شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

چه کسی, کجا و چرا حرف می زند


چه کسی, کجا و چرا حرف می زند

مروری بر رمان کوتاه یوسف آباد خیابان سی و سوم نوشته سینا دادخواه

رمان کوتاه یوسف آباد خیابان سی و سوم اولین کتاب سینا دادخواه است. این کتاب به دلیل تازگی حال و هوایی که دارد، مورد توجه گروهی از خوانندگان جوان قرار گرفته است. در این نوشتار سعی می شود علاوه بر بررسی ویژگی های این متن، علت این توجه هم مورد بررسی قرار بگیرد. ابتدا خلاصه داستان؛ پسری به نام سامان دلباخته دختری به نام ندا می شود. او پیش از این خواهان سپیده بوده است. از طرف دیگر ندا عاشق حامد نجات استاد عکاسی است، در صورتی که حامد عاشق لیلا جاهد است.

لیلا جاهد ۲۰ سال قبل با حامد دوست بوده، ولی به دلایلی حامد به نیویورک رفته است و حالا پس از ۲۰ سال برگشته و همدیگر را دیده اند. در این مدت لیلا ازدواج کرده و طلاق گرفته است. ندا بدون آنکه رابطه لیلا و حامد را بداند، زمانی که در برگشت از میهمانی در ماشین لیلا نشسته است، از عشق خود به حامد حرف می زند. لیلا این مساله را به حامد می گوید و قرار می شود حامد ماجرا را به شکلی به ندا بگوید تا فضا برای نزدیکی ندا و سامان مهیا شود.

دیدگاه؛ داستان به کمک گفتار درونی چهار راوی روایت می شود که به ترتیب عبارتند از؛ سامان، لیلا، حامد و ندا. موضوع روایت ن?ه واحد است که بگوییم چهار راوی متفاوت، به موضوعی ثابت می نگرند و نه چندان متفاوت است که بگوییم چهار راوی به چهار موضوع مختلف توجه می کنند. در واقع در این رمان کوتاه، هم به دغدغه های سامان توجه شده است، هم به زندگی خانوادگی و مشکلات ندا و هم ماجرای حامد و لیلا. به عبارت دیگر سه محور در داستان وجود دارد که مدام به همدیگر ارجاع می دهند و در مجموع مسائل و خواست ها و آرزوهای طبقه متوسط شهری را بیان می کنند. همین خاستگاه مشترک شخصیت ها عامل یکنواختی لحن و یکسانی منطق شخصیت ها شده است و نباید از آن توقع چندصدایی داشت. هرچند تفاوت نگرش تا حدی در داستان هست و مثلاً نگرش لیلا به جهان با نگرش ندا فرق دارد.

مساله داستان؛ همان مضمون مکرر عشق است و دشواری های آن که همواره مورد توجه نسل جوان قرار داشته و دارد و می تواند اولین عامل توجه گروهی از خوانندگان به داستان باشد. نکته مهم نحوه بروز این مسائل در متن یا به عبارتی بافت داستان است وگرنه این مضمون در داستان های عامه پسند هم هست.

بافت یا موقعیت نشان می دهد که چه کسانی با چه خاستگاه های اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی درباره چه مسائلی سخن می گویند و سخن شان تا چه حد تحت تاثیر رسانه ها و ایدئولوژی حاکم بر آنها است؟ همچنین نقش ابزارها و تکنولوژی جدید مانند ماهواره، سینما، اینترنت، موسیقی و... در این دغدغه ها یا رویاها تا چه حد است و چرا آرزوی سامان این است که روزی عکاس مشهور مد شود و فشن تیوی او را نشان دهد که از مدل های خفن دنیا عکس می گیرد؟ (ص ۱۵) چه عواملی در سوق یافتن این گونه ذهنیت های جوانان به سوی رویاهای امریکایی- اروپایی دخالت داشته است؟

مکان یا صحنه؛ مکان رخدادها شهر تهران با ویژگی های مختلف آن است؛ پاساژها، اتوبان ها، کافی شاپ ها، هتل ها و خیابان ها. البته شهر تهران در کلیت آن در این متن حضور ندارد و قرار هم نیست حضور داشته باشد. به عبارت دیگر تهران تا جایی در متن حضور دارد که شخصیت ها در این رمان کوتاه به آن نیاز دارند. مثلاً شهر تهران در این متن، بیشتر به کمک اشاره و بازسازی نسبی این مکان ها خود را نشان می دهد؛ میدان صنعت، خیابان ایران زمین، نیاوران، یوسف آباد، وصال شیرازی و شهرک اکباتان.

البته با توجه به حجم رمان می توان این تصویر محدود از شهر تهران را مجاز جزء به کل دانست و به کمک آن خطوطی کلی از مختصات این شهر و جایگاه آن را حداقل در نیمه شمالی این شهر رسم کرد. لازمه این تصویر یا بافت، حضور عناصری چون تلفن همراه، آی پاد، کوله پشتی، شلوار رانگلر، پالتو، بوت، کفش، ساعت صفحه بزرگ و حضور مشترک دختر و پسر یا گیر کردن در ترافیک است.

ایدئولوژی متن؛ در این رمان به راحتی می توان دید که آمال و آرزوهای شخصیت ها تحت تاثیر رسانه ها و ایدئولوژی های جهانی شکل است. آنچه این آمال یا انعکاس آنها را در متن برای خیلی از خوانندگان جذاب کرده، تقابل آنها با ایدئولوژی گفتمان غالب در جامعه است. ایدئولوژی سرمایه داری جهانی خواهان ترویج علاقه به هنرپیشه ها و خوانندگانی است که بخشی از اسطوره امروز را تشکیل می دهند، به علاوه ترویج مصرف گرایی و علاقه به مارک لباس ها یا ادوکلن ها و کفش ها است، تا توجه از مسائل اساسی تر زندگی در محاق بیفتد.

اما ایدئولوژی سرمایه داری داخلی لزوماً هم راستا با این شگردها نیست و می تواند مروج نوع دیگری از مصرف باشد که با مختصات ایدئولوژیک خود بخواند. پس دفاع یا گرایش یا علایق سرمایه داری جهانی به صرف نشان دادن تجلی عصیان جوانان در برابر گفتمان غالب در جامعه و در نظر نگرفتن تفاوت دیدگاه ایدئولوژیک سرمایه داری داخلی با سرمایه داری جهانی، مسیری انحرافی است.

البته توجه به این نکات بنیادی لزوماً وظیفه نویسنده یک داستان نیست. او تصویرها را می سازد و منتقد به تاویل ها و علت بروز معناها در داستان ها توجه می کند. مثلاً جوانی که تصور می کند خودش تعیین کننده علاقه اش به نوع خاصی از موسیقی است، لزوماً از این گفته تری ایگلتون آگاه نیست که همین عمل او وارد شدنش در چرخه یی اقتصادی از صنعت فرهنگ یا در اینجا صنعت موسیقی است و این گرایش او را ساختار اقتصادی بزرگی در جهان هدایت می کند، لذا عمل او چه بداند چه نداند، کاملاً سیاسی- اقتصادی است.

می توان این رمان را منعکس کننده آرزوها و آمال سطحی و تهی جوانان امروز تحت تاثیر رسانه ها به حساب آورد و از آن خرده گرفت یا برعکس آن را تصویرگر واقعیت های امروز جامعه و نقد گفتمان فرهنگی مسلط به حساب آورد و از آن تجلیل کرد. در هر حال این دو موضع، مواضعی تاویلی است و سوای توجه به عناصر بوطیقایی داستان است که بحثی جداگانه و در حوزه مطالعات ادبی است.

ویژگی روایی؛ چون هر چهار فصل رمان گفتار درونی است، زمان رخداد با زمان خواندن هماهنگ نیست. راوی درونی، راوی ای است که غالباً باعث کند شدن حرکت داستان می شود و در روایت او مرور خاطره جای کنش داستانی را می گیرد. در فصل اول که راوی سامان است لحن راوی و آرای او درباره افراد، جالب است و ما در این فصل با دغدغه نسل جوان و آمال او بیشتر آشنا می شویم. در این فصل خواننده با برادر ندا و خصلت های لمپنی او آشنا می شود و تا حدی بخشی از بار اطلاع دهی فصل ندا را به دوش می کشد.

ویژگی ایدئولوژیک متن عمدتاً در این فصل بروز می یابد. راوی فصل دوم لیلا جاهد است. در این فصل داستان کم کم شکل می گیرد و روابط شخصیت ها سمت و سو می یابد. تعلیق داستان در این فصل بیشتر می شود و نسبت کنش و توصیف تا حدی تعدیل می یابد و همین امر باعث جذاب تر شدن داستان می شود. می توان گفت این فصل و فصل اول، کاملاً از دو فصل بعد جذاب تر و کارکردی تر هستند و نکته خاصی برای دو فصل بعد باقی نمی گذارند. لذا در فصل سوم که راوی آن حامد است، شاهد اطناب شدیدی هستیم. در واقع این فصل می شد در نیم صفحه تمام شود چون در آن حامد به دیدن ندا می رود تا به توهم او درباره خود پایان بخشد.

سخنان پراکنده و بی هدف او با شورولتش و واگویه های دیگرش باعث سلطه توصیف بر روایت در این فصل شده و حرکت داستان را کند و ملال آور کرده است. از طرفی این داستان واقع گرای مدرن است و لازم است سخنان شخصیت ها روشنگر باشد، ولی معلوم نیست چرا حامد جان می کند تا مساله را به ندا بگوید و آخر سر هم با استعاره تصویری می گوید؟ آشکار است که این امر نشان دهنده ایجاد تعلیق و کشش کاذب در داستان است و می خواهد خواننده را شایق خواندن فصل بعد یعنی گفتار درونی ندا کند.

راوی فصل چهارم نداست، این فصل هم به شدت اطناب دارد و نویسنده به عمد سامان را در ترافیک نگه داشته است تا ندا از سر صبر مسائل درونی اش را طرح کند و با مجسمه ها حرف بزند. و ندا درباره همه چیز حرف می زند الا آنچه منطقاً باید حرف بزند؛ علاقه اش به حامد نجات و کم و کیف آن، در کنار توجهش به سامان. انگار اصلاً حامدی نبوده که در درونگرایی های او جایی داشته باشد. در مجموع دو فصل آخر تا حدی به رمان لطمه زده است.

محمدرضا گودرزی