شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
سلام مهربون
پیرمرد با پسر، عروس و نوهٔ کوچیکش زندگی میکرد.
چشمهاش کمسو شده بودن و دستهاش لرزون.
همین هم باعث شده بود تا هر وقت غذا میخوره مقداری از اونو روی زمین بریزه.
چندتائی کاسهٔ بلور هم از دستش افتاد و شکسته بود.
بالاخره پسر و عروسش تصمیم گرفتند از اون به بعد واسهٔ پدربزرگ سفرهای جدا بندازن تا خودشون با آرامش بیشتری بتونن دور هم غذا بخورن.
روزها پشت سر هم میگذشت و جز نوهٔ کوچولو کسی متوجه غصهٔ بابابزرگ و اشکی که موقع تنها غذا خوردن توی چشمهای بیرمقش حلقه میزده، نبود.
یه روز پدر و مادر دیدن که کوچولوشون تلاش میکنه تا با چوب و چسب چیزائی رو بسازه.
پدر پرسید: ”پسرم چهکار میکنی؟“،
اون جواب داد:
”میخواهم دو تا کاسهٔ چوبی براتون درست کنم که وقتی پیر شدید ازشون استفاده کنید.
با پولهائی هم که تا حالا جمع کردم، دو تا سفره میخرم تا بتونید جدا از من غذا بخورید“.
حرف و رفتار پسرک اونها رو حسابی تکون داد و همون شب پسر و عروس، دستهای پدربزرگ رو گرفتند و اونو سر سفرهٔ خودشون نشوندن و دلچسبترین غذای عمرشون رو خوردن.
آره عزیزدلم، کاشکی حالا که سال داره نو میشه، فکرمون، نگاهمون، رفتارمون و دلامون هم نو بشه.
کاشکی تا دیر نشده با مهربونی خطاهامونو جبران کنیم.
کاشکی...!
شاهین فرهنگ
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست