پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا

اقتدار مردمی در نظام سیاسی اسلام


اقتدار مردمی در نظام سیاسی اسلام

این مقاله ضمن اصرار و مبنا قرار دادن نظام ولایی و حاکمیت الهی, نقش و جایگاه مردم را در شکل گیری و استمرار و اقتدار آن مورد بحث قرار داده و در نهایت, ارکان الهی و مردمیِ حکومت دینی را برشمرده است

در مهندسی حکومت دینی و نظام ولایی که با پیروزی انقلاب‏اسلامی احیاء شد، هرگز الهی بودن و منشأ و مبنای آسمانی‏داشتن، مستلزم نفی دخالت و نقش‏آفرینی و مشارکت مردمی‏و غفلت از اراده و خواست آنان نیست و به هیچ وجه خدا و انسان را مقابل هم قرار نمی‏دهد؛ بلکه مدعی است تنها راهبرد و راه دستیابی به مردم‏سالاری حقیقی، نظام ولایی وحاکمیت دینی است و هیچ مکتب و نظامی به اندازهٔ اسلام ‏برای انسان موضوعیت قائل نشده و او را در حکومت ونهادهای سیاسی آن مشارکت نداده است.

این مقاله ضمن اصرار و مبنا قرار دادن نظام ولایی و حاکمیت‏الهی، نقش و جایگاه مردم را در شکل‏گیری و استمرار و اقتدار آن مورد بحث قرار داده و در نهایت، ارکان الهی و مردمیِ‏حکومت دینی را برشمرده است.

● مقدمه

انقلاب اسلامی ایران سرآغاز شکل‏گیری حکومتی شد با ماهیت‏کاملاً دینی و محوریت قانون و ولایت الهی. حکومت و نظامی که مدلهای حکومتی موجود را، اعم از شرقی آن‌روز ‏[سوسیالیسم] و غربی [لیبرال دموکراسی]‏، مبنا و الگو قرار نداد؛ بلکه‏مهندسی جدید و ابتکاری و کاملاً در تقابل با سکولاریسم را تحت عنوان نظام ولایی مطرح کرد و در قانون اساسی و درمقام عمل مورد اهتمام قرار داد. نظام ولایی حکومت را هم در بُعد قانون و هم دربُعد حاکمیت، شأن الهی دانسته و اصرار دارد که جز در پرتو شریعت و برنامه‏ای که اسلام‏به‏عنوان کامل‏ترین وآخرین برنامه و قانون الهی ارائه کرده و حاکمیت کارشناسان و متخصصان متعهد و عادل احکام الهی، هیچ حکومت و نظامی مشروعیت نمی‏یابد. جمهوری اسلامی در عصر حاضر، تجلّی‏بخش و ظرف چنین نظامی است.

بدیهی است دشمنان انقلاب اسلامی و آنان که همه موجودیّت و سلطه خویش را باوجود چنین حکومتی در مخاطره می‏دیدند از هر نوع آسیب‏رسانی، توطئه و تهاجمی علیه این‏انقلاب کوتاه نیایند. چه توطئه عملی و فیزیکی و سخت نظیر حمله نظامی، ترورشخصیتها و رهبران انقلاب، آشوبهای منطقه‏ای، محاصره اقتصادی و... و چه تهاجمات‏نرم و فکری مانند غیر دموکراتیک خواندن نظام ولایی و ولایت فقیه، تقابل ‏حکومت دینی با علم و عقلانیت و مدرنیسم، تهدید شدن آزادی و شخصیت انسانی در نظامی که به جای اومانیسم، خدامحوری را مبنا قرار داده و کارامد و به روز نبودن ‏احکام دینی گذشته برای نیازهای امروز بشر و....

ولی در پرتو هدایتهای الهیِ رهبریِ فرزانه انقلاب و استقامت و پایمردی امت اسلامی، نه تنها ‏تمام توطئه‏های سخت خنثی شد؛ بلکه به فرصتهایی بر ضد دشمنان و عواملی برای استحکام و تداوم انقلاب‏تبدیل شد. نقشه‏ها و توطئه‏های نرم نیز نتوانست حرکتِ پویا و عالم‏گیر انقلاب را متوقف‏سازد؛ چرا که اصول و مبانی انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی علاوه بر هماهنگی با فطرت انسانی، از پشتوانهٔ ‏عقلانی و مستحکمی برخوردار بود که خدشه به آنها موجب رسوایی و شکست خودخدشه‏کننده و تهاجم‏کنندگان شد. البته هر چه امت بی‏نظیر ما و سایر جوامع اسلامی‏نسبت به این اصول و مبانی آن آشناتر و در رابطه با معارف دینی از بصیرت افزون‏تری‏برخوردار باشند، ناکامی و افتضاح دشمنان و قدرتهای استکباری و توطئه‏کننده بیشتر می‌شود. همان بصیرت و معرفتی که حضرت امام خمینی(ره) بنیانگذار این نهضت و خلف ‏صالح او حضرت آیه‌اللَّه العظمی خامنه‏ای سکان‏دار انقلاب و نظام در دوران سخت تهاجمات ‏فراوان و متعدد فرهنگی، بر آن اصرار داشته و بصیرت و معرفت را در کنار ایستادگی ومقاومت مردم، عامل تداوم انقلاب و دستیابی به اهداف خود و ناکامی و عقب‏نشینی‏های‏اجباری و عصبانیت فوق‏العاده تمام دشمنانش معرفی کردند.

این مقاله در مقام پاسداری از اصول خدشه‏ناپذیر نظام ولایی که تنها نظام و مدلی است‏که می‏تواند بشریت در بن‏بست گرفتار شده و سرخورده از نظامهای دیگر را هدایت ومدیریت کرده و همه نیازهای او را به خوبی تأمین کند، می‏خواهد یکی از مهم‌ترین اصول‏انقلاب اسلامی و نظام مقدس جمهوری اسلامی را که در پیروزی‏ها و حرکت معجزه‏آسای‏انقلاب نقش و تأثیر فراوانی داشته و مخالفان را به غضب و عصبانیت دیوانه کننده‏کشانده است، مورد توجه و بحث قرار دهد و در عین حال یکی از مهم‏ترین چالش‏ها وشبهات توطئه‏گران را پاسخ‏گو باشد و آن، نقش و جایگاه مردم در نظام‌سیاسی اسلام است. ‏بنابراین پرسش محوری این مقاله عبارت است از اینکه: در مهندسی‌حکومت‌دینی، مردم چه جایگاه و نقشی دارند؟ به دیگر سخن، در نظام ولایی که قانون و حاکمیت هر دو باید از طرف خدا باشند و تدبیر ومدیریت جامعه اسلامی شأن ربوبی دارد که جز با انشا و ابـلاغ الهی [مستقیـم و بلا واسطه یا غیـر مستقیـم و مـع الواسطه‏] برای هیچ‌کس مشروعیت پیدا نمی‏کند، برای مردم چه جایی‏می‏ماند و آنان چه نقش و تأثیر و منزلتی دارند؟

● خدا محوری و انسان

قبل از پرداختن به اصل موضوع و پاسخ سؤال فوق، لازم است به منشأ این شبهه و اشکال وچگونگی شکل‏گیری و طرح آن در جامعه اسلامی اشاره‏ای داشته باشیم. در فلسفه و اندیشه‏سیاسی غرب، خدامحوری با انسان‏محوری و حکومت الهی با حکومت مردمی در تضاد وتقابل و غیر قابل جمع است چنانچه در تئوگراسی، خدا، محور است و انسان، تحقیرشده و فرمانبر و مکلّف به اطاعت کامل و بی‏چون و چرای خدا است و حق دخالت درحکومت و حاکمیت را ندارد. در چنین نظامی، استعدادها و توانمندی‏های انسان، سرکوب ونادیده گرفته شده و مردم حداکثر، مهمان و متمتع از حکومت دینی می‏باشند نه متصّرف وسازنده و تأثیرگذار در آن. در مقابل، بعد از رنسانس و شکل‏گیری مدرنیسم در نظام دموکراسی، ‏انسان به جای خدا، محور قرار گرفت و شخصیت، تکریم دخالت متصّرفانه، حاکمیت او بر سرنوشت خویش و اقتدار و پویایی و استکمال عالمانه و خردورزانه وی تنها در نفی حاکمیت و سلطه خدا معرفی شد.

نتیجه این دو تفکر آن شد که در مهندسی حکومت، دو شیوه و مدل کاملاً متضاد به‌وجودآید؛ یکی حذف خدا و دین و محور قرار گرفتن انسان در همه ابعاد [اومانیسم‏] آن گونه که ‏سکولاریسم می‏گوید و دیگری، حذف دخالت خردورزانه، متصّرفانه و تأثیرگذار انسان‏ و پذیرش و محوریت یافتن احکام دینی و حاکمیت اراده خدا که نتیجه آن، تذلیل، سرکوب‏، خردستیزی و نادیده گرفتن نقش و جایگاه مردم و انسانهاست آن‌گونه که تئوگراسی ‏قرون وسطایی با جمود و خشونت مطرح می‏کرد.

بدیهی است که در دوران امر بین این دو و در سر چنین دو راهی، انسان خردورز و به خود آمده‌ای که در پرتو رنسانس تولدی جدید ‏یافته و به توانمندی‏ و ارادهٔ شگفت‏آور و نقش سازندهٔ خویش آگاه شده بود، سکولاریسم ‏[تدبیر زندگی انسان بدون دخالت دین و خدا] و اومانیسم [انسان محوری به جای‏خدامحوری] را انتخاب کند و با پذیرش حکومت مردمی و انسانی و باز نمودن زمینه و میدان‏ برای دخالت عالمانه و عاقلانه خویش، حاضر نباشد ذلّت فرمانبرداری و بندگی وتکلیف‏گرایی مطلق را بپذیرد. بنابراین، تقابل حکومت الهی با حکومت مردمی از فرهنگ‏غرب و تضاد تئوگراسی با دموکراسیِ مبتنی بر سکولاریسم نشئت گرفته و به حکومت‏اسلامی و نظام ولایی سرایت داده شده است و کسانی که شخصیت علمی و سیاسی آنان‏متناسب با فرهنگ غالب بر غرب شکل گرفته و القایی از تمدن بعد از مدرنیسم است هر نوع‏ حکومت و نظامی را که ماهیت دینی داشته باشد- و از جمله نظام ولایی و ولایت فقیه- نسخه‏هایی از تئوگراسی قرون وسطایی و غیر مدرن و خروج از حکومتِ مردمی و دموکراسی دانسته و با صراحت، حکومت دینی و اسلامی را تنگ کنندهٔ فرصت و زمینه برای‏حضور اراده و اقتدار انسانها معرفی می‏کنند.

این در حالی است که اسلام هرگز خدامحوری را مستلزم تحقیر و نفی‏کنندهٔ نقش ودخالت انسان نمی‏داند، بلکه یگانه راه تکریم شخصیت انسانی، شکوفایی استعداد و توانمندی او، میدان فعالیت یافتن اراده و عقل وی، گذر از مرتبه حیوانی و درک حیات طیبهٔ ‏انسانی و تصّرف مدبّرانه و سازنده انسان را در پرتو پذیرش ولایت و مدیریت آفریدگار انسان و تدبیر مبدء و مقصد همه آفرینش و هماهنگی حرکت انسان با حرکت استکمالی تمام‏پدیده‏ها و همراهی تشریع با تکوین معرفی کرده است. خدا و شریعت اسلام، انسان را اسیر واستعدادهایش را سرکوب نکرده و توانمندی و امتیازات او را نادیده نمی‏گیرند و هرگز از اواطاعت و فرمانبرداری غیر عقلانی و بدون آگاهی و معرفت را طلب نمی‏کنند، بلکه انسان و قوا و توانمندی‏های او را هدایت و شکوفا و بالنده کرده، وی را سازندهٔ تاریخ، مبدء همه ‏تحولات عظیم اجتماعی و به استخدام گیرنده همه پدیده‏ها و موجودات عالم آفرینش‏می‏سازند و به هیچ وجه خداگرایی را موجب نفی مردم معرفی نمی‌کنند و آنها را در دو طرف‏جُوی و مقابل هم قرار نمی‏دهند.

در مقابل، بریدن و فاصله گرفتن از خدا را سبب تنزّل به‏مرتبه حیوانیت و بلکه پایین‏تر از آن، غفلت از حقیقت انسانی و ویژگی‏های او و سرکوب‏شدن توانمندی‌ها و امتیازاتش دانسته‌اند. توانمندی‌ها و استعدادهایی که در نظام آفرینش‏تنها انسان به لحاظ دارا بودن روح الهی، واجد آنهاست و همه پدیده‏های دیگر برای او و در خدمت او می‏باشند.

در جهان‏بینی و شریعت اسلامی، موضوع و محور همه قوانین و هدایتها و راهنمایی‏های الهی، انسان است و به این اعتبار، می‏توان گفت هیچ کتاب و شریعتی مانند قرآن و اسلام انسان‏محور نیست. اسلام [برعکس آنچه به وسیله روشنفکران منفعل تبلیغ‏شده] حکومت را برای مردم و در خدمت آنها می‏داند، نه آنکه مردم را برای حکومت و از این بالاتر، اصل دین و اسلام را برای مردم و انسانها قرار داده است نه مردم را برای اسلام ‏و دین. لذا حاکمان و کارگزاران را خدمتگزاران مردم دانسته و جهت‏گیری همه تصمیمات واقدامات و موضع‏گیری‌های آنان را منافع و مصالح مردم؛ یعنی صاحبان حکومت معرفی‏می‏کند.

قرآن در آیهٔ ولایت وقتی می‏خواهد رهبر و سرپرست امت اسلامی را بعد از پیامبراعظم(ص) با کنایه و نشانه (نه با صراحت) بیان کند، از بین همه نشانه‏ها و ویژگی‏های‏برجسته و بی‏نظیر علی علیه‏السلام مانند تولد در کعبه، لیلهٔ المبیت، جنگ خندق، ایستادگی‏علی(ع) در احد و بدر و خیبر و...، به انفاق آن حضرت در حال نماز و رکوع اهتمام نموده ومی‏فرماید:

إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَٔ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَٔ وَهُمْ رَاکِعُونَ. (مائده، آیهٔ ۵۵)

چه پیامی دراین آیه و این نشانه وجود دارد؟آیا انفاق علی(ع) در حال رکوع از کارها و ویژگی‏های ممتاز قبلی او بزرگ‌تر و مهم‌تر است که قرآن کریم آن را مطرح کرده است؟! آن هم علی(ع) وامامی که در نماز آن چنان غرق خدا بود که وقتی تیر از پای او خارج می‏کردند متوجه نشد! ‏پس چگونه متوجه حضور این نیازمند در مسجد و درخواست او و بی‏توجهی مسلمانان و درنتیجه یأس او می‌شود و او را به سوی خود می‏خواند و انگشتر خویش را به او می‏دهد و خداوند نیز همین اقدام را نشانه و علامت ولایت و امامت او معرفی می‏کند؟

آیا نمی‏توان چنین استفاده کرد که خدا می‏خواهد بگوید سکان‏دار جامعه اسلامی وقائم‏مقام خدا در مدیریت کلان امت اسلامی و رهبر و ولیّ امر مردم باید کسی باشد که در اوج خلوت با خدا هم از خلق خدا غافل نیست و چون خدا را می‏بیند لا محاله بندگان او راهم می‏بیند؛چرا که خدا و خلقش مقابل هم نمی‏باشند! علی(ع) در نماز، خود را نمی‏بیندو ‏خدا را می‏بیند؛ پس نمی‏تواندمردم و بندگان نیازمندخدا را نبیند. در حقیقت، او انگشتر در دست خدا گذاشت؛ چنانچه در متون دینی ما دست نیازمند دست خدا معرفی شده یا قرض‏الحسنه دادن به بندگان، قرض‏الحسنه دادن به خدا دانسته شده است.

قرآن نمی‏فرماید سرپرست و ولی امر شما بعد از خدا و رسولش کسی است که تعبّد وعبودیت و فرمانبرداری‌اش از خدا در مسائل دینی (به معنای خاص و محدود و حداقلی آن)بیش از همه است و مثلاً در یک شب هزار رکعت نماز می‏خواند، بلکه می‏گوید کسی است که‏در خلوت با خدا و در متن ارتباط با معبود خویش، از مردم نبریده و به نیاز آنها توجه ‏دارد و در همان حال، انفاق را همراه با نماز انجام می‏دهد و البته هر دوی آنها با قصد قربت وبدون انتظار از مردم است و هرگز با مردم برخورد معامله‏گونه ندارد.

در نظام سیاسی اسلام علاوه بر اینکه جهت‏گیری حکومت و مقصد نهایی همه‏ موضع‏گیری‌ها و اقدامات، هدایت و تأمین نیازمندی‌های مادی و معنوی مردم و عموم مؤمنین‏است و حکومت را در خدمت نیازهای انسانی مردم می‏داند، گرچه ولایت و حاکمیت را بالاصاله مختص خدا می‏داند و مقتضای توحید ربوبی را نفی مشروعیت و حقانیت از هرقانون و حاکمیتی که به خدا منتهی نمی‏شود معرفی می‏کند، لکن مردم و ارادهٔ انسانها را درتأسیس و شکل‏گیری حکومت و ولایت الهی و همین‌طور در استمرار و اقتدار حکومت و نظام، رکن اساسی دانسته است و برای آنان از جهات مختلف نقش و جایگاه تأثیرگذار قائل‏است. این همان چیزی است که در سطور آینده به آن پرداخته خواهد شد و چنین نتیجه‏گرفته خواهد شد که نظام ولایی نمی‏تواند مردمی نباشد، همان‌طور که تنها راهکار دستیابی‏به حکومت صد در صد مردمی و انسانی، تن دادن به استقرار نظام ولایی است.

کارکرد و نقش مردم در نظام سیاسی اسلام [نظام ولایی]

برای پاسخ به این سؤال که چگونه اسلام در نظام سیاسی خود بین خدامحوری و موضوعیت ‏انسان جمع کرده و آنها را متلازم هم می‏داند نه متضاد و در مقام تبیین تلازم بین ولایت‏و حاکمیت الهی با نقش و دخالت مردم بر آمده است، با استناد به آیات و روایات می‏توان اذعان کرد که‏مردم علاوه بر نقش نظارتی و کنترلی، حدّاقل دارای دو نقش اساسی و محوری در نظام ولایی‏و حکومت دینی می‏باشند که بدون آنها هرگز حکومت اسلامی به معنای واقعی خود تحقق‏نمی‏یابد.

الف) پذیرش حاکمیت الهی

هدایت تشریعی خدا و حاکمیت و ولایت او ضامن سعادت و کمال حقیقی و جامع و فراگیر انسان و تأمین کنندهٔ همه نیازها و پوشش دهندهٔ تمام ابعاد وجودی وی است. لکن این‏ولایت و هدایت، جبری و تحمیلی نبوده و جز با انتخاب و گزینش آگاهانه و خردورزانه ‏انسان تحقق نمی‏یابد. در حقیقت، ولایت تشریعی خدا و رسولش مختص کسانی است که‏ فرزانه‏وار با علم و عقل، ایمان و دین الهی را پذیرفته‏اند. چنانچه خود فرمود: خدا ولی و سرپرست مؤمنین است و آنها را همواره از ظلمت به نور هدایت‏ می‏کند. یا فرمود: دین و شریعت الهی اکراه و اجبار بردار نمی‏باشد. هر مسلمانی و مؤمنی‏با پذیرش مکتب اسلام و لبیک گفتن به دعوت پیامبر اکرم(ص)، در واقع به ولایت و حاکمیت‏الهی و تسلیم شدن در برابر قانون او رأی داده و آن را مشتاقانه و با عقلانیت خویش پذیرفته است و پیمانی را به این مضمون با خدای خویش منعقد می‏کند که من از بین همه مکتبها و برنامه‏هاو ولایتها، ولایت و رهبری خدا و رسولش (و همین‌طور جانشینان او) را پذیرفته وانتخاب می‏کنم و تسلیم احکام و قوانین اسلام می‏باشم تا متقابلاً خدا و رسولش با ولایت وشریعت و نسخه‏های خویش مرا هدایت و راهنمایی کرده، به سرمنزل مقصودم و سعادت‏حقیقی برسانند. لذا قرآن کریم، ایمان به خدا و متّصف شدن به صفت مؤمن را مستلزم پذیرش ومتابعت و فرمانبرداری و اذن گرفتن در هر امری از پیامبر اکرم(ص) (وبعد از او از جانشینان‏شایسته اش) و تسلیم بودن در برابر داوری آنها می‏داند و می‏فرماید:

وَأَطِیعُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ. (انفال، آیهٔ ۱)

إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَی‏ أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُوا حَتَّی‏ یَسْتَأْذِنُوهُ.(نور، آیهٔ ۶۲)

"فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّی‏ یُحَکِّمُوکَ فِیَما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ‏وَیُسَلِّمُوا تَسْلِیماً." (نساء، آیهٔ ۶۵)

لذا ولایت پیامبر اکرم(ص) بر هر مؤمنی (یعنی کسی که دین الهی را ‏پذیرفته) اولی‏ و برتر است از ولایتی که او برخود دارد. "النَّبِیُّ أَوْلَی‏ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ " (احزاب، آیهٔ ۶)

به بیان دیگر؛ برعکس ولایت تکوینی خدا که تخلف‏ناپذیر بوده و از حوزه اختیار وانتخاب انسان خارج است، ولایت تشریعی خدا به وسیله انبیا و اولیای الهی به انسانهای‏خردورز و با اراده ارائه شده است. مانند طبیب توانمند و دلسوزی که برای تأمین سلامت مردم،آنها را به نسخه شفابخش خویش‌ فرا می‏خواند. از کاروان انسانی دعوت شده است که اگر سعادت ابدی و هدایت حقیقی و رهایی ازهمه قیدها و بندگی‏های دروغین و آزادی از سلطه طاغوت را می‏خواهید، تابع ارادهٔ ولایت‏الهی بوده و برنامه و نسخه هدایت‏بخش او را برگزینید. اما به هر حال پذیرفتن و یا پشت‏کردن به آنچه خدا و رسولش به آن دعوت می‏کنند با خود انسانها است.

" إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً." (انسان، آیهٔ ۳)

خدا خطاب به پیامبرش می‏فرماید: به مردم بگو من حق را از طرف خدا به شما ارائه می‏کنم، ‏پس هر کس می‏خواهد ایمان آورده و آن را بپذیرد و هر کس می‏خواهد کفر ورزیده به آن‏پشت کند.

"قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُؤمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ." (کهف‌، آیهٔ ۲۹)

و وقتی طبیب دلسوز و برجسته الهی از اینکه مردم نسخه شفابخش و هدایت‏آفرین الهی‏را نپذیرفته و به سمت هلاکت ابدی و شقاوت حرکت می‏کردند، رنج برده و آنچنان اندوهناک‏ می‌شد که به فرموده قرآن می‏خواست از این غم جان بدهد:

"لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوامُؤْمِنِینَ" (شعراء، آیهٔ ۳)

خداوند به وی می‏فرماید: تو تضمین کنندهٔ ایمان آوردن و هدایت حتمی مردم ‏نیستی، بلکه تو تنها آدرس و مقصد را باید بنمایی و آنها را دعوت و راهنمایی کنی؛

"فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ‏مُذَکِّرٌ لََّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ" (غاشیه، آیات ۲۲-۲۱)

چرا که اگر بنا بود با ارادهٔ قطعی و تکوینی و بدون اختیارانسان، آنان مؤمن گردند، خدا خود بهتر می‏توانست این کار را بکند. لکن این ایمان دیگرارزش نداشت و هدایتی نبود که موجب سعادت و پاداش شود:

"وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ‏کُلُّهُمْ جَمیعاً أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی‏ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ"(یونس، آیهٔ ۹۹)

بنابراین ولایت و رهبری دینی متوقف و محدود است به کسانی که با قبول و پذیرش‏اسلام، مشتاقانه به ولایت و رهبری خدا و خلیفه او رأی داده‌اند. این در حقیقت اولین گام ومرحله ایفای نقش‏ مردم در تحقق نظام سیاسی اسلام و نظام ولایی است. در جامعه دینی‏انسانها خردمندانه و براساس انتخاب بهترین برنامه زندگی و با اراده خویش، ولایت تشریعی‏خدا را پذیرفته، آن را یگانه راه تأمین همه نیازها و شکوفا و هدایت‏بخش تمام استعدادها و ابعاد وجودی خود می‏دانند و به چنین ولایت و حاکمیتی عشق ورزیده و تمام‏حرکات و اعمال خود را براساس آن سامان می‏دهند؛ ولایتی که برای آنان شوق‏انگیز ولذتبخش است. لذا رابطه مردم با رهبری در حکومت اسلامی یک رابطه قراردادی و خشک‏و بی‏روح و زوال‏پذیر نیست، بلکه ارتباطی اعتقادی و همراه با محبت و عشق دو طرفه ‏است. مردم اطاعت از رهبری و پذیرش ولایت ابلاغی از طرف خدا را بهترین نعمت وهدایت الهی و ضامن سعادت و خوشبختی در دنیا و آخرت دانسته، انگیزه و گرایش لازم را ‏برای دفاع از آن و مقاومت در برابر دشمنان و جهاد و تلاش برای رفع مشکلات پیدا می‏کنند. چنانچه رهبری نیز در عین ارتباط با خدا و گرفتن مشروعیت از بالا، نسبت به مردم‏پیوند و پیوستگی عمیق و محبت‏آمیز داشته، خدمت به آنان را عین بندگی و جلب رضایت‏خدا و انجام مأموریت الهی می‏داند و حکومت و نهادهای آن را برای مردم و در خدمت آنان‏قرار می‏دهد.

ب) انتخابات مردمی

علاوه بر آنچه بیان شد در داخل حکومت دینی و بعد از پذیرش اصل ولایت الهی نیز اراده و انتخاب مردم دارای نقش و تأثیرگذاری است. هنگامی ‏که رهبری به هر وسیله از مردم بخواهد نسبت به موضوعی اظهار نظر و رأی کنند و مثلاً باشرکت در انتخابات نسبت به انتخاب و گزینش متصدیان و مدیران مختلف اقدام کنند، حضور مردم و انتخاب آنها کارساز و میزان و ملاک است. لذا حضرت امام‏خمینی(ره) بنیانگذار نظام ولایی در عصر جدید در عین اصرار بر مشروعیت الهی و وظیفه‏ای که‏ولی فقیه از طرف خدا و معصومین علیهم‏السلام دارد، در داخل نظام و چارچوب‏ قانون اساسی که به تأیید و تصویب رهبری رسیده میزان را رأی ملت می‏دانستند.

قرآن یکی از کارکردها و وظایف پیامبر و خلیفه خود را شخصیت دادن به مردم و احترام‏به نظرات و آرای آنان و مشورت با مسلمانان می‏داند. در حقیقت، سفارش مردم را به جانشین‏خود می‏کند و محبت و نرم‏خویی و دلسوزی آن حضرت و احترام به مردم را رمز موفقیت‏وی معرفی می‏فرماید که به یک نمونه قرآنی آن اشاره می‏کنیم.

▪ فهرست منابع

۱) قرآن کریم.

۲) نهج‌البلاغه.

۳) امام خمینی، کتاب البیع، قم، اسماعیلیان ۱۳۶۶ ش، جلد ۲.

۴) امام خمینی، صحیفه نور، دفتر تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره).

۵) خامنه‌ای، سید علی(۱۳۶۱)، طرح کلی اندیشه اسلامی، تهران دفتر نشر و فرهنگ اسلامی.

۶) حاجی صادقی، عبدالله(۱۳۸۳)، فلسفه و نظام سیاسی اسلام، زمزم هدایت.

۷) حاجی صادقی، عبدالله(۱۳۸۳)، آسیب شناسی ارکان اسلامی، زمزم هدایت.

۸) حاجی صادقی، عبدالله(۱۳۸۳)، مردم سالاری دینی در نظام ولایتی (مقاله) همایش مردم سالارس دینی ( مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی)، زمزم هدایت.

۹) حاجی صادقی، عبدالله(۱۳۸۳)،مهندسی حکومت دینی(مقاله)، درکتاب رهیافتهایی از مکتب پیامبر اعظم (ص)، زمزم هدایت.

۱۰) سروش، عبدالکریم[بی‌تا]، "معنا و مبنای سکولاریسم"، ماهنامه کیان، شماره ۲۶.

۱۱) شبستری، محمد (۵/۵/۱۳۶۱)، دین وعقل، کیهان فرهنگی.

۱۲) طباطبایی، سید محمدحسین[بی‌تا]، تفسیر المیزان، [بی‌جا]، انتشارات اسلامی.

منبع: فصلنامه مطالعات بسیج، شماره ۳۵

نویسنده: عبداللّه حاجی‏صادقی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.