جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نویسنده در رویای خود , ادبیات بی مرز می آفریند


نویسنده در رویای خود , ادبیات بی مرز می آفریند

منصور كوشان در دی ماه ۱۳۲۷ در اصفهان متولد شده است واهمه های مرگ نوشتن را از سالهای جوانی به صورت شعر و نمایشنامه و سپس داستان آغاز كرد از او آثاری مانند محاق, واهمه های زمینی, خواب صبوحی و تبعیدی ها و منتشر شده است كوشان از سال ۱۳۷۸ در نروژ اقامت دارد

منصور كوشان در دی ماه ۱۳۲۷ در اصفهان متولد شده است. واهمه های مرگ نوشتن را از سالهای جوانی به صورت شعر و نمایشنامه و سپس داستان آغاز كرد. از او آثاری مانند محاق، واهمه های زمینی، خواب صبوحی و تبعیدی ها و ... منتشر شده است. كوشان از سال ۱۳۷۸ در نروژ اقامت دارد .

●●●

●ادبیات مهاجرت و تبعید ایران از نظر شما دارای چه قدمتی است؟

اجازه بدهید پیش از تداوم این گفت وگو بگویم كه من ادبیاتی به نام ادبیات مهاجرت یا ادبیات تبعید نمی شناسم. چنین گونه ای (ژانری) در ادبیات وجود ندارد. آنچه گونه ای از ادبیات را می تواند در شاخه ای از ادبیات مستقل كند، ساختار آن است و ما چیزی به نام ساختار ادبیات مهاجرت یا ادبیات تبعید نداریم یا من دست كم نمی شناسم. بنابراین برای اینكه در این گفت وگو به نشانه هایی دست یابیم و بتوانیم بحث را پیش ببریم، ادبیات مهاجرت و ادبیات تبعید را، آن هم با تركیبی كه به آن اشاره خواهم كرد، تنها به عنوان یك پیش فرض می پذیرم یعنی بحث پیرامون ادبیاتی كه نویسندگان آن در بیرون از مرزهای جغرافیایی سرزمین مادری خود تولید كرده اند. با توجه به این نكته اگر متن های آیینی و عرفانی را كه ریشه و پایه ادبیات ما را تشكیل می دهند، مانند آثار مانی و مانویان كه در چین در زندگی در تبعید نوشته می شوند یا بخش مهمی از شعر فارسی را كه در هند شكل می گیرند، یا متن هایی را كه نویسندگان آنها ایرانی هستند اما به زبان های بیگانه مثل زبان عربی یا زبان های اروپایی می نویسند، نادیده بگیریم و تنها به ادبیات معاصر نگاه كنیم، می توان انقلاب مشروطه را كه همزمان است با آغاز بیداری ایرانیان، آغاز ادبیات در مهاجرت یا ادبیات در تبعید نامید. می گویم ادبیات در مهاجرت و ادبیات در تبعید، چرا كه معتقدم بخشی از ادبیات ما، بدون اینكه در بیرون از ایران تولید شده باشد، مملو از رگه های در غربت زیستن یا در تبعید زیستن است. نمونه روشن آن، بسیاری از نوشته های صادق هدایت كه با وجود آفرینش یا تولید آنها در وطن، در لایه پررنگی از غربت در وطن كه غربت بسیار تلخ تری است، شكل گرفته اند یعنی ادبیات تبعید یا ادبیات مهاجرت. تبعید در وطن و مهاجرت در وطن. مثل از شهری به شهری رفتن در صورتی كه مراد شما ادبیات در تبعید یا ادبیات در مهاجرت برون مرزی است.

از این موضوع و آثاری كه به رغم ایرانی بودن نویسندگانشان بگذریم مانند رمان سفرنامه «حاجی بابا اصفهانی»، چند چهره شاخص در ادبیات صدساله ایران بسیار مهمند. میرزا فتحعلی آخوندزاده كه نمایشنامه های درخشانی به زبان تركی نوشته است و میرزا آقا تبریزی كه نمایشنامه هایش به فارسی است. بعد از این دو، باز ناگزیرم از شهریار نام ببرم كه نمایشنامه «جعفرخان از فرنگ برگشته» را نوشته است و اثری است قابل تعمق یا سمسارالدوله كه به تصحیح آقابزرگ علوی اواخر دوران پهلوی منتشر شد. نزدیك تر كه بیاییم، خب چهره های بسیاری را می توان نام برد. تبعید شخصیت های فرهنگی و ادبی ما از دوران دیكتاتوری رضاشاه پهلوی شكل جدی می گیرد و به ویژه كه بعد از كودتای ۲۸ مرداد بسیاری از نویسندگان، هم به خاطر نجات جان خود و هم به خاطر تحمل ناپذیر بودن فضای خفقان و استبداد ناگزیر به ترك وطن شدند.

●به نظر شما مشخصه های اصلی ادبیات مهاجرت و تبعید ایران چیست؟

مشخصه مستقل و ویژه ای نمی توان برای آثار در تبعید یا در مهاجرت اعلام كرد. چنان كه برای هیچ نوع شیوه ای از ادبیات نمی توان مشخصه هایی را اعلام كرد كه در شیوه های دیگر نوشتاری نیامده باشد. وقتی یك متن ادبی از قابلیت های ادبی برخوردار است كه بتوان نگرش های گوناگون را در آن جست وجو كرد. چنان كه اگر نخواهیم به سراغ ادبیات غرب برویم، شما می توانید گونه های گوناگونی از شیوه های ادبی را در متن های ایرانی جست وجو كنید و نمونه های فراوانی ارائه بدهید. چنان كه می توان تاریخ بیهقی را با اینكه یك متن تاریخی است، از دیدگاه زیبایی شناسی، جامعه شناسی، ساختارگرایی یا حتی گونه های روایت رمانی بررسی كرد و در یكی از مكتب های شناخته شده جای داد. عناصر موجود در تاریخ بیهقی همان قدر رمانی اند كه تاریخی. این نگاه را به شاهنامه فردوسی هم می توان داشت یا حتی به گلستان سعدی. پیش از این گفته ام كه مثنوی معنوی مولوی یكی از نخستین متن هایی است كه به شیوه شكست زمانی نوشته شده است. هیچ كدام از داستان های مثنوی در تداوم خود پایان نمی یابند. مولوی آگاهانه یا ناآگاهانه داستان ها را ناتمام می گذارد تا هم به آن تعلیق رمانی دست یابد كه یكی از شاخص های مهم رمان است و هم بتواند نتیجه یا برآیند و پیام داستان را در همجواری با وقایع دیگر با معنا و مفهوم گسترده تر منتقل كند. ما می دانیم كه مكتب نمادگرایی در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی نطفه بست و به اوج خود در آغاز قرن بیستم رسید، اما گمان نكنم اثری به پختگی «هفت پیكر» نظامی گنجوی در طبقه بندی ادبیات سمبلیسم موجود باشد. نوشته های گنجوی یكی از پالوده ترین و درخشان ترین آثار رمانی است كه به نظم نوشته شده است. او از عناصر نمادینی بهره گرفته كه آفرینش ذهن او است و چنان با قدرت شكل و معنا گرفته اند كه بیشتر ما باور نداریم پیش از نوشتن نظامی موجودیت نداشته اند. درست مثل داستان های «شهرباز و شهرزاد» در كتاب هزار و یك شب. توجه داشته باشید كه منظورم استعاره و نشانه نیست كه عطار و مولوی و سنایی و ناصرخسرو و دیگران از آنها با مفهوم های انتزاعی بهره می برند. اشاره ام به نمادهایی است كه برای هر خواننده در هر گوشه جهان در هر زمان با مفهوم مستقلش قابل درك است.

البته ما می دانیم كه منتقدان و نظریه پردازان براساس یك كلیت و جلوه هایی كه در اثری بیشتر نمود یافته است، توانسته اند آثاری را در قفسه های گوناگون بگذارند و بالا یا زیر آن عنوانی مثل ادبیات در مهاجرت یا ادبیات در تبعید بنویسند، اما این تنها یك فرض است. بر مبنای هر پیش فرضی یا هر نگرش و مكتبی می توان اثری را تجزیه و تحلیل كرد و در بررسی خواننده را به سویی سوق داد كه هدف است. چنان كه خود من، با توجه به تجربه ام در تبعید، دریافتم نویسنده تبعیدی، بیشتر از نویسندگان دیگر خواه ناخواه، نگرش آشنازدایانه ای به پیرامون خود می یابد و این نگرش به خودی خود، آگاهانه یا ناآگاهانه در اثر او تاثیر می گذارد و متن را مملو از شگردهای آشنازدایانه می كند. نمونه های فراوانی می توان نام برد. چنان كه «بوف كور» صادق هدایت مملو از این شگرد آشنازدایانه است. این موضوع تنها از منظر نظری به نظریه شكلوفسكی یا یاكوسون یا باختین ارتباط می یابد. چنان كه آنها نیز این شگرد را در ادبیات و بعدها در هنر، از دل متن هایی درآوردند كه پیش از نظریه آنان نوشته شده بود. اما یك نگاه ساده به آثاری كه شكلوفسكی روی آنها انگشت می گذارد، به ما نشان می دهد كه اگر همه نه، بسیاری از نویسندگان آثاری كه نظریه پردازان مكتب صورت گرایی به آنها توجه كردند، دوره ای از زندگی شان را در بیرون از فرهنگ مادری خود گذرانده اند و اثر خود را در همانجا یا در بعد از آن نوشته اند. به زبان دیگر، زمانی كه نویسنده، شاعر یا هر آفرینشگری در بیرون از فرهنگ و موطن خود قرار می گیرد، نگاه دوباره و تازه ای می كند به همه چیزهایی كه با آنها مأنوس و آشنا بوده است. این نگاه تازه، این دوباره نگاه كردن یا از بیرون دیدن، عادت او را از بین می برد و از دیدن و دریافت اشیا به حس تازه ای می رسد كه ضرورت هر نوشته ای است و محور نظریه فرمالیست های آشنازدا است. شاید این بحث فرصت بیشتری لازم داشته باشد. از این رو من، شما و خوانندگان این گفت وگو را حوالت می دهم به كتابم: «فراسوی متن، فراسوی شگرد» كه در آن بحث مفصلی در حدود ۱۰۰ صفحه در این زمینه كرده ام و به نمونه های فراوانی از نویسندگان جهان اشاره شده است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.