پنجشنبه, ۱۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 6 March, 2025
برهان حرکت ازدیدگاه فلاسفه

متفکران الهی راههای مختلفی بر اثبات وجود خدا اقامه کردهاند. یکی ازاین راهها، برهان حرکت میباشد.
فیلسوفان اسلامی این برهان را از زبان حکیم طبیعی مطرح میکنند و منظور آنان این است که برخی از مقدمات این برهان یعنی مساله حرکت از طبیعیات اخذ میشود. اما صدر المتالهین بحثحرکت را از مباحث الهیات و تقسیمات هستی میدانست وچنین مطرح کرد که هستی ووجود یا ثابت است و یا سیال و متحرک. از اینرو حرکتبه عنوان نحوهای از وجودمطرح است. و طرح آن نیز به عهده حکیم الهی است.
رسالت این برهان این است که ما را از مرز ماده به ماورای ماده برساند . اگر ما از این برهان همین قدر انتظار داشته باشیم، مشاهده میکنیم که در انجام این وظیفه کارآمد و موفق میباشد. و اینک نمونههایی از این برهان:
● برهان حرکت از دیدگاه صدرالمتالهین
اما الطبیعیون، فلهم مناهج اخری ماخوذة من جهة التغیر والاستحالة.
احدها، طریقة الحرکة نفسها، وهو الاستدلال من الحرکات وقد علمت من قبل انالمتحرک لا یوجب حرکة بل یحتاج الی محرک غیره، والمحرکات لا محالة تنتهی الی محرک غیر متحرک اصلا دفعا للدور والتسلسل وهو لعدم تغیره وبرائته عن القوة والحدوث، واجب الوجود. (۱)
● اما طبیعیون، روشهای دیگری دارند که از جهت تغییر ودگرگونی، اخذ کردهاند.
یکی از آنها، استدلال از راه حرکت است و قبلا دانستی که متحرک موجب حرکت نمیشود. (زیرا محرک، فاعل است و متحرک قابل وفاعل حیثیت وجدان دارد وقابل حیثیت فقدان یعنی محرک حرکت میدهد و متحرک حرکت ندارد ومیخواهد حرکت را بپذیرد. به تعبیری فاقد شیء معطی شیء نمیشود) پس متحرک احتیاج به محرکی غیر از خود دارد. آن محرک اگر خود متحرک باشد باز به محرک دیگری نیاز دارد. سلسله محرکها باید به ناگزیر به محرکی ختم شود که دیگر خود متحرک نباشد و الا گرفتار دور یا تسلسل میشویم. چون هر دوی اینها باطل است. پس بالضروره به محرک غیر متحرک میرسیم.
ملا صدرا در ادامه میفرماید این محرک به علت اینکه تغییر و دگرگونی در آن راه ندارد و از قوه و حدوث مبرا میباشد واجب الوجود است.
البته این امر موجب این اشکال شده است که ما در برهان حرکتبه محرک نامتحرک میرسیم نه واجب الوجود. زیرا نهایت چیزی که این برهان اثبات میکند محرک غیر متحرک است که میتواند این محرک، از مجردات که غیر متحرکند، باشد و برای نیل به واجب الوجود باید از برهان امکان و وجوب بهره گرفت.
در جواب این اشکال میتوان گفت: اگر محرک نخستین را بر حسب غایت و محبوب نهایی تبیین کنیم غایت و محبوب نهایی که فعلیت محض است و هیچ قوهای در آن نیست چیزی جز واجب الوجود بالذات نخواهد بود.و یا احتمالا ملا صدرا حدوث ذاتی وزمانی را نیز جزء حرکات و تغییرات دانسته که در این صورت موجودی که محرک است وهیچ نوع حرکتی را هم دارا نیست همان واجب الوجود است.
● برهان حرکت از دیدگاه حاج ملا هادی سبزواری
حاج ملا هادی سبزواری در شرح منظومه میفرمایند:
«ان الحرکة لابدلها من محرک والمحرک لا محالة ینتهی الی محرک غیر متحرک دفعا للدور والتسلسل» . (۲)
حرکتبه ناچار به محرک نیازمند است و محرک به ناگزیر باید به محرک غیر متحرک منتهی شود و الا گرفتار دور وتسلسل میشویم.
همانطور که ملاحظه میکنیم برهان حرکت مرحوم سبزواری چیزی اضافه بر برهان حرکت صدرالمتالهین ندارد و از توضیح آن خوداری میکنیم.
● برای روشنی برهان حرکت، بحثهای ذیل لازم است:
۱) تعریف حرکت: هر چند حرکت را نمیتوان تعریف حدی کرد ولی تعریفی که مقبول فیلسوفان اسلامی استبه این صورت است. خروج تدریجی شیء از قوه به فعل. (۳)
۲) هر حرکتی به شش چیز نیازمند است وبدون این شش امر، حرکت امکان ندارد:
۱) محرک
۲) متحرک
۳) مبدا
۴) غایت
۵) مسافت
۶) زمان. (۴)
بعضی فیلسوفان بر آنند که مبدا و غایتبرای حرکت لازم نیست زیرا ممکن استحرکتی ازلی و ابدی باشد یعنی هر چند حرکتبر آن صدق میکند ولی مبدا و منتها ندارد. بنابراین حرکت از این جهت که محدود استبه مبدا و غایت نیازمند است.
۳) حرکت در اعراض و جوهر
عقیده مشهور بر آن است که تا قبل از صدرالمتالهین، فیلسوفی به صورت مستدل حرکت جوهری را مطرح نکرده است. البته در یونان باستان، هراکلیت، حرکتی را مطرح میکند که میتواند منطبق با حرکت جوهری باشد. بعضی دیگر میگویند حرکت جوهری در زمان ابن سینا مطرح بوده است وعدهای قائل به حرکت جوهری بودهاند ولی ابن سینا به دلیل ادلهای که علیه آن داشته است، نمیتوانسته آن را بپذیرد. چنانکه در شفاء میفرماید: (۵)
اما الجوهر فانقولنا انفیه حرکة هو قول مجازی فان هذه المقولة لا یعرض فیها الحرکة .اما جوهر اگر بگوییم حرکت در آن واقع میشود بر سبیل مجاز است و در جوهر حرکت واقع نمیشود.
به هر جهت فیلسوفی مانند صدرالمتالهین حرکت جوهری را به این صورت مستدل مطرح نکرده است و تقدم و تاخر اعتقاد به آن چندان تاثیری در بحث نمیگذارد. مشهور فیلسوفان بر آن بودند که حرکت فقط در چهار مقوله عرضی یعنی حرکت در کم، کیف، مکان، ووضع واقع میشود. ما ابتدا به توضیح حرکات در اعراض و سپس حرکت در جوهر میپردازیم:
الف) حرکات در اعراض
حرکت عرضی، حرکتی است که ما به طور محسوس آن را مشاهده میکنیم که برای توضیح بیشتر آنها را به صورت مجزا ذکر میکنیم.
▪ حرکت مکانی: روشنترین نوع حرکت عرضی، حرکت در مکان است مانند حرکتیک جسم از یک مکان به مکان دیگر.
▪ حرکت وضعی: مانند حرکت کره به دور محور خود. هر چند مکان کل کره تغییر نمیکند ولی نسبت اجزا به همدیگر در حال تغییر میباشد.
▪ حرکت کیفی : مانند تغییر رنگ و مزه اشیاء. با توجه به انواع مقوله کیف اقسام جزییتری برای حرکت کیفی در نظر گرفتهاند. حرکت در کیف نفسانی مانند این که هر کسی درخود تغییر تدریجی علاقه و محبت نسبتبه دیگری را در خود حس میکند. حرکت در کیفیات محسوسه مانند حرکت در رنگها.حرکت در کیفیات مخصوص به کمیات مثل تغییر در شکل یک شیء که گاهی مستقیم و گاهی منحنی و گاهی به شکل دیگر است.
▪ حرکت کمی: مصداق روشن حرکت کمی، رشد گیاهان و جانوران است. (۶)
● دلایل حرکت جوهری
صدر المتالهین برای اثبات حرکت جوهری به سه صورت استدلال میکند که ما به دوتای آن اشاره میکنیم:
۱) علامه طباطبایی استدلال اول را چنین تقریر میکند:
من اوضحها ان الحرکات العرضیة بوجودها سیالة متغیرة وهی معلولة للطبائع والصور النوعیة...وعلة المتغیر یجب ان تکون متغیرة والا لزم تخلف المعلول بتغیره عن علته وهو محال فالطبائع والصور الجوهریة التی هی الاسباب القریبة للاعراض اللاحقة التی فیها الحرکة متغیرة فی وجودها متجددة فی جوهرها وان کان ثابتة بماهیتها قارة فی ذاتها لان الذاتی لا یتغیر. (۷)
● اولین استدلال صدرا بر دومقدمه مبتنی است:
۱) حرکات عرضی معلول طبیعت نوعیه و جوهری آنهاست.
۲) علت قریب و طبیعی حرکتباید متحرک باشد.
▪ نتیجه اینکه: طبیعت نوعیه و جوهری که علتحرکات عرضی به شمار میرود باید متحرک باشد.
حال اگر علت قریب و بیواسطه معلول متحرک امر ثابتی باشد و یا اگر معلول; متغیر باشد و علت ثابت، لازمه آن تخلف معلول از علتخود است که امری محال است.
ممکن است اشکال شود که معتقدین به حرکت جوهریه هم ناچارند حرکت در جوهر را به فاعل مجردی نسبت دهند که ثابت وغیر متحرک است پس چرا استناد حرکات عرضیه را به جوهر ثابت که صور نوعیه باشد صحیح نمیدانند. جوابی که به این اشکال داده شده است این است که اعراض وجود فی نفسه لغیره دارند. وحرکت آنها موضوعی را متصف به حرکت میکند زیرا که وجود اعراض مستقل نیست. اما وجود جواهر وجود فی نفسه لنفسه است و ایجاد جوهر همان ایجاد حرکت است. یا به تعبیری اعراض احتیاج به علت طبیعی دارند که باید متغیر باشد ولی جواهر احتیاج به علت الهی دارند که جعل هستی آنها همان جعل حرکت است.
▪ استدلال دوم: حجة اخری: الاعراض من مراتب وجود الجواهر لما تقدم ان وجودها فی نفسها عین وجودها لموضوعاتها فتغیرها و تجددها لا یتم الامع تغیر موضوعاتها الجوهریة وتجددها فالحرکات العرضیة دلیل حرکة الجوهر. (۸)
این استدلال از دو مقدمه تشکیل میشود: ۱. اعراض از مراتب و شانی از شوءون جواهر هستند ووجود مستقلی از موضوعاتشان ندارند، ۲. هرگونه تغییر و حرکتی که در شوءون و مراتب یک موجود روی دهد، علامتی است که در خود آن موجود نیز حرکت واقع شده است.
مانند کسی که رخساره و سیمای او رنگارنگ میشود، این امر نشانه و علامت تغییرات درونی اوست.
بنابراین حرکات عرضی دلیل حرکت جوهری میباشد.
حرکت جوهری نتایج زیادی را در پی دارد که ما در اینجا یکی از آنها را مورد بحث قرار میدهیم.
● ۱ نیاز دائمی و مستمر کل عالم ماده به محرک غیر جسمانی.
چون براساس حرکت جوهری اثبات شد که کل عالم ماده در حالتحرکت و دگرگونی میباشد، این حرکت ذاتی عالم ماده که جلوههای آن را به صورت حرکت در اعراض مشاهده میکنیم نیازمند محرکی است . این محرک اگر خود جسم باشد از تغییر درونی در امان نیست و باز نیاز به محرک دارد چون سلسله محرکها نمیتواند تا بینهایت ادامه داشته باشد بنابراین باید به محرک غیر متحرک برسیم که علتحرکت است ولی خود متحرک نیست واین محرک دیگر نمیتواند واجد قوه و شانیت تغییر ودگرگونی را دارا باشد. از این رو آن متحرک از سنخ عالم ماده نیستبلکه غیر مادی میباشد و کمالات مختص به خود را به صورت بالفعل واجد است.
صدرالمتالهین مطرح میکند که نخستین کسی که حرکت در جوهر را ثابت کرده استخداوند حکیم است که در قرآن فرموده است:
«وتری الجبال تحسبها جامدة وهی تمر مرالسحاب» . (نمل/۸۸) «کوهها را میبینی و آنها را جامد و بیحرکت میپنداری در حالی که آنها مانند حرکت ابرها در حال حرکت میباشند» .
دکتر محمد محمدرضایی
پینوشتها:
۱. صدر المتالهین، اسفار: ۶/۴۲۳.
۲. حاج ملا هادی سبزواری، شرح منظومه، قم، مکتبة مصطفوی، ص ۱۴۷.
۳. همان، ص ۲۳۸، علامه طباطبایی، نهایة الحکمة، ص ۱۷۸.
۴. صدر المتالهین، اسفار: ۶/۷۵.
۵. ابن سینا، شفاء، طبیعیات، فصل سوم ازمقاله دوم از فن اول طبیعیات.
۶. علامه طباطبایی، پیشین، ص ۱۸۲، محمد تقی مصباح یزدی، آموزش فلسفه، چاپ دوم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی ، ص ۲۹۶ ۳۰۰; اسفار: ۳/۸۰.
۷. علامه طباطبایی، پیشین، ص ۱۸۴ و اسفار: ۳/ ۶۱.
۸. علامه طباطبایی، پیشین، ص ۱۸۵; اسفار: ۳/ ۱۰۳.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست