چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
چاره ای جز نخست وزیری بازرگان نبود
آیتالله سیدحسن طاهری خرمآبادی از شاگردان امام و مورد اعتماد ایشان بود. وی در متن جریانات و رخدادهای نهضت اسلامی حضور داشت و بعد از پیروزی انقلاب نیز در مسوولیتهای مختلف انجام وظیفه کرده است که آخرین آنها عضویت در شورای نگهبان و امامت موقت نماز جمعه تهران بود. او اکنون به تدریس دوره خارج فقه و اصول اشتغال دارد. خاطرات او در ۲ جلد توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است. بخشی که میخوانید روایت طاهری خرمآبادی از چگونگی انتخاب مهندس مهدی بازرگان به نخستوزیری است که در جلد دوم خاطرات او آمده است.
هر انتصاب و عزل و نصب و هر حادثهای را باید با توجه به شرایط و خصوصیات و جو حاکم بر آن ارزیابی کرد. اگر در ارزیابیها این موارد ملاک عمل قرار گیرد به علل آن حوادث بهتر پی خواهیم برد. به طور کلی در ابتدای پیروزی انقلاب، شناخت روشن و درستی از توانمندیها و فعالیت و مدیریت و افکار اشخاص وجود نداشت، نه مردم شناخت خوبی از افراد داشتند و نه کسانی که در جریانهای انقلاب حضور داشتند و جزو دستاندرکاران بودند؛ زیرا موضوع یا جریانی پیش نیامده بود تا افراد در آن شناخته شوند. نسبت به اصل انقلاب و نهضت و حرکتهای انقلابی شناخت اجمالی حاصل شده بود، اما شناختی درباره این که آیا فلان شخص میتواند در راس دولت قرار گیرد و توان اداره مملکت را داشته باشد، وجود نداشت. علاوه بر این، شرایط هم انقلابی بود، یعنی همه چیز به هم ریخته است و اداره امور را سخت کرده بود؛ البته استعدادهای خوبی وجود داشت و دارد، اما این استعدادها به فعلیت نرسیده بود؛ همچنان که کسانی که بعدها روی کار آمدند، نشان دادند که از دولت موقت توان بیشتری دارند.
بعد دیگر قضیه به خود مهندس بازرگان و اطرافیان وی برمیگردد. آقای بازرگان و دولت وی و نهضت آزادی در جریان انقلاب بودند و جزو هستههای مرکزی انقلاب محسوب میشدند، گرچه دارای افکار و گرایشهای خاصی بودند که در آن زمان خیلی روشن نبود. آقای بازرگان از ارکان انقلاب بود. سالهای متمادی مبارزه کرد و مبارزات آرام داشت. همینطور در راس تشکیلاتی به نام نهضت آزادی بود. در جریان خلع ید هم حضور داشت و در مجموع عنصری بود که هم افکار و اعتقادات دینی داشت و هم کارها و فعالیتهای تشکیلاتی کرده بود و هم اهل مبارزه بود و در آن روزها بهتر از ایشان کسی را برای نخستوزیری نمیشناختند. ممکن بود افراد بهتری وجود داشته باشند، ولی شناختهشده نبودند. آقای بازرگان از اعضای شورای انقلاب بود که آن اعضا را هم امام انتخاب کرده بودند. بازرگان تنها فردی بود که هم عموم مردم و هم خواص تصور میکردند که میتواند مدیریت کشور را به عهده بگیرد. در طیف طرفداران امام و نهضت او تنها فردی بود که در ذهنها بود. اگر کسی درباره تصدی امور کشور مورد مشورت امام قرار میگرفت، مهندس بازرگان به ذهنش میرسید و او را معرفی میکرد. در واقع تمام افراد درباره مهندس بازرگان اتفاق نظر داشتند.
این که امام بعدها فرمودند من از اول با نخستوزیری بازرگان موافق نبودم، به دید استثنایی ایشان برمیگردد. در آن زمان هیچکس به ذهنش خطور نمیکرد که امام مخالف نخستوزیری بازرگان باشند. در واقع کسی نمیدانست که امام موافق نیستند. در آن مقطع با توجه به دیدگاه امام، چارهای جز نخستوزیری آقای بازرگان نبود و ما غیر از ایشان شخص دیگری نداشتیم و کسی را برای این کار نمیشناختیم.
از طرف دیگر کسانی که به امام مشورت میدادند، مانند شهید مطهری، مرحوم طالقانی و شهید بهشتی از اعضای شورای انقلاب بودند و قاعدتا امام هم این مساله را با شورای انقلاب در میان میگذاشتند و مطلب را به شورای انقلاب واگذار میکردند. طبیعتا شورای انقلاب باید پیشنهاد نخستوزیری را بدهد و امام هم شخص مورد نظر را به نخستوزیری انتصاب نمایند. بر این اساس، اعضای شورای انقلاب هم وقتی بحث نخستوزیری را مطرح کردند، دیدند چارهای جز معرفی آقای بازرگان ندارند؛ البته مهندس بازرگان به تدین و تعبد مشهور و معروف بود، بنابراین در آن مقطع، چارهای جز نخست وزیری ایشان نبود.
من در اینجا در مقام قضاوت نیستم، اما خصوصیات فکری و روحی آقای بازرگان در سالهای بعد تفاوت پیدا کرد. ایشان در واقع، از موضع قبلی خود بازگشتند. موضع قبلی نهضت آزادی و مهندس بازرگان این بود که ما حکومت دینی داریم و حکومت باید دینی باشد و نظام حکومتی باید براساس مسائلی دینی و اسلامی تشکیل شود. آنان در مساله ولایت فقیه سوالاتی داشتند و سخنان و ایرادهایی بیان میکردند. در پیشنویس قانون اساسی که نوشتند، اصلا مساله ولایت فقیه را مطرح نکردند و در جریان تصویب این اصل هم ایراد و اشکال زیادی داشتند، ولی اصل حکومت اسلامی و دینی را پذیرفته بودند. در کتابها و نطقها و صحبتهایی که علیه رژیم میکردند، مساله حکومت اسلامی مطرح بود و معتقد بودند که حاکم اسلامی باشد، ولی اسلامی بودن را به این میدانستند که به صورت کلی به قوانین اسلام عمل بشود، نه به صورت مو به مو.
از قصاص و دیات و حدود و ... صرفنظر میکردند و حتی در پیشنویس قانون اساسی از فقهای شورای نگهبان به صورتی که اکنون وجود دارد هم ذکری نشده بود؛ اما آنچه آقای بازرگان در سالهای بعد مطرح میکرد، به کلی با آنچه قبلا گفتند، متفاوت بود.
وی در یکی از مصاحبههایش تصریح کرد که ما قبلا این حرفها را میزدیم، ولی حالا به این نتیجه رسیدیم که خیر، اصلا حکومت از دین جداست و استدلال میکرد که ائمه(ع) هم حکومت نداشتند و دنبال حکومت نبودند. این مردم هستند که باید رای بدهند و فردی را حاکمیت تعیین کنند. وی سپس نام ائمه (ع) را یکی، یکی ذکر میکند و درباره امیرالمومنین (ع) هم میگوید که وقتی مردم انتخاب نکردند، ایشان حاکم نبود و وقتی مردم انتخاب کردند، حاکم اسلامی شد. در واقع امامت را در معنای رهبری و بیان معارف دینی به کار میبرد؛ خلاصه نظراتش تفکیک دین از سیاست بود. در همان صحبتش میگوید که امام حسین (ع) نه خودشان را حاکم میدانستند و نه یزید را، چون نه یزید را مردم انتخاب کردند و نه امام حسین (ع) را؛ زمانی که مردم امام حسین (ع) را دعوت کردند، ایشان خود را رهبر دانست و حرکت کرد، ولی نشد؛ وی همچنین مطالبی درباره امام حسن (ع) و امام صادق (ع) و حضرت امام رضا (ع) هم میگوید. کاری به شواهد و استدلالهایشان ندارم، میخواهم تغییر در مواضع و دیدگاهها را بگویم که خود هم تصریح میکند که ما قبلا اینجور فکر نمیکردیم. در هر حال در آن زمان، آقای بازرگان چنین مواضعی نداشت. ضمن اینکه کسی جرات نمیکرد در مقابل امام اظهار نظر دینی بکند؛ گرچه بعضیها اظهاراتی در مقابل امام داشتند، آنچه باید عمل میشد و پیاده میشد و مردم هم طالب و عاشق آن بودند، نظرات امام بود. با توجه به این مسائل، آقای بازرگان تنها کسی بود که میتوانست این مسوولیت را به عهده بگیرد. خود وی هم در همان اوایل انتصاب به نخستوزیری در دانشگاه گفته بود:
«من مانند رانندهای هستم که ماشینش در یک جاده صاف حرکت میکند و مرد اینکه در جاده بحرانی و سنگلاخ حرکت کنم، نیستم.»
البته صراحت و صداقت چیز خوبی است، ولی بسیاری از دوستان در همان اوایل فهمیدند که این دیدگاهها و روشها با جو انقلابی سازش ندارد و جور درنمیآید؛ «فی تقلب الاحوال علم جواهر الرجال».
البته در زمان انتصاب آقای بازرگان به نخستوزیری، بنده به منظور ساماندهی کارها و آمادهکردن طلاب و روحانیون برای دیدار با امام، به قم رفته بودم. امام حکم نخستوزیری را نوشتند و آقای هاشمی رفسنجانی در حضور جمعیتی که برای دیدار با امام به مدرسه علوی آمده بودند، آن را قرائت کرد. مرحوم آقای فلسفی هم در آن جمع سخنرانی مبسوطی کردند. حالا قبل از قرائت حکم بود یا بعد از آن، الان در خاطرم نیست.
ارتباط بین دولت و شورای انقلاب، شبیه ارتباط دولت و مجلس بود. همانطور که میدانید در آن زمان ارتباط، منظم و قانونمند نشده بود. اینگونه نبود که روابط و مرزها کاملا مشخص باشد. اعضای شورای انقلاب در مسائل و مواردی که پیش میآمد تصمیمگیری میکردند و این تصمیمات نظم و نسق خاصی پیدا کرد و مصوبات شورای انقلاب تدوین شد. علاوه بر این، دیدگاهها و نظرات خود حضرت امام مهم و البته راهگشا و مشکلگشا بود. هم شورای انقلاب و هم دولت، در مسائل کلان و اساسی نمیتوانستند بدون در نظرگرفتن دیدگاههای امام تصمیمگیری کنند؛ البته ممکن بود که سخنی یا مطلبی بگویند که مورد رضایت امام نباشد، اما در مسائل اساسی نظرات امام در نظر گرفته میشد.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست