جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا

نمی دانستم بخاری چکه ای خطرناک است


نمی دانستم بخاری چکه ای خطرناک است

پای حرف های پدر یکی از دانش آموزان سوخته شین آباد

مولود شریفی، پدر کامیای ۱۱ ساله است. کامیا را می‌شناسید؟ او یکی از همان بچه‌های مدرسه شین‌آباد است که سوخته و از روز حادثه در بیمارستان بستری است. گفت‌وگوی ما با مولود گفت‌وگویی بسیار ساده است؛ ساده مثل نگاه بچه‌های مدرسه شین‌آباد به زندگی پیش از آن که در آتش بسوزند، ساده مثل لباس‌ها و کیف و کتاب‌شان، ساده مثل مدرسه‌شان که هیچکدام حدس نمی‌زدند روزی جهنم‌شان شود. مولود فقط چهار کلاس درس خوانده، کارگری ساده است با چهار بچه قد و نیم قد که هزار جور غصه دارد در زندگی و حالا سوختن دخترکش هم یکی از آنها شده است. او آنقدر نمی‌داند که بتواند در قالب کلمات عمق دردهایش را توصیف کند یا کسی را متهم به اهمال‌کاری کند یا تهدید به شکایت کند یا خط و نشان بکشد یا اعتراض کند. دل مولود به این فقط خوش است که می‌داند همه مردم ایران همدرد او، دخترش و همکلاسی‌هایش هستند.

روز آتش‌سوزی چه اتفاقی افتاد؟

ساعت ۸ صبح در خانه بودم که شنیدم صدای شیون و فریاد مردم می‌آید. از خانه دویدم بیرون که ببینم چه اتفاقی افتاده. مردم به طرف مدرسه می‌دویدند. من هم دویدم و بین حرف‌هایشان شنیدم که می‌گفتند مدرسه آتش گرفته است.

خودتان کامیا را از کلاس بیرون آوردید؟

نه. وقتی رسیدم او را برده بودند شهر. گفتند کلاس درس‌شان آتش گرفته و بچه‌ها سوخته‌اند و آنها را برده‌اند بیمارستان.

بعد چه اتفاقی افتاد؟

دخترم را بردند بیمارستان امام خمینی ارومیه. هنوز هم آنجا بستری است. دو سه روز پیش گفتند شاید مرخصش کنند اما حالا دکترها گفته‌اند باید بماند.

سوختگی کامیا چند درصد است؟

دکتر به ما گفت ۱۷ درصد.

۱۷ درصد یعنی چقدر؟

(او مکثی طولانی می‌کند و با بغض جواب می‌دهد) یعنی صورتش سوخته، پیشانی‌اش، بینی‌اش، گونه‌هایش، لب‌هایش.... دست‌های دخترم هم سوخته است.

وقتی در بیمارستان او را دیدید برایتان از حادثه چه گفت؟

اصلا با من حرفی نزده. من و مادرش او را از پشت شیشه می‌بینیم. توی اتاق ایزوله است. با ما حرف نمی‌زند.

بقیه بچه‌ها هم آنجا هستند؟

بله، بقیه بچه‌ها هم همانجا هستند، اما ما آنها را ندیده‌ایم. ما فقط دختر خودمان را می‌بینیم.

پس از بچه‌هایی که وضع‌شان وخیم است، خبری ندارید؟

ما همه هوش و حواس‌مان پیش کامیاست. خبری نداریم.

بجز کامیا چند فرزند دیگر دارید؟

من چهار تا بچه دارم. فیصل و سارینا که ۱۶ و ۱۵ ساله‌اند. کامیا ۱۱ ساله است. ژانا هم ۷ سالش بیشتر نیست. همان مدرسه کامیا می‌رود. کلاس اول است.

یعنی مدرسه پس از حادثه آتش‌سوزی هنوز باز است؟

بله. فقط در آن کلاسی را که بچه‌ها در آن سوخته‌اند، بسته‌اند اما بقیه کلاس‌ها برپاست. ژانا همین حالا مدرسه است.

شما خبر دارید مدرسه همین الان با چه وسیله‌ای گرم می‌شود؟

نه والله! نمی‌دانم. خودت به اوضاع و احوالمان نگاه کن. گرفتار شده‌ایم. من دنبال کارهای کامیا هستم. نمی‌دانم مدرسه را با چه گرم می‌کنند.

نگران نیستید که شاید حادثه برای ژانا هم تکرار شود؟

نگران هستم، اما در این اوضاع کاری نمی‌توانم بکنم. آنقدر درگیر کامیا شده‌ام که ژانا را کمتر می‌بینم. می‌دانی! دیگر هوش هیچ کاری را ندارم.

به نظرتان اگر این حادثه اتفاق نمی‌افتاد کامیا تا کلاس چندم درس می‌خواند؟

نمی‌دانم شاید تا کلاس دهم. خودش البته می‌گوید، می‌خواهد دکتر یا مهندس بشود.

کامیا مدرسه‌اش را دوست داشت؟

خیلی. عاشق مدرسه است. می‌گفت می‌خواهد تا آخر عمر درس بخواند.

شما چقدر درس خوانده‌اید؟

من تا کلاس چهارم بیشتر نخواندم. بعد دیگر مشکلات زندگی نگذاشت. هم باید کار می‌کردم.

چه کاره هستید؟

کارگرم، کارگر ساده.

برای درمان کامیا تاکنون چقدر هزینه کرده‌اید؟

هنوز هیچی. برای کارهای درمانی‌اش هنوز از ما پولی نگرفته‌اند. من و مادرش هر روز می‌رویم ارومیه. مادرش الان آنجا در بیمارستان است.

کامیا بیمه است؟

بله بیمه روستایی دارد. فکر می‌کنم وضعش خوب است.

کامیا در کارهای خارج از خانه هم به شما کمک می‌کرد؟

نه. او هنوز خیلی کوچک است. توان کار کردن ندارد.

آقای شریفی! به نظر شما مقصر اتفاقی که برای کامیا و بقیه همکلاسی‌هایش افتاد کیست؟

نمی دانم. خدا شاهد است که نمی‌دانم.

شما خبر داشتید که در مدرسه آنها از بخاری چکه‌ای استفاده می‌شود که بشدت خطرناک است؟

باور می‌کنی من نمی‌دانستم بخاری چکه‌ای خطرناک است؟ خودت که می‌دانی حادثه خبر نمی‌کند.

کامیا بجز شما و مادرش در بیمارستان ملاقات‌کننده دیگری هم دارد؟

شکر خدا! دخترم اصلا تنها نیست. مردم می‌‌آیند بچه‌هایمان را می‌بینند. اگر بدانی در همین چند روز چقدر عیادت‌کننده داشته‌اند. مردم مهربانند و از شهرهای دور آمده بودند دخترم و همکلاسی‌هایش را عیادت کنند یا از حالشان در بیمارستان خبر بگیرند. ما هیچکدام را نمی‌شناختیم. برایش گل هم آورده بودند. دخترم حتما خوشحال است. کامیا عاشق گل است. حتما دردش کمتر شده است، حتما بهتر می‌شود. اگر می‌توانی بنویس از مردم ممنونیم.