جمعه, ۱۵ تیر, ۱۴۰۳ / 5 July, 2024
مجله ویستا

پذیرایی از میهمان


پذیرایی از میهمان

یزیدبن مهلب با پسر خود از زندان عمربن عبدالعزیز فرار کردند. بعد از مسافتی به خیمه ای رسیدند، پیرزالی درآن بود.
بر او وارد شدند. پیر آن ها را پذیرفت و بزغاله ای پخت و نزد آن ها گذاشت.
بعد …

یزیدبن مهلب با پسر خود از زندان عمربن عبدالعزیز فرار کردند. بعد از مسافتی به خیمه ای رسیدند، پیرزالی درآن بود.

بر او وارد شدند. پیر آن ها را پذیرفت و بزغاله ای پخت و نزد آن ها گذاشت.

بعد از صرف غذا یزید از پسر خود پرسید: برای خرج با خود چه داری؟

پسرگفت: یک صددینار.

او گفت: همه را به پیرزال بده!

پسر گفت: این عجوزه به اندک راضی می شود و تو را هم که نمی شناسد. او گفت: اگر او به اندک راضی می شود من راضی نمی شوم، اگر او مرا نمی شناسد من که خود را می شناسم!