شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
تندیسی از قدرت
اولین حکومت در ایران بعد از ورود آریاییها توسط قوم ماد تشکیل شد. مادها بعد از ورود به ایران و ساکن شدن در مناطق غربی همواره با تهاجم وحشیانه آشوریان روبهرو بودند. ضرورت مقابله با دشمن، قبایل ماد را بر آن داشت تا برای تشکیل دادن یک اتحادیه، فردی را بهعنوان شاه انتخاب کنند. پس به این منظور به کسی که پیش از آن محل رجوع مردم بوده و توانایی خود را در حل اختلاف میان قبایل نشان داده بود مراجعه کرده و وی را به عنوان پادشاه برگزیدند.
دیاآکو فرزند فرورتیش بعد از انتخاب از طرف مردم، پایتخت خود را در شهر هگمتانه (همدان امروزی) با ساختن هفت قلعه تودرتو و قرار دادن قصر خود در قلعه هفتم آغاز کرد. او در اولین قدم با طرح ادعایی تلاش کرد تا با ایجاد فاصله میان خود و مردم از خود یک چهره آسمانی و دارای قدرتی منشعب از قدرت خدایان را به نمایش بگذارد.با توجه به شیوه زندگی پیشین آریاییها قبل از ورود به ایران که در یک ساختار قبیلگی و کوچنشینی به سر میبردند و تنها فرد قدرتمند همان رییس قبیله بود، نمیتوان بر این اعتقاد بود که این تفکر (ناشی شدن قدرت شاه از خدایان) با آریاییها به ایران وارد شده است. بلکه محتمل است ریشه این تفکر از منطقه بینالنهرین و مصر به ایران منتقل شده باشد. (میراث باستانی ایران، ص ۱۵۶)
پادشاه ماد برای اینکه این جایگاه را میان مردم خود رسمیت دهد سعی کرد تا در مراسم عمومی (بارعام) از صحبت مستقیم با مردم پرهیز کند. او برای بار، مراسمی را مقرر کرد که به احتمال زیاد به تقلید از دستگاه پادشاهی آشور چنین کرده باشد. کسی نمیتوانست با شاه رودررو شود. دادخواستها را، پیامگزاران نزد او میبردند. این آیین و تشریفات دیگر، بدان منظور وضع شده بود تا با دشوار کردن دسترسی به شاه، ترس و احترام را در مردم القاء کنند.
اولین شیوه ارتباط مردم با حاکم منتخب خود اینگونه آغاز شد و این نوع نگاه با رنگ و لعاب بیشتری در دوران حکومت هخامنشیان ادامه یافت.
بنای عظیم امپراتوری هخامنشی بر یک احساس واحد اتکا داشت. یعنی وفاداری به خاندان شاهی که مردم او را تاحد خدایگان حرمت میگذاشتند.
پیروزیهای درخشان دو بنیانگذار سلسله هخامنشی باعث شد تا خاطره آنان در هالهای از شکوه جاودان قرار گیرد و ایرانیان چون باور داشتند که پادشاهان آنها در هالهای که نگارگران به حق آن را «شکوه» «اوستایی hvareno» «خورنو» و به فارسی دری «فر» میخوانند، قرار دادند از این رو این شکوه را تندیسی میانگاشتند. (ایران و تمدن ایرانی، ص ۷۱). شاه در واقع مرکز ثقل سازمان سیاسی ایران به حساب میآمد. او یگانه تصمیمگیرنده نهایی، تنها ذات اهورایی و یگانه بشر الهی در روی زمین بود که تمام مردم موظف بودند فرامین این «ذات مقدس شهریاری» را بیچون و چرا به مرحله اجرا درآورند و احتمال کمترین خطا و کژی در آن ندهند. پادشاه خود را شاه شاهان مینامید و جز خود قانونی و معیاری دیگر برای ارزشیابی و تعیین خوبیها و بدیها نمیشناخت.
او با جا انداختن ادعای داشتن تقدس و جنبههایی از الوهیت یگانه مقام شایسته برای فرمانروایی بر کشورتلقی می شد.
شاه ایران، سلطان خودکامهای بود که دورادور بر مملکت خویش فرمانروایی میکرد و تماسی با عامه مردم نداشت. تمام زیردستان شاه تا دورترین نقطه امپراتوری حتی گماشتگان دولت و سرداران سپاه، بندگان شاه بودند.
هیچ چیزی نمیتوانست قدرت مطلق شاه را محدود کند.تفکر رایج آن بود که شاه مورد تایید خدای بزرگ اهورا مزدا ست و به فضل او فرمانروایی میکرد.
او کوشش داشت تا خواست خدایان و یاری آنان را شالوده قدرت سیاسی خویش جلوه دهد و با استفاده از این موضوع جامعه را پیرو خود سازد.
داریوش در بند چهارم از کتیبه نقش رستم میگوید: (داریوششاه میگوید: وقتی اهورامزدا دید که کار این زمین مختل گشته آن را به من سپرد. مرا شاه کرد. من شاهم به فضل اهورامزدا. من آن را به ترتیب صحیح درآوردم. (ایران باستان، کتاب پنجم، ص ۱۴۵۲).
از زمان پادشاهی اردشیر دوم به بعد، پادشاهان الهه میترا را به عنوان بخشنده فره پادشاهی بزرگ میدارند و در سوگندهای خود وی را گواه میگیرند و در نبردها به یاریاش میطلبند. (ایران و تمدن ایرانی، ص ۷۹). با فروپاشی امپراتوری هخامنشی و تسلط اسکندر مقدونی بر ایران، شرایط حاکم بر کشور و نوع نگاه مردم ایران به شخص حاکم و همچنین شیوه برخورد با وی باعث شد تا اسکندر مقدونی نیز در روش خود تغییر ایجاد کند. با توجه به اینکه شیوه اولیه حکومت وی یک حکومت مطلقه نبود او باوجود اینکه در میان اشراف و امراء مملکت خود شخص اول محسوب میشد اما با آنان در مجالس و جشنها مینشست و در امور دولتی نیز با مجلس مشورت که مرکب از رجال مجرب مملکت بود شور میکرد. رجال مزبور در اظهار عقیده آزاد بودند اما اسکندر پس از حضور در ایران متوجه شد که نمیتواند این ترتیبات را در اینجا اجرا کند. چراکه طرز رفتار یونانیها و مقدونیها موافق ترتیبات مشرقزمین نبود و موجب بروز اختلاف میشد. پس اسکندر ترتیبات دربار ایرانی را پیش گرفت و لباس پادشاهان هخامنشی را پوشید و از آن به بعد یونانیها و مقدونیها را نیز در موقع مراسم درباری مجبور کرد تا در برابر او زانو بزنند.
این روند در دوران جانشینان اسکندر در ایران نیز همچنان ادامه داشت. در عصر سلوکی نیز شاه بالاترین مقام کشور و دارای قدرت مطلقه بود.دیاکونف درباره شاه و نزدیکان او نوشته است: «پادشاه در راس اداره کشور قرار داشت و تقریبا دارای قدرت نامحدود بود. مثلا جمله زیر را به سلوکوس اول نسبت میدهند هر آنچه رای پادشاه باشد درست و عادلانه است.» (اشکانیان، ص ۲۰).
ویل دورانت بر این باور است که سلطنت استبدادی شرقی نشان داد که از دموکراسی یونانی نیرومندتر است. شاهان یونانی و امپراتوران رومی بر نسق سلاطین شرقی تبدیل به خدایان روی زمین شدند و فرضیه حقوق آسمانی شاهان از طریق روم به قسطنطنیه و بعد به اروپای جدید (یا قرون وسطی) منتقل شد. (تاریخ تمدن، ج ۶، ص ۱۶۳).
درخصوص دوران پارتها یا همان اشکانیان اطلاعات کمتری در اختیار است. اما آنچه از منابع ارمنی، رومی، یونانی و سایر منابع برمیآید، این است که دولت اشکانی دولت بسیطی نبوده، بلکه ایران در آن زمان به چند دولت کوچکتر تقسیم شده بود که این ممالک در امور داخلی خود استقلال داشتند.(حکومت ملوک الطوایفی).
تمکین آنها از شاه بزرگ از این راه معلوم میشد که در موقع انتخاب شاه بزرگ در مجلس مشورت حاضر میشدند و در زمان جنگ سپاهی تهیه میکردند.
اشکانیان دارای یک حکومت مطلقه نبودند. زیرا مجلس مشورتی بود که امور مهم درآنجا حل و عقد میگردید. مجلس از شاهزادگان اشکانی و روسای خانوادههای درجه اول منعقد میشد. این مجلس اختیارات زیادی داشت.
به طور کلی باید گفت که پارتیها به جهت دوری از بابل و آسور ترتیبات آریایی را بیشتر محفوظ داشته بودند. بنابراین روسای خانوادهها و طوایف اختیارات بیشتری داشتند. با شکست اشکانیان در سال ۲۲۴ میلادی و تصرف تیسفون توسط ساسانیان، تفکر حقوق آسمانی شاهان با شدت بیشتری بازتولید شد. اردشیر در نقش رستم کتیبهای از خود به یادگار گذاشته که در آن نقوش، شاه سوار بر اسب از اهورامزدا که او نیز بر اسبی نشسته است حلقه بزرگی که نماد پادشاهی بود را میگیرد. اردشیر در آیین اوستا، یعنی مزداگرایی قدیم که با ظهور زرتشت، زندگی تازهای یافته بود و در طی سکوت دیرپای دورههای سلوکیان و اشکانیان توسط انجمنهای مغان گسترش پیدا کرده بود وسیله بسیار موثری برای حکومت دید. او و جانشینانش از آن دین کشوری ساختند که موبد موبدان یکی از بالاترین اعیان امپراتوری بود.دین بر صدر نشست و جایگاه خود را در کنار دولت مستحکم کرد. اردشیر برای اینکه حسیات مردم را با خود موافق کند به جمعآوری اوستا پرداخت و مغها را ترویج و آتشکدههای خاموش را روشن و مذهب زرتشت را مذهب رسمی ایران کرد و در واقع با این کار دین و دولت را به هم پیوند زد.
در دوره ساسانیان مردم را به چهار طبقه تقسیم کردند. روحانیان، نظامیان، دیوانسالاران، کشاورزان و پیشهوران در راس تمام این تشکیلات پادشاه که همان شاه شاهان بود قرار داشت و در این زمان هاله یا فرهایزدی بیش از گذشته در وجود شاه خودنمایی میکرد.
به موجب رسوم و آیین دربار، شاه ساسانی نیز از همگان پنهان بود و حتی بلند پایگاهترین کسانی که به دربار آمد و شد میکردند، نمیتوانستند وی را ببینند و به او دسترسی داشته باشند.
میان پادشاه و اهل خانهاش پردهای میآویختند که وی را از نظرها پنهان میکرد. فاصلهای که شاه بر تخت مینشستند ۲۰ ذراع بود و پرده مزبور را درست در میانه این فاصله میآویختند. پردهدار پسر یکی از اسواران بود که خرمباش لقب داشت. هنگامی که پادشاه مقربان درگاهش را به حضور میپذیرفت خرمباش به یکی از بندگان درگاه فرمان میداد تا بر بام کاخ رفته و به آوایی بلند بانگ برآورد: زبان خویش نگهدار زیرا امروز تو در برابر شاه هستی. (تمدن ایرانی، ص ۱۴۶).
پس میتوان تصور کرد که ساسانیان در چه تالاری مراسم بار عام را اجرا میکردند. در واقع تمام تلاش آنها برای بزرگ جلوه دادن و مقدس نمودن مقام و موقعیت شاهی انجام میشده است. در مراسم بارعام که در تالار طاق کسری صورت میگرفت فضای تالار را بهگونهای میآراستند و شاه را در جایگاهی شگفتانگیز به مردم نشان میدادند که هر کسی با دیدن آن بیاختیار به خاک میافتاد.
● حاصل سخن
این تفکر و نگاه به سیستم حکومتی که در آن پادشاه دارای حق الهی برای سلطنت است ریشه ایرانی و آریایی ندارد. اما با شکلگیری دولت ماد، آنها به تقلید از آشوریان زمینهای را فراهم کردند تا این تصور در افکار مردم شکل بگیرد و در ادامه هخامنشیان توانستند به این ریشه شکلگرفته در افکار مردم نور بتابانند و آن را آبیاری کنند. این تفکر با روی کار آمدن گروهی جدید (اشکانیان) و به علت عدم نفوذ این فکر در میان آنان که هنوز به صورت قبیلگی و با تقسیم قدرت میان خود زندگی میکردند، تا اندازهای در حال پژمردن بود که گروهی دیگر (ساسانیان) از راه رسیده و با پرداختن به آن، از آن درخت تناوری ساختند که ریشههای آن در اعماق دل و جان مردمان این سرزمین نفوذ کرد و مردم اینگونه پنداشتند که:
- پادشاهی یک عطیه یزدانی و عنایت الهی است.
- پادشاه مظهر قدرت خداوند در روی زمین است.
احمدرضا نجفی
مدرس مرکز تربیت معلم
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست