چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

آن روز كه یك مسیحی عاشق علی ع شد


خانه جرج جرداق , نویسنده شهیر مسیحی كه در ایران با كتاب الامام علی , صوت العداله الانسانیه او را بهتر می شناسند در محله الحمرا بود

جرج جرداق ، نویسنده بزرگ لبنانی را عاشقان امیر المومنین در تمام دنیا با كتاب الامام علی ، صوت العداله الانسانیه می شناسند

تتبع و تحقیقات جرج جرداق ، واكاوی و تفحص در زندگی و احوالات امیرالمومنین نیست ؛ بلكه شرح عشقی است به شخصیتی بزرگ و فراانسانی . رضا امیرخانی ، داستان نویس كشورمان كه به همراه تعدادی از نویسندگان دیگر به لبنان سفر كرده اند ، دیداری نیز با جرج جرداق داشته اند ، شرح این دیدار را در اختیار جام جم قرار داده است . واقعیت آن است كه ما . ۵ نویسنده . از طرف جمعیت دفاع از ملت فلسطین و با پشتیبانی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی به لبنان رفته بودیم . صبح وقتی میزبانمان ، هاشمی رایزن فرهنگی فعال و نشیط جمهوری اسلامی ، خبر لغو سفر بعلبك را . به دلیل شرایط بد جوی . به ما داد ، بدجور پكر شدیم . هیچ خیال نمی كردیم كه ایشان پیشتر برای خالی نبودن برنامه ، وقتی برای ساعت ۱۲ ظهر دوشنبه چهاردهم بهمن ماه ۱۳۸۱ از جرج جرداق گرفته است .

خانه جرج جرداق ، نویسنده شهیر مسیحی . كه در ایران با كتاب الامام علی ، صوت العداله الانسانیه او را بهتر می شناسند . در محله الحمرا بود . محله ای مسیحی نشین در شمال غرب بیروت . بیروت نمایشگاهی است از ملل و مذاهب . شوخی نیست ، كشوری با حدود ۱۰ هزار كیلومتر مربع مساحت و ۳ میلیون نفر جمعیت ، ۱۸ مذهب رسمی دارد . تا پیش از رفتن به لبنان همواره برایم سوال بود كه هویت یك لبنانی چگونه تعریف می شود ؟ چه مولفه هایی هویت لبنانی را می سازد ؟ كشوری به این كوچكی چگونه توانسته است تا این حد خبرساز باشد و در فرهنگ پیش رو ؟ چه چیزی جز زبان ، این كشور را كه در آن هیچ نماد عربی . پوشش ، معماری ، حتی آب و هوا ! . دیده نمی شود ، با سایر كشورهای عرب پیوند داده است ؟ تقابل مدرنیسم فرانسوی و سنت عربی چه آش درهم جوشی را پدید آورده است ؟ كهن الگوی انسان لبنانی كیست ؟

با احتساب ترافیك بیروت . كه البته بسیار مطبوع تر از ترافیك تهران است . حدود ۵ دقیقه زودتر از زمان ملاقات ، به محله مسیحی نشینی الحمرا رسیده ایم . راننده رایزنی كنار كافه ای نقلی می ایستد و ما نشانی را برای دو پیرمردی كه پشت میز نشسته اند ، می خوانیم . هر دو به تاسف سر تكان می دهند كه شازع امین مشرق را نمی شناسند . بعد با ناراحتی می گوییم كه با استاد جرج جرداق قرار داریم . ناگهان از جا می پرند و می گویند ، خانه جرج جرداق دو خیابان آن طرف تر است . با راهنمایی آنها به راحتی منزل جرج جرداق را پیدا می كنیم . محله الحمرا محله ای است مرفه تر از سایر محلات بیروت و دست كم اسمش ما را به یاد قصر الحمرا می اندازد . انتظارش را نیز داشتیم . نویسنده ای كه یك كتابش در جهان تشیع بیش از یك میلیون نسخه فروش داشته است ، باید هم در چنین محله ای زندگی كند .

اما … واقعیت آن است كه هر چه از خیابان اصلی دورتر شدیم ، بیشتر شك كردیم ! خانه جرج جرداق یك آپارتمان معمولی در یك ساختمان قدیمی در خیابان متوسط بود . اسمش را روی زنگ پیدا كردیم . خودش جواب داد و در را باز كرد. من و محمد رضا بایرامی كه جوانتر بودیم ، آسانسور را رها كردیم و پیاده از پله ها بالا رفتیم . بقیه طبقه دوم می رفتند . در پاگرد طبقه اول پیرمردی با پیژامای كشی و لباس خانه جوری كه موهای سپید سینه اش معلوم بود . جلوی مان را گرفت و پرسید كجا ؟ من همان جور كه می دویدم گفتم منزل استاد جرج جرداق . پوزخندی زد و گفت : همین جاست ! منو بایرامی با تعجب به هم نگاه كردیم . رفقا را از راه پله صدا زدیم و داخل شدیم . دم در به گرمی احوال پرسی كرد و دست داد . داخل شدیم …

چشمتان روز بد نبیند . قصر الحمرا ، آپارتمانی بود حدود ۱۰۰ متری ، مملو از روزنامه و كتاب و بروشور آخرین اپرایش ، نه مرتب و طبقه بندی شده و نه تمیز و پاكیزه . انگار كن كه ۲۰۰ كیلو روزنامه و ۲۰ كارتون كتاب را بدهی دست یك بچه بازیگوش و بگویی هر جور كه خواستی آنها را پخش و پلا كن ! تابلویی هم به دیوار آویزان بود ؛ مجلس رقصی كج ! در حظور سلطلنی خاك آلود !‌ البته ناگفته نماند یك وجب خاك (دقیقا همان ۵ انگشت !)‌ روی همه چیز نشسته بود ، جوری كه ما روی هیچ صندلی و مبلی نمی توانستیم بنشینیم . وقتی خواستیم چند كتاب را از روی مبلی برداریم تا جا باز شود ، استاد به سرعت جلو دوید و با دقت كتاب ها را برداشت و در جایی دیگر قرار داد . انگار نظمی در میان این بی نظمی حاكم بود . بگذریم ؛ در زمان بسیار كوتاهی ، همه اینها را خلق مهربان و چهره خندان استاد ۷۵ ساله محو كرد .

همان ابتدای كار ، خودمان را معرفی كردیم كه كاتب فنی (هنری) هستیم و قاصص ! جرداق خندید و سرحال شد . بعد پرسید كه آیا عربی می فهمیم ؟ جوابش دادیم : شوی شوی ! (كمی !)‌ اما اشاره كردیم كه دلیلمان السید شریف كار ترجمه را انجام می دهد . جرداق كمی با هادی شریف . كه فقط كسر كوچكی از عمرش را در ایران زیسته بود . گرم گرفت و از او پرسید كه آیا او لبنانی است ؟ شریف خندید و با فراست جواب داد : من ایرانی هستم و لاكن تلبننت ! یعنی لبنانی شده ام . شریف همان كار قشنگی را كرد كه دلیل عمده پویایی ربان عربی است . ساخت فعل از هر ریشه ای و تازه ریشه لبنن را از لبنان استخراج كرده بود ! لغات بسیاری در زبان عربی می بینید با ریشه های غیرعربی ، حتما روی قوطی های روغن دیده اید كه اعراب از هیدروژن لاتین ، ریشه هدرج را گرفته اند و سپس هیدروزنیزاسیون را تهدرج صرف كرده اند و از آن عجیب تر مصدر استشوار از لغت سشوار !

جرداق تا « تلبننت » را از شریف شنید ، سری تكان داد و به خنده گفت : وای بر تو ! زحلانی (از ادبای عرب) روزی پیش من آمد و گفت لبنان را همانند زحله خواهم كرد و جهان را همانند لبنان و من به او جواب دادم وای بر جهان بلبشویی كه شبیه به لبنان باشد !

دیگر جرج جرداق با ما صمیمی شده بود . به او گفتیم كه خانه همه اهل قلم همین شكلی هاست . خندید و جواب داد : اما زن و بچه ام به خاطر همین خانه از دست من به ده مان فرار كرده اند …

محسن مومنی همان ابتدای كار سوال كرد كه آیا استاد تا به حال به ایران سفر كرده است ؟ و او جواب داد كه ۲ بار ، یك بار برای بزرگداشت سعدی و دیگر بار هم همین دو سال پیش (یعنی ۲۰۰۰ میلادی) . مردمان ایران زمین را بسیار دوست می دارم ، بر خلاف ناشرانش ! خندیدیم . من به ایشان گفتم كه جنگ ناشر و نویسنده یك جنگ جهانی حی و قیوم است ؛ اما او بلافاصله صحبت مرا قطع كرد :

. نه !‌ در اروپا ، خاصه در فرانسه این جور نیست . هنوز كار من در نشریه فنون الجمیل (هنرهای زیبا یا Fine Arte) چاپ نشده است ، آنها پیشاپیش چك حق التالیف را پست می كنند ؛ اما من باید به مكتبه بروم و بالای همین كتابم كه یك ناشر بحرینی بدون اجازه تجدید چاپ كرده است ، ۴۰ دلار پول بدهم ! این كارها مختص ما شرقی هاست . در عرصه فرهنگ ، ناشران شما با این كارهایشان زیبایی های اسلام را از میان می برند بعدتر ، نگاه می كنم به ترجمه امام علی ، صدای عدالت انسانیت ، اثر سید هادی خسروشاهی . در شهریور سال ۱۳۴۴ هجری شمسی خسروشاهی چندان مقید و دقیق بوده است كه در صفحات اول كتاب ، نامه خود به جرداق را برای ترجمه و اجازه جرداق چاپ زده است .

« از من اجازه خواسته اید كه هر ۵ جلد كتاب مرا به فارسی ترجمه كنید و من این اجازه را به شما می دهم … از نامه شما فهمیدم (چنان كه قبلا هم می دانستم) كه بعضی از برادران در ایران ، كتاب مختصر نخستین مرا به فارسی ترجمه كرده اند ؛ ولی از جهات متعددی درباره آن ، رفتار خوبی نكرده اند . از جمله این كه اصول و قوانین را حفظ نكرده و كتاب را بدون اجازه من ترجمه كرده اند و بعلاوه به هیچ وجه مراعات حق التالیف و رنج و زحمت را ننموده اند ؟ از جمله این كه دست كم یك نسخه از كتاب ترجمه شده را برای من نفرستاده اند ؟ و از جمله این كه اصل كتاب را به هم زده و … »

خیلی باعث تاسف است كه بعد از گذشت حدود ۴۰ سال باز هم استاد جرج جرداق همین نكات تاسف بار را برای ما بیان كرد و خدا نسل فرهیختگانی مثل سید هادی خسروشاهی و فراهانی ناشر را حفظ كند كه دست كم برای كار خود اجازه می گرفته اند . درست است كه ما به معاهده جهانی كپی رایت نپیوسته ایم ؛ اما دست كم نسخه ای از كار چاپ شده را كه می توانیم به مولف هدیه ! بدهیم . درست است كه ما به معاهده جهانی الخ نپیوسته ایم ؛ اما دست كم به صورت اینترنتی كه می توانیم دسته گلی ! به خانه مولف بفرستیم .

جرج جرداق به آپارتمانش اشاره كرد و ادامه داد :

. من هیچ راه امرار معاشی ندارم الا قلمم . دارالحیاء این كار را به اندونزی برد و مدیرش از طریق عواید این كار صاحب آپارتمان و ماشین شد ! چگونه می شود كه از كتابی میلیون ها نسخه فروش برود و نویسنده اش هیچ سودی نداشته باشد …

ما همگی سرافكنده شده بودیم . این رفتار ، رفتاری شایسته او نبود . از اسلام و تشیع رفتاری كریمخانه می رفت برای كسی كه چنان عاشقانه به زندگی امیرالمومنین پرداخته بود ، نه حركتی چنین لئیمانه . قطعا گله این پیرمرد را بایستی به ناشران منتقل می كردیم .


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید