سه شنبه, ۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 21 January, 2025
بعد از بوش
با رفتن بوش سیاست خارجی آمریکا قطعا تغییر خواهد کرد، اما وضعیت نامطلوب عراق و نقش پراکنده و نامعلوم آمریکا در جهان چگونه خواهد شد.
کاندیداهای ریاست جمهوری آمریکا همه دیدگاههای خود را در مورد سیاست خارجی آمریکا بیان میکنند. جالبترین این مباحث وقتی است که نامزد دموکراتها در حضور یک جمعیت ۲۰۰۰۰ نفری بیان میکند که او از اول با جنگ عراق مخالف بوده است و اگر رئیس جمهور شود از عراق خارج میشود و در جنگ با تروریسم بر روی القاعده متمرکز خواهد شد.
از طرف دیگر کاندیدای جمهوری خواه هم از این بحث میکند که خروج از عراق ممکن است در خاورمیانه فاجعه آفرین باشد و برای جلوگیری از این فاجعه باید صد سال در عراق بمانند و اوباما را به دادن امید واهی به مردم متهم میکند.
وقتی به سیاست خارجی ایالات متحده میرسیم، واقعا دو آمریکای متفاوت وجود دارد. این تضادها در بیشترین مورد مربوط به عراق است، اما شامل موارد دیگر هم میشود. آیا آمریکا باید جنگ با تروریسم را در مرکز توجه سیاست خارجی خود قرار دهد یا اینکه این موضوع را به عنوان یکی از صدها موضوع مهم تلقی کند؟ آیا آمریکا باید به ایران حمله کند یا بگذارد که ایران به سلاح اتمی دست بیابد؟ آیا باید با دشمنان آمریکا مذاکره کرد یا گذاشت آنها مسیر خود را ادامه بدهند؟
این شکافهای بزرگ مربوط به مردی میشود که با شعار تحول در سیاست خارجی به روی کار آمد. او خود را به عنوان یک شکل جدید از محافظه کاری مطرح و خودش را با مشکلات عظیم سیاست خارجی احاطه کرد. در این مسیر دیک چنی، پاول و رایس وی راهمراهی کردند.
در دورهی تبلیغات ریاست جمهوری، بوش اعلام کرد که سیاست خارجی نرم و دیگر خواهانهای را اتخاذ خواهد کرد که نشان دهنده ویژگیهای آمریکاست؛ آرامش واقعی.
همه این قصهها بعد از یازده سپتامبر تغییر کرد. این تراژدی همه این نیروها را متحد کردتا القاعده را ریشه کن کنند. اما سیاستهای بوش تغییر کرد و تبدیل به چیزی شد که بوش آن را "گرمای شجاعت اتحاد ملی بر پایه یک چالش" میخواند.
بوش به حملات تروریستی با یک بیان تعجیب برانگیز که در ساعات اولیه بعد از حمله یازده سپتامبر شکل گرفت پاسخ داد و گفت امروز ما درگیر یک جنگ علیه ترور هستیم. آمریکا هیچ فرقی میان تروریستها و مردمی که به آنها پناه میدهند قائل نیست. در حمله مهم نیست با دوستان یا تنها باشیم و فقط باید به دنبال از ریشه در آوردن تروریسم در خاورمیانه و اسلام رادیکال بود.
بوش این دیدگاه خود را در سیاست خارجی با شیوهی افراطی حکومت داری همراه کرد و توانست با داستان جنگ علیه ترور یک اکثریت جمهوری خواه بسازد.
وی با این استراتژی دو گانه خود در داخل و خارج موفق شد که افغانستان را اشغال کند و ۱۸ ماه بعد بغداد را در عرض ۳ هفته اشغال کرد و در انتخابات میان سال ۲۰۰۲، حزب جمهوری خواه، سنا وکنگره را تصرف کرد. دو سال بعد بوش انتخابات را با اکثریتی که هیچ کاندیدایی پیش از او آن را به دست نیاورده بود، برد.
اگر چه یازده سپتامبر آمریکاییها را دور هم جمع کرد اما جنگ علیه تروریسم به شکل اجتناب ناپذیری کشور را به دو بخش تقسیم کرد. اقلیت دموکرات کشور، وقتی که مشخص شد عراق سلاح کشتار جمعی ندارد و چندان ارتباطی میان صدام و القاعده وجود ندارد از خشم به جوش و خروش آمد.
مخالفت با جنگ فراتر از حزب دموکرات رفت و نارضایتی عمومی از حمله و دروغ گفتن بوش در مورد جنگ عراق تبدیل به یک مخالفت بزرگتر با سیاست خارجی شد. سیاست خارجی بوش باعث شده است که وی تبدیل به رئیس جمهوری شود که بیش از هر کس دیگری در تاریخ آمریکا کشور را دو قطبی کرده است. و در داخل وی به محبوبیت ریچارد نیکسون در عمق رسوایی واترگیت شده است.
این سیاست باعث شد که بوش دچار بحران شدید مشروعیت شود. چرا که جنگ عراق ۱۶۰۰۰۰ نیروی آمریکایی را به خود مشغول کرده است و اشغال عراق در هر روز ۳۰۰ میلیون دلار برای مردم آمریکا هزینه دارد و علاوه بر این جان دهها عراقی نیز گرفته میشود و وضعیت عراق روز به روز در حال بدتر شدن است.
انتخابات ریاست جمهوری آتی میتواند فرصتی باشد تا آمریکا بر روی یک شیوه مشخص سیاست خارجی به توافق برسد. هر دو دیدگاه ممکن است یک گزینه روشن را ارائه کنند اما در عمل کار به این راحتی نیست. رئیس جمهور دموکرات با فشار زیادی برای خارج کردن نیروها از عراق روبرو خواهد بود و خروج نیروها نتایج چندان مثبتی در پیش نخواهد داشت و ممکن است که همان اتفاقی برای اوباما بیافتد که برای کارتر در مورد ایران افتاد و باعث شد بقیه دوره ریاست جمهوریاش خراب شود و تا یک دهه دیگر دموکراتها رای نیاورند.
از طرف دیگر مک کین به طور جدی مورد آزمایش قرار میگیرد. وی یکی از منتقدان جدی سیاستهای بوش در مورد جنگ علیه عراق و به ویژه زندان گوانتانامو بود. اما اکنون به عنوان نامزد حزب جمهوری خواه باید تمایلات جنگطلبانه حزب را نیز پاسخگو باشد. از طرف دیگر اگر رویکرد جنگطلبانه وی موفق نباشد نتیجه آن در آینده نزدیک یک کنگره با اکثریت نمایندگان دموکرات خواهد بود.
این به این معنی نیست که با رفتن بوش هیچ چیز تغییر نمیکند . بلکه سیاست خارجی به شکل واضحی متفاوت خواهد بود. البته جلوههای این تغییر را در دور دوم ریاست جمهوری بوش ما شاهد بوده و هستیم. این موارد تغییر در سیاست خارجی را میتوان در مسائلی مانند دست دراز کردن به سمت متحدان،کارکردن با موسسات بین المللی و توجه به مسئله فلسطین اشاره کرد. هر کس که رای بیاورد و به کاخ سفید بیاید باید این سیاستها را ادامه بدهد و ممکن است ادامه این سیاستها به تعطیل شدن زندان خلیج گوانتانامو و توجه به گرم شدن کره زمین به عنوان یک اولویت در دستور کار قرار بگیرد.
رئیس جمهور بعدی به دنبال این خواهد بود که آمریکا را به شرایط قبل از آغاز جنگ علیه ترور بازگرداند. بازیهای المپیک تابستان امسال در پکن به یاد آمریکا میآورد که در شرایطی که آمریکا با مسائل و مشکلات اقتصادی متعدد در داخل و خارج روبرو ست، چین در سایه یک فضای آرام سیاسی توانسته به یک رشد روز افزون دست پیدا کند و از جهت دیگر سلطه طلبی روسیه و قدرت روز افزون آنها در منطقه یک مسئله استراتژیک برای آمریکاست.
اگر چه مساله تروریسم مانند زمان بوش پیگیری نخواهد شد اما خطر القاعده هنوز برای مردم آمریکا یک خطر جدی است و دولت آمریکا وظیفه دارد با این خطر به نوعی مقابله کند. در نتیجه مساله القاعده هنوز یک موضوع مهم در سیاست خارجی به شمار خواهد آمد.
هر رئیس جمهوری که روی کار بیاید با این سه مشکل روبرو خواهد بود :
مشکل اول این که آمریکا در داخل در مورد نحوه برخورد با افراطیگری اسلامی دچار اختلاف و تضادآرا ست. محافظهکاران آن را چالش و درگیری عصر امروز میدانند و لیبرالها این را یک توهم توطئه ناشی از حمله یازده سپتامبر تلقی میکنند.
مشکل دوم این است که آمریکا در زمینه دیدگاهش در مورد افراطیگری اسلامی با تمام دنیا فرق میکند. حتی اگر یک رئیس جمهور دموکرات روی کار بیاید باز هم رویکرد آمریکا در مورد القاعده، ایران، پاکستان و شبه نظامیان فلسطینی بسیار تندتر از متحدان اروپایی است. و از جهت دیگر نخبگان اروپا بر خلاف رویکردی که در جنگ سرد اتخاذ کرده بودند به سمت آمریکا حرکت نمیکنند.
و مساله سوم این است که آمریکا دیگر منابع کافی برای ادامه این جنگ را ندارد. ارتش بیش از اندازه پراکنده و خسته است. اداره امنیت داخلی دچار مشکلات زیاد است و آژانسهای اطلاعاتی توان جمعآوری اطلاعات کافی در مورد تهدیدهای آینده را ندارند.
برخی کارشناسان معتقدند که اسلام گرایی افراطی پتانسیل لازم را برای تبدیل شدن به دست مایه یک جنگ سرد دیگر - جنگ جهانی چهارم را دارد. اما آمریکاییها چنان با هم در زمینه سیاست خارجی اختلاف دارند که هیچگاه در طول تاریخشان این گونه نبودند. و دیگر حاضر نیستند منابع بیشتری را برای مبارزه با تروریسم اختصاص دهند. مطمئنا دکترین بوش عوض خواهد شد البته در این مورد هیچ گاه یک اجماع صورت نخواهد گرفت اما قطعا مسائل و تهدیدهای پیش روی آمریکا باز هم باید مورد ارزیابی قرار بگیرد و اولویتهای این کشور بار دیگر تعریف شوند.
اکونومیست
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست