چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

در نكوهش پایورهای بدلی كمی هم خودمان باشیم


در نكوهش پایورهای بدلی كمی هم خودمان باشیم

بتهوون حرف زیبایی می زند, می گوید تمام قواعد و تئوری موسیقی برای این است كه فراموشش كنی یعنی باید موسیقی را فراگرفت, تئوری و قواعد را از بر كرد و در نهایت روزی هم باید همه ی آن ها را به باد فراموشی سپرد تا چیزی از نو زاده شود

بتهوون حرف زیبایی می زند، می گوید: "تمام قواعد و تئوری موسیقی برای این است كه فراموشش كنی". یعنی باید موسیقی را فراگرفت، تئوری و قواعد را از بر كرد و در نهایت روزی هم باید همه ی آن ها را به باد فراموشی سپرد تا چیزی از نو زاده شود.

تقلید دقیق و بی چون و چرا از تئوری موسیقی و آشنایی كامل با قطعات موسیقی دانی بزرگ و توانا, تنها نیمی از مسیر است و نه همه ی آن. نیمه ی دیگر را همه ی انسان ها توان پیمودن ندارند. پیمودن نیمه ی دیگر كه در اصل فصل برداشت محصول نیمه ی نخست است، نیاز به كمی ذوق و جسارت دارد. آری! ذوق و جسارت، همان ویژگی آدم های صبوری كه در ابتدا جدی گرفته نمی شوند، مورد تمسخر قرار می گیرند, اما روزی شاهكارهایی می آفرینند كه زبان از توصیفشان عاجز می شود.

فراموشی, كلید موفقیت تمامی این هنرمندان است. خیلی از مواقع وقتی می خواهند نوازنده ی سنتوری را ستایش كنند, می گویند كه دست مریزاد! فلانی عین خود پایور می زند. می گویند حتی یك نت هم از فلان قطعه ی كتاب "سی قطعه" را جا نمی اندازد. همین موضوع می شود بهانه ی ستایش آدمی كه تنها "بدل پایور" است. كسی كه در تمامی عمرش خواسته ادای پایور را در بیاورد و تنها همان نیمه ی نخست را بپیماید. نیمه ای كه به تنهایی جایگاه و ارزش والایی ندارد.

سنتور تنها یك نمونه است وگرنه كیست كه نداند چنین معضلی امروز گریبان گیر سازها ی دیگر و حتی رشته های هنری دیگر نیست؟! امروز خیلی از اساتید باتجربه و دانشگاهی ما نیز حتی یك قطعه ی ساده هم از خودشان ندارند یا حتی تلاش نكرده اند كه داشته باشند یا لااقل پنج شش دقیقه هم برای دل خودشان تا به حال فی البداهه نزده اند.

اگر قرار باشد كه فلانی عین خود پایور بزند, دیگر فایده اش چیست؟ پایور كه خودش هست. اگر هم امروز نمی تواند بزند خیلی از قطعاتش را داریم. برویم و گوش بدهیم. موسیقی سنتی ما امروز دچار همان بلایی شده كه روزی شعر ما شده بود. اگر دیروز شاعر ما گرفتار مفاعیل مفاعیل فعل شده بود امروز سنتور نواز و موسیقی دان سنتی ما خودش را آن قدر گرفتار پایور و صبا و ردیف های مختلف كرده است كه چیزی به نام نو آوری را فراموش كرده.

اشتباه نکنیم، پایور و صبا و صدها ردیف و گوشه ی ایرانی دست و پای ما را نبسته اند.ما خودمان دست و پای خودمان را بسته ایم. آن قدر "گام های گمشده " و ریتم های نو در این ردیف ها و گوشه های ایرانی در وجدان های خاموش ما خاك می خورند كه شاید یك روزی باید فاتحه ی همه اشان را خواند.

پایور استاد مسلم سنتور است. هیچ شكی نیست. لااقل من شك ندارم. اما عین پایور نوعی شدن برایم هیچ معنا و ارزشی ندارد. این كه كسی قرار باشد یكی از چهار مضراب های پایور را در كنسرتی به خوبی خود او بزند، خب می روم خود اجرای پایور را گوش می دهم. ما موسیقی را شروع می كنیم. پایور نوعی را می شناسیم، تئوری را از بر می شویم و ردیف ها را عین خود سازندگانش می زنیم و فردا بجای آن كه همه شان را فراموش كنیم و بیایم از خودمان چیزی بیآفرینیم، می شویم یكی عین فلان نوازنده.

ما از نو نمی آفرینیم. تقلید می كنیم. اگر هم ایده ی نویی ارائه دهیم مسخره می شویم و به بی سواد بودن و نابلدی متهم می شویم, اما نوآوری از آن كارهایی ست كه جسارت می خواهد و هر كسی هم جسارتش را ندارد. مگر این طور نیست كه اغلب نوآوران و استادهای راستین موسیقی و حتی رشته های هنری دیگر در زمان حیاتشان طرد شده اند؟ از ونگوك نقاش گرفته كه كسی آدم هم حسابش نمی كرد تا نیما و فروغ شاعر خودمان.

شاگرد موسیقی ای را تصور كنید كه می خواهد قطعه ای از پایور را با تغییراتی بزند ، یا از "تكراری" خوشش آمده و می خواهد آن را دوباره بزند، یا از قسمتی خوشش نمی آید و می خواهد حذفش كند ، اولین عكس العمل استاد مذمت اوست. در حالی كه به گفته ی «بودلر» نویسنده فرانسوی: "دغدغه هنرمند باید این باشد كه آنچه را كه احساس می كند، تشریح كند و نه آن چه را كه می بیند." موسیقی گذشته مان را به خوبی یاد بگیریم، اجرایش كنیم، اما فراموشش هم بكنیم. فراموشش بكنیم و یك كم هم از خودمان بزنیم. اشتباه بزنیم اما از خودمان بزنیم. یك كم هم احساس خودمان را بوسیله موسیقی به تصویر بكشیم، نه آن كه ضبط صوت تكرار احساسات دیگران باشیم.

آن چه ارزش دارد احساس هنرمند است و این احساس ارزشش از تمامی تئوری ها و قواعد و تكنیك های بشری بالاتر است .مشكاتیان خوب سنتور می نوازد، سریع و ظریف هم می زند اما این ها همه خصوصیات احساس مشكاتیان است و نه كسی دیگر. شاید احساس ما آرام بنوازد، شاید ما از گوشه ی دیلمان خوشمان نیاید، ساز را رو به روی خود بگذاریم و همه چیز را فراموش كنیم، كمی هم خودمان باشیم.

سعید کمالی دهقان