پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

کتابهایی که پس داده شدند


کتابهایی که پس داده شدند

اقتدارگرایی و تمامیت خواهی فرهنگی

حالا دیگر به یقین می‎توان گفت که دهمین دوره انتخابات ریاست‎جمهوری در ایران در نوع خود تجربه‎ای بی‎سابقه در طول سی‎سال گذشته و حتی در تاریخ معاصر بوده است. رقابتی فشرده و پایاپای که حتی وقتی سوت پایان آن زده شد، طرف‎های این رقابت همچنان به ادامه کار خود پرداختند!

اما آن‎چه در این میان برای ما مهم است، بعد فرهنگی ماجراست و نتایج آن که در شکلی کلان، حوزه فرهنگ و هنر را تحت‎الشعاع خود قرار داده است. همچنین آن افراط و تفریط‎هایی که از دل این رقابت بی‎سابقه سیاسی بیرون آمده است و بدون آن‎که به پیامدهای ناگوار آن توجه کافی شود، ادامه می‎یابد.

بازار داغ رقابت میان نامزدهای این دوره از انتخابات به همان نسبت که در میان توده مردم دیده می‎شد، در میان اصحاب فرهنگ و هنر نیز به‎شدت خود را به رخ می‎کشید. آن‎گونه که گاه پا را از محدوده تعقل و استدلال بیرون می‎گذاشت و به شیوه‎های آزار دهنده طرفداران متعصب تیم‎های سرخ یا آبی نزدیک می‎شد.

درست است که اهل فرهنگ و هنر نیز همانند دیگر شهروندان این دیار حق دارند نظر خود را ابراز کنند اما نباید از این واقعیت چشم‎پوشی کرد که این طیف از جامعه شهروندان عادی نیستند که چیزی بگویند و تمام شود بلکه هریک عقبه‎ای دارند، از جایگاه و شأنی برخوردارند که درست یا غلط برای توده مردم الگوسازی می‎کند و این‎جاست که این الگوها نباید به‎گونه‎ای رفتار کنند که یک رقابت سیاسی به یک تقابل اساسی بدل شود و جامعه‎ای را که باید یک‎دست و همدل باشند، به سمت شقه‎شقه شدن سوق دهد.

بی‎توجهی و گذشتن از خط و مرزهای متعارف در این سطح می‎تواند زمینه‎ای را شکل دهد که این گرمای مطبوع رقابتی را به نقطه اشتعال نزدیک کند. با این اوصاف، بی‎شک در بروز آن‎چه در روزهای گذشته شاهد بودیم، اهل فرهنگ و هنر نیز در سطح خود سهمی از ماجرا داشت.

آن‎ها که پا را از یک اعلام‎نظر شخصی و یا حتی یک یادداشت استدلالی در تأیید نظر خود، فراتر گذاشتند، نه‎تنها محبوبیت و مقبولیت خود در نزد توده مردم را خرج مشروعیت بخشیدن به کاندیدای مورد نظر خود کردند بلکه پا را فراتر گذاشته و وارد گود شدند و همچون اعضای ستادهای انتخاباتی نامزدها، به‎کار تبلیغ و یا حتی تخطئه و تخریب طرف مقابل پرداختند. البته این بخش از ماجرا، شایسته اصحاب فرهنگ و هنر نبود؛ آن‎ها که انتظار می‎رود برای اثبات استقلال فکری و نظری خود، باید بیرون از حلقه قدرت بایستند و اعلام افق سیاسی ایده‎آل برای آینده کشور و یا باروری حوزه فعالیت خود، نباید به‎گونه‎ای باشد که شایبه دنبال کردن منافع شخصی و دست‎یابی به امکاناتی باشد که ایستادن در کنار قدرت می‎تواند به همراه داشته باشد. اما متأسفانه در این دوره در میان همه طرف‎های رقابت انتخاباتی شاهد چنین حرکت‎هایی بودیم. حرکت‎هایی از سوی اهل فرهنگ و هنر که رنگ و بویی بیش از یک اعلام‎نظر ساده سیاسی داشت.

براساس همین مسئله بحث‎هایی نیز به میان آمد که زمینه را برای یک سری تقابل‎های شخصی مساعد و فراهم می‎ساخت. آن‎گونه که با اتکاء به این شرایط و حتی با در حاشیه ماندن اصل قضیه، پای یک‎سری تسویه‎حساب‎های شخصی به میان آمدکه به‎واسطه آن، اهل فرهنگ، قلم را چون تیغ بر روی هم کشیدند و برای تخطئه و یا محکوم کردن طرف مقابل، از دایره انصاف خارج شدند و آوار آن را بر سر نامزدها نیز فرود ریختند. پیامدهای این تیغ کشیدن بر روی هم، نه فقط ناگوار و مغایر با اصول مردم‎سالاری بود که بدتر از آن، تأثیر مخربی نیز در سطح جامعه داشت و شکاف‎هایی را به‎وجود آورد که برای پرکردن آن‎، مدت‎ها زمان و درمانی جدی لازم است! این روزها مصادیق بارز احوالی که از آن سخن رفت، در پیرامون خود و در سطوح مختلف کاملا می‎توان احساس کرد؛ از آن دوستانی که بحث‎های انتخاباتی را چنان جدی گرفتند که بی‎رحمانه برهم تاختند و این نقطه پایانی شد برای رفاقت‎هایی که به سادگی به‎دست نیامده بود.

و حالا در سطحی دیگر با باز پس فرستادن نسخه‎های یکی از پرفروش‎ترین آثار داستانی چند سال اخیر به ناشر آن، چنین شکافی را شاهد هستیم. کتابی که روزگاری برخی با اشتیاق آن را خریده‎ بودند، حالا از کتابخانه‎های شخصی خود بیرون می‎کشند و برای اعتراض به ناشر بازمی‎گردانند و برخی آن را پاره پاره می‎کنند و در اقدامی عجیب‎تر کتابسوزان راه می‎اندازند؛ باورش بسیار سخت است! و از کنار آن نباید ساده گذشت. مهم نیست که تاکنون چند نفر این‎کار را کرده باشند، آن‎چه از همه مهمتر است، گذر چنین فکری است از اذهان اهل قلم و یا اهل مطالعه که طیف نخبگان این جامعه را می‎سازند و یا خواهند ساخت. به‎راستی برما چه گذشته که این‎چنین بی‎رحمانه درباره یکدیگر قضاوت می‎کنیم، در غیاب هم حکم محکومیت صادر می‎کنیم و آن را به اجرا می‎گذاریم و حتی چون دستمان به طرف مقابل نمی‎رسد، کینه‎ورزی می‎کنیم به اثری که از او در دست است و جزیی از او می‎پنداریم.

تردیدی نیست که این نتیجه همان افراط و تفریط‎هایی است که همه ما گرفتار آن بوده‎ایم. در ماجرای رقابت تا آن‎جا پیش می‎رویم که به دشمنی و عداوت بدل شود؛ عداوتی که آثار آن را به سادگی نمی‎توان از ذهن و روح جامعه پاک کرد.

در انتخاباتی که گذشت، بدعت‎ها فراوان بود، از هرجنس و سنخی که به ذهن خطور می‎کند و در میان همه طیف‎های جامعه نیز بسیاری با حرارت دست به‎کار آن بودند. اصحاب هنر و قلم نیز به بی‎سابقه‎ترین شکل ممکن وارد میدان شدند، چون گویی آنان از روز اول دست به‎کار سیاست بودند و نه فرهنگ و هنر. به هر روی، بسیاری نظر خود را اعلام کردند و تمام شد. درست یا غلط آن را تاریخ به‎عنوان عادل‎ترین قاضی، خود قضاوت خواهد کرد. فرهاد جعفری نیز همانند بسیاری نظر خود را اعلام کرد، از کاندیدای مورد نظر خود حمایت کرد، درباره‎اش نوشت و حتی در مناظره‎ها شرکت کرد.

هرچند او از جمله کسانی بود که در این میان بسیار پیش رفت؛ چیزی که از اصحاب فرهنگ و هنر انتظار نمی‎رود، اما تنها فرهاد جعفری نبود که در چنین راهی قدم گذاشت و تنها نمی‎توان بر او خرده گرفت که اهل فرهنگ که کارشان با شعور است، نباید این‎چنین درگیر شعار باشند و خود را تا حد اعضای ستاد انتخاباتی یک کاندیدا که جانب‎دارانه و گاه بدون انصاف تبلیغ می‎کنند، پایین بیاورند. هدف دفاع از فرهاد جعفری نیست، بدیهی است، انتخاب او، اعلام‎نظر و نوشته‎هایش در این رابطه، پای خودش خواهد بود و مبنای قضاوت دیگران قرار خواهد گرفت.

بلکه بحث بر سر چگونگی این قضاوت و متأسفانه افراط و تفریط‎های فعلی است. در جامعه‎ای که در حال تمرین دمکراسی است و همه ما به‎ویژه نخبگان جامعه نیز شعار آن را می‎دهیم، چنین مصادیقی، رأی به‎خلاف آن می‎دهد؛ «کافه پیانو» خوب یا بد، یک اثر داستانی است که متر و معیار قضاوت درباره آن، دوست داشتن یا نداشتن آن و یا حتی خریدن یا نخریدن آن چیز دیگری است. پس فرستادن کافه پیانو به ناشر و یا دیگر اقدامات اعتراضی از این دست، بی‎حرمتی به کالایی فرهنگی است، که فارغ از قضاوت‎هایی که درباره نویسنده‎اش صورت می‎گیرد، بدعتی است تا چهره فرهنگ را مخدوش ‎کند.

حرکتی که برخلاف همه شعارهای ما در ذات خود اقتدارگرایانه، تمامیت‎خواهانه و غیر‎دمکراتیک به‎نظر می‎رسد. نگارنده نمی‎داند بین دوستان یا موافقان دیروز و مخالفان امروز جعفری چه‎گذشته است، اما هرچه هست، بدل کردن آن به یک حرکت جمعی، مخدوش کردن یکی از اولین اصول دمکراسی، یعنی تحمل نظر مخالف است.

معنای چنین حرکت‎هایی آن است که اگر کسی نظری مخالف با اکثریتی (کم یا زیاد) داشته باشد، حساب کار دستش باشد که نباید آن را ابراز کند، چراکه ممکن است دیگران برایش خط و نشان بکشند. من نمی‎دانم تا چه اندازه ابراز نظرهای جعفری در این رقابت سیاسی از سر صداقت بوده یا نبوده است، اما این‎ها مانع از آن نمی‎شود که فراموش کنم شرکت در چنین حرکت‎هایی مصداق باز یک نوع سانسور خطرناک برای جامعه است. کسانی که اعمال زور را در عرصه‎های مختلف مورد نکوهش قرار می‎دهند، خود نباید به یک نوع اعمال زور فرهنگی دست یازند که طرف مقابل را از ترس چنین واکنش‎هایی وادار به سکوت کند.

اگر گفتار و رفتار جعفری در این میان خاطر مردم را آزرده باشد، کاهش فروش «کافه پیانو» در هفته‎های اخیر خود می‎تواند دربردارنده پیامی مشخص برای او باشد که دیگران را بی‎نیاز از تیغ کشیدن بر او می‎کند. دیگرانی که با این روش می‎خواهند صاحبان نظر مخالف خود را خاموش یا حذف کنند؛ بدین گونه که ناشران و یا کتابفروشان از ترس غضب این جمع، خواسته یا ناخواسته مجبور شوند روی از امثال جعفری برتابند. در روزگار حساسی به‎سر می‎بریم، اعمال و رفتار ما در حافظه تاریخ ضبط و ثبت خواهد شد. بکوشیم آن‎گونه رفتار کنیم که بعدها، شرمسار تاریخ نباشیم.

نویسنده: مانی - کسروی

منبع: هفته نامه - پنجره - ۱۳۸۸ - شماره ۶