چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

کلمات رنج و استعمار


کلمات رنج و استعمار

نگاهی به کتاب «باد سهمگین» نوشته میگوئل آنخل آستوریاس

میگوئل‌آنخل ‌آستوریاس ‌روسالس (۱۹ اکتبر ۱۸۹۹ -۹‌ژوئن ۱۹۷۴) شاعر، داستان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، روزنامه‌نگار و دیپلمات گواتمالایی بود. او نقش بسزایی در تثبیت جایگاه آمریکای‌لاتین در جهان ادبیات داشت. در دوران تحصیلش در پاریس به جنبش سوررئالیسم پیوست. موضع انتقادی‌اش نسبت به حکومت‌های دیکتاتوری باعث شد که بیشتر عمرش را در تبعید بگذراند. او دومین نویسنده آمریکای‌لاتین بود که توانست در سال ۱۹۶۷ جایزه نوبل ادبیات را به خود اختصاص دهد. رمان‌های «باد سهمگین» (۱۹۵۰)، «پاپ سبز» (۱۹۵۴) و «چشمان بازمانده در گور» (۱۹۶۰) به «سه‌گانه موز» مشهورند که آستوریاس در آن‌ها به موضوع استثمار بومیان در مزارع موز می‌پردازد. (از پشت جلد کتاب) شرکت «یونایتد فروت» به یکی از کلیشه‌های ادبی تبدیل شده اما کلیشه‌ای است موثر که می‌تواند چارچوب و هویت ادبی به یک داستان کلاسیک ببخشد. آستوریاس از اولین نویسنده‌هایی بود که این شرکت را بدل به سوژه داستان خود کرد و مشهورترین روایت ادبی خود، «سه‌گانه موز» را نوشت. سه‌گانه‌ای که پیش از این دو جلد از آن منتشر شده بود، اما جلد نخست آن هنوز به دست خواننده فارسی نرسیده بود. کاری که حمید یزدان‌پناه به‌سرانجام رساند و رمان «باد سهمگین» هم سرانجام در دستان ماست.

یزدان‌پناه مترجمی خاص است، او دنبال کتاب‌هایی است که در اولین درجه روح جست‌وجوگرش را راضی نگهدارند. بر این مبنا سراغ کتاب‌هایی می‌رود که چارچوب ادبی مستحکمی دارند، نویسنده‌هایی برجسته پشت سرشان قرار گرفته‌اند و روایت‌شان لبریز از ریزه‌کاری‌های فرم و روایت است. پیش از «باد سهمگین»، جدیدترین کار او رمانی از یوسا بود که توسط نشر علمی به‌بازار فرستاده شد و از کتاب‌های او که در ارشاد منتظر دریافت مجوز هستند، رمانی از جی ام کوتزی را می‌توان نام برد. برمبنای این سابقه، می‌بایست انتظار کاری حداکثری را از مترجم داشت. کاری که چارچوب‌های نگارشی مستحکمی داشته باشد و خواننده را همراه خود جلو براند. نتیجه کاری حمید یزدان‌پناه چنین چارچوبی را به‌ خواننده ارائه می‌دهد اما در عین حال، لنگ هم می‌زند. یزدان‌پناه رمان را از زبان انگلیسی به فارسی برگردانده است، درحالی‌که زبان اصلی کتاب اسپانیولی است. در هنگام خواندن رمان، خواننده می‌تواند خیلی راحت متوجه ارجاع‌های درون‌متنی بشود که از دست رفته‌اند. تقصیر مترجم نیست، او کار مترجمی دیگر را برگردانده است و حتی اگر ترجمه‌اش شاهکار باشد، ضعف‌های مترجم اسپانیولی به انگلیسی را همراه کار خود،‌ به فارسی منتقل ساخته است اما از این ضعف که عبور کنیم، زبان فارسی کتاب غنی از واژگان گوناگونی است که درخدمت توصیف قدر آستوریاس قرار می‌گیرند. آستوریاس مصمم است تا ملتی را به کمال نقش بزند.

او به اینجا و آنجای زندگی شخصیت‌های گوناگونی سرک می‌کشد تا از دل روزمرگی آن‌ها، تصویرها را بیرون بکشد. درعین‌حال،‌ او می‌خواهد از استعمار شرکتی سخن بگوید که ملتی را به‌ زانو درآورده است. او از پایین‌ترین طبقات تصویر نقش می‌زند و می‌گذارد خواننده در تصویرهای فقر، جهل و پریشانی غرقه شود. سپس خواننده خود را به‌تدریج به طبقات ثروتمند جامعه می‌کشاند: جامعه‌ای که برمبنای کشاورزی جلو رفته و حالا به‌ بن‌بست رسیده. ثروتمندان جامعه رودررو با اتحادیه‌ای آمریکایی هستند که سرتاپای هویت آن‌ها را هورت می‌کشد: از زمین‌هاشان تا تجهیزات کشاورزی تا بازار فروش تا بازار خرید،‌ همه‌چیز در دستان این اتحادیه است و تحت‌کنترل پاپ سبز، چهره‌ای که با اشاره انگشتش می‌تواند کشاورزی بومی را نابود کند و چنین چیزی را هم خواستار است. او می‌خواهد سرتاسر تجارت موز فقط در دستان خود او باشد و اتحادیه‌ای که زیردستان او اداره می‌شود. ثروتمندها به جز یونایتد فروت، باید با تنفر جامعه از خودشان هم کنار بیایند، زمانی آن‌ها سود بسیار برده بودند و همه ثروت خویش را به تباهی کشانده بودند. حالا برایشان هیچ نمانده است. باید بجنگند اما جامعه از آن‌ها متنفر است. آن‌ها می‌خواهند باد سهمگینی بشوند که بر اتحادیه آمریکایی پیروز ‌شده و کشور را از دست استثمار بیگانه آزاد کرده و دوباره به دستان خود آن‌ها بازگرداند اما می‌توانند؟ جلد اول «سه‌گانه موز» دل‌مشغول همین رویداد باقی می‌ماند: او چهره‌های ثروتمند را نگاره‌گر می‌شود که در تلاش هستند تا جایگاه خودشان را حفظ کنند، در‌همین‌زمان کنار چهره‌های فقیر باقی می‌ماند که سعی دارند خودشان را حفظ کنند: یعنی زنده بمانند و در مقابل بی‌رحمی بیگانگان را نیز نشانه می‌رود که چقدر خونسرد همه‌چیز جامعه‌ای را محو می‌سازند.

آستوریاس نویسنده‌ای کلاسیک و نویسنده‌ای مدرن و نویسنده‌ای امروزی است. او رمان را به‌درستی می‌شناسد و با مکتب‌های زمانه خودش نیز همگام می‌شود. چارچوب‌های رئالیسم جادویی خودشان را (هرچند کمرنگ) در رمان نشان می‌دهند. او از امپرسیونیست حداکثر استفاده را می‌کند تا بتواند با حفظ جایگاه خود به‌عنوان دانای کل، از گوشه‌ای به گوشه دیگر از کشور رفته و بتواند حماسه تراژیک خود را بیشتر از قبل رنگارنگ کند: برای این‌کار بیشتر از هر چیزی از توصیف استفاده می‌کند. توصیف‌هایی قدر که چون آجرچینی سراپای اثر را مستحکم می‌سازند. دیالوگ‌ها لبریز از خیالپردازی ذهنی شخصیت‌ها هستند و تنش را در همان زمانی به خواننده می‌رسانند که درگیر صحنه روبه‌روی خودش هم هست.

سیدمصطفی رضیئی



همچنین مشاهده کنید