پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

نمایش نامه پشت خط مرزی


نمایش نامه پشت خط مرزی

پرده به میزان یک پنجم باز شده, در وسط صحنه محفظه ی داخلی ماشین دیده می شود تنها صندلی عقب حرکت نور از کناره ها, از جلو به عقب صحنه حالت حرکت ماشین در جاده را نمایان می کند دو مرد در صندلی عقب به هم دست بند زده شده و به صورت نادم در کنار هم جا گرفته اند, به صورت تمام رخ رو به تماشاگران

● پرده‌ی اول

پرده به میزان یک‌پنجم باز شده، در وسط صحنه محفظه‌ی داخلی ماشین دیده می‌شود (تنها صندلی عقب). حرکت نور از کناره‌ها، از جلو به عقب صحنه حالت حرکت ماشین در جاده را نمایان می‌کند. دو مرد در صندلی عقب به هم دست‌بند زده شده و به صورت نادم در کنار هم جا گرفته‌اند، به صورت تمام‌رخ رو به تماشاگران.

مرد ۱: دیر تمام شد... ۳۰ سال... ۳۰ سال...

مرد ۲: اما سریع رسیدند.

مرد ۱: خفه شو... اونا پشت دیوار بودند... چراغ‌ها... چراغ‌ها... که چهار فرسخ راهه؟ عوضی...

(رو به سمت رفیقش)

مرد ۲: داری مثل اون حرف می‌زنی‌ها...

(صدا از بیرون صحنه... هر دوتون خفه شین، تو پاسگاه همه چیز معلوم می‌شه)

مرد ۱: به دردمون می‌خورد... شب بود و تنهایی... باید تا صبح...

(صحنه کم کم تاریک می‌شود. پرده بسته می‌شود.)

● پرده‌ی دوم

(پرده کامل باز می‌شود. کناره‌ی جاده بیرون شهر. یک جاده‌ی برفی. دو مرد که در صحنه‌ی اول بودند و یک زن جوان . مرد ۲ با یک اسلحه‌ی کمری در سمت راست صحنه. زن در سمت چپ صحنه و مرد ۱ چند گام جلوتر از زن و کمی توی عمق حالت یک مثلث را تشکیل داده‌اند.)

مرد ۱: اونو بنداز کنار. تو مرد این کار نیستی.

زن: (با نیشخند) آره، مردها معمولن اول می‌زنن بعد فکر می‌کنن!

مرد ۱: ببین... ببین... آروم باش. (دستش رو روی پیشانی‌اش سایه‌بان می‌کند و به دوردست رو به تماشاگران خیره می‌شود) ببین چراغ‌های خانه‌های غرب پیداست! خریت نکن.

زن: آره. خانه‌هایی که آتش زیرش با استخوان‌های تن زنی گرم می‌شود...

مرد ۲: خفه شین. اول کدوم‌تون را بزنم؟ انتخاب کنید. من معمولن این حق را به مسافرانم می‌دهم که هر کدام که می‌خواهند سریع‌تر پیاده شوند. خوب کدوم‌تون؟(اسلحه را روی مرد و زن سریع حرکت می‌دهد. با حالتی نیشخند. زن چشم‌هایش را می‌بندد و مرد ۱ همین‌طور. مرد ۲ با دهن صدا در می‌آورد) بنگ...

[سکوت چند ثانیه] ( زن و مرد ۱ چشم‌هایشان را باز می‌کنند. زن با حالت عصبانی به سمت مرد ۱ می‌خواهد برود و داد می‌زند)

زن: عوضی دیوونه... بزن تمامش کن!

مرد ۱: (حالتی ترسیده که می‌خواهد مرد ۲ را آرام کند) ببین... عاقل باش. خوب تو می‌خوای یکی از ما رو بکشی و این حق مسلم توست! (با صدایی درگوشی و آروم) خوب این زنه رو بکش. بعد به حرکتمون ادامه می‌دیم. اون حرکتمون رو کند می‌کنه!

زن: (گفتگو را شنیده) آره منو بکش. منو بکش. تازه اگه گیر هم بیفتی دیه‌ی من نصف این آقا شجاعه است. زیاد که نمی‌خوای تو خرج بیافتی؟

مرد ۲:‌ گیر بیافتم؟ ( می‌خندد به حالت قهقهه) گیر افتادم... اوه اوه...

مرد ۱: خوب بهتره معقول باشیم و همه‌ی جوانب رو بسنجیم. این خانم حق داره.

زن: آره، معقول باشیم. اما اگه گیر بیافتی شهادت یک مرد می‌تونه محکومت کنه. اما شهادت یک زن تنها مورد قبول محکمه‌های ما نیست. آره حتمن باید یک مرد در کنارم باشه و حرفمو تصدیق کنه. اینجا که به جز ما سه نفر کسی نیست. تو خودت حاضری علیه خودت شهادت بدی؟

مرد ۲: اما وقتی هر دوتاتون بمیرین، من برمی‌گردم به سمت خونه.

زن: با ریختن خون یکی شهوت کشتنت نمی‌خوابه؟

(مرد ۲ می‌خندد. اسلحه را زیر بغل می‌گیرد و سیگاری زیر لب می‌گذارد. زن سردش شده و کاپشن را دور خودش پیچیده. مرد ۲ به حالت نیم‌دایره با نیشخند قدمی می‌زند و بعد رو به آن دوتا با لحنی آرام و احساسی)

مرد ۲: مونا منتظره. (به دسته‌ی اسلحه نگاهی می‌اندازد) این پستونک مونا است و نان‌آور خونه. خونه‌ای که تا کمر توی برفه. اصلن شما دوتا چی می‌فهمین؟

مرد ۱: (روی برف‌ها تف می‌کند و به جای تف روی برف‌ها اشاره می‌کند). ببین... ببین برف‌ها چطور آب می‌شه. یخ رو آب سوراخ می‌کنه. سنگ رو سنگ می‌شکنه و مرد رو مرد می‌فهمه.

زن: (در حالی که برمی‌خیزد و رو به سمت دو مرد می‌کند) هیچ آتشی را آتش خاموش نمی‌کند.

مرد ۱ رو به مرد ۲: می‌فهم چی می‌گی و می فهم تقصیر کیه! منم دارم می‌رم آن طرف برای همین! می‌رم برای تغییر این وضع. برای حقوق برابر و عدالت...

(زن با خنده رو به تماشاگران و پشت به آن دو): نجات‌دهنده با خر می‌آید!

( مرد ۲ با اسلحه به زن اشاره می‌کند و کمی خشمگین)

مرد ۲: ببینم با کدوم کاباره قرارداد داری که این قدر عجله داری؟

مرد ۱: دختر فراری‌ها معمولن می‌رن دوبی. می‌گن اون‌جا خوب قیمتی روشون می‌زنن. تو چرا زدی به غرب؟

(زن رو به آن دو)

زن: اینم از غیرت شماست!

[سکوتی ۳ ثانیه‌ای]

زن: چه می‌فهمین ماهی یک دفعه مثل طناب دار رگ‌های تنت بیفته دور گردنت و نفست بالا نیاد یعنی چی؟ چه می‌دونین توی خونه‌ای که جونت رو روش گذاشتی مثل یک دستمال کاغذی کثیف این چند روز دور انداختنت یعنی چی؟ چی می‌دونین؟... من از خون می‌ترسیدم اما حالا دیگه هیچ چیز مهم نیست! همین امشب تمومش کن!

(مرد ۱ که می‌خواهد توجه مرد ۲ را به خود جلب کند)

مرد ۱: اون‌جا خیلی‌ها منتظر منن. من می‌تونم برای شما کمک باشم. شماها که توی کوه و کمر از چشم افتادین. می‌خواهیم دست در دست هم...

مرد ۲: خفه شو! (می‌خندد بعد روی سنگی که آن کنار است می‌نشیند و پک محکمی به سیگارش می‌زند و سیگار را کناری پرت می‌کند. رو به مرد ۱)‌: ببینم، ارث و میراث خوبی واسه‌ی بچه‌هات گذاشتی؟ نه!

(مرد ۱ سرش را کج پایین می‌اندازد)

مرد ۱: بچه ندارم...

(زن توی حرف آن دو می‌پرد)

زن: خوب والسلام! آقا بچه نداره. زنش فقط همون سهم یک‌شیشم را می‌بره و بقیه‌ی مال و اموال به نفع دولت مصادره می‌شه! گور پدر یک عمر زندگی مشترکی که ریخته...

مرد ۲: خفه شو، ‌به تو چه...

زن: چیه؟ طاقت شنیدنش رو ندارین؟ این در مورد زن تو، مونا خانومت و همه‌ی...

(مرد ۲ به زن نزدیک می شود و دستش را به حالت سیلی بالا می‌برد)

مرد ۲: خفه می‌شی یا خفه‌ت کنم؟

(مرد ۱ پادرمیانی می‌کند)

مرد ۱: ولش کن، زنه دیگه... یه چیز گفت حالا...

(زن با نیشخند تلخی)

زن: اگه خیلی مردی یک گلوله تو مغزم خالی کن! چیه ارزش هدر رفتن تیرهاتو ندارم؟

مرد ۱ رو به زن: تو که خیلی محترمی و به قانون واردی چرا این‌جوری داری خارج می‌شی؟

زن: چون برای خروج قانونی باید یه مرد باشه پشتم و اجازه‌مو بده. شوهر... پدر... آخه به قول شما ما ناقص‌العقلیم!

[سکوت]

مرد ۲: کار هر خر نیست خرمن کوفتن! زن و مرد متفاوتن. یکی برای کار و یکی برای خونه!

زن: زنت می‌دونه نونی که خونه می‌بری خمیرش از خونه‌ی کیه؟

مرد ۱: این شکاف از آغاز بوده. از آدم و حوا. بخیه کردنش کار شما نیست مادر ترزا!!!

(مرد ۱ یک دست روی سینه و دستی به سمت آسمان با پاهای جفت صاف ایستاده است)

مرد ۱: مسیح شادی است که تقسیم شد. مسیح فداکاری است که قربانی شد. مسیح همان گرسنه‌ای است که سیر شد. مسیح همان تشنه‌ای است که سیراب شد... آه ای کودکان گرسنه‌ی هندوستان (دیوانه‌وار می‌خندد و به سمت پایین خم می‌شود و شکمش را می‌گیرد) نه... نه... خانم کوچولو. فکر کردی اون‌طرف خیلی تحویلت می‌گیرن. اصلن آن‌جا کسی رو داری؟ (دست‌هایش را باز می‌کند و به سمت زن مهربانانه می‌رود) می‌دونی من اون‌جا خونه دارم و احترام، خوب ما هر دو مبارزیم. اون‌طرف به کمک احتیاج داری و من می‌تونم...

(زن با بی‌محلی از مرد دور می‌شود)

زن: خفه شو شغال!

(‌زن دست‌هایش را به شکل ضربدر روی شانه‌هایش می‌گذارد) چندتا کبوتر بال‌های خونین‌شون رو برگه‌ها زدن تا ببرن اون‌طرف. ببرن و بگن یکی نیست قتل‌ها و تعرضات توی تیتر روزنامه‌ها! بگن ما هم زنده‌ایم. حق داریم...

مرد ۱: و آن طرف هم حتمن همه نشستن منتظر تو! شب‌ها کجا می‌ری؟ خیابان‌های غرب خطرناکه! اون‌طرف که غیرت ندارن!

(مرد ۲ به مرد ۱ نزدیک می‌شود و اسلحه را پشت سرش می‌گذارد)

مرد ۲:‌ از چیزی بگو که داشته باشیش. گم شو اون‌طرف شغال. یادت رفته اسلحه دست منه!

(زن زانو می‌زند رو به تماشاگران، دست‌هایش را روی گوشش می‌گذارد)

زن: صدای شاخ‌های گاوهای نر توی جنگ جفت‌گیری دیوانه‌ام می‌کند.

(مرد ۲ رو به زن با مهربانی)

مرد ۲:‌ خواهر من...

(زن با خشونت تمام برمی‌خیزد. هر دو مرد می‌ترسند و کمی عقب می‌روند)

زن: خفه شو! من خواهر هیچ‌کس نیستم.

(مرد ۲ عصبانی و خشمگین با اسلحه رو به دو گروگان می‌کند)

مرد ۲: زانو بزنین. خودم انتخاب می‌کنم کدومتون رو بکشم. بشینین پشت به من... یالا...

(زن و مرد ۱ با کمی فاصله رو به تماشاگران زانو می‌زنند و دست‌هاشون رو پشت سرشون می‌گذارند. مرد ۱ چشم‌هایش را می‌بندد و زن لبخندی به لب دارد)

زن: روز آخر که می‌خواستن کاغذهای خونین رو ببریم گله‌ی شغال حمله کرد. من آخرین پرنده‌ام،‌ اما من هم...

مرد ۱: سال‌ها زندونی کشیدیم. شکنجه... گفتم دیگه می‌تونم بره‌ی نظراتم را تو چراگاه کله‌ی مردم رها کنم بدون این‌که از دندون گرگ سانسور بترسم.

زن:‌ چشم هزار تا جوجه‌ی کبوتر به تأثیر این پرهای خونی بود... چشم آرش من... مونای تو... آرشی که بعد از باباش اختیاردارش دولت شد نه من! (با نیشخند) از ما که گذشت. حالا مونا خانومت باید این راهو بره!

مرد ۲: اسم اونو به زبونت نیار کثافت. (پشت سر زن می‌آید و اسلحه را روی سر زن می‌گذارد)

مرد ۱: دخترت مدرسه هم می‌ره؟

زن: وقتی قلم مدرسه‌شو با استخوان مسافران قاچاق می‌تراشی انتظار نداشته باش به جز دار چیز دیگری برات بنویسه.

مرد ۲: خفه شو... خفه شو... خفه شو...

(صدای شلیک. زن به بغل می‌افتد. مرد ۲ چند قدم نامتعادل به عقب بر می‌دارد. نور قرمز. مرد ۱ به سمت مرد ۲ حمله می‌کند و در میان صحنه روی هم می‌غلتند و درگیر می‌شوند. نور می‌رود. پرده جمع می‌شود).

● پرده‌ی سوم

پرده همانند پرده‌ی اول به میزان یک‌پنجم باز شده و در وسط صحنه محفظه‌ی داخلی ماشین دیده می‌شود (تنها صندلی عقب). حرکت نور از کناره‌ها از جلو به عقب صحنه حالت حرکت ماشین در جاده را نمایان می‌کند. دو مرد در صندلی عقب به هم دست‌بند زده شده و به صورت نادم در کنار هم جا گرفته‌اند به صورت تمام‌رخ رو به تماشاگران.

مرد ۱: باید تا روشن شدن هوا صبر می‌کردیم.

مرد ۲: اون وقت یخ می‌زدیم. احمق عوضی. ما پشت دیوار پاسگاه بودیم. صدای شلیکت باعث شد پیدامون کنن.

مرد ۱: اسلحه رو پلیس گرفت؟

مرد ۲: نه تو لباسمه. حالا هر دومون رو اعدام می‌کنند؟

مرد ۱: تو رو اعدام... و من... من... خوب سنگسار. می‌تونی یک محبتی به من بکنی؟

مرد ۲: چی؟

مرد ۱: یک گلوله توی سرم خالی کن.

مرد ۲:‌ متأسفم. اون‌وقت سر من بی کلاه می‌مونه.

مرد ۱: خوب یک جوری شلیک کن که دوتامون بمیریم. می‌شه؟ این‌قدر گلوله‌ش قدرت داره که سر دوتا مرد رو سوراخ کنه؟

مرد ۲: می‌تونه کله‌ی سه تا گاو نر رو سوراخ کنه. سیمونف اصل روسه!

مرد ۱: صدای شاخ‌های گاوهای نر توی جنگ جفت‌گیری دیوانه‌ام می‌کند.

(مرد ۲ اسلحه را بیرون می‌کشد و به دستش می‌گیرد)

مرد ۲: آماده‌ای؟

مرد ۱: تمومش کن!

صدای ۱ از بیرون صحنه: ستوان آهای ستوان توی آینه نگاه کنید. اونا اسلحه دارند.

صدای ۲ از بیرون صحنه: ایست. دستا بالا. اسلحه‌تون رو بندازین وگرنه شلیک می‌کنم.

مرد ۱: ای بابا. قرار نیست کسی آسیبی ببینه سرکار. اصلن این که خودش اسلحه داره لطفن تیر را بزنید این‌جا (با دست پیشانیش را نشان می‌دهد)

مرد ۲: اسباب زحمته، خودمون تمومش می‌کنیم.

صدای ۲: گفتم اون لعنتی رو بندازین کنار...

مرد ۱با حالتی مستانه و خندان: صدای شاخ‌های گاوهای نر توی جنگ جفت‌گیری مستم می‌کند.

صدای ۲: هنوز هیچ مجرمی از دست من در نرفته! بچه نشین بذارین اونو کنار!

مرد ۲: کی به تو کار داره آخه! زندگیمه می‌خوام تمومش کنم!

صدای ۲: بذارش کنار! تا ۳ می‌شمرم. یک... دو....

(مرد ۲ اسلحه را به دستی که دست‌بند دارد می‌دهد و همراه دست مرد ۱ اسلحه را به روبه‌رو نشانه می‌رود)

مرد ۱ و ۲ با هم فریاد می‌زنند: لعنتی.

(و شلیک می‌کند)

(نور می‌رود و پرده بسته می‌شود)

امیر خالقی

پی‌نوشت خزه:

با توجه به آن که در خزه بخش مستقلی برای نمایش‌نامه پیش‌بینی نکرده بودیم، این نمایش‌نامه را با اغماض در همان شاخه‌ی داستان فارسی قرار داده‌ایم.