یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

آن وقت ها که کوچک بودم


آن وقت ها که کوچک بودم

خیلی وقت پیش زمانی که بچه بودم دوست داشتم از همه چیز سر دربیاورم واسه همین وقتی مامانم از خونه بیرون می رفت و تنها می شدم ساعت رومیزی اتاق مامان و بابا رو برمی داشتم و با پیچ گوشتی …

خیلی وقت پیش زمانی که بچه بودم دوست داشتم از همه چیز سر دربیاورم واسه همین وقتی مامانم از خونه بیرون می رفت و تنها می شدم ساعت رومیزی اتاق مامان و بابا رو برمی داشتم و با پیچ گوشتی تمام پیچ و مهره هاشو باز می کردم، آخه من چرخ دنده های ساعت ها رو خیلی دوست داشتم بعد هم وقتی چرخ دنده های ساعت بیچاره رو درمی آوردم دوباره پشتشو می بستم تا مامان متوجه نشه و با چرخ دنده که شبیه یه فرفره بود بازی می کردم.

چرخ دنده رو روی سطح صاف سینی می گذاشتم و می چرخوندم، اون قدر چرخ دنده می چرخید که سرش گیج می رفت و از مسیر چرخش خارج می شد و بیرون سینی می افتاد.

طولی نمی کشید که با صدای چرخش کلید توی قفل در می فهمیدم که مامان برگشته و اونوقت چرخ دنده رو زیر بالشم قایم می کردم، آخه می ترسیدم مامان باهام دعوا کنه.

روز بعد که اداره بابا دیر می شد تازه متوجه می شدن که ساعت خراب شده اما از شما چه پنهون هنوز هم نفهمیدن که من چرخ دنده ساعتا رو در می آوردم تا باهاشون بازی کنم.

اما بچه های عزیز کار من اصلا درست نبود نکنه شماها از این کارای بد انجام بدین!

رنجبر



همچنین مشاهده کنید