شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
مجله ویستا

آقای فرمان آرا، متنبه شدیم!


آقای فرمان آرا، متنبه شدیم!

● نقدی بر «خاک آشنا»
خاک آشنا فیلمی است ساخته بهمن فرمان آرا. این یادآوری لازم است تا دوباره به فرمان آرای «بوی کافور عطر یاس»، «خانه ای روی آب» و «یک بوس کوچولو» نگاهی بیندازیم و این …

نقدی بر «خاک آشنا»

خاک آشنا فیلمی است ساخته بهمن فرمان آرا. این یادآوری لازم است تا دوباره به فرمان آرای «بوی کافور عطر یاس»، «خانه ای روی آب» و «یک بوس کوچولو» نگاهی بیندازیم و این آثار را باز مورد تحسین قرار دهیم و یادمان نرود که این آثار حاصل همکاری افرادی چون فرمان آرا، کلاری و کیانیان بوده؛ اما خاک آشنا داستانی جداگانه است. داستانی که البته خصوصیات فرمان آرا را در خود دارد اما با آثار قبلی اش فاصله ای بسیار دور و غیر قابل انتظار گرفته است. خاک آشنا بزرگ ترین ضربه را از فیلمنامه بدون انسجام خود می خورد. فیلمنامه ای که بدون منطق یا با منطق هایی سهل انگارانه که شعور مخاطب را زیر سؤال می برد شخصیت ها و موقعیت هایی را اضافه و کم می کند و داستان را از یک رو به روی دیگر برمی گرداند.

در خاک آشنا با نقاشی گوشه گیر آشنا می شویم که دور از شهر در یکی از دوردست ترین نقاط کردستان زندگی می کند و در آنجا با خاطرات معشوقه خود زندگی کرده و در زیرزمین خانه دورافتاده اش نقاشی می کشد. اگر فرمان آرا این داستان یکپارچه را دنبال می کرد یکپارچگی ایده و اتفاقات چه بسا کمش، می توانست یک فیلم کوتاه قابل قبول را شکل دهد.

اما فرمان آرا باز به وسیله خصومت ها یا انتقادهایی که به نسل کنونی دارد شخصیتی را به داستان اضافه می کند که مشخص نیست قرار است با این شخصیت چه سرانجامی به داستان بخشیده شود؛ این شخصیت خواهرزاده نقاش است که نقشش را بابک حمیدیان بازی می کند. خواهرزاده ای که با شنیدن شناسنامه ای از او، وی را پرخاشگر، معتاد و در نهایت خطرناک برای خود و بقیه می پندارد اما با دیدن چهره و بازی حمیدیان تمام این ذهنیت ها به فراموشی سپرده می شود و این خواهرزاده (که نماینده نسل کنونی نیز هست) آنقدر حرف گوش کن است که به وسیله نقاش متنبه و عاشق می شود، مواد مخدر را ترک می کند و به بدی ها «نه» می گوید.

حال وقتی به اینجا می رسیم که یک طرح یکپارچه جای خود را به سیر متنبه شدن نسل امروز می دهد (که به قول فرمان آرا نکاشته می خواهد درو کند!) معلوم نمی شود که هدف خود نویسنده و کارگردان چه هدفی است! آیا تفاوت نسل ها در حال بررسی است یا داستانی درباره هنرمندی تنها را می بینیم!؟ البته جواب می تواند هر دو این داستان ها باشد اما مساله اینجاست که این دو موضوع در فیلم هیچ تاثیری روی یکدیگر نمی گذارند و هر کدام که دلتان بخواهد را می توانید به راحتی حذف کنید و به داستان لطمه ای نخورد. اگر از این دو بخش اصلی فیلم هم بگذریم با داستانک های معناگرایانه یا بهتر بگوییم ماورای الطبیعی آقای فرمان آرا، آش شله قلمکاری در فیلم به دست می آید که هیچ کدام به جز داستان پسر جوان (خواهرزاده نقاش) به سر انجام نمی رسد!

خاک آشنا اما یک فیلم نیست، بدین منظور که قرار نیست یک فیلم باشد بلکه بیشتر به مثابه یک مانیفست توجیهی است از سوی کارگردان برای نسل امروز و متنبه کردن این نسل؛ سؤال اینجاست که بدون شناخت این نسل می توان حتی یک فیلم توجیهی نوشت و ساخت؟ مشخصاً جواب سؤال منفی است و در همین جاست که مشخص می شود فرمان آرا نسل امروز را ابداً نمی شناسد و به همین خاطر تصاویری غلط و غلوآمیز را از این نسل به نمایش می گذارد که شاید بتواند به ضرب و زور «غلو» داستانش را به تماشاگر بقبولاند که در نهایت موفق نمی شود.

برجسته ترین این غلوها سکانسی است که پسر جوان که در حال متنبه شدن است دوستان خود را به خانه دایی اش (نقاش) دعوت می کند. دوستان نیمه شب سر می رسند و هنوز داخل نشده مشروب می خواهند و ال. اس. دی درمی آورند تا. . . با این توضیحات لازم به شرح باقی ماجرا نیست و تنها می توان اتفاقاتی که در خاک آشنا می افتد را مردود خواند و فیلم را فیلمی توجیهی و البته غیرواقعی توصیف کرد که با غلو می خواهد وقایع خود را به خورد تماشاگران بدهد.

سید سعید هاشم زاده