جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

عوامل رویکرد و توجه علمای شیعه به غرب


عوامل رویکرد و توجه علمای شیعه به غرب

جایگاه علمای دین در ساختار اجتماعی, سیاسی و اقتصادی ایران معاصر, موجب گردید که آنان در مواجهه با جلوه های متنوع و متکثر غرب در ایران, محوریت یابند مقاله حاضر علل یاد شده را تشریح کرده است

جایگاه علمای دین در ساختار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران معاصر، موجب گردید که آنان در مواجهه با جلوه‌های متنوع و متکثر غرب در ایران، محوریت یابند. مقاله حاضر علل یاد شده را تشریح کرده است.

با نگاه به تاریخ معاصر به وضوح درمی‏یابیم كه از سیصد سال قبل، كه تفكر غرب جدید وارد ایران شد، در همه وقایع و حوادث مهم اجتماعی، كه قاطبه مردم ایران در آن‌ها شركت داشتند، نقش علمای شیعه، محوری بوده است. از آنجا كه بیشتر و بلكه همه تحولات مهم اجتماعی ایران، از سه سده پیش تا كنون، به طور مستقیم یا غیرمستقیم در خصوص مسائل مربوط به غرب می‏باشد، پس می‏توان گفت كه در تاریخ معاصر ما، توجه علما به غرب و درگیری با آن، به نسبت سایر قشرهای جامعه، شدیدتر و گسترده‏تر بوده است. عوامل موثر در این زمینه عبارت‌اند از:

۱) عامل دینی (مبلغان مسیحی)

به لحاظ تاریخی، اولین حضور غرب در شرق، و از جمله در ایران، با صبغه دینی بوده است. مبلغان مسیحی به بهانه تبلیغ برای مسیحیان شرقی، و در حقیقت، به منظور جاسوسی كردن برای كشورهای متبوعشان به كشورهای شرقی می‏آمدند و پس از مدتی، بستر را برای ورود چهره‏های سیاسی‏تر كشورهایشان آماده می‏كردند. هدف مبلغان مسیحی، صرفاً مسیحی كردن مسلمانان نبود ــ كه اتفاقاً در این امر، بسیار ناموفق بودند ــ بلكه علاوه بر حفظ و متمركز كردن مسیحیان شرقی، كه عمدتاً در كشورهای شرقی در اقلیت بودند، درصدد خدمت‌های كلان‏تر و عام‏تر به دولت‌های متبوع‏شان بودند.

علمای شیعه ــ كه خود طلایه‏دار حركت‌های دینی جامعه آن روز بودند، بیش و پیش از همه، به این خطر پی بردند و بسیار سریع، در مقابل كار آنان موضع گرفتند و به تناسب اوضاع، آنگاه كه مبلغان مسیحی با زبان علمی كارشان را جلو می‏بردند، آن‌ها نیز رفتارهای نظری و عملی آن‌ها نقد علمی می‌کردند (به مانند اقدامی که علمای حوزه اصفهانی با انتشار مجله الاسلام، در صفاخانه اصفهان انجام دادند) و آنگاه كه مبلغان مسیحی به زبان دیپلماسی و سیاست كارشان را جلو می‏بردند، آنان نیز با زبان سیاسی و دیپلماسی با آن‌ها مقابله می‏كردند (همان‌‌گونه که امثال ملاعلی کنی، میرزای آشتیانی، شیخ‌ فضل‌الله نوری، حاج‌آقا نورالله اصفهانی و شهید مدرس در مقاطع مختلف تاریخی در برابر بیگانگان ایستادند).

۲ ) عامل سیاسی ــ اقتصادی (استعمار)

دومین چهره‏ای كه غرب پس از مسیحیتِ سیاسی‏شده، از خود در كشورهای شرقی نمایان ساخت چهره سیاسی ــ اقتصادی آن بود؛ چهره‏ای كه بعدها در نزد ملل شرقی به چهره استعماری معروف شد و شرقی‌ها به‌شدّت از آن نفرت پیدا کردند. غرب در این لباس، سرزمین‌های شرقی را اشغال، و سپس منابع آن‌ها را غارت و چپاول می‌کرد. این چهره غرب، بسیار شفاف‏تر و سریع‏تر خود را نشان می‏دهد و از همین روست كه تعداد كسانی كه با این چهره غرب به مقابله و ستیز برخاسته‏اند، بسیار بیشتر از كسانی است كه با چهره دینی ــ مذهبی آن مقابله کرده‏اند.

وجود رساله‏ها و نوشته‏های فراوان از علمای شیعه در توصیف، تبیین و نقد و بررسی پدیده استعمار، در سال‌های آغازین ورود استعمار به شرق، بیانگر حساسیت علما بدین مسأله و نیز بیانگر پیشتازی آن‌ها در این خصوص می‏باشد. البته، هم‏زمان با رساله‏های غرب‏شناسی علما، عده‌ای از غرب‏رفته‏ها نیز گزارش‌هایی پراكنده درباره غرب داده‏اند.

شایان ذكر است كه میزان شناخت علما و نیز سایر قشرها از این چهره غرب، تا حدّ زیادی متناسب با میزان نفوذ و اعمال قدرت استعمار در كشورهای شرقی بوده و از آنجا كه چهره استعماری انگلیس در هند، بسیار زودتر از این چهره آن در ایران خود را عیان ساخته است، شناخت چهره استعماری انگلیس، برای همه ایرانیانی كه در آن ایام در هندوستان حضور داشتند، سهل‏تر و آسان‏تر بوده است. به همین دلیل است كه حتی در میان همان علما نیز، عمده مطالب غرب‏شناسی‏های اولیه را علمایی نگاشته كه یا مقیم هندوستان بوده‌اند یا در حال رفت و آمد به آنجا.

۳) عامل جامعه‏شناختی (موقعیت ممتاز علما)

الف) جایگاه اجتماعی روحانیت:

حساسیت علما در برابر غرب، علاوه بر عوامل پیشین، معلول موقعیت اجتماعی ممتاز علما نیز بوده است، زیرا آن‌ها ــ به جز عدّه معدودی روشنفكر غرب‏رفته ــ تنها قشر تحصیل‌كرده جامعه آن روز بوده‏اند و در این صورت، طبیعی است كه در مسائل مهم اجتماعی، مردم بدان‌ها رجوع کنند و از آن‌ها سوال بپرسند. وارستگی و تقوای فقهای شیعه، استقلال آنان از دولت و دربار، ستیزشان با ظلم و جور اهل دیوان و حمایتشان از ضعفا و مظلومان، جلوداری آنان در قیام‌های ضد استعماری، صدور فرمان جهاد بر ضد متجاوزان، و بالاخره نیاز حیاتی و روزانه مردم به علما در امور مختلف (آموزش احكام و معارف دینی، ادای شعایر مذهبی، قضاوت در منازعات، ثبت و تنفیذ معاملات، اجرای صیغه عقد و طلاق، تقسیم ارث، و سرپرستی مؤسسات علمی و مذهبی و...) عواملی بودند كه نفوذ روحانیت را تا اعماق جامعه (حتی حرم‌سرای شاهان) گسترش داده و بر بخش مهمی از سرنوشت مردم حاكم ساخته بود.[۱]

موقعیت و نفوذ اجتماعی علما به قدری بوده است که حتی روشنفكران لائیك و لامذهب و بی‌اعتقاد هم برای پیشبرد اهداف و آمال خود ناگزیر از همراهی با علما بودند. به عنوان مثال می‌توان به نامه عده‌ای از ایرانیان مقیم عثمانی به میرزای شیرازی ــ که تحت تأکیدات و نظر میرزا آقاخان كرمانی و میرزا ملكم خان نوشته شده بود ــ اشاره کرد: «ما عموم اهل ایران، كه مهجور از وطن عزیز، در ممالك عثمانی متفرق هستیم... [معتقدیم كه] به حكم هر قانون شرعی و عقلی بر ذمهٔ علمای دین واجب است كه بلاتأخیر یك مجلس شورای كبرای ملی ترتیب بدهند و موافق اصول شرع مقدس، حقوق ملت و شرایط بقای دولت را آن طوری كه باید مقرر و مستحكم بسازند... شكی نیست كه علمای اسلام كاملاً قادر هستند كه در ظرف چند روز این دستگاه ظلم را در نظر عامهٔ مسلمین به طوری مورد لعن و به نحوی محل نفرت عام بسازند كه دیگر هیچ بی‌دین جرأت نكند نزدیك چنان دستگاه منفور برود. از برای علمای عصر چه افتخاری بالاتر از اینكه بدون هیچ خونریزی، فقط به قوت كلام حق، این دولت اسلام را از چنگ این جانوران ملت‌خور، خلاص، و آیین عدل ‌الهی را مجدداً اسباب سعادت امم روی زمین بسازند... از همت ایشان توقع ما فقط این است كه از بالای منابر اسلام، دستگاه ظلم و معاونت ظلم و اطاعت ظلم را جهراً و صراحه لعن و تكفیر نمایند. انهدام بنیان ظلم و شكست جمیع زنجیرهای اسارت و احیای دین و دولت اسلام، موقوف به این یك فتوای ربانی است. پس ای قبله امم! ای ملاذ مسلمین! ای محیی ملت! ای آفتاب آسمان شریعت! در اعلام این فتوای عدل الهی چه تأمل دارید؟ ... روح اسلام منتظر ندای چنان فتوای حیات‌بخش و ما عموم آدمیان ایران به ایمان پاك و به قوت باطن اسلام، مهیای اجرای هر امر آن عرش انوار هدایت، هستیم.»[۲]

برای تبیین بیشتر این مسأله، ذیلاً به بعضی از گزارش‌ها در خصوص نفوذ علمای شیعه اشاره می‌شود.

سیوری ــ که درباره عهد صفوی کتاب نگاشته است ــ در کتاب خود به نام «ایران عصر صفوی»، نقش تاریخی روحانیان را به عنوان حفاظی میان قدرت مطلقه فرمانروا و رعایایش ذکر می‌کند[۳] و راز نفوذ و موقعیت ممتاز عالمان شیعه را در میان توده مردم به همین نقش خاص آن‌ها برمی‌گرداند.

میرزا محمد تنكابنی در كتاب معروفش ــ قصص‌العلماء ــ بر اساس نوشته سید نعمت‌الله جزایری، تحت عنوان «عوالی اللئالی»، درباره منزلت شیخ نورالدین علی بن عبدالعالی كركی، معروف به محقق ثانی، آورده است: «مخفی نماناد كه شیخ علی بن عبدالعالی كركی از علمای زمان شاه طهماسب صفوی است. [شاه طهماسب] جناب شیخ علی كركی را از جبل عامل به دیار عجم آورده و در اعزاز و اكرام او كوشیده و به همه ممالك خود نوشته كه همه امتثال امر شیخ علی نمایند و اصلِ سلطنت، آن بزرگوار است، زیرا كه نایب امام است. پس شیخ به همه بلدانی كه تحت تصرف شاه طهماسب بود نوشت كه دستورالعمل خراج شما چنین است و تدبیر در امور رعیت به فلان نحو است و تغییر داد قبله را در بسیاری از بلاد عجم برای اینكه مخالفت با واقع داشت و سید نعمت‌الله جزایری در صدر كتابش موسوم به عوالی اللئالی نوشته كه چون محقق ثانی در عصر شاه طهماسب صفوی به اصفهان و قزوین آمد، سلطان به او گفت كه تو به سلطنت از من سزاوارتری، زیرا كه تو نایب امام می‌باشی و من از جمله عُمال تو می‌شوم كه به اوامر و نواهی تو عمل می‌كنم و شیخ احكام و رسایل به سوی مملكت پادشاه فرستاد، به نزد عمال ایشان كه متضمن قوانین عدل و كیفیت سلوك عمال با رعیت در اخذ خراج و مقدار آن و مقدار مدت آن بود و امر كرد كه مخالفین و سنیان را بیرون كنند تا مبادا كه موافقین را گمراه نمایند. و سلطان نیز به عمال نوشت كه اطاعت و امتثال اوامر شیخ نمایند و بدانند كه شیخ، اصل در سلطنت است و اصل در اوامر و نواهی است.»[۴]

عباس اقبال آشتیانی درباره نفوذ علمای شیعه در عهد قاجاریه می‌نویسد: «علمای امامیه دوره قاجاریه بر اثر تشویقی که از ایشان می‌شد و شهرتی که در نتیجه تألیفات و علم و فضل و کثرت شاگردان و مقلدین پیدا کردند، به تدریج چنان نفوذ یافتند که پایه قدرت خود را برابر یا بالاتر از قدرت سلاطین و اولیای امور گذاشتند و به نام ترویج احکام دین و اجرای حدود و نیابت از امام غایب در بسیاری موارد سلاطین و حکام را مطیع اوامر و احکام خود کردند.»[۵]

سر جان ملكم ــ سفیر انگلیس در عصر فتحعلی شاه ــ در کتاب «تاریخ ایران» خود در خصوص موقعیت اجتماعی علما می‏نویسد: «تعریف حال این طبقه [= مجتهدان] خالی از اشكال نیست، زیرا مردمی هستند كه نه منصبی دارند و نه منصب قبول می‏كنند و نه كار مخصوص معینی دارند. اما به جهت فرط فضیلت و زهد و صلاحیتی كه در ایشان است، اهالی هر شهر كه مجتهدی در آن سكنی دارد، بالطبع و بالأتفاق، به ایشان رجوع كرده، مجتهدین را هادی راه نجات، و حامی از ظلم بُغات و طُغات دانند و چنان در تعظیم و تبجیل ایشان مبالغت نمایند كه جبارترین سلاطین نیز مجبور است كه در این امر، متابعت خلق نموده، از روی اعتقاد یا تكلیف، مجتهد را رعایت و احترام نماید. علمای ملت، كه عبارت از قضات و مجتهدین است، همیشه مرجع رعایای بی‌دست و پا و حامی فقرا و ضعفای بیچاره‌اند؛ اعاظم این طایفه به حدّی محترم‌اند كه از سلاطین كمتر بیم دارند، و هر وقت مخالف شریعت و عدالت حادث شود، خلق رجوع به ایشان و احكام ایشان كنند و احكام عموماً جاری است، تا وقتی كه وضع مملكت اقتضای آلات حرب نكند. اگر امری قابل ملاحظه روی دهد، ملاحظه شریعت و قوانین ملكی باید بشود. بعد از اقامه شهود و فتوای شرع، سلطان، حكم به اجرای آن دهد. بلی شك نیست كه بعضی اوقات، مخالفت شرع و قانون نیز می‌شود ولیكن این‌گونه امثال از روی ندرت اتفاق می‌افتد و چون واقع شود، غالباً بهانه این است كه حفظ سلطنت یا سلطان، داعی بر آن بوده است زیرا ظاهر است كه اگر شفاهاً استخفاف و استحقاری بالنسبه به شرع و قانون بشود، علمای ملت، كه آلات و ادوات اجرای احكام مذهب‌اند، محترم نمی‌توانند بود.»[۶]

وی در جای دیگر از همان کتاب می‌نویسد: «بنیان قواعد اهالی ایران مانند سایر بلاد اسلام بر قرآن و حدیث است و از این سبب است كه فقهای شریعت و قضات ملت یك طایفه‌اند و چون سررشته قوانین الهیه در دست ملاهای ملت است و به همین سبب سپر بلاهای ضعفا و مساكین‌اند و در مقابل نیرباران صدمات ظلمه لاجرم این طبقه را احترامی تمام است. به جهت فرط فضیلت و زهد و صلاحیتی كه در ایشان است، اهالی هر شهر كه مجتهدی در آن سكنی دارد بالطبع و الاتفاق به ایشان رجوع كرده مجتهدین را هادی راه نجات و حامی از ظلم بْغات و طُغات می‌دانند و چنان در تعظیم و تجلیل ایشان مبالغه نمایند كه جبارترین سلاطین نیز مجبور است كه در این امر متابعت خلق را نموده از روی اعتقاد یا تكلف،‌ مجتهد را رعایت و احترام كند. لكن فایده اهالی ایران از این طایفه همین نیست كه گاه گاهی در احكام عدالت از ایشان استعانت جویند، بلكه شریعت را اعتبار است به سبب صلاحیتی كه در نفس امنای شرع‌ است،‌ پادشاه را یارای آن نیست كه رد احكام ایشان كند... خانه ایشان پناهگاه مظلومان است و بعضی اوقات شهری را به واسطه وجود شخصی از این طبقه، بخشیده و معاف داشته‌اند.»[۷]

مادام دیالافوآ فرانسوی ــ كه در زمان ناصرالدین‌شاه نقاط مختلف ایران را پیموده است ــ نیز می‏نویسد: «علمای روحانی و پیشوایان مذهبی، كه عموماً آن‌ها را مجتهد می‏گویند، همیشه در نزد ایرانیان یك مقام و منزلت بسیار عالی داشته و دارند. این اشخاص محترم، از گرفتن حقوق یا مواجب دولتی امتناع دارند و از طرف دولت هم به این مقام نمی‏رسند، بلكه آرای عمومی متحداً در انتخاب آن‌ها به این مقام دخالت دارد.»[۸]

لیدی مری شیل ــ همسر وزیرمختار انگلیس در زمان ناصرالدین‏‌شاه ــ نیز گزارش می‏دهد: «در تمام شهرهای ایران، عدّه كثیری مجتهد و ملای دانشمند وجود دارد كه در راستی و درستكاری آن‌ها هیچ شكی نیست و اغلب مورد پشتیبانی و احترام عامه مردم قرار دارند و همگی با جان و دل به اجرای دستوراتشان گردن می‏نهند.»[۹]

احمد رهدار*

پی‌نوشت‌ها

* دانشجوی دکترای علوم سیاسی

[۱]ــ علی ابوالحسنی (منذر)، كارنامه شیخ فضل‏الله نوری، تهران، عبرت، چ ۱، ۱۳۸۰، ص ۲۳

[۲]ــ روزنامه قانون، ش ۲۰، صص ۱ و ۲ و ۳ به نقل از: ماشاءالله آجودانی، مشروطه ایرانی، تهران، اختران، چ ۴، ۱۳۸۳، صص ۳۲۸ ــ ۳۲۷

[۳]ــ راجر سیوری، ایران عصر صفوی، ترجمه کاظم عزیزی، تهران، نشر مرکز، چ ۱۰، ۱۳۸۱، ص ۱۵۹، به نقل از: رسول جعفریان، دین و سیاست در دوره صفوی، قم، انصاریان، چ ۱، ۱۳۷۰، ص ۶۹

[۴]ــ ش۸۱ به نقل از: ماشاءالله آجودانی، همان، صص ۶۳ ــ ۶۲

[۵]ــ عباس اقبال آشتیانی، «شرح حال حجت‌الاسلام حاج سید محمدباقر شفتی»، مجله یادگار، س ۵، ش ۱۰ (خرداد ۱۳۲۸)، ص۳۰، به نقل از: ماشاءالله آجودانی، همان، ص ۹۸

[۶]ــ سر جان ملکم، تاریخ ایران، ج ۲، صص ۵۴۳ ــ ۵۴۱، به نقل از: رسول جعفریان، همان، صص ۶۲ ــ ۶۱

[۷]ــ سر جان ملکم، همان، صص ۵۵۱ ــ ۵۴۶، به نقل از: رسول جعفریان، همان، صص ۶۵ ــ ۶۴

[۸]ــ مادام دیالافوا، سفرنامه دیالافوآ (ایران و كلده)، ترجمه و نگارش فره‌وشی، تهران، خیام، چ ۲، ۱۳۶۱، ص ۵۹

[۹]ــ خاطرات لیدی شیل، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، نشر نو، چ ۲، ۱۳۶۸، ص ۱۱۷

[۱۰]ــ س. ج. و. بنجامین، ایران و ایرانیان (سفرناه بنجامین)، ترجمه حسین کردبچه، تهران، نشر جاویدان، چ۱، ۱۳۶۳، ص ۳۳۲، به نقل از: رسول جعفریان، همان، صص ۶۸ ــ ۶۷

[۱۱]ــ رک: ‌ابراهیم صفایی، نهضت مشروطه ایران بر پایه اسناد وزارت امور خارجه، دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی وزارت امور خارجه، ۱۳۷۰، صص ۲۴ ــ ۲۲؛ ۳۳ ــ ۲۹؛ ۵۶

[۱۲]ــ ماشاءالله آجودانی، همان، ص ۲۷۹

[۱۳]ــ روزنامه قانون، ش ۲۶۸، به نقل از: ماشاءالله آجودانی، همان، صص ۱۶۳ ــ ۱۶۲

[۱۴]ــ البته ناگفته نماند که اموری كه در محكمه عرف فیصله می‏یافت، به اقتضای مكان و زمان و اشخاص، و به اقتضای ضعف، قوت، میل و طبیعت سلاطین، و بلکه تمامی حكام ممالك و بلاد، عمال اوراق و قصبات و ضبّاط محل، كدخدایان دهات و صاحب‏منصبان در هر رده‌ای،‌ خود متغیر بوده است، و چون در اكثر موارد، از جانب حاكمان عرف، وقت لازم برای بررسی پرونده‏های مورد قضاوت صرف نمی‏شد، غالباً ظلم واقع می‏شد.

[۱۵]ــ به همین دلیل ناصرالدین‌شاه گفته بود: عدلیه، فراشباشی شرع است. به نقل از: فریدون آدمیت، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، تهران، پیام، چ ۱، ۱۳۵۵، ص ۴۱۸

[۱۶]ــ علی ابوالحسنی (منذر)، همان، صص ۳۱ ــ ۳۰

[۱۷]ــ ادوارد یاکوب پولاک، سفرنامه پولاك، ترجمه کیکاووس جهان‌داری، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۸، ص ۲۲۵؛ به نقل از: رسول جعفریان، همان، ص ۶۶

[۱۸]ــ رسول جعفریان، همان، ص ۶۷

[۱۹]ــ س.ج.و. بنجامین، همان، ص ۳۳۳، به نقل از: رسول جعفریان، همان، صص ۶۹ ــ ۶۸

[۲۰]ــ سرجان ملکم، همان، صص۵۵۰ ــ ۵۴۶، به نقل از: رسول جعفریان، همان، ص ۶۳

[۲۱]ــ ریحانۀ الأدب، ج ۵، صص ۱۸۱ ــ ۱۸۰

[۲۲]ــ رك: بیان المفاخر، در شرح حال حجت‌الاسلام محمد باقر شفتی، ج ۱، صص ۱۶۴ ــ ۱۶۱

[۲۳]ــ سید محمدمهدی موسوی (به كوشش)، خاطرات احتشام السلطنه، تهران، زوار، چ ۲، ۱۳۶۷، ص ۱۳۰

[۲۴]ــ علی ابوالحسنی (منذر)، همان، صص ۴۱ ــ ۴۰

[۲۵]ــ میخائیل سرگه یویچ ایوانف، تاریخ نوین ایران، ترجمه هوشنگ تیزابی و حسن قائم‏پناه، تهران، بی‏نا، بی‏تا، ص ۱۶

[۲۶]ــ جان ویشارد، بیست سال در ایران، ترجمه علی پیرنیا، تهران، نوین، ۱۳۶۳، ص ۳۱۴

[۲۷]ــ ادوارد یاكوب پولاك، همان، ص ۲۲۵

[۲۸]ــ مادام دیالافوآ، همان، ص ۵۹

[۲۹]ــ مهدی ملك‏زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران، علمی، چ ۴، ۱۳۷۳، ج ۲، صص ۳۶۷ ــ ۳۶۵

[۳۰]ــ كریم طاهرزاده، قیام آذربایجان در انقلاب مشروطیت ایران، تهران، اقبال، بی‏تا، ص ۴۰۸

[۳۱]ــ معلم حبیب‏آبادی، مكارم‌الآثار، ج ۵، ص ۱۶۱

[۳۲]ــ ایرج افشار (به كوشش)، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، تهران، امیركبیر، چ ۵، ۱۳۷۹، صص ۵۹۶ ــ ۵۹۵

[۳۳]ــ روزنامه حبل‏المتین كلكته، ۲ شوال ۱۳۳۲.ق، ش ۱۶، ص ۲۰

[۳۴]ــ رك: موسی نجفی، اندیشه سیاسی و تاریخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانی، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چ ۲، ۱۳۷۸، صص ۳۰۷ ــ ۳۰۴

[۳۵]. عضی از مآخذ مطالب این بخش، از منبع ذیل اخذ شده‏اند: علی ابوالحسنی (منذر)، كارنامه شیخ فضل‏الله، همان، صص ۵۴ ــ ۲۳


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.