جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

بررسی عوامل انحطاط علمی و فرهنگی مسلمین طی قرون پنجم و ششم هجری


بررسی عوامل انحطاط علمی و فرهنگی مسلمین طی قرون پنجم و ششم هجری

تعمق در تاریخ تمدن اسلامی نشان می دهد که این تمدن در فاصله قرون دوم تا چهارم و پنجم هجری از نظر رشد و گسترش علوم, درخشش و بالندگی خاصی داشته و پرتوافکن علم و معرفت به اقصی نقاط جهان و بویژه دنیای ظلمت زده قرون وسطای اروپا بوده است این درخشش و شکوفایی اگرچه از طریق ارتباطات علمی, تجاری و

تعمق در تاریخ تمدن اسلامی نشان می‏دهد که این تمدن در فاصله قرون دوم تا چهارم و پنجم هجری از نظر رشد و گسترش علوم، درخشش و بالندگی خاصی داشته و پرتوافکن علم و معرفت به اقصی نقاط جهان و بویژه دنیای ظلمت‏زده قرون وسطای اروپا بوده است. این درخشش و شکوفایی اگرچه از طریق ارتباطات علمی، تجاری و... و نیز جنگهای صلیبی موجبات پیدایش رنسانس یا تجدید حیات علم و ادب را در اروپا فراهم کرده، لیکن در جایگاه اصلی خود بتدریج راه افول و خاموشی را در پیش گرفته است.

این نوشته در صدد بررسی برخی از مهمترین علل این افول و خاموشی است و در این راستا، ابتدا به اختصار عوامل موفقیت اولیه مسلمین را بررسی می‏کند. چون شناسایی این عوامل، شناخت کاملتری را از فرهنگ و جریانات حاکم بر جامعه اسلامی عرضه می‏کند و راه کشف عوامل مزاحم را هموارتر خواهد کرد. عوامل دخیل در موفقیتهای علمی و فرهنگی مسلمین عبارتند از: روح تساهل و عدم تعصب، روح کنجکاوی و تحقیق، استفاده از میراث علمی ملل دیگر و تکیه بر تعقل و تدبر به جای استناد صرف به نقل و حدیث.

عوامل دخیل در انحطاط علمی و فرهنگی را می‏توان به سه دسته کلی: عوامل منتسب به اسلام، عوامل مربوط به عملکرد مسلمین و عوامل خارجی تقسیم کرد. در ادامه مقاله، ضمن اشاره‏ای گذرا به عوامل منتسب به اسلام و تلاش در رفع سوء تفاهمهای موجود در این زمینه، عوامل مربوط به عملکرد مسلمین با تفصیل بیشتری مورد بررسی قرار می‏گیرند؛ از جمله مهمترین این عوامل می‏توان به سختگیری مذهبی و تعصب و جمود فکری، رکود تعقل و اکتفا به نقل و حدیث، فراموشی جنبه فریضه‏ای دانشپژوهی و توسعه و گسترش مدارس اهل سنت در سرتاسر بلاد اسلامی اشاره کرد.

در بررسی علل و عوامل انحطاط علمی و فرهنگی جامعه اسلامی ابتدا این سؤال مطرح می‏شود که آیا مسلمین اصلاً تاریخ علمی افتخارآمیزی داشته‏اند. اگر پاسخ به این سؤال مثبت باشد، چه عامل یا مجموعه عواملی به وجود آورنده این تاریخ افتخارآمیز و یا موجب کمرنگ شدن یا نابودی آن شده است.

در پاسخ به بخش اول سؤال باید گفت که کمتر کسی است که در وجود گذشته‏ای افتخارآمیز و سرشار از فعالیتهای علمی و تحقیقی برای مسلمین تردید داشته باشد. همه کسانی که در این زمینه مطالعه کرده و قلم زده‏اند، معتقدند که مسلمین در طی قرون دوم تا پنجم هجری تحرّک چشمگیری داشته و توانسته‏اند در تمام رشته‏ها و قلمروهای دانش عصر خویش، حرف اول را بزنند. همین اندوخته علمی بود که از طریق جنگهای صلیبی و سایر ارتباطات، موجبات پیدایش رنسانس و پایان یافتن دوران تاریک قرون وسطی را برای اروپاییان فراهم آورده است. استاد شهید مطهری در مقدمه کتاب "انسان و سرنوشت" چنین می‏نویسند:

در این مطلب جای تردید نیست که مسلمین دوران عظمت و افتخار اعجاب‏آوری را پشت‏سر گذاشته‏اند، نه از آن جهت که در برهه‏ای از زمان، حکمران جهان بوده‏اند و به قول ادیب الممالک فراهانی "از پادشاهان باج و از دریاها امواج گرفته‏اند"، زیرا جهان، حکمرانان و فاتحان بسیاری را به خود دیده است که ... بلکه از آن جهت که نهضت و تحولی در پهنه گیتی به وجود آوردند و تمدنی عظیم و با شکوه بنا کردند که چندین قرن ادامه یافت و مشعلدار بشر بود. اکنون نیز یکی از حلقات تمدن بشر به شمار می‏رود و تاریخ تمدن به داشتن آن به خود می‏بالد.۱

اگر پاسخ به سؤال نخست، مثبت باشد، که به گواهی تاریخ نیز چنین است باید به بخش دوم سؤال یعنی عامل یا عوامل رواج نشاط علمی و روحیه ابتکار و اختراع مسلمین پرداخت. در اینکه ریشه و سرچشمه علوم و دانشهای اسلامی در خود اسلام و مسلمین است و یا اینکه از یک منبع خارجی نشأت گرفته است، اختلاف نظرهایی وجود دارد؛ به گونه‏ای که برخی مستشرقان بر این باورند که مسلمین ضمن ترجمه متون علمی یونانی، ایرانی، سریانی، هندی و... اطلاعاتی را کسب، و سپس از طریق مبادلات فرهنگی، آنها را به اروپا منتقل کرده‏اند. آنان بویژه به اهمیت میراث تمدن یونانی تأکید داشته، بر این باورند که مسلمین حامل این میراث بوده‏اند و تغییر چندانی در آن به‏وجود نیاورده‏اند. "مهدی نخستین" (۱۳۶۷) در کتاب "تاریخ سرچشمه‏های اسلامی آموزش و پرورش غرب" علم و دانش را به مشعل فروزانی تشبیه کرده است که مسلمانان آن را از یونان قدیم تحویل گرفته و روشن نگه داشته و فروزانتر نیز کرده‏اند، امّا هنگامی که روشنایی آن رو به خاموشی نهاده و جوهر آن در شرف فراموشی بوده، آن را به افراد دیگری (یعنی اروپاییان) که آمادگی احیا و ماهیت مجدّد بخشیدن بدان را داشتند، سپرده‏اند.۲

مسلم است که مسلمین صرفا ناقل علوم و دانشهای ترجمه شده از یونانی به عربی نبوده و پس از ترجمه آن مطالب به پروراندن و تکمیل و توسعه آنها نیز اقدام کرده‏اند. اگرچه صرف انتقال علوم و فراهم کردن یک موقعیت مساعد برای این امر، خود خدمت بزرگی است و اگر سعه صدر مسلمین و فراهم‏سازی زمینه ترجمه و نیز اعطای آزادی عمل به دانشمندان مذاهب مختلف نبود، امکان توسعه این گنجینه دانش فراهم نمی‏شد. بعلاوه در این جریان در بسیاری از زمینه‏ها، مطالبی مطرح شده که برای اولین‏بار توسط دانشمندان مسلمان عرضه شده و قبلاً نمونه‏ای از آنها در جای دیگری مشاهده نشده است. "گوستاولوبون" مؤلف کتاب "تمدن اسلام و عرب" می‏نویسد:

... هر اندازه در تمدن عرب۳ دقت کنیم و کتابهای علمی و صنایع و اختراعات ایشان را از نظر بگذرانیم، حقایق تازه‏تری برای ما روشن می‏شود و بخوبی درک خواهیم کرد که عرب در قرون وسطی ملت دانشمند و فاضلی بوده و مردم مغرب زمین در طول پانصد سال جز کتابها و تألیفات ملّت عرب چیزی در دست نداشته‏اند و همانها بوده که شالوده‏های تمدن را در ریشه‏های زندگی و علم و اخلاق اروپاییان ریخته‏اند و تاریخ سراغ ندارد که در زمانی اندک آن همه پیشرفتی که نصیب عرب شد، نصیب دیگران شده باشد و در هیچ صنعتی به پایه عرب نمی‏رسند...۴

روشن است که درخشش و شکوفایی تمدن اسلامی در سده‏های نخست، بیش از اینکه ناشی از میراث تمدن یونانی باشد، از روحیه مسلمین و جوّ حاکم بر جامعه اسلامی حکایت می‏کند که همواره مؤید و مشوق دانشمندان، حکما و متفکران بوده است و حکام و صاحبان قدرت نیز از فعالیتهای علمی و تحقیقی پشتیبانی می‏کرده‏اند. افزون بر این، فضای آزاد به دور از تعصب و قشری‏نگری نیز در جامعه اسلامی وجود داشته و هر کسی با هر دین و عقیده‏ای، اگر تمایل به فعالیت علمی و فکری داشته، در جامعه اسلامی با آغوش باز پذیرفته شده و مجال تحقیق و تتبّع می‏یافته است.

این روحیه تساهل و آزادمنشی، فرصتی را فراهم آورده که دانشمندان نقاط مختلف دنیا به دور از دغدغه و نگرانی به فعالیتهای علمی خویش در دامان امپراتوری نوظهور اسلامی ادامه دهند. همه اینها ناشی از فرهنگی است که دین مبین اسلام بر جامعه حاکم کرده بود و موقعیت را برای رشد و بالندگی علمی و فرهنگی مهیا کرده بود. از سوی دیگر علل انحطاط و افول این روحیه علمی را باید در میزان پایبندی مسلمین به این فرهنگ و مقتضیات آن جستجو، و روشن کرد که ویژگیهای فرهنگ اسلامی کدامند که مسلمین با دست کشیدن از آنها، از رشد و تعالی علمی و فرهنگی باز مانده‏اند. این نکته را می‏توان با تعمقی در اوضاع سیاسی و فرهنگی جهان اسلام در فاصله قرون چهارم تا ششم هجری کشف کرد.

برای کند و کاو بیشتر در باره این مسأله، ابتدا به برخی از عوامل آشکار موفقیتهای علمی و فرهنگی مسلمین اشاره شده، سپس علل و عوامل مؤثر در انحطاط علمی و فرهنگی در قرون پنجم و ششم هجری با تفصیل بیشتری بررسی خواهد شد.

عوامل موفقیت مسلمین

بررسی عوامل موفقیتهای علمی و فرهنگی مسلمین این فایده را دارد که مسیر کشف و شناسایی عوامل انحطاط را هموار می‏کند؛ چه اینکه این مهم، نقاط اصلی و محوری بحث را مشخص، و محقق را در جستجوی عوامل منافی آنها راهنمایی می‏کند؛ از جمله مهمترین عوامل توفیق جامعه اسلامی در قرون نخست شکوفایی علمی‏اش، می‏توان به این موارد اشاره کرد:

۱) روحیه تساهل و عدم تعصب

یکی از ویژگیهای مهم و برجسته دین مبین اسلام، که موجبات گسترش و شیوع علم و دانش را در جامعه نوبنیاد اسلامی فراهم کرد، روح تساهل و عدم تعصبی بود که در بین مسلمین و دست‏اندرکاران دولتهای اسلامی وجود داشته است؛ به گونه‏ای که امپراتوری اسلامی در آن برهه زمانی تنها پناهگاهی بود که دانشمندان توانستند در پناه آن، با آزادی کامل به فعالیتهای علمی و تحقیقی بپردازند. فرهنگ اسلامی زمانی به میدان فعالیتهای علمی و تحقیقی آمد که روح تساهل و اعتدال در حال زوال بود. "از دو نیروی بزرگ آن روز دنیا، بیزانس در اثر تعصبات مسیحی که روز بروز بیشتر در آن غرق می‏شد، هر روز علاقه خود را بیش از پیش با علم و فلسفه قطع می‏کرد. تعطیل فعالیت فلاسفه به وسیله ژوستی‏نیان، اعلام قطع ارتباط قریب‏الوقوع بین دنیای روم با تمدن و علم بود. در ایران هم اظهار علاقه خسرو نوشیروان به معرفت و فکر یک دولت مستعجل بود. در چنین دنیایی که اسیر تعصبات دینی و قومی بود، اسلام نفخه‏ای تازه دمید؛ چنانکه با ایجاد دارالاسلام که مرکز واقعی آن قرآن بود ـ نه شام و نه عراق ـ تعصبات قومی و وطنی را با نوعی "جهان وطنی" چاره کرد و در مقابل تعصبات دینی نصاری و مجوس، تسامح و تعاهد با اهل کتاب توصیه کرد و علاقه به علم و حیات را توصیه کرد.۵

متأسفانه این سعه صدر و پذیرش نظریات دیگران دیری نپایید و به واسطه پیدایش نحله‏ها و گرایشهای فکری گوناگون بشدت آسیب دید؛ به گونه‏ای که دیگر هیچیک از فرقه‏ها تاب تحمل دیگری را نداشته، به طرف مقابل اتهام کفر و زندقه زدند.

۲) روحیه ابتکار و خلاقیت و کنجکاوی در پدیده‏ها

مسلمین بر خلاف اروپاییان قرون وسطی، که جز آنچه در متون مذهبی کلیسا آمده بود، مطرود می‏دانستند، به تحقیق و تفحص در جهان خلقت تشویق می‏شدند و کنجکاوی در رمز و راز جهان آفرینش را وسیله کشف آیات الهی و تقویت خداشناسی دانسته، بدان جنبه عبادی و معنوی بخشیدند. این روح کنجکاوی و ابتکار و عدم اکتفا به گفته‏ها و نوشته‏های صاحبنظران و بزرگان، زمینه ابداع و ابتکار و کشف نکات بدیع و تازه‏ای را برای مسلمین فراهم کرد که اروپای قرون وسطی بشدت از آن محروم بود. در این دوران واژه علم به مطلق آموختن‏ها اطلاق می‏شد و علم منحصر به علوم الهی و دینی نبود و هر آنچه به بهبود زندگی انسان کمک می‏کرد. علم شناخته می‏شد و به همین دلیل، یادگیری آن عبادت به شمار می‏آمد. بعلاوه مسلمین پای خویش را از این حد هم فراتر نهاده به تحقیق و جستجو در اموری پرداختند که بظاهر فایده عملی بر آنها مترتب نبود و صرفا آن را برای ارضای غریزه کنجکاوی خویش انجام می‏دادند.

۳) ایجاد وحدت بین ملیتهای با سوابق گوناگون

عامل دیگر توفیق مسلمین که به کسب و رونق دادن به علم و دانش کمک کرده، وحدت و انسجامی است که در نتیجه داشتن یک عقیده واحد، بین اقوام و ملل مختلف و با پیشینه‏های علمی و فرهنگی گوناگون ایجاد شده بود؛ به گونه‏ای که همه آداب و سنتهای پسندیده آنها را اخذ کرده و از مزایا و نقاط مثبت هر ملت به نفع جامعه نوبنیاد اسلامی، بیشترین بهره‏برداری را کرده است. جامعه جدید مسلمین از یک ابزار مهم برخوردار بود که تجلّی بخش این وحدت بود و آن عبارت بود از تکلم به یک زبان واحد، یعنی زبان عربی. در سده‏های نخست تشکیل جامعه اسلامی همه به زبان عربی می‏نوشتند، بدون اینکه از نوشتن به یک زبان بیگانه احساس حقارت و کمبودی کنند؛ چراکه زبان عربی را زبان مقدسی می‏شناختند که خداوند با آن سخن گفته است و نه زبان قومی خاص به نام عرب. از آنجا که برای آن تقدسی خاص قائل بودند، براحتی به یادگیری و کاربرد آن تن می‏دادند. وحدت زبان و ترجمه متون علمی و سایر ملل به زبان عربی اطلاعات نسبتا کاملی را برای صعود سریع به سوی قله‏های علم و دانش فراهم کرد. هنگامی که این مجموعه اطلاعات که حاصل تجربه‏های ملل مختلف است؛ با عواملی از قبیل تساهل و عدم تعصب، کنجکاوی و ذوق معرفت جویی و تکیه بر براهین عقلی پیوند می‏خورد، منجر به پدیده‏ای در جهان علم و فرهنگ می‏شود که بیشتر به یک معجزه می‏ماند تا یک واقعیت. این پیشرفت از این لحاظ معجزه‏آساست که نوع بشر تاکنون چنین وضعی را تجربه نکرده است. وضعیتی که در آن، این چنین بدور از تعصب و خالصانه در جستجوی علم و دانش باشد و آن را اگرچه در دورترین نقطه زمین جستجو کند و در آموختن نیز حاضر باشد از هر کسی، حتی از اهل نفاق هم بیاموزد، چراکه اهمیت علم و علم‏آموزی بر هر امر دیگری برتری دارد.

۴) اتکا بر تعقّل و استدلال

عاملی که در توسعه و گسترش علم و دانش در قرون طلایی تمدن اسلامی نقش محوری داشته، توجه به عقل و استدلال منطقی به جای پذیرش بدون قید و شرط گفته‏های دیگران است. این نکته در واقع سنگ‏بنای هرگونه فعالیت علمی و تحقیقی بوده و هر کجا وجود داشته، پیشرفت علم و دانش را به دنبال آورده است. در تاریخ علم و فرهنگ اسلامی نیز نقطه اوج و نقطه حضیض دقیقا با توجه یا بی‏توجهی به این مهم انطباق دارد. آنجا که طرفداران عقل و استدلال برتری یافتند، تحرک بود و بحث و پیشرفت، و آنجا که باب اجتهاد مسدود شد و عقل را از فضولی در امور منع کردند، جامعه اسلامی از تحرک ایستاد و مجامع علمی و آموزشی به تکرار و حاشیه‏نویسی بر آثار بزرگان گذشته سرگرم شدند. (این موضوع در بخش آینده با تفصیل بیشتری مورد بررسی قرار خواهد گرفت.)

● عوامل انحطاط علمی و فرهنگی مسلمین

پس از اشاره مختصری که به برخی از عوامل مهم در پیشرفتهای علمی و فرهنگی مسلمین شد، اکنون می‏توان به بررسی علل ضعف و انحطاط در این زمینه، پس از قرون پنجم و ششم هجری پرداخت. "علل ضعف و انحطاط مسلمین را می‏توان به سه دسته تقسیم کرد: عوامل مربوط به اسلام، عوامل مربوط به مسلمین و عوامل خارجی".۶

بسیاری از مستشرقان و کسانی که از دین مبین اسلام، شناخت کاملی ندارند و یا اینکه با هدف خاصّی به این زمینه وارد شده‏اند، علت انحطاط علمی و فرهنگی مسلمین را در مبانی و اعتقادات اصلی این آیین دانسته، بر این نظرند که این دین در درون خود واجد دو گرایش متضاد تعالی‏جویی و انحطاط طلبی است و این دو گرایش متضاد همواره با یکدیگر در ستیز بوده و با توجه به سایر شرایط در هر برهه‏ای از زمان یکی بر دیگری برتری می‏جسته است. از سوی دیگر کسانی هستند که نه به خاطر اغراض سیاسی یا تبلیغاتی، بلکه از روی ساده‏انگاری، این دیدگاه را پذیرفته، خود را از تحقیق و تفحص در سایر جوانب و زمینه‏ها بی‏نیاز دانسته، و گناه همه کوتاهیهای خویش را به گردن اسلام و ناقص بودن آن می‏اندازند و البته چنین موضعی در یک بحث علمی و استدلالی قابل قبول نیست.

دسته دوم عواملی که می‏توان به عنوان عوامل دخیل در انحطاط علمی و فرهنگی مسلمین مورد بررسی و تفحص قرار داد، عملکرد مسلمین است. این نکته حایز اهمیت زیا، و قسمت اعظم مطالب این نوشته در باره این موضوع سازمان یافته است و از آنجا که مسئولیت را مستقیما متوجه خود مسلمین می‏کند، می‏تواند در شناسایی عوامل انحطاط و روش مبارزه با آنها به ما کمک بکند و بر این اساس می‏توان رهنمودهایی را برای بازیابی ارزشهای علمی و فرهنگی گذشته ارائه کرد و جامعه اسلامی را مجددا به راه رشد و تعالی که برای چند قرن از آن به دور افتاده‏اند، باز گردانید.

برخی دیگر از پژوهشگران از دسته سوم عوامل انحطاط علمی و فرهنگی تحت عنوان عوامل خارجی نام برده‏اند. اینان خواسته‏اند که علت تمام مشکلات فعلی جامعه اسلامی را به هجوم اقوام بیگانه و مبارزات و مخالفتهای پیروان سایر ادیان و مذاهب نسبت دهند. اگرچه چنین عواملی در این مسأله بی‏تأثیر نبوده‏اند و لیکن اکتفا به این عوامل و صرف‏نظر کردن از مجموعه عوامل دیگر، نشاندهنده نوعی کوته نظری و سلب مسئولیت از خویشتن است. لذا آنچه در این زمینه حایز اهمیت است، این است که عوامل زمینه‏ساز تهاجم اقوام بیگانه و تضعیف‏کننده قدرت دفاعی جامعه اسلامی در مقابل آنها را مورد بررسی قرار دهیم.

▪ عوامل منتسب به اسلام

برخی بر این باورند که علت انحطاط علمی و فرهنگی مسلمین نه در عملکرد مسلمین و نه در هجوم اقوام بیگانه، بلکه در ماهیت دین اسلام نهفته است و همانگونه که این آیین موجبات گسترش و شکوفایی دانش را فراهم کرده، خود نیز عامل انحطاط و عقبگرد مسلمین در این زمینه بوده است. "نخستین" (۱۳۶۷) معتقد است که پیشرفتهای خیره‏کننده دانشمندان اسلامی در سده‏های میانی ناشی از فعالیتهای علمی است که در چارچوب اسکولاستیسم اسلامی صورت گرفته، امّا این اسکولاستیسم در خود واجد حالتی دوگانه بوده است. نامبرده در مقام استدلال چنین می‏نویسد:

... دانش اسلامی در خلال سده‏های میانی با افراد خلاقی چون الکندی، رازی، فارابی، ابن‏صنعان، ابن‏سینا، مسعودی، طبری، غزالی، ناصرخسرو، خیام و دیگران به پیشرفتهای خیره‏کننده‏ای نایل شد و تحقیقات گسترده‏ای در پزشکی، صنعت، ریاضیات، جغرافیا و حتی تاریخ انجام داد و لیکن تمام این فعالیتها در چارچوب اسکولاستیسم اسلامی صورت می‏گرفتند. یک دلیل دال بر اینکه اسلام در مدت زمانی کوتاه چنان کوتاه به چنان موفقیتهایی در تحقیق نایل آمد و سپس با آن شتاب دچار ثبات گشت، در اسکولاستیسم اسلامی نهفته است که از یک‏سو، خلاق و پویا بود و از سوی دیگر واپسگرایی داشت. در حالی که شماری از خلفا و سردمداران اسلام، کتابخانه‏ها را سوزانیده و محققان را به خاموشی وامی‏داشتند، دیگران به واسطه استخدام نویسندگان و کتابفروشان جهت گردآوردن کتابخانه‏های افسانه‏ای و تبدیل آنها به مراکز آموزش و تحقیق عمومی به خود می‏بالیدند...۷

نویسنده در اینجا جنبه‏های انحرافی و سنتهای فکری غیر اصیل را جزئی از اسکولاستیسم اسلامی قلمداد کرده و بر این باور است که اسکولاستیسم اسلامی در آن واحد دارای دو گرایش ارتقایی و ارتجاعی است. اگرچه در عمل ممکن است چنین بوده باشد، لیکن باید این نکته را روشن کرد که اولاً گرایش ارتجاعی جزو ماهیت اسکولاستیسم اسلامی نیست، بلکه در اثر بدعتها و تحولات فکری بعدی به آن ضمیمه شده است. ثانیا شاهد مثالی که برای این گرایش دوگانه آورده شده، واهی و بی‏اساس است و اگر در تاریخ اسلام حاکمان بسیار نادری بوده‏اند که محققان را به خاموشی وادار کرده و یا اینکه نوع خاصی از کتابها را کفریات دانسته و مستحق نابودی قلمداد کرده‏اند، لیکن این به معنای مخالفت با هر نوع علم نیست، بلکه ناشی از گرایشهای فرقه‏ای و مذهبی بوده و قبل از اینکه به متن دین و اسکولاستیسم اسلامی مربوط باشد، به عملکرد مسلمین و برداشتهای متفاوت آنها از علم مفید مربوط است. لذا باید این نکته را روشن کرد که اینگونه حرکات از سوی برخی حکام و خلفای اسلامی جزو ماهیت اسلام نیست بلکه ناشی از عملکرد ناصحیح مسلمین است و در صورتی که جزو عملکردهای ناصحیح مسلمین باشد اصلاح‏پذیر است، امّا اگر ناشی از ذات اسلام باشد، اصلاح آن ناممکن بوده و بیانگر نقصان این دین به عنوان یک آیین زندگی است. البته مورد اول صحیح است و مسلمین موظفند با ملاحظه عملکردهای ناصحیح به اصلاح و رفع نواقص موجود بپردازند.

نویسنده مذکور برای تکمیل استدلال خویش مبنی بر نارسایی اسکولاستیسم اسلامی برای پیشرفتهای علمی و فرهنگی به ذکر نامه‏های خلیفه دوم خطاب "عمربن‏عاص" و "سعدبن‏ابی‏وقاص" فاتحان مصر و ایران پرداخته، اظهار می‏دارد که خلیفه دوم در پاسخ به نامه‏های آنان نوشته است که: "اگر کتابهای موجود با قرآن موافق است، بدانها نیازی نیست و اگر مخالف قرآن است، آنها را از بین ببر"۸؛ این در حالی است که چنین داستانهایی کاملاً ساختگی بوده و از سند معتبری برخوردار نیستند و اگر هم به فرض این قول صحیح باشد و خلیفه دوم چنین نامه‏هایی را نوشته باشد، اولاً در مقابل این همه دستورات صریح و مؤکد اسلام به کسب علم و دانش و احادیث و روایات پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین (علیهما السلام) بسیار ناچیز و قابل اغماض است. ثانیا نمی‏توان گفته یک انسان را که معصوم نیست و تازه سندیت آن گفته نیز قابل تردید است، به حساب اسکولاستیسم اسلامی گذاشت.

در اتهاماتی که برخی مستشرقان به اسلام مبنی بر عامل انحطاط مسلمین وارد کرده‏اند، این نکته به چشم می‏خورد که آنها برای علم در اسلام قائل به حجابهایی هستند و معتقدند که این حجابها و موانع باعث شده‏اند که انحطاط و ضعف بر جامعه اسلامی مستولی گردد. "جورجیو سانتیلانا" در مقدمه کتاب "علم و تمدن در اسلام" چنین می‏نویسد:"... در اسلام نه تنها حجابهایی برای علم وجود داشت، بلکه برای حکمت نیز تا آنجا که به این جهان ارتباط پیدا می‏کرد چنین بود. باید به خاطر داشته باشیم که خود ابن‏سینا را نیز بالاخره به بددینی منتسب کردند. تنها اشراق تأملی عرفانی دست نخورده ماند..."۹

آیا براستی چنین است؟ و اسلام خود برای علم و حکمت حجابهایی را در بردارد؟ اگر چنین است، پس چگونه می‏توان این همه پیشرفتهای علمی را در سده‏های دوم تا پنجم تبیین کرد؟ چرا در آن زمان این حجابها مانع نشدند ولی در دوره‏های بعدی وارد میدان شدند؟ اینکه گفته شده، ابن‏سینا را بالاخره به بد دینی منتسب کردند، باید پرسید چه کسی وی را متهم کرده است؟ آیا قشر و گروه خاصی این اتهام را بر وی وارد کرده یا دین اسلام؟ حال اگر جریان فکری خاصی در یک مقطع زمانی حاکمیت داشته و ابن‏سینا را محکوم کرده باشد آیا می‏توان این برخورد را به حساب اسلام گذاشت؟

روشن است که جریانی انحرافی باعث شده است که برای علم حجابها و محدودیتهایی پدید آید و زمان شکل‏گیری و نضج این جریان در تاریخ نیز مشخص است و سردمداران این نحله فکری بوده‏اند که ابن‏سینا را به بددینی متهم کرده‏اند و این جریان به هیچ روی به متن اسلام مربوط نبوده و نیست. (این موضوع در عوامل مربوط به مسلمین به تفصیل بررسی خواهد شد.)

▪ عوامل مربوط به مسلمین

در این بخش عواملی مورد بررسی قرار می‏گیرند که به مسلمین و عملکرد ایشان مربوطند؛ به عبارت دیگر، اشکال در اسلام یا اقوام خارجی جستجو نمی‏شود بلکه در عمل مسلمین به دستورات اسلام جستجو می‏شود. اعتقاد بر این است که انحراف مسلمین از اصول و اعتقادات صحیح و اصیل اسلامی، رشد و ترقی جامعه نوپا و در حال رشد اسلامی را دچار رکود و انحطاط کرده است. در این زمینه حرکتی خلاف جهت عوامل موجد موفقیت رخ داده است؛ به بیان دیگر، موقعیت به گونه‏ای بوده است که عواملی که روزگاری موجبات شکوفایی علم و تمدن اسلامی را فراهم آورده بودند، از ایفای نقش مؤثر بازمانده و به دلیل تضعیف یا نابودی آنها، زوال و انحطاط در جامعه اسلامی و علم و تمدن آن هویدا شده است؛ از جمله مهمترین عواملی که به این جریان کمک کرده است می‏توان به زوال روح تساهل و سعه‏صدر و پیدایش سخت‏گیریهای مذهبی و تعصب و جمود فکری، زوال روح کنجکاوی و تحقیق و تدبّر و اکتفا به نقل و حدیث، زوال وحدت جامعه اسلامی و رواج درگیریهای فرقه‏ای و عقیدتی، به حکومت رسیدن حکام و سلاطین متعصب و قشری، فراموشی جنبه فریضه‏ای علم و دانشپژوهی و اکتفا به فراگیری علوم صرفا مذهبی و زوال علوم عقلی در پی رونق گرفتن مدارس نظامیه و تکیه بر مباحث صرفا نقلی در آنها، اشاره کرد. اینک به بررسی برخی از مهمترین این عوامل می‏پردازیم:

● سختگیری مذهبی و تعصب و جمود فکری

از زمان تشکیل جامعه اسلامی به دست با کفایت پیامبر گرامی اسلام به علم و دانش توجه خاصی مبذول شد و پیامبر معظم اسلام و ائمه طاهرین همواره بر مقام شامخ علم و فضیلت علم‏آموزی تأکید داشته‏اند، امّا به رغم این اهمیت و توجه به دلیل اشتغال به درگیریهای نظامی و سختگیری خلفای بنی‏امیه و تعدادی از خلفای بنی‏عباس مجال بروز و ظهور فعالیتهای علمی و حلقه‏های درس ائمه طاهرین فراهم نشده اگرچه شرایط پیشرفت علم و فرهنگ را حتی با تمام تضییقات و فشارهای هیئتهای حاکم فراهم کردند.

در نیمه اوّل قرن دوم، در سالهای آخر حیات مبارک حضرت امام باقر(ع) به دلیل ضعف و فتور چشمگیری که در دولتهای بنی‏امیه پدید آمد از فشار هیئت حاکم بر امام کاسته شد و آن امام بزرگوار حلقه‏های آموزش و تدریس خویش را بطور علنی در مدینه و گاه در مکه تشکیل می‏داد و تشنگان علم و معرفت از اطراف و اکناف در جلسات درس آن بزرگوار حضور می‏یافتند. "به دنبال علنی شدن جلسات درس امام باقر(ع) در ربع دوّم قرن دوّم هجری حوزه درس حضرت امام صادق(ع) رسما در مدینه برقرار شد و طبق نقل‏قولهای متعدد، و از جمله اظهار نظر بزرگانی چون شیخ‏مفید، شیخ‏طوسی، ابن‏شهر آشوب و دیگران، این حوزه درس چنان وسعتی داشت که در آن قدرت جذب و آموزش حدود چهار هزار نفر شاگرد در مراحل مختلف میّسر بود..."۱۰

۱۲ـ صفا، همان، ص۱۳۸

۱۹ـ صفا، همان، ص۱۴۶

۱۴ـ صفا، همان، ص۱۴۳

۱ـ مطهری، مرتضی، انسان و سرنوشت، چاپ اوّل، صدرا، ۱۳۴۵، ص‏پنج مقدمه

۱۰ـ حسینی، همان، ص۱۰۰ ـ ۹۹

۱۱ـ صفا، ذبیح‏اللّه‏، تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، چاپ دوم، دانشگاه تهران، ۱۳۳۶، ص۱۳۴

۱۶ـ مطهری، مرتضی، تعلیم و تربیت در اسلام، چاپ اول، صدرا، ۱۳۶۷، ص۳۰۳ ـ ۲۹۹

۱۳ـ صفا، همان، ص۱۴۰

۱۵ـ نخستین، همان، ص۱۷۵

۱۷ـ صفا، همان، ص۱۳۶ ـ ۱۳۵

۱۸ـ حسینی، همان، ص۱۵۷

۲۴ـ حسینی، همان، ص۱۶۰

۲۰- Donald Ary, Lucy cheser Jacobs, Asghar Razavieh, introduction to Research in Education, Fourth Edition, Holt , Rinehart and winston, Inc. ۱۹۹۰. P.۷

۲۲ـ صفا، همان، ص۱۳۸

۲۵ـ غنیمه، همان، ص۲۸

۲۶- لوبون، گوستاو، تمدن اسلام و عرب، ترجمه سیدهاشم حسینی، چاپ دوم، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۵۴، ص۳

۲ـ نخستین، مهدی، تاریخ سرچشمه‏های اسلامی آموزش و پرورش غرب، ترجمه عبدالله ظهیری، آستان قدس رضوی، ۱۳۶۷، ص۲۰۵

۲۱ـ صفا، همان، ص۱۴۵

۲۳ـ غنیمه، عبدالرحیم، تاریخ دانشگاه‏های بزرگ اسلامی، ترجمه نوراللّه‏ کسایی، انتشارات یزدان، ۱۳۶۴، ص۱۱

۳ـ نویسنده در کتاب خویش به جای "تمدن اسلام" از لفظ "تمدن عرب" استفاده کرده است. بر خواننده روشن است که تمدن اسلام اختصاص به قوم و ملت خاصی نداشته و تمام مسلمین اعم از عرب، ترک، فارس، هندی و... در آن نقش داشته‏اند. البته اگر منظور نویسنده از "تمدن عرب" زبان رسمی این تمدن باشد. از لفظ مناسبی استفاده شده، زیرا زبان رسمی تمدن اسلامی بویژه در دوران اوج شکوفایی آن، عربی بوده و تمام متون علمی و از جمله متون یونانی نیز به این زبان برگردانده شده است.

۴ـ زرّین‏کوب، عبدالحسین، کارنامه اسلام، چاپ دوم، امیرکبیر، ۱۳۵۵، ص۲۲

۵ـ مطهری، همان، ص چهارده مقدمه

۶ـ نخستین، همان، ص۱۵

۷ـ نخستین، همان، ص۱۵۰

۸ـ نصر، حسین، علم و تمدن در اسلام، ترجمه احمد آرام، خوارزمی، ۱۳۵۰، ص۱۷

۹ـ حسینی، سیدعلی‏اکبر، سیری اجمالی در تاریخ تعلیم و تربیت اسلامی، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۲، ص۹۸


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.