چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا

بررسی تطبیقی سیره امام علی ع و امام مهدی عج در مواجهه با اهل بغی


بررسی تطبیقی سیره امام علی ع و امام مهدی عج در مواجهه با اهل بغی

درباره اندیشه مهدویت با تمام شأن و جایگاه ویژه اش آن چنان که شایسته و در خور است پژوهش های تخصصی ودقیق کمتر انجام گرفته است

● مقدمه

درباره اندیشه مهدویت با تمام شأن و جایگاه ویژه‌اش آن‌چنان‌که شایسته و در خور است پژوهش‌های تخصصی ودقیق کمتر انجام گرفته است. در این‌باره گرچه کتاب‌ها و مقالات بسیار نوشته شده و بسیار سخن گفته شده است اما هنوز عرصه‌های بکر فراوان دیگری وجود دارد که نیازمند پژوهش‌های بیشتر و نگاه‌های عمیق‌تراند، یکی از این عرصه‌های بکر که آشنایی با آن هم به لحاظ این‌که معرفت ما نسبت به امام زمان(عج) را افزایش می‌دهد و هم به لحاظ فراهم‌سازی زمینه مهدی زیستی اهمیت و بلکه ضرورت دارد سیره امام مهدی(عج) است.

بی‌گمان اسوه‌پذیری از امام عصر(عج) و مهدی زیستی یکی از مهم‌ترین رسالت‌هایی است مؤمنان منتظر همواره باید دغدغه انجام آن را داشته باشند و این مهم جز در سایه آشنایی با سیره امام مهدی(عج) امکان‌پذیر نیست. و البته سیره آن حضرت زواهایی گوناگون و ابعاد مختلفی دارد ابعادی هم‌چون اجتماعی، سیاسی، نظامی، اقتصادی، مدیریتی، فردی و... از میان این ابعاد مختلف سیره سیاسی امام مهدی(عج) و به طور خاص‌تر سیره آن حضرت در مواجهه با اهل بغی به عنوان محور این پژوهش انتخاب شده است و به تعبیر دقیق‌تر ما در این رساله خواهیم کوشید پژوهشی تطبیقی میان سیره اما علی(ع) و سیره امام مهدی(عج) در مواجهه با اهل بغی انجام دهیم و به تحلیل روایاتی که به این موضوع پرداخته‌اند بپردازیم و میزان اعتبار آنها را روش نماییم.

در سایه این پژوهش انشاءالله

▪ اولاً با ابعاد بیشتری از سیره امام مهدی(عج) آشنا خواهیم شد و پاره‌ای از زوایای ناشناخته آن کشف و استخراج خواهم شد

▪ ثانیاً روایات مربوط به این موضوع که فقدان اطلاع کافی از مفهوم واقعی آنها گاه باعث ایجاد شبهاتی شده است، جایگاه واقعی خود را باز خواهند یافت و توضیح و تفسیر بیشتری خواهند یافت و در نتیجه محتوای آنها دفاع‌پذیر خواهد شد.

● تعریف واژگان:

الف) سیره

سیره بر وزن فعلۀ از سیر به منای رفتن اخذ شده است برای این واژه معانی متعددی گفته شده است هم‌چون نوعی از رفتن ـ مصدر نوعی ـ سنت، حالت و روش[۱] وقتی گفته می‌شود سار الوالی فی رعیته سیرۀ حسنۀ معنای اخیر قصد شده است یعنی والی در میان رعیت خود به روش نیکویی رفتار کرد.[۲]

در این رساله از واژه سیره معنای اخیر آن ـ روش ـ اراده شده است و وقتی می‌گوییم بررسی تطبیقی سیره امام علی(ع) و امام مهدی(عج) در مواجهه با اهل بغی یعنی می‌خواهیم ببینیم روش امام علی در مواجهه با اهل بغی چگونه بود و روش امام مهدی(عج) چگونه خواهد بود.

ب) اهل بغی

۱) ریشه واژه اهل بغی

واژه اهل ابغی واژه‌ای متخذ از قرآن کریم است در سوره حجرات چنین می‌خوانیم: (وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَی الإخْرَی فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلَی أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءتْ فَأَصْلِحُوا بَینَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ)‌[۳]

و اگر دو طایفه از مؤمنان با هم بجنگند، میان آن دو را اصلاح دهید، اگر [باز] یکی از آن دو بر دیگری تعدی کرد، با آن [طایفه‌ای] که تعدی می‌کند بجنگید تا به فرمان خدا باز گردد. پس اگر بازگشت، میان آنها را دادگرانه سازش دهید و عدالت کنید، که خداوند دادگران را دوست می‌دارد.

بسیاری از مفسران در شأن نزول این آیه چنین نوشته‌اند:این آیه در مورد قبیله عبدالله بن ابی سلول خزرجی و قبیله عبدالله بن رواحه ـ طیّ ـ نازل شده است زیرا پیامبر(ص)نزد عبدالله بن ابی توقف کرد در این حال الاغ آن حضرت سرگین کرد. عبدالله دماغ خود را گرفت و گفت از من دور شو عبدالله بن رواحه گفت الاغ پیامبر خدا از تو و پدرت خوش بوتر است پس قوم او خشمگین شدند و قوم ابن رواحه او را یاری کردند و میانشان نزاعی با آهن و دست و کفش در گرفت.[۴]

در این آیه از تعدی طایفه‌ای از مؤمنین بر طایفه‌ای دیگر سخن به میان آمده است و هم‌چنان‌که خواهد آمد فقها از اهل بی نه گروهی از مؤمنان که بر گروه دیگر ستم می‌کنند که معنای خاصی ـ کسانی که بر امام عادل خروج می‌کنند ـ را اراده کرده‌اند در پاسخ به این سؤال که در آیه یاد شده از خروج بر امام ذکری به میان نیامده است بنابراین چگونه می‌توان حکم اهل بغی به معنای مصطلح آن را از این آیه استنباط کرد چنین گفته شده است: «اگر ما به جهاد با طایفه‌ای که با طایفه دیگر درگیر می‌شوند مأمور باشیم به طریق اولی وظیفه داریم با کسانی که بر امام خروج کرده‌اند بجنگیم تا این‌که به امر خدا باز گردند.[۵]

۲) تعریف واژه اهل بغی

فقهای شیعه واژه مورد نظر را در ظاهر به گونه‌های مختلفی تعریف کرده‌اند. مختصرترین این تعاریف که از سوی شیخ طوسی[۶]، ابن حمزه[۷]، علامه حلی[۸]، شهید اول[۹] و صاحب ریاض[۱۰] ارائه شده است چنین است: «هرکس که بر امام عادل خروج کند» پاره‌ای از فقهای پیش گفته و یا دیگر فقها به تعریف یاد شده قید یا قیود دیگری افزوده‌اند به عنوان نمونه شیخ طوسی چنین می‌نویسد: بغاۀ کسای هستند که بر امام عادل خروج می‌کنند و معصیت او را می‌نمایند و در زمین فساد می‌کنند.[۱۱] و یا همو در جایی دیگر می‌نویسد: هر کس بر امام عادل خروج کند و بیعت او را بشکند و مخالفت طرفین او را بنماید یاغی است.[۱۲]

و باز در جایی دیگر قید قتال را نیز اضافه کرده و می‌نویسد: یاغی کسی است که بر امام عادل خروج کند و با او بجنگد و از تسلیم حق به او سرپیچی نماید.[۱۳] و یا علامه حلی این واژه را چنین تعریف می‌کند: منظور از یاغی در عرف فقها عبارت است از مخالف با امام عادل که با سرپیچی از پرداخت حقوق واجب خود از اطاعت او سرباز زند.[۱۴]

اهل سنت نیز برای اهل بغی تعریف مشابهی ارائه کرده‌اند: یاغی کسی است که با امام عادل برخی افت برخیزد و از اطاعت او سرپیچی کند به این صورت که از پرداخت حق واجب یا امثال آن به امام استنکاف ورزد.[۱۵] و یا: یاغی گروهی هستند که با امام به مخالفت برخیزند به این صورت که از پرداخت حق خود به او سرباز زنند و یا بخواهند او را خلع نمایند.[۱۶]

به نظر می‌رسد تعریف اصلی یاغی همان تعریف نخست است و سایر قیودی که در این تعریف اخذ شده‌اند مانند فساد در زمین، شکستن بیعت، سرپیچی از پرداخت حقوق و جنگ با امام عادل قیودی توضیحی هستند که مصادیق خروج از اطاعت امام عادل و گونه‌های آن را بیان می‌نمایند.

براساس تعریف یاد شده خروج بر امام عادل به هر صورت و کیفیتی موجب اندراج در عنوان اهل بغی خواهد شد اما از کلمات پاره‌ای از فقها هم‌چون شیخ طوسی، ابن حمزه[۱۷]، و ابن ادریس[۱۸] چنین استفاده می‌شود که عنوان اهل بغی در اصطلاح فقیهان مخصوص خروج کنندگان بر امامی است که دارای سه ویژگی باشند و با فقدان این ویژگی‌ها اهل بغی مصطلح فقیهان تحقق نخواهد یافت و در نتیجه احکام مخصوص آن نیز مترتب نخواهد شد. شیخ طوسی سه ویژگی یاد شده را چنین توصیف کرده است:

قتال ب اهل بغی واجب نیست و احکام اهل بغی بر آنها مترتب نمی‌شود مگر به سه شرط. اول این که خروج کنندگان بر امام تعداد زیادی باشند به اندازه‌ای که پیشگیری از آنها و متفرق ساختنشان جز با هزینه مالی، آماده ساختن سپاهیان و جنگ میسور نباشد اما اگر تعداد اندکی باشند و ترفندشان ضعیف باشد اهل بغی نیستند. دوم این‌که از دسترس امام خارج شوند و از او کناره‌گیری نمایند و در شهر یا بیابانی مستقر شوند پس اگر با امام باشند و از دسترس او خارج نشوند اهل بغی نیستند. روایت شده است که هنگامی که امام علی(ع) در حال خطابه بودند مردی از درگاه مسجد به عنوان تعریض به آن حضرت گفت: حکم نیست جز به این خداوند.

امام(ع) فرمودند: این سخنی حقی است که از آن معنای باطلی اراده می‌کند. شما بر ما سه حق دارید: این‌که شما را از مساجد خداوند برای ذکر خدا منع نکنیم، مادامی که با مایید غنایم را از شما دریغ نکنیم و آغازگر جنگ با شما نباشیم». این تعبیر حضرت «مادامی که با مایید» یعنی جدا نشده‌اید. و سوم این‌که کناره‌گیری آنها از روی دلیلی باشد که نزد خودشان موجه است. پس کسانی که بدون چنین دلیلی از امام کناره‌گیری کنند قطاع الطریق هستند و حکم محارب را دارند.[۱۹]

و البته پاره‌ای دیگر از دانشمندان شیعه در صدق عنوان اهل بغی پاره‌ای یا هیچ یک از شروط یاد شده را ضروری ندانسته‌اند.[۲۰] و از میان فقیهان اهل سنت بسیاری در ضرورت وجود سه شرط یاد شده با دانشمندان شیعی پیش گفته هم آوا شده‌اند[۲۱] و برخی دیگر افزون بر موارد یاد شده وجود رهبر را نیز افزوده‌اند.[۲۲]

آن‌چه گذشت را می‌توان در این جملات خلاصه کرد که فقهای شیعه برای واژه اهل بغی دو تعریف محدود و گسترده ارائه کرده‌اند. در تعریف محدود که قیود بیشتری دار و از این رو بر مصادیق کمتری صدق می‌کند اهل بغی به کسانی گفته می‌شود که بر امام عادل خروج کنند و دارای کثرت باشند و از دسترس امام خارج شوند و خروجشان براساس دلیلی موجه باشد. اما بر اساس تعریف گسترده که قیود کمتری دارد صرف خروج بر امام عادل برای صدق عنوان اهل بغی کفایت می‌کند. قضاوت در خصوص صحت و سقم تعاریف یاد شده فراتر از رسالت نوشته حاضر است از این رو ما در این باره قضاوتی نخواهیم داشت و در نتیجه وقتی در این رساله از سیره تطبیقی علوی و مهدوی در مواجهه با اهل بغی سخن گفته می‌شود طرفداران هریک از تعاریف یاد شده از اهل بغی معنای مختار خود را استنباط خواهند کرد و احکام و آدابی که خواهد آمد را مربوط به اهل بغی به تعریف مختار خود خواهند دانست.

● تأسیس اصل:

پیش از پاسخ به این پرسش که میان سیره امام مهدی(عج) در مواجهه با اهل بغی در مقایسه با سیره امام علی(ع) چه نسبتی وجود دارد و آیا امام مهدی(عج) سیره‌ای مشابه امام علی(ع) خواهند داشت و یا سیره‌ای متفاوت باید به این پرسش پاسخ داد که صرف نظر از رفتارهای جزئی و خاصی هم‌چون رفتار با اهل بغی و مانند آن اصولاً میان سیرت علوی و مهدوی به صورت مطلق و به وجه کلی آن چه نسبتی برقرار است و از روایات پیشوایان معصوم: در این خصوص چه استنباط می‌شود این پرسش از این جهت اهمیت و ضرورت دارد که پاسخ آن حکم اصل اولی را خواهد داشت که در مقام فقدان دلیل معتبر و یا تعارفی ادله در موارد جزئی می‌توان به آن رجوع کرد و حکم موارد جزئی را از آن استنباط نمود.

هم‌چنان‌که بر اهل تحقیق پوشیده نیست علی‌رغم این‌که احادیث فراوانی در رابطه با اندیشه مهدویت از پیشوایان دینی به دست ما رسیده است اما بسیاری از زوایای این مسأله هم‌چنان بر ما مخفی مانده است. یکی از راه‌های کثیف و استخراج زوایای مخفی بهره‌گیری از اصول و ضوابط کلی است که از سوی پیشوایان معصوم: در اختیار ما قرار گرفته است در دل این اصول و ضوابط کلی که گاه در قالب جمله‌ای کوتاه بیان شده‌اند دریایی از مفاهیم بلند وجود دارد که می‌توان از آن بسیاری از جزئیات را استخراج نمود یکی از اصول و ضوابط کلی که در صورت اثبات آن می‌توان به بسیاری از زوایای پنهان سیره امام مهدی(عج) دست یافت اصل همانندی سیرت علوی و مهدوی است این اصل به این امکان را خواهد داد که در بسیاری از موارد جزئی که نص خاصی درباره چگونگی سیره امام مهدی(عج) در دست نداریم با توجه به سیره امام علی(ع) آن را کشف نماییم.

در پاسخ به پرسش پیش گفته باید گفت خوشبختانه به نظر می‌رسد اصل همانندی سیره علوی و مهدوی از روابط قابل استنباط باشد چرا که در این‌باره در منابع کهن و معتبری حدیثی دو روایت معتبر وجود دارد این دو روایت که بر همگونی همه جانبه سیره امام علی(ع) و امام مهدی(عج) دلالت می‌کنند بدین قرارند:

۱) عن حماد بن عثمان قال: منت حاضراً عند ابی عبدالله(ع) اذ قال رجل: اصلک الله ذکرت ان علی بن ابی‌طالب(ع) کان یلبس الخشن یلبس القمیص باربعۀ دراهم و ما اشبه ذلک و نری علیک اللناس الجید؟ قال: فقال له: ان علی بن ابی‌طالب(ع) کان یلبس ذلک فی زمان لا ینکرو لو لبس مثل ذلک الیوم لشهر به فخیر لباس کل زمان لباس اهله غیر ان قائمنا اذ اقام لبس لباس علی(ع) و سار سیرته؛[۲۳]

حماد بن عثمان در حدیث معتبری می‌گوید: نزد امام صادق(ع) بودم مردی به آن حضرت عرض کرد خداوند شما را به صلاح رهنمون گرداند. فرمودید که علی بن ابی‌طالب لباس خشن می‌پوشید. پیراهن چهار درهمی و مانند آن اما شما لباس‌های نیکو پوشیده‌اید.

امام فرمودند: علی ابن ابی‌طالب آن‌گونه لباس را در زمان می‌پوشید که پوشیدن آن ناپسند نبود و اگر آن حضرت مثل لباس‌های امروزی را می‌پوشید، به آن شهره می‌شد. پس بهترین لباس هر دوره‌ای لباس مردم همان دوره است ولی چون قائم قیام نماید لباس علی(ع) را خواهد پوشید و به روش او رفتار خواهد نمود.

۲) امام صادق(ع) فرمودند:یا ابا عبیدۀ انه لایموت منامیت حتی یخلف من بعده من یعمل بمثل عمده و یسیر بسیرته و یدعوا الی ما دعا الیه؛[۲۴]ای ابا عبیده کسی از ما چشم از جهان فرو نمی‌بندد مگر این‌که پس از خود کسی را قرار می‌دهد که مانند او عمل می‌کند و به روش او رفتار می‌نماید و به آن‌چه او می‌خوانده فرا می‌خواند.

براساس این روایت سیره هر امام لاحقی هم‌چون سیره امام پیشین است پس همه امامان معصوم: از سنت و سیرتی همگون برخوردارند و در نتیجه امام علی(ع) و امام مهدی(عج) سیرتی یک‌سان خواهند داشت.

افزون بر دو روایت پیش‌گفته که بر همگونی همه جانبه سیرت علوی و مهدوی دلالت داشتند در جوامع روایی روایت دیگر نیز وجود دارد که ناظر بر هم‌گونی سیره علوی و مهدوی در بخشی از رفتارهاست. از این روایات گرچه نمی‌توان اصل کلی مورد نظر را برداشت نمود اما از آن‌جا که بر اهتمام امام مهدی(عج) به سیره امام علی(ع) و تلاش آن حضرت برای احیاء سیره علوی دلالت دارند می‌توانند مؤید دو روایت نخست باشند روایات یاد شده بدین قرارند:

۳) امام صادق(ع) فرمودند:لو قدم قام قائمنا ما اقام الناس علی الطلاق الا بالسیف و لو قد کان ذلک لم یکن الاسیرۀ علی بن ابی‌طالب(ع)؛[۲۵]اگر قائم ما قیام کند مردم را جز با شمشیر بر طلاق [صحیح] بپا نخواهد داشت و اگر چنین شود نخواهد بود مگر سیره علی بن ابی‌طالب.

۴) آن حضرت در جایی دیگر فرمودند:ان علیاً(ع) کان عندکم فاتی بنی دیوان و اشتری ثلاثۀ اثواب بدینار... ثم رفع یده الی السماء فلم یزل یحمدالله علی ماکساه حتی دخل منزله ثم قال: هذا الباس الذی ینبغی للمسلمین ان یلبسوه قال ابوعبدالله(ع) و لکن لا رون ان یلبسوا هذا الیوم و لو فعلناه لقالوا مجنون و لقالوا امراء و الله تعالی یقول (و ثیابک فطهِّر) قال و ثیابک ارفعها و لاتجرها و اذ قام قائمنا ک ان هذا اللباس.[۲۶]انا علی(ع) نزد شما بود او نزد بنی دیوان آمده و سه لباس به یک دینار خرید... سپس دست به آسمان بلند کرده و پیوسته خداوند را بر آن‌چه به او پوشانده بود شکر می‌کرد تا این‌که به منزل رسید و فرمود این همان لباسی است که سزاوار است مسلمانان آن را بپوشند. امام صادق(ع) در ادامه فرمودند: ولی امروز مردم نمی‌توانند آن لباس را بپوشند و اگر ما چنین کنیم می‌گویند دیوانه است یا می‌گویند ریا می‌کند در حالی که خداوند می‌فرماید: لباست را بالا بگیر و بر زمین نکش و چون قائم ما قیام کند چنین لباسی خواهد بود.

آز آن‌چه گذشت می‌توان این حکم کلی را به عنوان اصل اولیه استنباط کرد که امام مهدی(عج) در همه جهات به امام علی(ع) اقتدا خواهند کرد و سیره‌ای مشابه آن حضرت خواهند داشت این اصل کلی معیار مناسبی است که در موارد فقدان نص، یا تعارفی نصوص و نیز موارد شک می‌توان به آن رجوع کرد.

۵) امام صادق(ع) در روایتی با اشاره به درگیری سپاه امام مهدی(عج) با سپاه سفیانی می‌فرماید:... و یولون فیقتلهم فیدخلهم ابیات الکوفۀ و نیادی منادیه الا لاتتبعوا مولیا و لاتجهزوا علی جریح و یسیربهم تما سار علی(ع) یوم البصرۀ.[۲۷]... و سپاه سفیانی می‌گریزد و امام مهدی(عج) آنها را می‌کشد تا این‌که گریخته و به خانه‌های کوفه پناه می‌برند منادی آن حضرت فریاد بر می‌آورد هیچ فراری را تعقیب نکنید و مجروحی را پا در نیاورید و با آنان هم‌چون سیره امام علی(ع) در روز بصره رفتار می‌نماید.

● سیره امام علی(ع) در مواجهه با اهل بغی

از امیرالمؤمنین امام علی(ع) به عنوان اولین شخصیتی یاد شده است که در دنیای اسلام با اهل بغی یعنی اصحاب جمل، سپاه معاویه و خوارج قتال کرد[۲۸] و از این رو سیره آن حضرت در این جنگ‌ها مستند بسیاری از فتاوای فقهاء شیعه[۲۹] و اهل سنت[۳۰] قرار گرفته است و به فرموده امام صادق(ع) اگر نبود سیره امام علی(ع) در نبرد با اهل بغی کسی پس از ایشان نمی‌دانست با آنها چگونه رفتار کند[۳۱]. ما در این بخش خواهیم کوشید احکام و آدابی که از سیره آن حضرت قابل استنباط است استقصا نماییم.

▪ جواز قتال با اهل بغی

اولین نکته‌ای که از سیره امام علی(ع) می‌توان آموخت جواز قتال با اهل بی است. گره در این‌باره که از سیره معصوم(ع) در صورتی که خالی از هر نوع قرینه‌ای باشد چه حکمی قابل استنتاج است اندیشمندان دیدگاه‌های متفاوتی ارائه کرده‌اند ـ وجوب، استجباب و اباحه[۳۲] ـ اما هم‌چنان‌که پاره‌ای از دانشمندان شیعی تصریح کرده‌اند قدر متیقنی که از رفتار معصوم قابل استنباط است اباحه است و افزون بر آن نیازمند قرینه است[۳۳] بنابراین از نبرد امام علی(ع) با اهل بغی می‌توان جواز این کار را دریافت و البته دلایل دیگری نیز وجود دارند که افزون بر اباحه این کار بر حرمت ترک آن و در نتیجه وجوب قتال با اهل بغی دلالت دارند بنابراین نبرد با اهل بغی هم جایز است و هم واجب.[۳۴] و این حکمی است که هم دانشمندان شیعه به آن فتوا داده‌اند و هم دانشمندان سنی مذهب به عنوان نمونه علامه حلی در این‌باره چنین می‌نویسد: قتال با اهل بغی واجب است به دلیل نص و اجماع[۳۵] و شهید اول می‌نویسد: هرکس بر یکی از امامام معصوم: خروج کند یاغی است یک نفر باشد یا بیشتر و نبرد با او واجب است.[۳۶]

نووی از دانشمندان اهل سنت نیز چنین می‌نویسد: تمام دانشمندان گفته‌اند قتال با اهل بغی واجب است.[۳۷]

نویسنده کتاب المغنی پس از بیان راه‌های اثبات امامت می‌نویسد: هرکس بر امامی که امامتش به سبب یکی از وجوه پیش گفته ثابت شود خروج کند یاغی است و قتالش واجب است.[۳۸]

بر این اساس وجوب قتال با اهل بغی را می‌توان از موارد اتفاق بین تمام فقهاء شیعه و اهل سنت دانست که هیچ کس در آن اختلاف نکرده است[۳۹] و البته جوار آن از سیره امام علی(ع) آن از دلایل دیگر استفاده می‌شود.

▪ روشن‌گری و دعوت

دومین نکته‌ای که از سیره امام علی(ع) می‌توان آموخت لزوم انجام اقدامات پیش‌گیرانه از طریق روشن‌گری و دعوت است این اصل مهم و اساسی به شکل بسیار پر رنگی در سیره امیرالمؤمنین(ع) انعکاس یافته است که ما به بخش‌هایی از آن اشاره می‌کنیم.

شیخ مفید اقدامات پیش‌گیرانه امام علی(ع) قبل از جنگ جمل را چنین توصیف می‌کند: «چون امیرالمؤمنین(ع) از منطقه ذی قار حرکت کردند. صعصعۀ بن صوحان برای ابلاغ نامه علی(ع) به سوی طلحه، زبیر و عایشه روانه شد. نامه امام حاوی مطالبی در خصوص لزوم پاسداشت حرمت اسلام و بیم دادن آنها نسبت به کارهای ناپسندی که مرتکب شده بودند هم‌چون کشتن مسلمین و رفتار ناشایست با صحابی پیامبر خدا(ص)عثمان به حنیف و نیز موعظه و دعوت به اطاعت بود. صعصعه می‌گوید پس از انجام مأموریت خدمت امیرالمؤمنین(ع) رسیدم فرمودند با خود چه خبر آوردی؟ عرض کردم ای امیرمؤمنان کسانی را دیدم که خبر جنگ با شما چیزی در سر ندارند.

حضرت فرمودند خداوند یاری رسان خواهد بود. سپس آن حضرت عبدالله بن عباس را فراخواندند و فرمودند: به سوی آنها برو و آنها را سوگند ده و آن عهدی که از من در گردن آنهاست را بیادشان بیاور. ابن عباس پس از شرح ماجرای گفتگوهای خود با طلحه و زبیر و پاسخ منفی آنان می‌گوید: خدمت علی(ع) بازگشتم در حالی که آن حضرت وارد شهر بصره شده بودند.

فرمودند با خود چه خبر آوردی؟ من جریان را گزارش دادم حضرت فرمودند بار خدایا میان ما هب حق داوری کن که تو بهترین داورانی. آنگاه فرمودند: نزد عایشه برو و خروج از خانه پیامبر خدا(ص)و ترس این‌که کار او مخافت با خدای بلند مرتبه باشد و نیز فراموش کردن عهد رسول خدا(ص)را به او گوشزد کن و به او بگو که این کار شایسته زنان نیست و تو به آن مأمور نشده‌ای. ابن عباس در ادامه ماجرای رساندن پیام امام علی(ع) و استنکاف عایشه از پذیرش نصایح امام(ع) بازگویی کند.[۴۰]

دغدغه امام علی(ع) نسبت به روشن‌گری و نمایان شدن حقیقت را در جاهای دیگری نیز می‌توان به وضوح مشاهده کرد به عنوان نمونه «آن حضرت در پگاه روز یازدهم جمادی‌الاولی در حالی که در میمنه سپاه مالک اشتر و در میسره آن عمار بن یاسر حضور داشت و پرچم به دست فرزندش محمد بن حنیفه بود به سمت سپاه جمل حرکت نمود آنگاه حضرت بر جایگاهی ایستادند و با صدایی بلند خطاب به سپاه خود فرمودند: شتاب نکنید تا بر آنها حجت اقامه کنم.

پس ابن عباس را فرا خواند و قرآنی به او داد و فرمود این قرآن را به سوی طلحه، زبیر و عایشه ببر و آنها را به آن‌چه در آن است فراخوان. و به طلحه و زبیر بگو آیا شما با اختیار با من بیعت نکردید پس چه چیز سبب شد بیعت مرا بشکنید در حالی که این قرآن میان من و شما حکم می‌کند ابن عباس پس از این‌که پیام امام(ع) ابلاغ می‌کند به سمت لشکرگاه حرکت می‌کند او می‌گوید به خدا سوگند از جایم حرکت نکرده بودم که تیرهاشان هم‌چون ملخ‌های پراکنده به سویم باریدن گرفت به علی(ع) عرض کردم ای امیرمؤمنان تا کی با ما چنین کنند اجازه دهید از خود دفاع کنیم.

حضرت فرمودند بگذارید بار دیگر بر آنها حجت را تمام کنم. سپس فرمودند چه کسی این قرآن را می‌گیرد و آنها را به آن فرا می‌خواند و بداند که کشته می‌شود و من ضمانت بهشت او را از سوی خداوند برعهده می‌گیرم هیچ کس از جای خود برنخواست جز جوانی کم سن از عبدالقیس که قبای سفیدی بر تن داشت و نامش مسلم بود.

او گفت ای امیرمؤمنان من این کار را انجام می‌دهم و جان خود را به خاطر خدا بر این کار می‌گزارم. حضرت از سر دلسوزی از او روی برگرداند و فرمود چه کسی این قرآن را می‌گیرد و بر آنها عرضه می‌کند و بداند که کشته می‌شود و بهشت برای اوست. مسلم دوباره سخن خود را تکرار کرد و گفت من چنین می‌کنم.

امام برای سومین بار سخن خود را تکرار کرد و غیر از آن جوان کسی به پا نخواست علی(ع) قرآن را به او داد و فرمود به سوی آنان برو و قرآن را بر آنها عرضه نما و به آن‌چه در قرآن است دعوتشان کن. او حرکت کرد و مقابل سچاه جمل ایستاد و قرآن را باز کرد و گف این کتاب خداست و امیرمؤمنان شما را به آن‌چه در آن است فرا می‌خواند.

عایشه گفت خداوند صورتش را زشت کند با نیزه بزنیدش و آنها نیز به او نیزه زدن بر یکدگیر سبقت گرفتند و از هر سو نیزه‌اش زدند. امام در این حال آماده نبرد شدند و پرچم را به فرزندشان محمد بن حنیفه دادند و در میان سپاه فریاد زدند هیچ فراری را نکشید و مجروحی را از پا در نیاورید، پرده کسی را ندرید، زنی را نترسانید و کشته‌ای را مثله نکنید آن حضرت در حال سفارش به لشکر بودند که مردی از اصحابشان کشته شد آن حضرت با مشاهده این واقعه فرمودند خدایا تو شاهد باش.

سپس تبری به فرزند عبدالله بن بدیل اصابت کرد و او نیز کشته شد پدرش عبدالله و عبدالله بن عباس جسد او را آورده مقابل امیرالمؤمنین بر زمین نهادند. عبدالله بن بدیل عرض کرد تا کی گلوهایمان را به سویشان ببریم و ما را یک یک بکشند به خدا سوگند اگر می‌خواستی حجت را تمام کنی این کار را کردی.[۴۱]

آن‌چه گذشت نمونه‌هایی از اقدامات روشن‌گرانه امام علی(ع) در جنگ جمل بود در جنگ‌های صفین و خوارج نیز نمونه‌های فراوانی از این سیره وجود دارد از جمله آن حضرت ـ پس از این‌که سپاه معاویه شریعه فرات را به تصرف خود در آورد و مانع استفاده سپاه امام از آب شد ـ صعصعۀ بن صوحان را با نامه‌ای به این مضمون به سوی معاویه فرستاد: ما از مسیر خودمان حرکت می‌کردیم و دوست نداریم پیش از اتمام حجت با شما بجنگیم اما تو پیاده و سواره نظامت را به سوی ما گسل داشتی و پیش از آن‌که با تو نبرد کنیم با ما جنگیدی ولی ما به خویشتن داری باور داریم تا این‌که تو را دعوت کنیم.[۴۲]

و به همین دلیل بود آن حضرت در کوفه و پیش از حرکت به سوی شام برای جنگ با معاویه جریر بن عبدالله جلبی را همراه با نامه‌ای روشن‌گرانه به سمت معاویه فرستاد تا حجت بر آنها تمام شود و غدری در مخالفت با امیرمؤمنان نداشته باشند[۴۳] و یا به گفته طبری پس از آن‌که سپاه کوفه شریعه فرات را از لشکر شام باز پس گرفت و دو روز با سکوت دو سپاه سپری شد باز این امام علی(ع) بود که پیش قدم شد و سه نفر از صحابی خود با نام‌های بشیر بن عمرو بن محصن انصاری، سعید بن قیس همدانی و شیث بن ربعی تمیمی را فراخواند و فرمود به سوی این مرد ـ معاویه ـ بروید و او را به سوی خدا و فرمانبرداری و جماعت مسلمین دعوت کنید[۴۴] به گفته مورخان روشن‌گری‌های امام علی(ع) منحصر به موارد یاد شده نبود بلکه میان آن حضرت و معاویه نامه‌های متعددی رد و مبدل شد[۴۵] و حتی آن حضرت به اصحاب خود نیز سفارش می‌فرمود که پیش از آغاز درگیری از دعوت و ارشاد دشمن خود غفلت نورزند از جمله در نامه‌ای خطاب به مالک اشتر چنین مرقوم فرمودند: ای مالک زیاد و شریح با پیکی به من اطلاع داده‌اند که در مرز روم با سپاهی از شامیان به فرماندهی ابااعور سلمی مواجه شده‌اند و به گفته پیک میانشان توافقی صورت گرفته است پس سریعاً به سوی اصحابت بشتاب و چون به آنها رسیدی نوامیرشان هستی و مبادا که تو آغازگر جنگ باشی تا این‌که آنها را ملاقت نمایی و سخنشان را بشنوی. مگر این‌که آنها جنگ را شروع نمایند و دشمنی تو با آنها باعث نشود یپش از دعوت‌ها و اتمام حجت‌های مکرر با آنها نبرد کنی.[۴۶]

پاره‌ای از فقهاء اهل سنت با توجه به آن‌چه از سیره امام علی(ع) گذشت بر این باورند که هم‌چنان‌که اصل دعوت و روشن‌گری پیش از نبرد با اهل بغی لازم است تکرار آن نیز ضرورت دارد نویسنده کتاب سبل السلام در این‌باره چنین می‌نویسد:بدان که پیش از نبرد با اهل بغی لازم است آنها را به منصرف شدن از بغی دعوت نمود و این دعوت را مکرراً انجام داد هم‌چنان‌که علی رضی اله عنه در مورد خوارج چنین کرد چرا که وقتی خوارج از ایشان جدا شوند ابن عباس را برای گفتگو به سوی آنها فرستاد و در نتیجه از جمعیت هشت هزار نفری آنها چهارهزار نفر بازگشتند و چهارهزار نفر دیگر از قصد خود منصرف نشدند و بر آن اصرار ورزیدند علی(ع) به آنها پیام فرستاد که هرطور خواستید باشید به شرط این‌که خون محتری را نریزید و راهی را نبندید و به کسی ستم نکنید ولی آنها عبدالله بن خباب صحای پیامبر خدا(ص)را کشتند و شکم کنیز باردارش را دریدند و جنین را از آن بیرون آوردند.

چون این ماجرا به گوش علی(ع) رسید در نامه‌ای از آنها خواست قاتل عبدالله بن خباب را به آن حضرت تحویل دهند ولی آنها گفتند همه ما قاتل او هستیم در این حال امام اجازه شورع نبرد را صادر کردند.[۴۷]

از آن‌چه از سیره امام علی(ع) گذشت می‌توان دریافت که

▪ اولاً نبرد با اهل بغی ضرورتی است که رد صورت فقدان راه‌های مسالمت‌آمیز باید به آن اقدام کرد

▪ ثانیاً بر امام معصوم است که پیش از صف‌آرایی جبهه حق و باطل و آغاز درگیری با روشن‌گری‌ها خود چهره حق را هویدا کند و مرزهای آن را از باطل بنمایاند تا حق خواهان در راه آیند و برای معاندان بهانه‌ای باقی نماند.

▪ ثالثاً مهم‌ترین دغدغه امام معصوم به لحاظ شأن و رسالتی که بر عهده دارد هدایت و دستگیری است و از این رو تمام توان خود را برای آن بکار می‌بندد و از تمام ظرفیت‌های موجود برای این مهم بهره می‌برد و حتی در آخرین لحظه‌ها هم از آن غفلت نمی‌ورزد. اصرار امام علی(ع) در مواضع مختلف بر دعوت و روشن‌گری، و ملول نشدن آن حضرت از پاسخ‌های منفی جبهه باطل، استفاده کردن از شخصیت‌های موجهی چون ابن عباس برای گفتگو، روشن‌گری حتی پس از شروع درگیری و در آخرین لحظه‌ها و لو به قیمت شهادت برخی از یاران شان تمام شود به وضوح اوج دغدغه‌مندی امام نسبت به هدایت را نشان می‌دهد.

پی نوشت ها:

[۱]. ابن منظور، لسان العرب، ج۴، ص ۳۸۹ و فیروز آبادی، القاموس المحیط، ج۲، ص ۵۴.

[۲]. زبیدی، تاج العروس، ج ۶، ص ۵۵۹.

[۳]. آیه ۹.

[۴]. امین‌الاسلام طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص ۲۲۰ و زمخشری، الکشاف، ج۳، ص ۵۶۳.

[۵]. علامه حلی، تذکرۀ الفقهاء، ج ۹، ص ۳۹۲ و زکریا الانصاری، فتح الوهاب، ج ۲، ص ۲۶۵ و عبدالحمید الشروانی، حواشی الشروانی، ج ۹، ص ۶۵.

[۶]. شیخ طوسی، الاقتصاد، ص ۳۱۵.

[۷]. ابن حمزه، الوسیله، ص ۲۰۵.

[۸]. علامه حلی، تبصرۀ المتعلمین، ص ۱۱۱.

[۹]. محمد بن العاملی، اللمعۀ الدمشقیۀ، ص ۷۴.

[۱۰]. علی الطباطبایی، ریاض المسائل، ج۷، ص ۴۵۶.

[۱۱]. شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص ۸۵۴.

[۱۲]. شیخ طوسی، النهایۀ، ص ۲۹۶.

[۱۳]. شیخ طوسی، الخلاف، ج۵، ص ۳۳۵.

[۱۴]. تذکرۀ الفقها، ج۹، ص ۳۹۱.

[۱۵]. محیی الدین نووی، روضۀ الطالبین، ج ۷، ص ۲۷۰.

[۱۶]. الحطاب الرعینی، واهب الجلیل، ج۸، ص ۳۹۵.

[۱۷]. الوسیلۀ، ص ۲۰۵.

[۱۸]. السرائر، ج۲، ص ۱۵.

[۱۹]. شیخ طوسی، المبسوط، ج۷، ص ۲۶۴.

[۲۰]. علامه حلی، تحریرالاحکام، ج۲، ص ۲۲۹ و محمد حسن نجفی، جواهرالکلام، ج۲۱، ص۳-۳۳۱.

[۲۱]. محی‌الدین نووی، المجموع، ج۱۹، ص ۱۹۶ عبدالله بن قدامه، المغنی، ج۱۰، ص ۵۲.

[۲۲]. المجموع، ج ۱۹، ص ۱۹۸.

[۲۳]. شیخ کلینی، الکافی، ج۱، ص ۴۱۱. سند این حدیث به این صورت است:

عدۀ من اصحابنا، عن احمد بن محمد البرقی، عن ابیه، عن محمد بن یحیی الخزاز، عن حماد بن عثمان.

درباره وثاقت احمد بن محمد نک: رجال نجاشی، ص ۳۹۳.

درباره وثاقت محمد بن خالد نک: رجال طوسی، ص ۳۹۳.

درباره وثاقت محمد بن یحیی نک: رجال نجاشی، ص ۳۵۹.

درباره وثاقت حماد بن عثمان نک: همان، ص ۱۴۳.

[۲۴]. همان، ص ۳۹۷. سند این حدیث به این صورت است: علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن منصور عن فضل الاعور عن ابی عبیدۀ الحزاء.

درباره وثاقت علی بن ابراهیم نک: رجال نجاشی، ص ۲۹۰.

درباره وثاقت ابراهیم بن هاشم نک: ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج ۱، ص ۲۹۱.

درباره وثاقت ابن ابی عمیر نک: رجال نجاشی، ص ۳۲۹.

منصور محتم لاست منصور بن حازم الجبلی باشد و محتمل است منصور بن یونس بزرج درباره وثاقت آها نک: همان، ص ۴۱۳.

درباه وثاقت فضل الاعور نک: همان ص ۳۰۸.

درباره وثاقت ابوعبیدۀ الحزاء نک: همان، ص ۱۷۰.

[۲۵]. قاضی نعمان مغربی، شرح الاخبار فی فضائل الأئمه الاطهار:، ج ۳، ص ۳۷۳.

[۲۶]. الکافی، ج۶، ص ۴۵۶.

[۲۷]. بحارالانوار، ج۵۲، ص ۳۸۷.

[۲۸]. حواشی الشروانی، ج۹، ص ۶۵ و الشوکافی، نل الاوطار، ج۴، ص ۱۷۶ و محی الدین نووی، شرح مسلم، ج۱، ص ۲۰۳.

[۲۹]. سید مرتضی، الناصریات، ص ۴۴۳، المبسوط، ج۷، ص ۲۶۵ و تذکرۀ الفقهاءف ج امامی ۳۷۷ و...

[۳۰]. المجموع، ج ۱۹، ص ۲۰۰ و المغنی، ج ۱۰، ص ۹۳ و ابن حزم، المحلی، ج ۱۱، ص ۱۰۰ و...

[۳۱]. تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۱۴۴.

[۳۲]. الفصول الغرویۀ فی اصول الفقهیۀ، محمد حسین الحائری، ص ۳۱۳.

[۳۳]. محمدرضا المظفر، اصول الفقه، ج۳، ص ۶۷ و محمدباقر صدر، دروس فی علم الاصول، ج ۱، ص ۲۳۱.

[۳۴]. المبسوط، ج۷، ص ۲۶۳.

[۳۵]. تحریرالاحکام، ج۲، ص ۲۲۹.

[۳۶]. اللمعۀ الدمشقیۀ، ص ۷۴.

[۳۷]. روضۀ الطالبین، ج۷، ۲۷۰.

[۳۸].المغنی، ج۱۰، ص ۵۲.

[۳۹]. تذکرۀ الفقهاء، ج۹، ص ۳۹۲ و نیل الاوطار، ج۶، ص ۷۸.

[۴۰]. شیخ مفید، الجمل، ص ۱۶۷.

[۴۱]. همان، ص ۱۸۲-۱۸۹.

[۴۲]. ابن الاثیرف الکامل فی التاریخ، ج۳، ص ۲۸۳.

[۴۳]. همان، ص ۵۶۰.

[۴۴]. همان، ص ۵۶۹.

[۴۵]. ابن مزاحم، وقعۀ صفین، ص ۲۸، ۸۹، ۱۰۸ و... .

[۴۶]. همان، ص ۱۵۳.

[۴۷]. محمد بن اسماعیل الکحلانی، سبل السلام، ج۳، ص ۲۹۵.

[۴۸]. سوره نساء، آیه ۳۵.

[۴۹]. سوره مائده، آیه ۹۵.

[۵۰]. سوره احزاب، آیه ۵۳.

[۵۱]. المبسوط، ج۷، ص ۲۶۵.

[۵۲]. المبسوط، ج۷، ص ۲۶۶.

[۵۳]. عبدالله بن جعفر الحمیری، قرب الاسناد، ص ۱۳۲.

[۵۴]. الناصریات، ص ۴۴۳ و السرائر، ج۲، ص ۱۹ و تحریرالاحکام، ج۲، ص ۲۳۴ و... .

[۵۵]. المجموع، ج۱۹، ص ۲۰۷، المغنی، ج۱۰، ص ۶۵.

[۵۶]. الخلاف، ج ، ص ۳۴۶ و المحلی، ج ۱۱، ص ۱۰۲.

[۵۷]. القاضی النعمان المغربی، ج۱، ص ۳۹۵.

[۵۸]. النهایهۀ، ص ۲۹۷.

[۵۹. شرایع الاسلام، ج ۱، ص ۲۵۷.

[۶۰]. السرخسی، شرح السیر الکبیر، ج۱، ص ۳۷۰.

[۶۱]. المغنی، ج۱۰، ص ۶۵.

[۶۲]. السرائر، ج۲، ص ۱۶ و قافی ابن البراج، المهذب، ج ۱، ص ۲۹۸ و تبصرۀ المتعلمین، ص ۱۱۱.

[۶۳]. الخلاف، ج ۵، ص ۳۴۰.

[۶۴]. ابوبکر الکاشانی، بدائع الصنائع، ج ۷، ص ۱۴۰ و المغنی، ج ۱۰، ص ۶۳، المحلی، ج ۱۱، ص ۱۰۱.

[۶۵]. الرسوقی، حاشیۀ الرسوقی، ج۴، ص ۲۹۹.

[۶۶]. المجموع، ج۱۹، ص ۲۰۳.

[۶۷]. الکامل فی التاریخ، ج۳، ص ۲۹۳ و المغنی، ج۱۰، ص ۶۳ و المجموع، ج ۱۹، ص ۲۰۳.

[۶۸]. الجمل، ص ۱۸۲ و الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص ۲۵۷.

[۶۹]. دعائم الاسلام، ج ۱، ص ۳۹۴.

[۷۰]. ابن شعبۀ الحرانی، تحف العقول، ص ۴۸۰.

[۷۱]. المبسوط، ج ۷، ص ۲۷۱.

[۷۲]. همان، ص ۲۷۵.

[۷۳]. محمد بن ابراهیم النعمانی، الغیبۀ ص ۲۳۸.

[۷۴]. همان، ص ۳۲۱.

[۷۵]. همان، ص ۲۳۹.

[۷۶]. محمد بن جریر الطبری، دلائل الامامۀ، ص ۴۵۵.

[۷۷]. با توضیحات یاد شده روشن می‌شود که خرده‌ای که برخی از نویسندگان وهابی معاصر بر پاره‌ای از روایات اهل بیت: گرفته‌اند هم‌چون روایاتی که از کشته شدن تعدادی از قبیله قریش یا اعراب و یا تعدادی از فرقه تبریه سخن می‌گویند و آن را ساخته پرداخته محدثان شیعی خوانده‌اند (ناصر بن عبدالله القفاری، اصول مذهب الشیعۀ الامامیۀ الاثنی عشریۀ عرض و نقد، ص ۱۰۷۱-۱۰۶۵) از سر بی دقتی و ناآگاهی نسبت به مبانی فقهی شیعه و اهل سنت است چرا که توضیح داده شد که اولاً این روایات ناظر به کسانی است که بر امام مهدی۴ خروج کرده‌اند و ثانیاً فتوای همه فقهای شیعه و اهل سنت نبد با اهل بغی واجب است مگر این‌که به طاعت امام یار گردند از این رو اقدامات قاطع امام مهدی۴ منطبق با موازین اسلامی است.

[۷۸]. الغیبۀ نعمانی، ص ۲۳۵.

[۷۹]. همان، ص ۲۴۰.

[۸۰]. شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص ۱۵ف سند این حدیث به این صورت سات:

قال حدثنا سعد بن عبدالله قال حدثنا احمد بن حمد بن عیسی، عن العباس بن معروف عن حماد بن عیسی عن حریز قال حدثنی زرارۀ.

درباره وثاقت علی بن الحسین بن بابویه نک: نجاشی، رجال، ص ۲۶۱.

درباره وثاقت سعد بن عبدالله نک: همان، ص ۱۷۷.

درباره وثاقت احمد بن محمد بن عیسی نک: همان، ص ۸۲.

درباره وثاقت العباس بن معروف نک: همان، ص ۲۸۱.

درباره وثاقت حماد بن عیسی نک: همان، ص ۱۴۲.

درباره وثاقت حریز نک: شیخ طوسی، الفهرست، ص ۱۱۸.

درباره وثاقت زراره نک: رجال نجاشی، ص ۱۷۵.

[۸۱]. علل الشرایع، ج۱، ص ۱۵۴.

[۸۲]. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۱۵۴.

[۸۳]. قاضی نعمان مغربی، دعائم الاسلام، ج۱، ص ۳۹۴.

[۸۴]. الکافی، ج ۵، ص ۳۳؛ احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۲، ص ۳۲۰؛ علل الشرایع، ج۱، ص ۱۵۰؛ تهذیب الاحکام، ج۶، ص ۱۵۵.

[۸۵]. درباره وثاقت علی بن ابراهیم نک: رجال نجاشی، ص ۲۶۰.

[۸۶]. درباره وثاقت ابراهیم بن هاشم نک: ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیثف ج۱، ص ۲۹۱.

[۸۷]. درباره وثاقت اسماعیل بن مرار نک: همان، ج۴، ص ۹۶.

[۸۸]. یونس بن عبدالرحمن نک: رجال نجاشی، ص ۴۴۶.

[۸۹]. علامه حلی، خلاصۀ الاقوال، ص ۲۰۰؛ معجم رجال الحدیث، ج ۱۱، ص ۳۱۸.

[۹۰]. جواهر الکلام، ج۲، ص ۳۳۸.

[۹۱]. الاصول الستته عشر، ص ۱۶۴؛ نعمانی، الغیبۀ، باب ۱۳، ح ۱۶، ص ۲۳۲؛ علل الشرایع، ج ۱، ص ۲۱۰؛ تهذیب الاحکام، ج۶، ص ۱۵۴.

[۹۲]. درباره وثاقت درست بن ابی‌منصور نک: معجم رجال الحدیث، ج۸، ص ۱۶۴.

[۹۳]. درباره وثاقت ولید بن صبیح نک: رجال نجاشی، ص ۴۳۱.

[۹۴]. محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص ۱۷۵.

[۹۵]. سواد به منطقه بصره و کوفه گفته می‌شود (معجم البلدان: ۳/۲۷۳).

[۹۶]. همان، ص ۱۷۳.

[۹۷]. جفر احمر چیزی است که در آن سلاح پیامبر گرامی اسلام نگهداری می‌شود امام صاق۷ درباره آن فرمودند: اللجفر الاحمر فوعاء فیه سلاح رسول الله۶ شیخ مفید، الارضاد، ح۲، ص ۱۸۶. و در حدیثی دیگر فرمودند: «انما یفتح للدم یفتحه صاحب السیف للقتل» جفر سرخ برای کشتن باز می‌شود آن را صاحب شمشیر [امام مهدی۴] برای کشتن باز می‌کند الکافی، ج ۱، ص ۲۴۰ و جفر ابیض چیزی است که در آن تورات، انجیل، زبور و کتاب‌های آسمانی قرار دارد. امام صادق۷ فرمودند: و اما الجفر الابیض فوعاء فیه توراۀ موسی، و انجیل عیسی و زبور داود و فیه کتب الله الاولی. الارشاد، ج۲، ص ۱۸۶.

[۹۸]. الغیبۀ نعمانی، باب ۱۳، ح ۱۵، ص ۲۳۱.

[۹۹]. جواهر الکلام، ج۲۱، ص ۲۳۴.

[۱۰۰]. همان، ص ۳۳۶.

[۱۰۱]. دراسات فی ولایۀ الفقیه، ج۳، ص ۳۰۵-۳۰۷.

[۱۰۲]. محمد صادق روحانی، فقه الصادق، ج ۱۳، ص ۱۱۸.

[۱۰۳]. آنچه در خصوص تفاوت سیره علوی و مهدوی در کشتن فراریان و اسیران و از پا در آوردن مجروحان گفته شده بر فرض اعتبار اصل درست بن منصور موجود است چرا که حدیث ششم تنها به روایت درست بن منصور سند معتبری داشت و اگر بتوان به اعتبار این اهل خدشه وارد کرد به مطلب یاد شده نمی‌توان رأی داد چرا که روایات دیگر سند قابل اعتمادی ندارند.

[۱۰۴]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۵۲، ۳۸۷.

[۱۰۵]. فصل‌نامه انتظار موعود، مقاله بررسی چند حدیث شبهه‌ناک درباره آفتاب عالم‌تاب، ص ۱۱۰، سال چهارم، شماره ۱۴.

[۱۰۶]. سوره حجرات، آیه ۹.

[۱۰۷]. شیخ طوسی، الخلاف، ج۵، ص ۳۴۰؛ قاضی بن براج، المهذب، ج۱، ص ۳۲۲؛ علامه حلی، منتهی المطلب، ج۲، ص ۹۸۲ و...

[۱۰۸]. شرف الدین استرآبادی، تأویل الاآیات الظاهرۀ فی العترۀ، الطاهرۀ، ج۲، ص ۵۴۰.

[۱۰۹]. سوره صف، آیه ۹.

[۱۱۰]. سوره انبیاء، آیه ۱۰۵.

[۱۱۱]. سوره نور، آیه ۵۵.

[۱۱۲]. سوره یوسف، آیه ۱۰۶.

[۱۱۳]. محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۲، ص ۶۶.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.