چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
روایت زنانه عروسک ها از حلاج
منصور حلاج گفت: "امروز بینی و فردا بینی و پس آن فردا" آن روزش بکشتند و دیگر روزش بسوختند و سوم روزش بباد بردادند، یعنی عشق اینست.(۱)
ابوالمغیث عبدالله بن احمد بن ابی طاهر مشهور به حسین بن منصور حلاج، در ۲۴۴ هجری در روستای «تور» ، شمال شرق بیضای فارس به دنیا آمد. او از عارفان ایران در سدهٔ سوم و دهه اول قرن چهارم هجری است. او دارای کنیههای مختلفی چون «ابو عماره»، «ابو محمد» و «ابو مسعود» ،«ابوعبدالله الزاهد»، « ابوالمهر»، «حلاج الاسرار»، «مصطلم»،« مخبر»،«ابوالمغیث» و ابوالمعین هم بود. به او براساس سه توجیه در اسناد تاریخی،«حلاج»گفتهاند :
پدرش پیشه حلاجی داشته است، نیکو سخن میگفته و اسرار را حلاجی میکرده و معجزهای نشان داده از این قرار که زمانی که از کنار یک انبار پنبه میگذشت، با اشارهای دانه از پنبه بیرون آمد.
او که از مهمترین صوفیان دوران خود بود، در حالت سکر عرفانی به گفتن «انا الحق» پرداخت و متشرعین او را به جرم «کفرگویی» ابتدا به قرمطی بودن متهم و پس از هشت سال با کمک صوفیانی از سایر گروههای صوفیه او را اعدام کردند. او سنگسار شد ولی جان نسپرد و به ذکر گفتن مشغول بود. سپس او را مثله کردند، ولی باز هم ذکر میگفت تا زبانش را بریدند و بنا به روایتهای مکتوب در این زمان آسمان گرفت و آب دجله بالا آمد. پس از به دار آویختنش، طبق وصیتاش خاکستر او را در رود ریختند تا رود آرام شد. درباره کرامات او بسیار نوشته شده است.
«گفت امروز بینی و فردا بینی و پس آن فردا» که امروز عنوان نمایش عروسکی از زهره بهروزی نیا بر اساس متن نیما دهقانی است، درباره زندگی و روایتهای عارفانه حلاج نوشته شده است و جمله معروف حلاج است در پاسخ به درویشی که از او درباره معنای عشق پرسید.
این نمایش از حوزه متن تا اجرا فاصله فراوانی دارد. نمایشنامه با زبان فاخر ادبیات و تک پرسوناژه البته با رویکردی نو و متناسب با سلیقه جامعه و نگاه مخاطب امروز نوشته شده اما از نظر ساختار ادبی متنی کلاسیک با زبان ویژه خود است که اگر در قالب اجرایی نویی نهاده نمیشد، شاید از حوصله مخاطب دور بود و نمیتوانست مانند این اجرا تأثیر گذار باشد.
نیما دهقانی که در عرصه ادبیات نمایشی نویسندهای تازه برخاسته است، در قالب نوشتههایش به ادبیات و داستانهای کهن و تاریخ، رویکرد خاصی دارد و معمولا از زبان آرکائیک خاصی در قلم زدن بهره میگیرد که هرچند ادبیاتی وزین و سنگین است، اما شیوا و رسا نگاشته میشود.
او در نوشتن مونولوگهای این نمایش هم زبان فاخر را حفظ کرده و هم با استناد به روایتهای تاریخی و ادبی به نقل از حلاج در متون کهن فارسی، متنی نوشته که چندان هم با ذهن تماشاگر امروز ناآشنا نیست.
کیفیت سوژه، موضوع انالحقی حلاج، و یادآوری روزشمار تاریخی زندگی کس یا کسانی که سر خود را بر باد دادند به خاطر گفتن حقیقت، به اندازهای جذاب است که میتواند در قالب یک اثر دراماتیک به خلق رویکردهای تازهای برای ناخودآگاه تماشاگر امروز برسد. اما این کیفیت در حصار روایت تک نفره این متن به بیانیهای مانیفستگونه میماند که حرف دیروز و امروز و آینده را بیان میکند و بیش از آن که متن در درونمایهاش خلاقیت دراماتیک داشته باشد، ایدههای اجرایی و خلاقیتهای کارگردانی است که به آن اعتبار نمایشی داده است.
زهره بهروزینیا با استفاده از زبانی عروسکی در این اجرا و بهرهگیری خلاقانه از پارچه و طناب به روایت متن، دلپذیری جذابی میدهد و به نوعی نمایش تک پرسوناژه را به نمایشی پر از پرسوناژ و صحنههای متعدد نمایشی تبدیل میکند.
کیفیت سوژه، موضوع انالحقی حلاج، و یادآوری روزشمار تاریخی زندگی کس یا کسانی که سر خود را بر باد دادند به خاطر گفتن حقیقت، به اندازهای جذاب است که میتواند در قالب یک اثر دراماتیک به خلق رویکردهای تازهای برای ناخودآگاه تماشاگر امروز برسد.
صحنه این نمایش پر شده از پارچه، طناب و خلاقیتهایی که با این آکساسوار توسط تنها راوی (هدی ناصح)بازیگری که چند نقش را روایت می کند، اجرا میشود و در حافظه تماشاگر شکل میگیرد.
راویت بر حسب تخیل نویسنده، از زبان همسرحلاج بیان میشود. زنی که شاید در روایتهای تاریخی ما بهازایی ندارد یا به این شکل از او گفته نشده است. به نوعی نویسنده با گذاشتن این شخصیت در این اجرا و با توجه به مفهوم دیالوگها از زنانی سخن میگوید که در طول سالهای متمادی سر همسران، پدران ،پسران و برادران خود را در راه حقیقت بر چوبه دار مشاهده کردهاند.
عمده اتفاقی که در این اجرا رخ میدهد، بازخوانی خلاقانهای است که در حوزه کارگردانی از این متن اتفاق میافتد. کارگردان با شکستن حصارهای ذهن تماشاگر او را با روایتی دیگر از متن، تاریخ و ادبیات مواجه میکند. چیزی که خود در یادداشتی به آن اشاره کرده و نوشته است:«این نمایش، روایتی است "بر"، نه، "از" زندگی منصور حلاج."شکستن آنچه تماشاگر یا خواننده در ذهنش ساخته است برای پیش بینی آنچه یا هر شخصیت تاریخی برش نهادهاند، اتفاقی که سعی شد در این روایت بیفتد. این که آن حجم از اسطورههایی که ساخته میشوند، فرو ریزند و با رنگی دیگر و با شکلی دیگر باز ساخته شوند. در نمایش قرار نیست با یک اثر تاریخی و ادبیاتی سنگین روبرو باشیم؛ تاریخ نمیخوانیم و شعر نیز نه.»
به گفته او و بر حسب شکل اجرا، تماشاگر در این نمایش با زنی سر و کار دارد که تنهاییاش را با خیال حلاج، در میان میگذارد و در این روایت همه جنبههای زندگی حلاج از عرفان تا سیاست، مبارزه و سلوک و «آنچه بر سر زنان و مردان بزرگ آمده و میآید...» را بیان میکند.
به گفته او این نمایش روایت تنهایی زنان و مردانی است که قصههای بسیاری دارند، «کسانی که میمانند، انتظار میکشند و عاشقانه، معشوق خود را برای ایمانشان به دیار باقی میسپارند.»
هرچند این مفاهیم بر آمده از متن است، اما در نوع روایت اجراست که تماشاگر را با خود همراه میکند. هرچند تنها شخصیت نمایش زن است، اما سوژه و ماهیت اصلی متن درباره منصور حلاج و مردان به دنبال حقیقت تاریخ است؛ اما در اجرا زنانگی ملموس از درون کارگردانی و بازیگری بیرون میآید که مخاطب حتی اگر از جنسیت کارگردان بیاطلاع باشد، میتواند به راحتی رد پای کارگردانی زنانه را در آن بیابد.
بازی و بازیدهندگی هدی ناصح نیز جای توجه بسیار دارد، بازیگری که گویا این بار تکنیک بازیگریش را با حسی درونی میآمیزد و با بازیدهندگی که با پارچهها و آکساسوارهای نخی صحنه میکند، مخاطب را به عمق درون مایه مفهوم «آنچه او داند کس نداند. پس بر سر دار شد» میرساند.
بیان صریح اما حسی این بازیگر در اجرا با کاربردهای خلاقانه فیزیکی در هنگام ایفای نقش از دیالوگهای خطابهگونه ،جملاتی رسا و فهمیم میسازد.
استفاده درست از زمان و خلاصه کردن اجرا در ۴۰ دقیقه با توجه به خلاقیتهای کارگردانی در استفاده از نقش عروسکها یا بهتر بگویم پارچهها و تغییرهای سریع میزانسنها موجب میشود تماشاگر درگیر خطابههای کلامی و خستگی ناشی از کلام سنگین متن نشود و با نمایشیترین شکل ممکن به عمق معانی عرفانی، اجتماعی، سیاسی و ... این اجرا دست پیدا کند.
اجرای این متن در قالب تئاتر عروسکی زنده شاید بهترین ایده ممکن در این اجراست و نشان میدهد کارگردان صرفا از سر عادت و علاقهمندی به اجرای عروسکی به این سو نرفته است، بلکه با آگاهی و درایت از این قالب برای اجرای خود استفاده کرده است. شاید اگر این نمایشنامه هرگز در این ظرف قرار نمیگرفت، نمیتوانست با مونولوگهای بلند خود یارای حوصله مخاطب امروز باشد و بیانگر این بیت حافظ در راستای مفهوم نمایش که:
گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد
پانوشت:۱- تذکره الاولیا (عطار نیشابوری )
فروغ سجادی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست