دوشنبه, ۱ مرداد, ۱۴۰۳ / 22 July, 2024
مجله ویستا

پیش قراول گذر از سنت نقد متافیزیک


پیش قراول گذر از سنت نقد متافیزیک

«کسی که ریاضیات بلد نیست وارد نشود» با این جمله ای که افلاطون بر سردر آکادمی خود نوشت وضعیتی را برای پرسش های کلاسیک در سنت فلسفه غرب تشریح کرد که نشان داد از همان ابتدا فلسفه متافیزیکی تنها مدل تفکر نظری را از آن ریاضیات دانسته و یگانه راه حصول اپیستمه را در همین راستا ترسیم کرده است

«کسی که ریاضیات بلد نیست وارد نشود»؛ با این جمله‌ای که افلاطون بر سردر آکادمی خود نوشت وضعیتی را برای پرسش‌های کلاسیک در سنت فلسفه غرب تشریح کرد که نشان داد از‌‌ همان ابتدا فلسفه متافیزیکی تنها مدل تفکر نظری را از آن ریاضیات دانسته و یگانه راه حصول اپیستمه را در همین راستا ترسیم کرده است. بر همین اساس است که اگر تفکر متافیزیکی را طرحی برای تسلط مقولات و مفاهیم کلی بر مصداقی انضمامی و حتی اشیای جزیی بدانیم در آن صورت تبیین تعاریف مفاهیم و نسبت آنها با مصادیق عینی، بدون ارجاع به اصل نخستین ناممکن خواهد بود.

بعد‌ها دکارت نیز با پیوندی صریح و تدوین یک میانجی بالقوه که میان ریاضیات و فلسفه ایجاد کرد توانست آرزوی دیرینه و مبهم غالب نظام‌های متافیزیکی را رفع کند. با این حال به رغم آنکه متافیزیک سوژه و درون‌ذهنی دکارتی، نفس را جوهری بسیط و البته مستقل و مسلط بر اعمال خود ترسیم کرده اما با انتقال آن به اشیا و جهان بیرون، آنها را نیز بی‌بهره از جوهر ندانسته و نقطه آغازین تقابل تمام نظام‌های متافیزیک غربی را آشکار می‌سازد و هم‌نهادی انضمامی تمام متافیریک غرب را پوشش می‌دهد. بر همین اساس تعلق هایدگر به سنتی که بر مبنای نقد متافیزیک استوار بوده به مثابه یکی از پرشور‌ترین قیام‌ها علیه نظام دکارتی ظهور می‌کند و با ادعای تخریب و متافیزیک از حرکت به سوی جایگاهی دیگر سخن می‌گوید. گاهی تنها عدم باردار عدم است و لاغیر، به همین سبب نمی‌تواند دست به بازتولید خود بزند و درنتیجه وضعیت تکین (The singular) خود را تثبیت می‌کند، لذا نباید جدال میان سوژه و ابژه را بیش از این پررنگ کرده و از آنها وضعیت تکین و منحصر‌به‌فرد ساخت؛ به قول آدورنو هر سوژه‌ای هم می‌تواند سوژه باشد و هم ابژه اما هر ابژه‌ای فقط یک ابژه است.

تشخیص اهمیت اندیشه هایدگر با توجه به تعمقی که بر ضد سنت متافیزیکی غرب ارایه کرده است فلسفه وی را در زمره یکی از مهم‌ترین صور نقد متافیزیک و تفکر هستی‌شناسانه (ontological) قرار داده که اساس نقد تخریبی خود را بر تفکر انتزاعی وارد می‌کند و جالب آنکه از همین مبنا تجریدی‌ترین نتایج را به دست می‌آورد. اما تعلق خاطر فلسفه هایدگر به سنت نقد متافیزیک، خود نشانگر وجه انقلابی و دگردیس‌خواهانه و مهم، قیام او علیه نظام دکارتی است. لذا گذر هایدگر از قیامی که علیه متافیزیک صورت گرفته بود با وجود آن ساختار کلی که تمام صور نقد متافیزیک را در بر می‌گرفت، وام‌دار بنیان خاصی بوده که بیشتر مرسوم به پدیدار‌شناسی بود. تنها وجهی از این فضا که مایلم در اینجا اشاره‌ای به آن داشته باشم اختلاف نظری است که وی با هوسرل در راستای جدایی و مفارقت فلسفه متافیزیکی از متافیزیک سوژه داشت که قیام و انتقاد فلسفه وی را علیه متافیزیک و تفکر ذهنی‌گرایی دکارتی پوشش می‌داد اگرچه به‌زعم بسیاری انقلاب فلسفی هایدگر به اندازه انقلاب سیاسی‌اش‌گاه مبهم جلوه کرده بود.

سوژه ناخودآگاه با دنبال کردن دال‌ها و در پی تمایزی که با وضعیت تصویر می‌کند خود را بیرون از آن قرار داده و آگاهی را شکل می‌دهد و منجر به ترسیم یک تصور کلی از خود و جهانی می‌شود که خود در آن قرار دارد. در واقع با چنین قرائتی، آگاهی همواره از پیش متعلق به هستی بوده و با حضوری که در جهان داشته به امری در-جهانی بدل شده است. اما مخالفت هایدگر از زمانی آغاز شد که با واپس زدن و کنار گذاشتن ایده‌ای که سوژه‌ای مستقل از هستی و زمان تبیین کرده بود قسمت عمده‌ای از مسایل سنتی و پرسش‌های کلاسیک فلسفه را بی‌معنا می‌کرد و به سبب چنین وضعیتی، بنیاد خاستگاه‌های دو‌جایگاهی به ویژه تقابل میان سوژه و ابژه را به سمت فاعل شناسا که همانا ایده‌ای انتزاعی است حرکت می‌داد.

اما سوال اینجاست که نقش انسان دوجایگاهی در تقابل با کل وضعیت به چه صورت تبیین می‌شود؟ شاید مجاب باشیم تا بیشتر از آنکه بر خود ایده متمرکز شویم به وضعیت ایده فکر کنیم. در آینده سعی می‌شود با اشاره‌ای مجمل به پدیدار‌شناسی هوسرل، محل نزاع و چرخش به سوی ایدآلیسم استعلایی را با قیام هایدگر علیه متافیزیک دنبال کرد تا شاید بتوان ردپای اتصال بی‌میانجی، میان دو قطب فردگرایی و جمع‌گرایی را در میان مدرنیست‌های واپس‌گرا شناسایی کرد و جایگاه و نقش خرد ابزاری را از همین مبنا دنبال کرد.

سهند ستاری