شنبه, ۵ خرداد, ۱۴۰۳ / 25 May, 2024
مجله ویستا

رنه دکارت و نگرش ماشینی به انسان


رنه دکارت و نگرش ماشینی به انسان

رنه دکارت که تحصیلکرده کالج بود جزو فیلسوفان خرد گرای تاریخ اروپا محسوب می شود

رنه دکارت که تحصیلکرده کالج بود جزو فیلسوفان خرد گرای تاریخ اروپا محسوب می شود. در روش فلسفی و سیاسی خود بر ریاضیات، فیزیک و نجوم معاصر تاکید می کرد. علاقه وی به ریاضیات، باعث گردید تا تمام فلسفه او مبتنی بر تحقیقات و روش ریاضی گردد. او در کتاب خود به نام «گفتاری در روش شناسی»، شرح می دهد که چطور ابهامات و خطاهایی که در زمینه های دیگر علم و فلسفه می دید باعث شد که فکر کند که با اینکه عقل هر انسان در نوع خود کامل و کافی است، هنوز به یک معرفت کامل، حقیقی و تردید ناپذیر، آن گونه که امید دستیابی به آن را داشت، نرسیده است.

دکارت سعی داشت باورهای نو زمان خود را بر پایه‌ای محکم و منطقی بگذارد که الگوی هدف نهایی آن را از ریاضیات گرفته بود و بدین ترتیب ذهن خود را از خراقه و باور غیر یقینی بزداید. او سعی در ابداع یک روش قاطع و منطقی داشت که به واسطه آن هر قضیه اثبات شده و بر پایه محکم منطقی باشد. او این قالب را از ریاضیات گرفته بود، زیرا او در ریاضیات می بینیم که گزاره‌های پیچیده چگونه به نحو تردید ناپذیری از گزاره های ساده تر استنباط می شوند. او می خواست این روش را در قضایای روزمره و زمینه های دیگر نیز به کار ببندد. روشن است که گزاره های ریاضی احتیاجی به مشاهدات تجربی ندارند بلکه فقط عقل انسان صحت و سقم آنها را تشخیص می دهد.

در حقیقت می توان گفت او به دنبال کشف یک وحدت زیربنایی در علوم بود و در نامه‌ های این دوران بود که از جستجوی خود پیدا کردن حلقه ارتباط علوم صحبت می کند. او در راستای رسیدن به این هدف تمام پیش فرض‌ ها و عقاید تلقینی معلمان خود را زدود تا بتواند به گزاره هایی دست یابد که در صحت

آنها هیچ تردیدی نداشته باشد.

دکارت با بیان ساده و گویایی تعریف می کند چگونه یک روز زمستانی، در حالی که کنار آتشی گرم نشسته بود، به این فکر می افتد همان طور که بناهای ساخته شده توسط یک معمار بخصوص، زیباتر و محکم تر از بناهایی است که چند نفر در ساختن آن سهیم هستند و قوانینی که توسط یک نفر وضع می شود، عاقلانه و محکم تر از قوانینی است که چند نفر با نیات متفاوت و عقاید مختلف وضع می کنند، پس بهترین خدمتی که به خود می تواند بکند این است که تمام عقاید دست دوم و اصولی که صحت آنها قطعی فرض شده و از کودکی در دوران تحصیل فرا گرفته بود و از ذهن خود پاک کند و با صفحه ای پاک و اتکا به خود نظام جدید فلسفی را پی ریزی کند که به کمک آن به معرفت حقیقی برسد.

به قول دکارت: «مصمم شدم هر آنچه که در صحت آن ذره‌ای تردید داشتم کاملاً نفی کنم تا بدین ترتیب ببینم که آیا چیزی که کاملاً تردید ناپذیر باشد باقی می ماند یا خیر»

دکارت بر بنیاد این اصل فلسفه ای ساخت که انسان می تواند خود را از همه اعراض عاری بداند، جز اندیشیدن. لازمه اندیشه تصور موجود کاملی است که باید بیرون از اندیشه وجود داشته باشد. اندیشه بخشی از روح انسان است، پس چگونه می تواند با بخش جسمانی یگانه شده باشد؟ راه حلی که دکارت پیشنهاد می کند، این است که در جهان آفرینش تنها دو جوهر وجود دارد: جوهر اندیشه یا روح و جوهر بعد یا امتداد یا ماده. بیش از این واقعیت تجربه پذیر نیست، زیرا ممکن نیست قانون های مکانیکی که بر اعمال طبیعت حاکم است، به قلمرو غیر مادی یا جوهر اندیشه تعمیم یابد. دیدگاه مکانیکی در میان سایر دانشمندان سده هفدهم میلادی مشترک بود و دکارت به این دیدگاه عقیده داشت.

دکارت اندیشیده بود بر پایه چند مفهوم پیشینی اندک شمار که اصول موضوع ریاضیات، قضیه می اندیشم، پس هستم و مفهوم امتداد که مشتمل است بر مفهوم دو جوهر خدا، می تواند اصول علمی یکتا و یگانه ای را پی ریزی کند یا درخت معرفت را برویاند؛ درختی که ریشه هایش مابعد الطبیعه باشد، تنه اش طبیعیات و شاخه هایش سایر علوم. شاید تصویری که این سان به دست داده شده و در آن همه معرفت ها بر مبنای اصول موضوع از ریشه مابعد الطبیعه می بالند، بیش از هر تعریف دیگری درباره فلسفه «خرد گرایی» روشنگر باشد.

نقد: به طور کلی تعصب دکارت نسبت به دانش حسی و تجربی متأثر از افلاطون است و این تاثیر افراطی و بیش از حد جلوه می کند.

دوگانگی ای که دکارت در علم به وجود آورد در کل نظام فلسفی او رخنه کرد. به طور کلی او وجود را به دو قسمت روحی یا ذهنی و فیزیکی یا مادی تقسیم می کند. گروه اوّل قالب ندارند و حواس قادر به درک آنها نیست و فقط آنها را از درون ذهن می توان شناخت. این پدیده ها فکر، احساس، تمایل، حالت های ذهنی و غیره می شوند. دسته دوم توسط حواس درک می شوند و دارای کیفیاتی هستند مانند نرمی، شکل، سختی، رنگ و غیره. اینها همان اجسام دنیای خارجی هستند که دکارت آنها را اشیای ممتد می خواند. میان این دو دسته امور هیچ شباهتی وجود ندارد و کاملاً از هم جدا هستند. دنیای خارجی فقط از پدیده‌ های فیزیکی تشکیل شده است. به عنوان مثال دکارت حیوانات را فقط ماشین های پیچیده ای می داند که هیچ گونه فعالیت ذهنی و روحی ندارند.

این تقسیم بندی غیر معقول و نسنجیده به نظر می رسد، از دید وی در انسان هم پدیده های فیزیکی وجود دارد و هم ذهنی. او از یک طرف انسان را ماشین پیچیده ای و حیرت انگیز می داند که می تواند به اتفات جهان خارج و واکنش های معنی دار نشان دهد، و از طرفی شبکه پیچیده ای از پدیده های ذهنی نیز دارد که عبارتند از احساسات، افکار، تخیلات و غیره.

جدا کردن این دو دسته از امور غیر ممکن است چون روشن است که رفتار فیزیکی ما تحت تأثیر تفکرات و احساسات ما قرار می گیرد.

این موضوع از مشکلات فلسفه دکارت است که فلاسفه مختلف در طی قرون و اعصار سعی در حل آن کرده اند. دکارت خود نتوانست جواب این سئوال را بدهد که چگونه فرایندهای فیزیکی منجر به فعالیت های روحی می شود و بالعکس. این مشکل در معرفت‌شناسی او هم تاثیر می گذارد.

معصومه نعمتی

منابع:

سیر اندیشه فلسفی در غرب، فاطمه زیبا کلام، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۸۵.

تاریخ فلسفه غرب، هالینگ دیل، ترجمع عبدالحسین آذرنگ، تهران: ققنوس، ۱۳۸۱

درآمدی به فلسفه، عبدالحسین نقیب زاده، تهران: طهوری، ۱۳۷۲.