار و تجربه موسیقیدانان از پزشکان و نداشتن فضای مشترک برای تبادل افکار و عقاید و دستاوردها، «حیاتی نبودن» و جدی گرفته نشدنِ موسیقی‌درمانی برای موسیقیدانان را نیز نباید از چشم دور داشت. اما یکی از چهره‌‌های جدی پژوهش در موسیقی، نظری دیگر دارد. به نظر این پژوهشگر، موسیقی درمانی اساساً رویکردی بیشتر ایده‌آل است تا رئال، و ریشه در پوزیتیویسم و رویکردهای مربوط بدان دارد؛ و نیز شاید ریشه در «کمّی ـ گرا» کردن هر شاخه‌ای از معارف و هنرها که در ذات خود کمیت‌گرا نیستند و عملاً با پارامترهای بسیار متعدد و متغیری سرو‌کار دارند. پارامترهایی وابسته به شرایط بسیار، بسی پیچیده‌تر از آن حدی که بتوان در چهارچوب فرمولهای درسی و یا تجربیات بالینی، آنها را خلاصه کرد و تعمیم داد. این نظر، اگر کاملاً قابل پذیرش نباشد، کاملاً هم قابل رد و طرد نیست و باب بحث و گفت‌وگویی بسیار جدی را می‌‌تواند بگشاید.

در طب قدیم ایران، موسیقی (یا به‌اصطلاح همان زمان «علمِ تألیفِ نِغَم») جایی درخور و شایسته دارد. اطبای قدیم اکثراً با موسیقی علمی و موسیقی عملی آشنا بودند و در بسیاری رسالات آمده که طبیب باید نبض‌شناس و ضرب‌شناس باشد و از روی نظام ضرب و وزن نبض، رد پای بیماریهای گوناگون را تشخیص دهد. مسلماً تربیت علمی دانشمندان قدیم با اهداف متفاوتی نسبت به اهداف امروزی (در امر آموزش) انجام می‌شد. قدما هنگام تحصیل، از کلیات هر علم زمینه‌های لازم را می‌آموختند و به‌اصطلاح جامع‌الاطراف بودند.

سیر تحصیلی آنان از علوم منقول به معقول می‌رسید و معجونی بود از ادبیات، کلام، فلسفه، حکمت، فقه، نجوم، ریاضیات و هندسه، موسیقی و ... بالاخره رشته‌ای که به‌عنوان تخصص اصلی برمی‌گزیدند. نمونه «این نوع تربیت علمی» را در رساله «احصاءالعلوم» و یا رساله «جامع‌العلوم ستینی» و بسیاری رسالات مشابه از این دست می‌توان دید و خواند. از این رو، جای موسیقی در بسیاری از رسالات طبی قدیم، قابل تشخیص است. از جمله رساله «تقویم‌الصحه» (به کوشش مرحوم حسین خدیو جم) و همین رساله «معرفه‌العروق» (رگ‌شناسی) که کتابی نایاب است.

نگارنده، کتاب‌شناسی نسبتاً جامعی از مقولات موسیقایی در رسالات طبی قدیم را جمع کرده (اعم از نسخه‌های چاپی یا خطی) که شاید از این طریق بتواند به گوشه کوچکی از گستردگیهای علمی ـ هنری دنیای ایرانیان قدیم، راهی اندک بگشاید.

چهارچوب اصلی مباحث موسیقایی در تمام این رسالات، تقریباً مشترک است و نشان می‌دهد که دانشمندان هنرشناس آن زمان با همان مصالح علمی دوره خود توانسته بودند از طریق پژوهش و تجربه، نوعی وحدت نظری را حاصل کنند. وحدت نظری‌ای که مسلماً بر کارکردهای عملی طب در دوران قدیم، تأثیر مثبت فراوانی داشته است.

واضح است که متون آن زمان، برای امروز دیگر کاربرد عملی ندارد. زیرا در حال و هوا و فضای زندگی همان دوران طرح‌ریزی و استفاده می‌شده است و هیچ‌کدام از مفاهیم آن روز ـ حتی کمیت‌گراترین و اصطلاحاً فیزیکی‌ترین آنها ـ در دنیای امروز مصداق عملی و معینی ندارد. فی‌المثل در بسیاری از کتب، سفارش شده که درموقع فلان مرض، مقام (مثلاً:) چهارگاه را هنگام صبح بخوانند و فلان دارو را با ترکیب خاص به بیمار بخورانند و ... صرف‌نظر از اینکه از مطالب فوق، چه‌مقدار‌شان واقعاً واجد صلاحیت بوده و چه مقدارشان برخاسته از تصورات ذهنی نویسندگان آن، باید به مجموع شرایطی که قوانین دستاوردهای علمی را «کاربردی» می‌کند نیز توجه داشت. همه می‌دانیم که پزشکی، علی‌رغم الزام تحصیل علمی و عملی طولانی‌مدت آن، نهایتاً مبتنی بر تقطیر ماحصل تجربه و دانش، به‌اضافه حس و شهود و شم درونی ویژه طبیب است و حاصل امتزاج صحیح تربیت علمی و استعدادهای ذاتی فردی که به این راه قدم گذاشته است.

پزشکان درس‌خوانده ولی ناموفق کم نیستند و از همه واضح‌تر اینکه نه در آن زمان و نه در این زمان، هیچ‌کس تنها با خواندن کتب پزشکی، طبابت را نیاموخته است. بلکه راز و رمزهای عملی آن تنها و تنها در کار مستقیم زیر نظر استاد آموخته می‌شود و تجربه در این میان نقش اساسی دارد.

از طرف دیگر، مدرنیزاسیون در زندگی انسان امروز ـ اعم از جهان اول تا جهان سوم ـ تمام قواعد و قوانین و الزامات حاکم بر زندگی انسانها را طوری تغییر داده که حتی با پنجاه سال قبل هم قابل مقایسه نیست، چه رسد به زمانهایی بسیار دورتر‌ـ و اصولاً درک فضا و روابط و معنویت دنیای قدیم برای امروزیها به هیچ‌عنوان مقدور و میسر نمی‌تواند باشد.

از این رو مکتوبات باقی‌مانده از آن دوران (از دواوین شعرای متقدم تا رسالات طبی) بیشتر برای ما ارزشهای مربوط به «تاریخ‌نگاری علمی» را داراست:

یکی از نفایس این رسالات، «رگ‌شناسی» است که در سال ۱۳۱۷ به کوشش دانشمند فقید سید محمد مشکوه چاپ شده است. در مقدمه آن (که بسیار مفصل و در واقع شرح متن است) می‌خوانیم:

«... رساله حاضر برای درج شدن در مجموعه رسائل دانشکده معقول [و منقول] به تصحیح این ضعیف آماده چاپ شده بود... این نامه کم‌حجم به منزله مترجم یا فرهنگ لغتی که ما را به اوضاع و احوال رگ ‌جنبان یعنی نبض راهنمایی می‌کند و شرح می‌دهد که وابستگی احوال نبض با تندرستی و بیماریهای گوناگون به‌ویژه بیماریهای دل صنوبری چگونه است... تا جایی که اطلاع حاصل است، بعد از کتاب «الابنیه» که به امر منصور‌بن نوح سامانی (۳۸۷ ـ ۳۸۹ق) تصنیف شده و در اروپا به طبع رسیده، رساله حاضر قدیمی‌ترین کتاب طب است که در زبان پارسی به دست آمده... نام دیگر آن، «رساله فی‌النبض بالفارسیه» است...».

علامه مشکوه، شرح مشبع و مستوفایی در باب انتساب این نسخه به شخص شیخ‌الرئیس بیان داشته و با دلایل کافی، انتساب آن را به ابوعلی مسکویه رد کرده است و جالب اینکه یکی از دلایل او به مباحث «موسیقایی» ربط می‌یابد:

«صاحب نامه دانشوران از رساله حاضر نسخه‌ای مغلوط به دست داشت و چون در مقدمه نسخه مورد اشاره، در القاب علاءالدوله، کلمه «الدین» در «عضدالدین» به کلمه «الدوله» که شبیه آن است تحریف شده بوده و به جای «عضد‌الدین»، «عضدالدوله» نوشته بوده، غلط ناسخ [است] و اطلاع نداشتن خود او از اینکه مصنف در دیباچه پارسی خود غالباً لقب «عضد‌الدین» [را] هم با القاب «علاءالدوله» توأم می‌نماید، سبب شده است که مصنف «نامه دانشوران» رساله حاضر را تصنیف زمان عضدالدوله دانسته و به واسطه همین اشتباه «ابوعلی‌ سینا» را که در عنوان کتاب بوده، تحریف «ابوعلی مسکویه» شمرده و چون قرینه‌ای بر درستی مدعای خود نیافته (با اینکه مسئله موسیقاری بدون نبض در این رساله و در کتاب قانون اختلاف دارد)یاری جسته است. در صورتی‌که این مسئله، بدون اختلاف در اینجا و در کتاب قانون به یک نحو آمده و با اینکه در هر دو کتاب، شیخ با رأی جالینوس مخالف است و (ضبط نسب موسیقاری را برای پزشک غیرممکن و برای موسیقیدان هم دشوار می‌داند)، در اینجا قدری عصبانی شده و چنان که عادت وی بوده، قلم را از رشته علمی منحرف و به بدگویی و طعنه زدن بر جالینوس آلوده ساخته است».

در اینجا به یکی از متون پرمایه و خواندنی به اسلوب قدیمی برمی‌خوریم که البته جزو حواشی و یا پاورقیهای استاد مشکوه بر مقدمه خویش است و نشان‌دهنده احاطه نظری او بر «مکتوبات موسیقاریه» است و البته نشان‌دهنده علاقه‌ای که او محققاً به این هنر شریف داشته ولی خود عملاً دست‌اندرکار نبوده و تنها به نظاره‌ای از راه دور بسنده کرده است.

رساله رگ‌شناسی، هم از حیث انتساب به ابن سینا و هم قدمت بسیارش و هم پارسی بودن آن، اهمیت زیادی دارد و از منظر تاریخ علم موسیقی در ایران قدیم نیز حائز اهمیت است.

حواشی مشکوه بر مقدمه خود و اشاره به «مباحث موسیقاریه»:

جالینوس پندارد که قدر محسوس از مناسبات وزن آن است که بر یکی از نسب موسیقاری مذکور باشد یا بر نسبت‌الکل و الخمسه و آن بر نسبت سه ضعف است چه آن نسبت ضعف است که با نسبت زائد به نصف تألیف شده و آن همان است که آن را نسبت‌الذی بالخمسه نامند، و بر نسبت‌الذی بالکل و آن ضعف است، و بر نسبت‌الذی بالخمسه و آن زائد به نصف است و بر نسبت الذی بالاربعه و آن زائد به ثلث است که بر نسبت زائد به ربع بعد محسوس نمی‌شود و من ضبط این نسبتها را به حس (به حبس) بزرگ می‌شمارم و آسان می‌دانم بر کسی که به درج ایقاع و تناسب نغمه‌ها به ممارست صناعت معتاد باشد... . (کتاب القانون، چاپ تهران، تعلیم سوم از فن دوم از کتاب اول ص ۸۷)

در علم موسیقی دو بحث می‌کنند یکی: از احوال نغمه‌ها از آن رو که میان آنها مناسبت و منافرتی موجود است و آن را تألیف نامند.

دوم: از زمانهایی که در میان آن نِغَمها می‌افتد، و این را ایقاع می‌خوانند.

معلوم است که اگر یک نغمه مکرر شود چیزی از آن مناسب حال نیست اما وقتی که نغمه مختلف می‌شود از مجموع هر دو نغمه بعدی پیدا می‌شود و چون یک نغمه از دیگری بیش باشد میان آن دو نسبتی است، و این نسبت یا متنافر است یا متفق، و دو نغمه وقتی متوافق می‌باشند که اندازه تفاوت مانند متفاوت باشد یا به‌ فعل یا به قوت (و معنی قوت در اینجا آن است که از مکرر کردن نغمه آنچه این نغمه به قوت مثل آن است پیدا شود) و اگر چنین نباشد نغمتین متفق نبودند. مثال دو متفاوت که تفاوت میانشان به فعل مثل احدالمتفاوتین باشد دو نغمه است که یکی دو برابر دیگری بود، مانند هشت و چهار زیرا که تفاوت به چهار است، و چهار به فعل برابر است با نغمه متفاوت کوچک که آن هم چهار بود، و اما مثال دو متفاوت که تفاوت با متفاوت به فعل برابر نیست دوگونه است، یکی آنکه متفاوت کوچک‌تر از تفاوت است و به قوت مثل آن است، دیگر آنکه تفاوت کوچک‌تر از متفاوت است و به قوت مثل آن است، دیگر آنکه متفاوت کوچک‌تر از تفاوت است به قوت با تفاوت برابر است، مثال اولی: دو نغمه که یکی مثل دوم و مثل جزء او باشد، پس تفاوت به جزء نغمه کوچک باشد و جزء نغمه کوچک به قوت مثل آن است، و این قسم را نسبه‌المثل و الجزء گویند، و شریف‌ترین اقسام این قسم نسبت مثل و نصف است چنان‌که دو و سه، زیرا که تفاوتشان برابر است با نیمه نغمه کوچک، و از یک‌بار که یک را مکرر کنند تفاوتشان برابر است با نیمه نغمه کوچک، و یک‌بار که یک را مکرر کنند نغمه کوچک پیدا می‌شود، و این را نسبت مثل و نصف خوانند، و پس از این نسبت مثل و ثلث است چنان‌که نسبت سه یا چهار زیرا که تفاوت میان ایشان به یکی است، و یکی ثلث سه است، و دوبار که زیاد شود سه می‌شود، و این نسبت مؤخر است از سبت مثل و نصف که به یک زیادت برابر کوچک‌تر می‌شد و بعد از این نسبت مثل به توالی می‌آید.

قسم دوم که متفاوت است مثل تفاوت به قوت و این وقتی است که یکی از دو نغمه چند برابر دیگری باشد تا میانشان به چند برابر کوچک‌تر باشد، پس نغمه کوچک به قوت مثل مقدار تفاوت باشد و این قسم را نسبه‌الاضعاف خوانند، و نخستین این قسم ثلثه اضعاف است زیرا که تفاوت میانشان آنگاه پیدا می‌شود که متفاوت دو‌بار مکرر شود مثال آن نغمه که بر عدد دو است و نغمه دیگر به عدد شش و تفاوت میانشان چهار است و دو که متفاوت است نیمه چهار است (که مقدار تفاوت بود) و چهار از یک‌بار مکرر کردن دو پیدا می‌شود، پس ازین نسبت اربعه اضعاف است چون نسبت هشت به دو چه تفاوت میان دو و هشت به شش است، و اگر دوبار دو مکرر شود تفاوت که شش است به‌وجود می‌آید، و سپس این نسب خمسه‌الاضعاف است چون نسبت دو به ده، و بر همین قیاس نسبتهای دیگر بیرون می‌آید، و این قسمتها قسمتهای متفق اصلی است که آنها را متفق به اتفاق اول نامند، و اینها چندگونه است:

اول نسبتهای بزرگ و آن نسبت ضعف است که الذی بالکل گویند پس از آن نسبت سه ضعف است و نسبت چهار ضعف، و آن را الذی بالکل مرتین می‌خوانند، و دوم نسبتهای اوساط است و آن نسبت مثل و نصف است و آن را الذی بالخمسه گویند پس از آن نسبت مثل و ثلث که الذی بالاربعه نامیده می‌شود، سوم نسبتهای کوچک است و آن نسبتهای مثل و جزء است و ابتدای این قسم از نسبت مثل و ربع است، و همچنین تا جایی که تفاوت به شنیدن ادراک می‌شود، و بزرگ‌ترین نسبت بزرگ که در موسیقی به‌کار برده می‌شود نسبت الذی بالکل مرتین است و کوچک‌ترین نسبت مستعمل آن است که زیادتی زائد بر ناقص نیمه نیمه نیمه نیمه کوچک‌ترین ابعاد باشد، و آن را طنینی می‌گویند.

مقصود شیخ این است که کوچک‌ترین نسبتهای بزرگ الذی بالکل است پس از آن نسبت سه ضعف پس از آن نسبت چهار ضعف که الذی بالکل مرتین نامیده می‌شود و بزرگ‌ترین نسبتهای بزرگ که در موسیقی به‌کار برده می‌شود الذی بالکل مرتین است پس از آن نسبت سه ضعف پس از آن الذی بالکل اما در نبض بزرگ‌ترین نسبتهای بزرگ را الذی بالکل مرتین قرار نداده‌اند بلکه بزرگ‌تر را نسبت سه ضعف قرار داده‌اند مثل نسبت شش به دو، و این نسبت نسبه الکل و الخمسه نامیده می‌شود، زیرا که در این نسبت شش است به چهار و این نسبت مثل نسبت سه به دو است چه شش زائد است بر چهار به دو که نصف چهار است و این نسبت را الذی بالخمسه می‌نامند و در این نسبت نسبت چهار است به دو که الذی بالکل نامیده می‌شود پس نسبت سه ضعف عبارت است از نسبت ضعف که در نسبت دو به چهار به‌دست می‌آید در صورتی که مرکب شود با نسبت زائد به نصف که از نسبت شش به چهار پیدا می‌شود و بالجمله کمترین نسبت محسوسه بزرگ را نسبت سه ضعف قرار داده است و پس از این نسبت نسبت الذی بالکل که نسبت ضعف است مثل نسبت چهار به دو و پس از این نسبت وسطی محسوس می‌شود و اول آن نسبت مثل و نصف است که الذی بالخمسه نامیده می‌شود پس از آن نسبت الذی بالاربعه و الزائد ثلث است و اما از نسب کوچک مستعمل در موسیقی جز الزائد ربعاً در نبض دریافته نمی‌شود. (از موسیقی کتاب الشفاء و شرح قانون فخر‌الدین رازی اقتباس شد).

بعد از این حاشیه جامع، سی‌ویک منبع معتبر برای نگارش شرح حال جامع و کامل ابن ‌سینا را (که عمدتاً چاپ مصر و لندن و ترکیه‌اند و یا نسخه خطی) نام می‌برد که هنوز هم جزو کامل‌ترین متون منبع‌شناسی در این زمینه هستند، و نمونه خوبی از احاطه علمی و بسیارخوانی و بسیاردانی دانشمندانی که مشکوه نمونه‌ای استوار از آنها بود. وی مآخذ تصحیح رساله علم النبض را نیز ارائه داده است.

● شرح فصول و مطالب رساله:

شیخ، بعد از ذکر خداوند و حمد پیغمبر(ص) و تکریم حکمران زمان که مشوق او در نگارش کتاب بوده، به نگارش مطالب رساله خود می‌پردازد. وی به جای «فصل اول»، تنها کلمه «فصل» را آورده و جای «فصل دوم»، «فصل دیگر» نوشته و ... الخ

فصل، در بیان مطلبی است و در هر پاراگراف، استاد مشکوه، با استفاده از هلالین () و کروشه [] و ستاره و اندیس ـ ارقام کوچک بالای کلمات که برای رجوع به پانویس هستند ـ به دقت هرچه تما‌م‌تر، موارد اختلاف نسخ را مشخص کرده است. خلاصه مطالب هر فصل، چنین است:

۱) ‌اندر (همه)ی اصلها [ی] او: چهار گوهر [عنصر] عالم و چهار مزاج؛ تعریف تن و روان و روحهای اصلی.

۲) بیان خصوصیات تن حیوانی و نقش اغذیه و تأثیر هوا در روح و تن.

۳) تعریف رگ و شریان و اقسام آنها.

۴) تعریف عوامل نبض: حرکت انبساط، سکون سپس حرکت انبساط، حرکت انقباض، سکون سپس حرکت انقباض/ شرح اجناس دهگانه راه یافتن دلیلهای رگ.

۵) شرح اندازه حرکت / باب تیزی و درنگی/ باب قوت و ضعف/ باب دیرآمدن/ باب گرمی و سردی/ باب نرمی و سختی/ باب پری و تهی/.

۶) شرح باب به یکدیگر ماننده بودن و نابودن / باب نظام و [بی‌نظامی] که کاملاً مربوط به مباحث موسیقایی است و ما عیناً در اینجا آن را نقل می‌کنیم:

«... و همچنین اندر نبض نوعی است موسیقاری خاصه اندر اختلاف (و) نظام۱. و جالینوس می‌گوید: به باب وزن که نسبتهای وزن آنچه اندر حس آید و حس آن را اندر یابد یکی نسبت الذی بالکل و الخمسه است نسبت سه یکی بود چون آواز بم۲ و آواز سبابه زیرا ۳ که سبابه زیر سه یک مطلق بم است۴، و دیگر نسبت الذی بالکل چون مطلق بم و سبابه ۵ بود، و وی نسبت دو به یکی است۶ [و] دیگر نسبت‌الذی بالاربعه چون (مطلق هر زودی به خنصر وی تا به زود زیرین وی و دیگر هست هم چندانک و چهار یک چون) نسبت مطلق هر زودی‌۷ به بنصر[و]ی و این‌۸ سخن از جالینوس فضول است، و غلط، اما فضول آن است که اندر بجشکی۹ موسیقی گفتن بازار کردن بود؛ خاصه۱۰ که هیچ حکیمی را اندر بجشکی۱۱ به کار نیاید و اگر ندانند۱۲ هیچ زیان ندارد. و هیچ بجشک۱۳ نداند که [وی] چه می‌گوید الا که پیشه موسیقی بیاموزد، و [آن] کاری دراز بود.

و اما غلط دو غلط است یکی آنکه ۱۴ نزدیک پیشه‌وران۱۵ موسیقی الذی بالکل و الخمسه[والذی بالخمسه] به حکم حس یکی بود، و دیگر (که) آن کس که کرس۱۶ سرای بود اندر تألیف۱۷ یا اندر ایقاع (به گوش) اندر یابد این همه نسبتها[را] لکن۱۸ به زیادت خمس و سدس و سبع و ثمن و تسع بود. و نیز باریک‌تر، خاصه آنچه ۱۹ مستعمل[تر] است، خواهی به رگ و خواهی به رقص و خواهی به آواز، و را همه ۲۰ یکی باشد، ولکن خواست که مردمان گویند که وی موسیقی داند،[و] وی به جشکی نیک دانستی۲۱ و دیگر عملها کند۲۲ گفتی، و چنین خواست که حدی بنهد۲۳ میان اختلاف بزرگ، و اختلاف کوچک، و ندانست نهادن.

اما جنس۲۴ وزن و بی‌وزن آنست که هر نبضی را زمان حرکتی است۲۵ و زمان سکون.۲۶

اگر انقباض محسوس باشد [زمانها چهار بوند، و اگر انقباض محسوس نباشد] زمانها دو بوند۲۷، و هر زمانی که با دیگر۲۸ زمان نسبتی بود، لامحاله، این نسبت وزن باشد، (و نسبت موسیقار اندر اینجا بیشتر به دید آید، و بیشتر و درست‌تر اندر یافته شود، بلکه خود به حقیقت اندر اینجا بود.)

وزن۲۹ دوگونه بود یکی آن است که (وزنش نیکو بود، و دیگر آن است که وزنش نیکو نبود) و این سه‌گونه باشد یکی را گسسته وزن و گذشته ۳۰ وزن خوانند، و به تازی متغیرالوزن و مجاوزالوزن(خوانند و ) این۳۱ آن باشد که وزن دندانی۳۲ چون وزن (دندان) بزرگ‌تر بود به یک درجه۳۳، چون نبض کودک آنگاه که وزن نبض برنا دارد۳۴، یا نبض برنا که چون نبض پیر[بود].

و دوم ۳۵ را جدا وزن خوانند، و به تازی مباین الوزن. (خوانند،) چنانکه نبض کودک که به ۳۶ نبض پیر ماند، و سیم [را] خارج‌الوزن۳۷ خوانند، چنان‌که [نبض] به هیچ ۳۸ دندان نماند.

۷) اندر نبض مستوی و مختلف: دوگونه اختلاف اندر نبضها اختلاف میان انگشتان یک نبض.

۸) اندرگونه‌ها از نبض مرکب که نام [های] خاص دارد.

۹) اندر سببهای نبض: آلت، قوت و حاجت / انواع نبض: نران، مادگان،‌ کودکان، برنایان، دو مدیگاه، پیران.

و خاتمه آن: «این اصلها [ی] کل است اندر علم نبض که حکیمان گفته‌اند و اما نبض[بیماران و] و بیماریها شاید گفتن به تفصیل انشاالله تعالی، تمت الرساله بعون‌الله و حس توفیق، تُم‌تُم‌تُم.

رساله رگ‌شناسی، هم از حیث انتساب به ابن‌سینا و هم قدمت بسیارش و هم پارسی بودن آن، اهمیت زیادی دارد و از منظر تاریخ علم موسیقی در ایران قدیم نیز حائز اهمیت است. زیرا مبحثی جدی و مسقل درباره موسیقی دارد و برخلاف سایر رسالات متأخر، حکایت از تسلط فنی مؤلف بر علم و عمل موسیقی دارد. حال، چه در تأیید موسیقی و ارتباطش با طب باشد و چه در تکذیب آن؛ و این بحث نشان‌دهنده نکته‌ای مهم است حدفاصل بین حیطه‌ای که طب تنها به‌عنوان علم معرفی می‌شود و حیطه‌ای که شهود شخص حکیم از این علم در ارتباط مستقیم با مخاطب خود، به سرحد دریافتها و ظرافتهای هنرمندانه می‌رسد. بلاتردید، حرف جالینوس از لحاظ علمی درست است و نمی‌توان قواعد موسیقی را برای مسائل طبی، دربست مورد استفاده قرار داد.

زیرا موسیقی، نهایتاً هنر است و نه علم. هر‌چند قواعد علمی را در بطن خود داشته باشد. همان‌طور که پزشکی نیز می‌تواند در بعضی نکات ظریف، از جنبه‌های هنری عاری نباشد. به بیان دیگر، موسیقی، هنری است که قابلیت کاربردهای علمی را دارد و پزشکی، علمی است که می‌تواند با نگرشی کاملاً هنری به کار گرفته شود. جمع طبیب روحانی و طبیب جسمانی، در وجود یک نفر، نادره‌ای می‌سازد که شفادهنده ارواح خسته و پیکرهای درهم شکسته مردمانی است و حکیم بزرگ، حجت‌الحق، شرف‌الملک و شیخ‌الرئیس ما ابن ‌سینا، نادره مردی از این تبار بود. سلطانی که هنوز هم سکه رایج او در موزه تاریخ علم بشر، عیار و اعتبار خود را دارد.

خانه قدیمی و باغچه کوچک او در نیاوران (که هنوز هم پلاک قدیمی «کوی مشکوه» در آنجا باقی است) جایگاه موسیقی‌شناسان وزین زمانه بود و او با موسیقیدانان نامداری چون علی‌نقی وزیری و روح‌الله خالقی معاشرت داشت که برخلاف موسیقیدانان عامی آن عهد، هر دو اهل قلم و کتاب و نگارش بودند.

سید علی رضا میرعلی‌نقی

پی‌نوشتها:

۱.[توضیح از علامه مشکوه]: دیگر رساله‌ای است [که] در بیان نبض به زبان فارسی نوشته است. در عنوان آن رساله نگاشته است: فرمان عضدالدوله به من آمد کتابی کن اندر دانش رگ ـ همانا گروهی که در علم، سیر تتبع وافی دارند می‌دانند آن دیباچه از حلیه صدق عاطل است. چه یک سال قبل از تولد شیخ‌الرئیس عضدالدوله وفات کرده است و آنچه به‌خاطر می‌رسد این است که آن رساله را ابوعلی مسکویه در عقد تألیف آورده و یا آنکه کاتب اشتباه کرده است به جای مجدالدوله یا شمس‌الدوله، عضدالدوله‌ نوشته است. ولی آن مسئله موسیقاریه که در قانون فرموده است و عباراتی که برخلاف آن در آن رساله ثبت است. قول اول را تأیید کند (نامه دانشوران، ج۱، ص ۸۳)

۲ـ آ: ثبات که نسبتهای وزن آنچه در حس آید و حس افزاید باید یکی نسبت الذی بالکل و الخمسه است که به یکی بود؛ چون آواز یم و، ـ لب، به باب نبض که نسبتهای نبض آنچه اندر حس آید و حس اندر یابد یکی نسبت الذی بالکل خمسه است که نسبت سه یکی بود آواز بم آواز بم

۳ـ آ: زیر.

۴ـ ب: نیست.

۵ـ ب: دوتای.

۶ـ ب: بود.

۷ـ ب: هر دودی.

۸ـ آ: آنرا.

۹ـ آ: پختگی.

۱۰ـ آ: و خاصه.

۱۱ـ آ: بماند.

۱۲ـ آ: یحتک. (ـ کذا)

۱۳ـ آ: که.

۱۴ـ ب: موسیقار:

۱۵ـ ب: کوش.

۱۶ـ آ: ریا. (ظ و یا)

۱۷ـ ب: آنکه.

۱۸ـ آ: آنکه.

۱۹ـ ب: آواز او را.

۲۰ـ آ: دانستن .

۲۱ـ ب: حکما کنده.

۲۲ـ ب: نهد.

۲۳ ـ ب: جنبش.

۲۴ـ آ: ری جنس است.

۲۵ـ ب: هر نبض را زمان حرکت.

۲۶ـ ظ: سکونی.

۲۷ ـ ب: زمانهای او دو بود.

۲۸ـ آ: به دیگر.

۲۹ـ ظ: و وزن.

۳۰ـ ب: است یکی گشته و ناگذشته.

۳۱ـ ب: پس.

۳۲ـ آ: دندان کودکی.

۳۳ـ ب: به یک ره.

۳۴ـ آ. یرنای آنگاه که وزن نبض کودک.

۳۵ـ آ: دیگر م.

۳۶ـ ب: با نبض.

۳۷ـ ب: خارج وزن.

۳۸ـ ب:تعداد دندان.

رساله رگ‌شناسی، هم از حیث انتساب به ابن‌سینا و هم قدمت بسیارش و هم پارسی بودن آن، اهمیت زیادی دارد و از منظر تاریخ علم موسیقی در ایران قدیم نیز حائز اهمیت است