جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

راز نیاز به امام معصوم علیه السلام


راز نیاز به امام معصوم علیه السلام

مسلمانان علی رغم اتفاق نظری که در کلیات دین مانند اصول و عقاید و اخلاق و احکام اعمّ از مناسک عبادی و احکام مدنی و حقوقی و قوانین قضائی و جزائی و سیاسی و سایر شئون اسلام دارند در پاره ای از عقاید جزئی و تفاصیل احکام و قوانین, اختلافاتی دارند که آنان را به صورت پیروان مذاهب و فرقه های مختلف درآورده است

مسلمانان علی‌رغم اتفاق نظری که در کلیات دین مانند اصول و عقاید و اخلاق و احکام (اعمّ از مناسک عبادی و احکام مدنی و حقوقی و قوانین قضائی و جزائی و سیاسی و سایر شئون اسلام) دارند در پاره‏ای از عقاید جزئی و تفاصیل احکام و قوانین، اختلافاتی دارند که آنان را به ‌صورت پیروان مذاهب و فرقه‏های مختلف درآورده است.

برای این اختلافات می‏توان دو محور عمده را در نظر گرفت: یکی محور عقاید که مربوط به علم کلام می‏شود، و دیگری محور احکام (به معنای عام) که مربوط به علم فقه می‏گردد. نمونة بارز اختلاف پیرامون محور اول، اختلاف اشعری و معتزلی در مسائل کلامی؛ و نمونة اختلاف پیرامون محور دوم، اختلاف مذاهب چهارگانه چهارگانة اهل سنّت در مسائل فقهی است.

یکی از اختلافات معروف بین مذاهب اسلام، اختلاف شیعه و سنّی در مسأله مسألة امامت است که شیعیان (امامیّه) بعد از رحلت پیامبر اکرم،(صل الله علیه و آله) علی بن ابی طالب(علیه السلام) را امام و جانشین آن حضرت می‏دانند برخلاف اهل سنّت که آن حضرت را خلیفه خلیفة چهارم می‏شمارند. و در واقع، مشخّصة اصلی مذهب امامیّه، اعتقاد به امامت امامان دوازده‌گانه با سه ویژگی (عصمت، علم خدادادی و نصب از طرف خدای متعال) است.

در اینجا این سؤال مطرح می‏شود که آیا اصل این اختلاف، مربوط به حوزه حوزة عقاید و کلام است و اختلافات فقهیِ مربوط به آن، جنبة فرعی دارد یا این‌که این اختلاف صرفاً یک اختلاف فقهی است۱ و یا اختلافی سیاسی درست شبیه اختلافی که بین دو حزب سیاسی بر سر انتخاب کاندیدای ریاست وجود دارد؟

حقیقت این است که این مسأله (دست‌کم از دیدگاه شیعه) یک مسألة اعتقادی و کلامی است و ابعاد فقهی و سیاسی آن، جنبة فرعی دارد. به دیگر سخن: نظام اعتقادی شیعه دارای حلقات مترتب و هماهنگی است که مسأله امامت یکی از حلقات آن را تشکیل می‏دهد و با حذف آن، سلسله سلسلة مزبور، انسجام و تمامیّت خود را از دست می‏دهد. برای روشن شدن این مطلب باید نگاهی اجمالی به نظام اعتقادی شیعه بیافکنیم تا جایگاه امامت در این نظام متسلسل، آشکار شود و وجه اهتمام شیعه به این مسأله، و دلیل ضرورت آن، معلوم گردد:

نخستین حلقه در نظام اعتقادی اسلام اعتقاد به وجود خدای یگانه و سپس اعتقاد به صفات ذاتیّه و فعلیّه است. در بینش اسلامی، خدای متعال همانگونه که خالق و آفرینندة تمام پدیده‏های هستی است، ربّ و اداره‌کنندة آنها نیز هست و هیچ موجودی از قلمرو خالقیّت و ربوبیّت او خارج نیست. خدای متعال هیچ چیزی را گزاف و بیهوده نیافریده است بلکه همگی برطبق نظام حکیمانه آفریده شده‏اند و مجموع آنها که در سلسله‏های طولی و عرْضی قرار دارند و گسترة آغاز شده از ازل بسوی ابد را فرا می‏گیرند نظام واحد و هماهنگی را تشکیل می‏دهند که به مقتضای حکمت الهی به وسیله وسیلة قوانین علیّت اداره می‏شوند.

از جمله مخلوقات بی‌شمار الهی، انسان است که با ویژگی‌های شعور و آگاهی و اراده و اختیار شناخته می‏شود و در نتیجه، مسیری دوسویه (به سوی سعادت یا شقاوت جاودانی) خواهد داشت و به همین جهت، مشمول ربوبیّت ویژه‏ای (علاوه بر ربوبیّتی که شامل پدیده‏های بی‏اختیار می‏شود) به نام ربوبیّت تشریعی خواهد بود. یعنی مقتضای ربوبیّت جامع الهی نسبت به انسان این است که اسباب و مقدّمات حرکت اختیاری و از جمله شناختن هدف و شناختن راه رسیدن به آن را در دسترس او قرار دهد تا انتخاب آگاهانه برای او میسّر شود و در این راستا مقتضای حکمت الهی این است که نارسایی شناخت‏های حسّی و عقلانی او را به وسیله معارف وحیانی جبران کند.

بدین ترتیب، ضرورت دستگاه وحی و نبوّت، روشن می‏شود زیرا اگر خدای متعال انسان را به حال خود واگذاشته بود و راه صحیح رسیدن به سعادت ابدی را به وسیله وسیلة انبیا به او نیاموخته بود مانند میزبانی می‏بود که میهمانی را برای پذیرایی دعوت کند اما آدرس مهمانسرا را به او ندهد!

تعالیم انبیا با گذشت زمان و تحت تأثیر عوامل مختلف، دچار تغییرات و تحریفات عمدی و غیر عمدی می‏گردید و به حدّی می‏رسید که خاصیت هدایت و روشنگری خود را از دست می‏داد و از این روی نیاز به بعثت پیامبر دیگری پدید می‏آمد که تعالیم گذشته را احیا کند و در صورت لزوم، تعالیم دیگری بر آنها بیفزاید یا جایگزین تعالیم سابق نماید.

در اینجا سؤالی مطرح می‏شود که آیا این روند تا ابد ادامه خواهد یافت یا ممکن است شریعتی کامل باشد و از آفت تحریف نیز مصون بماند و دیگر نیازی به آمدن پیامبر دیگری نباشد؟ پاسخ اسلام، گزینة دوم است و همة مسلمانان اتفاق دارند که اسلام، آخرین شریعت آسمانی، و پیامبر اسلام خاتم پیامبران الهی است و قرآن کریم به عنوان منبع اصلی این شریعت، سالم و بدون تحریف به دست ما رسیده و همچنان باقی خواهد ماند.

اما قرآن کریم همه همة تعالیم مورد نیاز بشر را تفصیلاً بیان نکرده و بیان تفصیلی را به عهدة پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله گذاشته است چنان‌که می‏فرماید: «وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ»۲ و بدین ترتیب منبع دوم برای شناخت اسلام (سنّت) ثابت می‏شود، ولی این منبع مصونیّتی مانند مصونیّت قرآن ندارد، چنان‌که شواهد قطعی تاریخی گواهی می‏دهند و خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز پیش‌بینی کرده بود که کسانی نسبت‏های دروغی به او خواهند داد و سخنان نادرستی از قول او نقل خواهند کرد.

از این روی سؤال دیگری طرح می‏شود که ربوبیّت الهی چه طرحی را برای تأمین این نیازمندی بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در نظر گرفته است؟ و درست در این نقطه است که در نظام فکری و عقیدتی اهل سنّت جای حلقه حلقة مفقوده‏ای ملاحظه می‏شود امّا در نظام اعتقادی شیعه در این نقطه، حلقة روشنی می‏درخشد و آن حلقة امامت است، یعنی تبیین احکام و قوانین اسلام و تفسیر مجملات و متشابهات قرآن کریم بعد از پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) به عهده کسانی گذاشته شده که دارای علم خدادادی و ملکة عصمت بوده‏اند و به‌جز مقام نبوّت و رسالت از سایر مقامات و مزایای پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله)، از جمله مقام ولایت و حکومت بهره‏مند بوده‏اند. به دیگر سخن: ربوبیّت تکوینی الهی، اقتضای وجود چنین کسانی را در این امت داشته، و ربوبیّت تشریعی الهی مقتضی ایجاب اطاعت از ایشان بوده است.

پس دستگاه امامت، در واقع، دنباله دنبالة دستگاه رسالت است و عترت پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) ادامه دهندة وظیفة آن حضرت بودند که بدون داشتن مقام نبوّت، میراث آن حضرت را برای نسل‏های آینده حفظ و تبیین کردند و ضمناً از طرف خدای متعال برای ادارة جامعة اسلامی و تصدّی مقام حکومت و ولایت بر امّت، تعیین شده بودند هرچند که اجرای آن تنها در مدّت کوتاهی میسّر گردید چنان‌که در مورد انبیا هم تنها برای بعضی از ایشان و در دوران محدودی میسّر گردیده بود.

بدین ترتیب روشن شد که مسأله امامت در اصل، یک مسأله کلامی است که باید به عنوان یک امر اعتقادی مورد بحث واقع شود، نه اینکه همانند یک فرع فقهی یا یک قضیة سیاسی و تاریخی، مورد مطالعه قرار گیرد.

منبع: پایگاه اطلاع رسانی آیت الله مصباح یزدی