پنجشنبه, ۱۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 6 March, 2025
مجله ویستا

موقعیت ایران در استراتژی روابط خاص


موقعیت ایران در استراتژی روابط خاص

انگلستان و آمریکا پس از پیروزی انقلاب اسلامی

از دیدگاه استراتژی ،«روابط خاص» بین انگلستان و آمریکا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، یک خلأ امنیتی در خلیج فارس را موجب شد که بایستی هر چه زودتر با آن مقابله کرد. همچنین جمهوری اسلامی ایران می‌‌توانست خطر بالقوه برای دیگر کشورهای منطقه باشد. به همین دلیل بود که طرح سیاست نظامی جدید آمریکا با حمایت قاطعانه انگلستان، در قالب نیروهای واکنش سریع به مرحله عمل درآمد و بعدها این سیاست نظامی از راه روابط با کشورهای خلیج فارس، یا شورای همکاری جامعه عمل پوشید. بعد از جنگ ایران و عراق و تا امروز همه سیاست استراتژی «روابط خاص» انگلستان و آمریکا استفاده از عوامل گوناگون جهت فشار بر جمهوری اسلامی ایران، مانند استفاده از سیاست حقوق بشر، تروریسم، سلاح‌های کشتار جمعی و فعالیت‌های هسته‌ای ایران بوده است. پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در سال ۱۹۷۹، پایه استراتژی منطقه‌ای آمریکا و انگلستان یا «روابط خاص» را از بین برد و کمربرند امنیتی بازدارندگی سیاست آمریکا و انگلستان در حاشیه جنوبی اتحاد جماهیر شوروی متلاشی گردید. پیروزی انقلاب اسلامی، ایران را به صورت پایگاه محکم ضد آمریکایی و سیاست مشترک روابط خاص بین انگلستان و آمریکا در خلیج فارس درآورد.

موقعیت جمهوری اسلامی ایران، پس از پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷ (۱۹۷۸ میلادی) و در آغاز قرن بیست و یکم در استراتژی «روابط خاص» بریتانیا و ایالات متحده آمریکا بستگی به موضع آمریکا در قبال ایران دارد، زیرا بریتانیا دنباله وی موضع ایالات متحده است.در حال حاضر ایالات متحده آمریکا درصدد منزوی کردن ایران در رابطه با فعالیت‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی می‌باشد وفشارهای خود را بر روی اتحادیه اروپا وارد می‌نماید که بریتانیا هم یکی از اعضاء مهم آن می‌باشد، ولی بطور خاص بریتانیا به علت نیاز به رابطه خود با ایالات متحده و حفظ «روابط خاص» با آن کشور جهت تأمین منافع خود، در چارچوب سیاست «روابط خاص» با آمریکا در مقابل جمهوری اسلامی ایران عمل می‌کند.

به گفته اف- اس نورتج در جوامع قوی، روابط بین ملت‌ها، دولت‌های قدرتمند یا ابرقدرت‌ها به آسانی تمایزپذیر هستند، به خصوص در صورتی که دولتهای دیگر، به جز آنهایی که وضعیتشان واقعاً بد است نظیر گامبیا و فیجی، تمایل دارند خود را در رده متوسط ببینند. اما طبیعی است که یک ابرقدرت دارای نیروی بیشتری نسبت به یک دولت متوسط باشد. از زمان جنگ جهانی دوم ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی تنها دولتهایی بودند که می‌توانستند یک جنگ تمام عیار که سلاح‌های مدرن در آن به کار رفته باشد انجام دهند.(Leifer,۱۹۹۳)

تخمین‌ها،نشان می‌دهد شش بمب هیدروژنی با حداکثر قابلیت تخریب می‌تواند زندگی را در مجمع الجزایر بریتانیا از بین ببرد. حمله مشابهی توسط هر یک از دو ابرقدرت علیه هر کشور دیگری می‌تواند تأثیر مشابهی داشته باشد. نگرانی بریتانیا از تهدید کمونیزم و کمبود منابع مالی برای دفاع مؤثر در پی بحران اقتصادی آن کشور بعد از جنگ جهانی دوم، منجر به اتحاد بریتانیا با ایالات متحده آمریکا شد. در مقابله با سیاست توسعه طلبانه اتحاد شوروی، دولت کارگری بریتانیا در سالهای ۵۱- ۱۹۴۵ و دولت‌های محافظه کار آن کشور بین‌ سال‌هال ۶۳- ۱۹۵۱ دارای همین دیدگاه بودند. اتلی، نخست‌وزیر دولت کارگری بریتانیا در سال‌های ۵۱- ۱۹۴۵ و وزیر خارجه وی؛ بوین و چرچیل نخست وزیر دولت محافظه کار بریتانیا از سال ۱۹۵۱ به بعد با یکدیگر در کابینه جنگ جهانی دوم کارکرده بودند. بوین مصمم بود که آمریکایی‌ها را در دفاع از اروپای غربی و به ویژه بریتانیا درگیر کند. مانند بوین، چرچیل که در سال ۱۹۴۰ نخست وزیر کابینه جنگ بود، سعی می‌کرد که آمریکایی‌ها از بریتانیا و کشورهای مشترک‌المنافع در قبال دشمن دفاع کنند. بنابراین هر سه نفر در رابطه با سیاست دفاعی بریتانیا با یکدیگر توافق داشتند.

زمانی که دولت محافظه‌ کار در سال ۱۹۵۱ روی کار آمد، مخارج دفاعی در حال افزایش بود و اقتصاد بریتانیا دیگر از عهده آن بر نمی‌آمد، اما چرچیل توجه زیادی نسبت به موضع دفاعی داشت. بمب هیدروژنی در آمریکا در سال ۱۹۵۲ آزمایش شده بود و شوروی هم در سال ۱۹۵۳ بمپ هیدروژنی خود را آزمایش کرد. چرچیل، به رئیس دفتر خود، جک کلویل، گفت:«فاصله ما از بمب هیدروژنی همانقدر است که فاصله بمب اتم از تیرکمان»(دیمبلی، ۱۹۹۸). چرچیل متقاعد شده بود که بمب هیدروژن که حالا شوروی هم در دست داشت، وضعیت را بدتر کرده است. وقتی چرچیل دیگر در مسند قدرت نبود، سعی کرد که ارتباط تازه‌ای میان بریتانیا و ایالات متحده آمریکا ایجاد کند و اتحاد جدیدی به وجود آورد. چرچیل در یک مسافرت خصوصی به ایالات متحده در ماه مارس ۱۹۴۶،گفت«از استیتن در دریای بالتیک تا ترییست در دریای آدریاتیک پرده آهنینی در پهنه اروپا فرود آمده است»،(Rhodes,۱۹۹۴) منظور چرچیل آن بود که تنها غرب می‌تواند به توسعه طلبی شوروی پاسخ دهد.چرچیل در نطق خود ایده «روابط خاص» بین کشورهای مشترک‌المنافع ، امپراتوری بریتانیا و ایالات متحده را مطرح کرد: «وابستگی برادرانه نه تنها احتیاج به دوستی و درک متقابل بین دو سیستم نزدیک به هم دارد، بلکه روابط تنگاتنگ مداوم بین مشاوران نظامی ما، تشخیص دشمن مشترک داشتن؛ سلاح‌های مشابه و مراوده نظامی نیز لازم است»(Rhodes.۱۹۹۴). چرچیل پیشنهاد تأسیس پایگاه‌های، سلاح‌ها و منابع مشترک را به ایالات متحده ارائه کرد، و گفت:«روابط خاص»،یعنی«بریتانیا و ایالات متحده بتوانند از امکانات موجود جهت تأمین امنیت هر دو طرف استفاده نمایند. این امکانات در هر کجای جهان قرار دارند. این امر قابلیت تحرک نیروی دریایی و هوایی امریکا استفاده از پایگاه‌های دریایی و هوایی دو طرف را شامل می‌شود که در اختیار دو کشور را دو برابر می‌کند. همچنین باعث گسترش قوای امپراطوری بریتانیا می‌شود و در نتیجه مزایای مالی و صرفه‌جویی برای هر دو کشور ایالات متحده آمریکا و بریتانیا را در پی دارد».(Rhodes,۱۹۹۴) عکس‌العمل آمریکا به نطق چرچیل بر خلاف انتظار، مشتاقانه نبود.

رشد احزاب کمونیست در فرانسه و ایتالیا و عدم عقب‌نشینی اتحاد شوروی از شمال ایران باعث شد که آمریکا تنها در اندیشه اتخاذ سیاست مقتدرانه‌تری در مقابل اتحاد شوروی باشد. در سال ۱۹۵۳، زمانی که چرچیل مجدداً به قدرت برگشت، با انرژی و اشتیاق هرچه بیشتر پیگیر سیاست «روابط خاص» با آمریکا شد و در یک نامه به رئیس جمهور آمریکا، آیزنهاور، نوشت:«امید من برای آینده در اتحاد جهان انگلیسی زبان می‌باشد. اگر این امید به حقیقت بپیوندد همه ما خوشبخت خواهیم بود، به غیر از این هیچ کس مطمئن نخواهد بود که در آینده چه خواهد شد.(Churchuill,۱۹۵۳)

در این زمان چرچیل سکته مغزی کرد و در نتیجه آنتونی ایدن رهبری دیپلماسی را به دست گرفت. ایدن، با اینکه همکاری بریتانیا و آمریکا را لازم می‌دانست، ولی بر این باور بود که بریتانیا نباید نباید اجازه بدهد که سیاست خارجی آن کشور تحت نفوذ سیاست خارجی آمریکا قرار گیرد. ایدن قبل از اینکه به وزارت امور خارجه بعد از جنگ جهانی منصوب شود، تجربه‌های دیپلماتیک داشت. وی در سال‌های ۳۸- ۱۹۳۵ و ۴۵- ۱۹۴۰ وزیر خارجه بود، ولی به عقیده بعضی از همکارانش، «بعضی وقت‌ها رفتار غیر دیپلماتیک داشت، دم دمی مزاج بود. اغلب با مردم و اتفاقات کج خلقی می‌کرد و عصبانیت نشان می‌داد»،(Dimbleby and Reynolds,۱۹۹۹) ایدن، برخلاف چرچیل، قبول نداشت که همکاری با آمریکا در اولویت سیاست خارجی بریتانیا قرار گیرد. وی در نطق‌های خود، همیشه اروپا و کشورهای مشترک‌المنافع بریتانیا را اولویت‌ اول ذکر می‌کرد و در رده دوم، اتحاد آتلانتیک را قرار می‌داد. او بر اهمیت موقعیت بریتانیا به عنوان قلب و مرکز یک امپراطوری کبیر و بازار مشترک‌المنافع بریتانیا تأکید می‌نمود.

امید همکاری و شرکت بین بریتانیا و آمریکا، یا روابط خاص در اثر نقش مسلط ایدن، بعد از بیماری چرچیل، از بین رفت. بعد از استعفای چرچیل، ایدن به نخست‌وزیری بریتانیا رسید. در زمان نخست‌وزیری ایدن از سال ۱۹۵۵ تا ۱۹۵۷ به ویژه در پی بحران کانال سوئز در سال ۱۹۵۶ روابط آمریکا و بریتانیا به سردترین نقطه در طی قرن بیستم رسید. کانال سوئز راه اصلی بین بریتانیا و امپراطوری آن کشور، به خصوص هند، بود. بعد از استقلال هند کانال سوئز باز هم دارای اهمیت بود، زیرا دو سوم نفت تولید شده در خلیج فارس از این راه حمل می‌شد. از سوی دیگر منطقه کانال سوئز، هنوز در دهه ۱۹۵۰. برای حضور نظامی بریتانیا در شرق مدیترانه مهم بود. از طرف دیگر آمریکا بعد از ملی شدن نفت در ایران قدرت مسلط در خلیج فارس شده بود، بنابراین ایدن دیگر در این مورد خواستار دخالت آمریکا نبود، زیرا نمی‌خواست شرایطی پیش آید که منجر به نفوذ بیشتر آمریکا در منطقه گردد و باعث تضعیف موقعیت بریتانیا شود، در نتیجه، ایدن با آمریکایی‌ها مشورت نکرد و بریتانیا به طور مستقل عمل کرد. در سال ۱۹۵۵ ایدن به کابینه خود گفته بود:

«منافع ما در خاورمیانه از ایالات متحده بیشتر می‌باشد، زیرا تکیه ما به نفت خاورمیانه و تجربه ما در منطقه بیشتر از آمریکاست. بنابراین ما نباید به خودمان اجازه بدهیم که به خاطر سیاست آمریکا محدود شویم، ما باید با در نظر گرفتن منافع خود در خاورمیانه هزینه‌های سیاست‌های خود را خودمان تأمین کنیم و تا آنجایی که می‌توانیم آمریکایی‌ها را تشویق به حمایت از آن سیاست‌ها بناییم» ،(Dimbleby and Reynolds,۱۹۹۹)

این حرکت که بریتانیا مفهوم روابط خاص جدیدی را به آمریکایی‌ها پیشنهاد می‌کرد و همزمان سعی می‌کرد آنها را گمراه کند، آیزنهاور را عصبانی کرد.بعد از حمله انگلیس، فرانسه واسرائیل به مصر،‌آمریکایی‌ها نقش اساسی در سازمان ملل متحد برای محکوم کردن تجاوز بریتانیا داشتند و خواستار خروج سریع بریتانیا از خاک مصر شدند. بحران سوئز در ۱۹۵۶ ضمن برخورد شخصی بین آنتونی ایدن نخست وزیر بریتانیا،دوایت آیزنهاور، رئیس جمهور آمریکا و جان فاستر دالس، وزیر خارجه آیزنهاور، انعکاس اختلاف منافع بریتانیا و آمریکا بود.

زمانی که مک میلان به قدرت رسید. هر گونه امید ایجاد «روابط خاص» میان بریتانیا و ایالات متحده آمریکا به خاطر بحران سوئز از بین رفته بود. دست کم، قابلیت بریتانیا برای نفوذ در سیاست آمریکا جهت حفظ منافع خود و نیز حفظ آن کشور به عنوان یک قدرت از بین رفته بود. از دید بریتانیا، ایالات متحده قدرتمند بود، ولی هنوز به بلوغ در امور جهان نرسیده بود. مقامات سیاسی بریتانیا بر این باور بودند که بریتانیا ملتی عظیم با تجربیات دیپلماتیک بالاتر می‌باشد. در سال ۱۹۴۵ یکی از افراد وزارت خارجه بریتانیا که در یک مذاکره طولانی در ارتباط با اخذ وام از آمریکا حضور داشت، نوشت: «در واشنگتن، لرد هالیفکس در گوش لرد کینز گفت: حقیقت دارد که آنها (آمریکایی‌ها) گونی‌های پول دارند، اما ما مغز داریم»،(Dimbleby and Reynolds,۱۹۹۹)

مک میلان، مانن چرچیل، دو رگه بریتانیایی و آمریکایی بود و روابط گرمی با آیزنهاور داشت که به دوران جنگ جهانی دوم بر می‌گشت، زیرا وی نماینده سیاسی دولت‌ بریتانیا به عنوان وزیر مقیم، در ستاد مشترک قوای آیزنهاور طی سال‌های ۴۴- ۱۹۴۳ در مدیترانه بود.«آیزنهاور اعتماد کامل نسبت به مک میلان در رابطه با مهارت وی، عمق دیدگاه وی،هوش وی و قابلیت او در حل موضوعات پیچیده و مشکل داشت» (دیمبلی، ۱۹۹۸).

آیزنهاور علاقه‌مند بود که پیچیدگی سیاسی روابط با متحدان آمریکا و همچنین پیچیدگی سیاسی روابط با اتحاد شوروی برای وی توضیح داده شود. در این میان مک میلان مهمترین و مؤثرترین مرد حزب محافظه کار بریتانیا بود که نخست وزیر شد و روابط از هم گسیخته بریتانیا و آمریکا را احیا کرد.

مک‌میلان، مانند چرچیل، بر این باور بود که احیای «روابط خاص» با ایالات متحده یک امر واجب است. گرچه بریتانیا تکنولوژی ساختن بمب اتمی و بمب هیدروژنی را داشت و هر دو را هم آزمایش کرده بود، ولی از لحاظ مالی قادر نبود که همچون اتحاد شوروی و ایالات متحده آمریکا از آنها استفاده کند. ترس از تهدید اتحاد جماهیر شوروی و نفود کمونیزم در باقیمانده مستعمرات بریتانیا و نیز مستعمرات سابق آن کشور، مک میلان را تشویق به احیای هر چه زودتر روابط عادی با ایالات متحده کرد. همزمان بریتانیا برنامه اعطای استقلال به مستعمرات بریتانیا در این مقطع نیاز به بررسی دارد.

مک‌میلان از پخش کمونیزم و این خطر که مستعمرات در آفریقا به دست کمونیست‌ها بیفتد، بسیار نگران بود و این موضوع از سال ۱۹۵۷، زمانی که وی به قدرت رسید وی را نگران کرده بود. در سال ۱۹۵۹، یکی از مهمترین آرشیتکتهای سیاست مدرن مستعمره گرایی بریتانیا به نام «اندرو کوهن» پیشنهاد کرد که ملی گرایی آفریقایی باید تبدیل به مخالفت با کمونیزم شود. وی در مقاله‌ای نوشت «اگر ما ملی گرایی را با کمونیزم اشتباه بگیریم، بدترین صدمه را خواهیم زد. همکاری موفقیت‌آمیز با ملی‌گرایی بزرگ‌ترین پیروزی در مقابله با کمونیزم در آفریقا می‌باشد»(Mclean,۱۹۹۷). به پیروی از این فلسفه، مک‌میلان به روند اعطای استقلال به بقیه مستعمرات،به خصوص در آفریقا، ادامه داد. زمانی که مک‌میلان کرسی قدرت را در سال ۱۹۶۳ ترک کرد، کشورهای مشترک‌المنافع (بریتانیا) مدرن تکمیل شده بود. مک‌میلان در اتوبیوگرافی خود، راجع به مکالمه‌ای که در یکی از مسافرت‌هایش در سال ۱۹۶۰ به آفریقا داشت صحبت می‌کند. مک‌میلان می‌گو.ید که مکالمه‌اش با یکی از باتجربه‌ترین افراد در امور مستعمراتی بود که اکثر وقت خود را صرف خدمات در مستعمرات کرده بود: «از او خواستم به طور رک و راست بگوید که آیا مردم آفریقا آمادگی برای استقلال دارند یا نه. وی جواب داد البته که آمادگی ندارند، شاید پانزده الی بیست سال دیگر، دست کم پانزده الی بیست سال هم طول می‌کشد تا رهبران آنها پذیرش مسئولیت کامل را پیدا کنند». (Macmillan, ۱۹۷۲) مک میلان از فرماندار باتجربه خواست که پاسخ خود را راجع به اینکه پانزده یا بیست سال طول می‌کشد تا مستعمرات آمادگی برای استقلال پیدا کنند واضح‌تر بیان کند. وی گفت: «من استقلال را بلافاصله به آنها می‌دهم. درست است که پانزده یا بیست سال نیاز به یادگیری برای اداره مملکت وجود دارد، ولی اگر به آنها پانزده یا بیست سال وقت بدهیم که صرف یادگیری اداره کردن ممکت بکنند، آنها به جای این کار، وقتشان را صرف شورش و اغتشاش می‌کنند. پس بهتر است که همین حالا به آنها استقلال بدهیم».(Macmillan,۱۹۷۲).

به گفته مک‌میلان، «بحث این فرماندار بدون جواب است».(Macmillan,۱۹۷۲). طبق نوشته‌های مک‌میلان، «قضاوت این فرماندار، تنها نبود. تمام افراد باتجربه به امور مستعمراتی این طور فکر می‌کردند».(Macmillan,۱۹۷۲). نطق مک‌میلان در آفریقای جنوبی که بعداً صورت گرفت و به “وزش باد تغییر» معروف شد، نشان دهنده سیاست مستعمراتی وی می‌باشد. مک‌میلان در نطق خود گفت: «مسئولیت آنچه دولت‌ها در بریتانیا از زمان جنگ جهانی دوم برای استقلال دادن به هند، پاکستان، سریلانکا، مالی و غنا کرده‌اند و آنچه که برای نیجریه و کشورهای در شرف استقلال خواهند کرد، همه اینها، ما مسئولیت کامل آن را قبول می‌کنیم. ما این مسئولیت را انجام می‌دهیم با این باور که این تنها راهی است که می‌توان براساس آن، آینده کشورهای مشترک‌المنافع و جهان آزاد را بر پایه‌های محکم تضمین کرد».(Macmillan,۱۹۷۲).

بعد از بررسی سیاست مک‌میلان در رابطه با حفظ منافع بریتانیا، حال بررسی خود را براساس سیاست مک‌میلان در رابطه با دفاع از بریتانیا ادامه می‌دهیم. سیاست گسترش اتحاد شوروی باعث شد که مک‌میلان به دنبال دفاع مؤثر و فوری برود تا بتواند بریتانیا و منافع آن را حفظ نماید. راه حل مشخص آن بود که دنباله سیاستی که دولت‌های قبلی محافظه‌کار و کارگر انجام داده بودند پی گرفته شود. به عبارت دیگر، استمرار مفهوم “روابط خاص” چرچیل که مستلزم به وجود آوردن همکاری مجدد با ایالات متحده در ارتباط با سیاست دفاعی و سیاست خارجی بود.

در ماه مارس ۱۹۵۷ مک‌میلان و آیزنهاور در برمودا ملاقات کردند. بعد از تبادل نظر صریح و روشن درباره بحران سوئز فضای مذاکرات بین دو رهبر بهتر شد. هردو نفر تماس‌های رده بالا را بین دولت‌های خود احیاء نمودند و موافقت کردند که به طور مرتب با یکدیگر در تماس باشند. درواقع در آن ملاقات، مک‌میلان و آیزنهاور اساس روابط اتمی بریتانیا و آمریکا را بنا نهادند که تا امروز ادامه دارد. البته در نتیجه توافق‌های ۴۵- ۱۹۴۳ بریتانیا و ایالات متحده جهت تولید سلاح‌های اتمی همکار شده بودند، اما ایالات متحده از اجرای توافق‌ها سرباز زد. با این حال چرچیل و روزولت تصمیم گرفته بودند که جهت ساخت سلاح‌های اتمی با یکدیگر تبادل اطلاعات کنند. در ایالات متحده این نظر شروع به رشد کرد که آمریکا در انحصار چنین سلاح‌هایی نباید با کسی شریک شود و قانونی به سرعت به تصویب رسید که جلوی چنین همکاری‌هایی را بگیرد. این قانون به “قانون مک‌ماهان” معروف بود. در هر حال؛ بریتانیا به برنامه اتمی خود ادامه داد و در سال ۱۹۵۲ بمب اتم خود را به طور موفقیت‌آمیزی آزمایش کرد و در سال ۱۹۵۷ هم یک بمب هیدروژنی را منفجر کرد. بنا به نظر وزارت امور خارجه بریتانیا «بریتانیا سعی کرد که خود را به حد ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی برساند. اما اینک، در عصر بمب هیدروژن، اگر سعی کنیم که به این مسابقه ادامه دهیم خود را ورشکست می‌نماییم.»

بنابراین، بریتانیا از عهده فشارهای مالی برنمی‌آمد. از طرف دیگر آیزنهاور همواره طرفدار همکاری اتمی بریتانیا و آمریکا بود و سعی می‌کرد که از نفوذ خود استفاده کند و جلوی قانون مک‌ماهان را بگیرد. در ملاقات آیزنهاور با مک‌میلان در مارس ۱۹۵۷، وی پیشنهاد همکاری بریتانیا و ایالات متحده را در استراتژی بازدارنده اتمی که می‌بایست در چارچوب ناتو تکامل یابد ارائه داد. آیزنهاور در مورد چنین همکاری در سال ۱۹۵۳ با چرچیل مشورت کرده بود. علاقه آیزنهاور برای به کارگیری بریتانیا در استراتژی بازدارنده اتمی ایالات متحده در برمودا به خاطر این واقعیت بود که آمریکا می‌خواست موشک‌های برد متوسط دارای کلاهک‌های اتمی را در جایی مستقر کند که مناسب برای رسیدن به خاک اتحاد جماهیر شوروی باشند و بریتانیا بهترین نقطه بود.

از آنجایی که بریتانیا و ایالات متحده هر دو موافق این امر بودند، موافقت دیگری در ملاقات برمودا در ماه مارس ۱۹۵۷ به وجود آمد و قرار شد که ۶۰ موشک میان‌برد به نام تُر(۲) در بریتانیا مستقر شود. این امر منجر به جایگزین شدن موافقت ۱۹۵۲ چرچیل ترومن با کنترل مشترک با سیستم “کلید دوگانه” به این معنا بود که هر طرف دارای حق وتو جهت استفاده از این سلاح بود. طرفین از این معامله راضی بودند، آمریکا موشک‌های خود را نزدیک خاک روسیه مستقر کرده بود و بریتانیا در موشک‌های بازدارنده سهیم شده بود. قرار برمودا در واقع آغاز روابط اتمی ایالات متحده و بریتانیا بود. تا زمانی که مدت ریاست جمهوری آیزنهاور به پایان رسید، روابط کامل همکاری اتمی بین بریتانیا و ایالات متحده فعال بود.

روابط بین بریتانیا و آمریکا در زمان ریاست جمهوری کندی نزدیک‌تر هم شد. باوجود بروز اختلاف شدید میان مک‌میلان و کندی، آنان دوست یکدیگر شدند. در سال ۱۹۶۱ کندی مک‌میلان را جهت مذاکرات غیررسمی در لندن ملاقات کرد که این نشانه‌ای از شروع نزدیک‌ترین روابط کندی با یک رهبر خارجی بود.

با وجود روابط نزدیک “مک‌میلان” با “آیزنهاور” و حتی روابط نزدیک‌تر با “کندی” و ایمانی قوی به “روابط خاص” وی همچون “ایدن”، از اینکه به واشنگتن وابسته بشود خودداری می‌کرد و آماده بود درصورتی که منافع بریتانیا اقتضاء کند، راه مستقلی در پیش بگیرد؛ برای مثال، در زمان بحران کانال سوئز، مک‌میلان از ایدن حمایت کرد، به عقیده مک‌میلان مشورت با آمریکا ممکن بود منجر به تسلط ایالات متحده بر کانال سوئز شود. البته “روابط خاص” بین بریتانیا و ایالات متحده موجب بروز انتقادات شدیدی هم در بریتانیا و هم در ایالات متحده شد و مک‌میلان و کندی را زیر فشارهای قابل ملاحظه‌ای گذاشت. در بریتانیا اغلب منتقدان بر آن بودند که بریتانیا دارد به یک پایگاه برای آمریکا تبدیل می‌شود و درنتیجه تحت نفوذ واشنگتن قرار می‌گیرد و آسیب‌پذیری بیشتری پیدا می‌کند.

با اینکه روابط نزدیک بین رهبران دو کشور وجود داشت، مک‌میلان هنوز به آمریکایی‌ها اطمینان نداشت و به دنبال قابلیت اتمی مستقل بود، یعنی سیستمی که به وسیله بریتانیا کنترل شود و به بریتانیا تعلق داشته باشد. بنابراین، وی مذاکراتی را آغاز کرد که هم در بریتانیا و هم در آمریکا با مخالفت روبرو شد. در این خصوص رابرت مک نامارا، وزیر دفاع کندی، از سیاست قابلیت اتمی مستقل مک‌میلان انتقاد کرد. بالاخره در ماه دسامبر ۱۹۶۲، در جریان کنفرانسی، ایالات متحده آمریکا موافقت کرد که موشک‌های پلاریس که به بریتانیا بفروشد تا از طریق زیردریایی اتمی ساخت بریتانیا پرتاب شوند.

امروز هم بریتانیا همچنان آینده خود را در وابستگی به ایالات متحده می‌داند و “روابط خاص” با آن کشور، سیاستی است که هنوز ادامه دارد و این کشور گام به گام با ایالات متحده آمریکا و در پشت سر آن کشور حرکت می‌کند. مانند روابط با جمهوری اسلامی ایران پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷؛ که در این مقاله مورد بررسی قرار خواهد گرفت. از موارد دیگر که خارج از موضوع این مقاله می‌باشند، ‌همراهی بریتانیا با ایالات متحده آمریکا در بحران بالکان در دهه ۹۰ میلادی، جنگ اول عراق، جنگ افغانستان، پس از ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی و جنگ عراق سال ۲۰۰۳ میلادی را می‌توان نام برد.) در ادامه، در این مقاله موقعیت جمهوری اسلامی ایران را در استراتژی “روابط خاص” بین بریتانیا و آمریکا پس از پیروزی انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ مورد مطالعه قرار می‌دهد، سیاست چرچیلی که بعد از جنگ جهانی دوم بنا نهاده شد.

نویسنده: علیرضا - موسوی‌زاده

پاورقی‌ها

(۱).عضو گروه علوم سیاسی و روابط بین‌الملل، دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات.

(۲).thor

- Leifer,M.(۱۹۹۳).Constrains and Adjustments in British Foregn Policy London,George Allen Unwin,۱۹۲.

- دیمبلی، دیوید (۱۹۹۸). مصاحبه با جک گلویل، شبکه تلویزیون BBC.

- Rhodes – James,R.(۱۹۹۴) Churchill speaks: Winston S.Churchill in peace and war,collected speeches,۱۸۹۷ – ۱۹۶۳, New York,windward,۸۸۰.

- Churchill to Eisenhower,۵ April ۱۹۵۳,Prem ۱۱/۱۰/۴ (PRO).London.

- Dimbleby, D. and Reynods, D. (۱۹۹۹). An Ocean Apart, London, Hodder and Stoughton, ۱۸۰, ۲۰۴, ۲۱۳- ۲۱۴.

- دیمبلی، دیوید (۱۹۹۸). مصاحبه با ژنرال اندرو گودپستز، رئیس دفتر آیزنهاور و مشاور نزدیک وی در سیاست خارجی، شبکه یک تلویزیون BBC.

- Mclean, D.(۱۹۹۷). British Foreign Policy Since Sues, ۱۹۵۶- ۱۹۶۸, London, Hodder and Stoughton, ۱۳۸- ۱۳۹.

- Macmillan, H.(۱۹۷۲). Pointing the Way, ۱۹۵۹- ۶۱, London, Macmillan, ۱۱۸- ۱۱۹,۴۷۷.

- Cp(۵۷) ۵,۶Jan., ۱۹۵۷, CAB ۱۲۹.۶۶c (۵۴) ۵۳, Middle East: Anglo- American Policy. Letter to Foreign Ambassador to Washington, Secret, ۲۵ th January, ۱۹۵۴.

- Borrows, B. (۱۹۹۵). Footnotes in the sandi The Persina Gulf in Transition, ۱۹۵۳- ۱۹۵۸, London, Michael Russell, ۱۳۵.

- Yergin D. (۱۹۹۰). Shattered Peace: The origins of the cold war and the National Security State, London, Penguin Books, ۵۶۹.

- Alexandery. And Nanes A. (Eds), The United States and Iran:A Documentary History, Maryland University Publications of America, ۲۶۵- ۲۶۶, ۲۷۵.

- PRO, London, Premll/۷۲۵, The Correspondence and Papers of the Prime Minister’s Office, sir Roger Stevens, The British Ambassador in Tehran, the Foreign Office, Top secret. ???, March, ۱۹۵۴.

- Kupchen, C.A. The Persian Gulf and the West: The Dilemas of security, London Allen Unwin, (۲۰۰۰).۳۴.

- Department of state, (۱۹۹۵). Papers Relating to the Foreign Reltions of the United States, Washington DC., Annual, ۵۷, Vol.x.۷- ۲۸, ۱۱۶.

- Dobson, A.P. The Politics of the American Economic Special Relationship, ۱۹۴۰- ۱۹۸۷, Brighton, Wheat sheaf Books, ۱۴۴.

- DRO, London, CAB ۱۲۹/۸۱ CP(۵۶) ۱۲۲/Memorandum by the Foreign Secretary, Selwyn- Lloyd, on Proteting British Interest in Persian Gulf, Secret, ۱۴th May, ۱۹۵۶.

- DRO, London, Fo۳۷۱/۱۲۰۵۷۱, The General Political correspondence of the Foreign Office, Sir Roger Stevens, British Ambassador to Tehran, to the British Foreign Secretary, Selwyn- Lloyd, Secret, ۸th December. ۱۹۵۶.

- R.Pearce, R. (ed) (۱۹۹۴). Patrick Gordon Walker, Political Diaries, ۱۹۳۲- ۱۹۷۱, London, The Hisstorian Press.

- PRO, London, CAB۱۲۹/۸۴ Memoradum by the British Interest in the Persian Gulf, ۵th January, ۱۹۵۷.

- P. Calvocoressi, P. (۲۰۰۱). World Politics Since, ۱۹۵۴, New York Longman.

- PRO, London, CAB ۱۲۸/۲۹ CM۳۴(۵۵)

- دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، (۱۳۵۹). اسناد لانه جاسوسی، شماره ۳۴، ۲۲۳- ۱۸۵.

- شوشتریان، حمیدرضا (۱۳۶۹) روابط عراق و آمریکا و شوروی، ۱۳۶۹ انتشارات امامت، مشهد.

- U.S.Senate Foreign Relations Committee, (۱۹۸۴). Related to American Diplomacy in the Persian Gulf Dulf During Iran Iraq war.

- CENT. COM. CENTRAL COMMAND.

- J. B. Kelly, J.B. (۲۰۰۰). Arabia and the Gulf, and the west, New York, st. Martin’s Press, ۳۱۳.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.