چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا

کاتالیزورهای بی رمق یک آزمایشگاه بی اعتبار


کاتالیزورهای بی رمق یک آزمایشگاه بی اعتبار

نقد فیلم آزمایشگاه

وقتی یک فیلم دچار و مبتلا به یک فیلمنامه چندپاره و بی مبنا و جعلی است، وقتی بازی های یک فیلم اساسا کشدار و دافعه برانگیز است، وقتی ریتم بد یک فیلم مخاطب را دچار آلرژی می کند، وقتی انتخاب غلط لوکیشن و طراحی نادرست صحنه و تیپ سازی غیراصولی آدم ها و سایر چیزهای دخیل در امر فیلمسازی به غیر استانداردترین حالت ممکن رخ می دهد، به راستی دیگر چه توقعی می توان داشت جز همین چیزی که فیلم «آزمایشگاه» عاید تماشاگر می کند؛ خستگی و کوفتگی ذهن و دیده و روح و روان!

فیلم سینمایی «آزمایشگاه» به عنوان اولین تجربه سینمایی حمید امجد که او را بیشتر در نقش بازیگر و اصلا به عنوان یک تئاتری می شناسیم گرچه تلاش کرده تا یک بداعت تصویری و یک بیان نوآمد در عرصه سینما باشد، اما متأسفانه نه تنها به هیچ یک از این دستاوردها نرسیده بلکه از بیان عادی یک داستان معمولی هم عاجز مانده و همه چیزش به طرزی وحشتناک در عدم توازن و یکدستی، به نوعی آنارشیسم تصویری منجر شده است.

خلأ شخصیت پردازی درست در کنار حفره های عمیق و بی محابای فیلمنامه ای باعث شده آزمایشگاه یک فیلم لغزان و بی مبنا از آب درآید و در جذب مخاطب از هر طیف و سطح سلیقه ای موفق نباشد.

داستان در فضایی فانتزی و طنز شروع می شود و به تدریج حالتی تراژیک به خود می گیرد و در این میانه باید بازی های باسمه ای و خلل های فضاسازی و ریتم بد فیلم را در یک منظومه نچسب و بی رمق تا آخر تحمل کرد.

داستان یک عده دانشجو در فضای یک آزمایشگاه که با یک ارتباط عاشقانه و عاطفی پیوند می خورد و این موقعیت به یک رقابت و جنگ نه چندان مسالمت آمیز و خطیر منجر می شود و این میدان نبرد وسیله ای می گردد برای آنکه کارگردان هم به معرفی آدم هایش آن طور که باید و شاید دست نزند و هم در خلق فضای طنز و فانتزی و تراژدی، به طور یک پارچه ای ناکام بماند.

«آزمایشگاه» اساسا یک فیلم چند پاره بی هویت است که نه ریتم درستی دارد و نه بازی های درخشانی و نه اساسا موفق می شود داستانش را درست تعریف کند یا به فضایی یکدست در لحن و بیان اثر نائل آید. ضمن آنکه عنصر جذابیت از حلقه های مفقوده اصلی این فیلم است که گویی کارگردان هیچ تدبیری برای تأمین و تدارک این مهم نداشته است و این ها مجموعا می شود فاجعه ای به نام «آزمایشگاه»!

بازی رامبد جوان، باران کوثری، افشین و هدایت هاشمی و دیگران در فیلم «آزمایشگاه» به سوهان روح می ماند و وسیله ای برای زجر مخاطب که در تعلیق بی مبنا و بی هویت این صحنه های بی جذابیت و باسمه ای باید یک مجموعه تصاویر خسته کننده را تحمل کند، آن هم با آن روپوش های سفید و لوکیشن آزمایشگاه سفید و همه چیزهای سفید دیگر!

گذشته از همه این ها، این نکته هم جای سؤال دارد که اساسا چرا تعریف و تصویر آدم های مختلف این فیلم این قدر کج و معوج و ناموزون و بی ربط است؟ مثلا این چه جور دانشجوی ممتاز و نابغه ای است که این قدر پخمه و بی دست و پا می نماید، یا این چه رقابت عشقی- عاطفی- دانشجویی- سینمایی(!) است که اصلا داستان را به پیش نمی برد و یا اصلا چرا نقش آفرینان این اثر این قدر دفرمه و بی کشش و بی جذابیت ظاهر می شوند و بازی هایشان از نوعی دافعه برانگیزی مفرط رنج می برد و...

فیلم خسته کننده و بلکه می توان گفت عذاب آوری است این «آزمایشگاه» جناب امجد. فیلمی که از فیلمنامه و بازیگری و کارگردانی و طراحی صحنه و موسیقی و سایر چیزهای بی اهمیت سینمایی تهی یا این ها به طرز اشتباه و نامربوطی در آن بکار رفته است که البته نتیجه ای جز ثبت گذرا و مقطعی یک خاطره و حس ناخوشایند در ذهن مخاطب ندارد.

واقعا جای این سؤال باقی است که چرا وقتی ابتدایی ترین مؤلفه ها و عناصر لازم برای امر فیلمسازی در یک کارگردان جوان موجود نیست و او هنوز به آن مرحله از بینش و سواد بصری و تسلط بر مدیوم سینما نائل نیامده، دست به چنین کاری می زند و یک فیلم بد و نامربوط را در کارنامه فیلمسازی اش، آن هم به عنوان نقطه شروع، ثبت و ضبط می کند؟!

محمد قمی