پنجشنبه, ۲۸ تیر, ۱۴۰۳ / 18 July, 2024
مجله ویستا

بارانی که بر سطرها می بارد


بارانی که بر سطرها می بارد

علیرضا عباسی علاوه بر سرودن, منتقدی حرفه ای است

«پروانه‌ای از متن خارج می‌شود» عنوان تازه‌ترین مجموعه شعر علیرضا عباسی، شاعر و منتقد جوان کشورمان است؛ عباسی طی این سال‌ها، فعالیت‌ ادبی درخور توجهی در حوزه نقد، مقاله‌های حوزه شعر و حضور مستمر در مطبوعات داشته که برای این شاعر تجربه و آموزه‌های پرباری به ارمغان آورده است.

پیش از هر سخنی باید اشاره‌ای کنم به طرح درخشان و زیبای روی جلد که توسط فرزاد ادیبی طراحی شده و به‌زعم من علاوه بر پیوند جالبی که با عنوان کتاب دارد، توانسته است ماهیت تفکر شاعر را تا حدود زیادی نمایان سازد.

اغلب شعرهای این مجموعه با زبانی ساده و نیرویی شگفت، مخاطب را به جهان تازه‌ای پیوند می‌زند. اجرای سالم و نگاه نافذ شاعر با اندیشه‌ای پویا در شعرها جاری است. موتیف‌ها در شعرهای عباسی، آنقدر متنوع و جامع هستند که در قرائت آثار این مجموعه لذت نابی را تجربه می‌کنیم؛ گاه این سادگی آمیخته با مسائل انسانی به توازن می‌رسد و همین قاعده آنقدر در شاعر درونی می‌شود که ماهیت استعاری و زیربنای شعرها تعالی اندیشه و شگردهای شاعر را به نمایش می‌گذارد.

تفنگ‌ها سکوت می‌کنند ‌/‌ و سربازان به همسرانشان نامه می‌نویسند ‌/‌ بزودی بازخواهند گشت (ص۱۳)‌

شاعر با درایت از کلمات کار می‌کشد و تمرکز و وسواس او هیچ شائبه‌ای برای احساس سستی و کسالت نسبت به شعرها در مخاطب حرفه‌ای شعر باقی نمی‌گذارد. سوژه‌ها و ایده‌های امروزی در مجموعه به فراخور نیاز‌های اجتماعی و ماهیت آن به کار گرفته می‌شوند... و نگاه انسانی و انزجار از جنگ و توجه به انسانی که زیر بار زندگی مدرن قامتش خم می‌شود از تیررس نگاه شاعر دور نمی‌ماند. این مکانیزم و فرآیند مهم شاکله حقیقی و مورد نظر شاعر است که اغلب شعرها بر حول چنین محوری می‌چرخند. باید بپذیریم شعر زمانه ما تغییر کرده و شعری که نتواند بار مسوولیت مسائل روز را بر گرده‌های خویش بکشد، دچار تاریخ مصرف شده و از یادها خواهد گریخت چون ذات و بنیان هنر واکاوی مسائل اجتماعی است و مولف بخوبی به این جریان اشراف دارد و سعی می‌کند رویکرد دقیقی به حساسیت‌ها داشته باشد یا به تعبیر دیگری در میدان مین پیاده‌روی کند.

بن‌بست‌ها ‌/ ‌راه به جایی نمی‌برند‌ /‌ شبیه جامعه‌ای که به دلایلی‌ /‌ پنجره‌هایش را باید بست‌ /‌ چشم‌هایش را باید بست ‌/‌ و کتاب‌هایش را... می‌توانیم ‌/‌ دیوارها را تعمیر کنیم ‌/‌ برای آویختن تفنگ ‌/‌ و چسباندن عکس‌های یادگاری (ص۱۴)‌

نکته: اغلب شعرهای علیرضا عباسی با زبانی ساده و نیرویی شگفت مخاطب را به جهان تازه‌ای پیوند می‌زند و او با درایت از کلمات کار می‌کشد و تمرکز و وسواسش هیچ شائبه‌ای برای احساس سستی و کسالت نسبت به شعرها در مخاطب حرفه‌ای شعر باقی نمی‌گذارد

از دیگر عناصر مهم این مجموعه می‌توان به بار عاطفی سروده‌ها اشاره کرد. توجه به مسائلی چون جنگ و آغشتن آنها به مسائل اجتماعی و از طرفی ایجاد انطباق در این‌گونه شعرها با رویکرد‌های رمانتیسمی جزو نقاط قوت و موفق این کتاب به شمار می‌رود.

شعرها به لحاظ ساختاری بی‌نقص بوده و زیربنای عمومی آنها با تعابیر عامیانه و روزمره شکل می‌گیرد. به عنوان مثال در صفحه ۳۳ با شعری مواجهیم که شاعر بخوبی می‌داند چگونه مخاطبش را غافلگیر کند این صراحت و کنایه در لحن و معنا و به چالش کشیدن تقابل‌ها همچنان توانایی شاعر را به رخ می‌کشد: شاید زنبورها احساس کنند ‌/‌ گل سر کوچکت را ‌/‌ در جیب پیراهنم

یا در شعر دیگری شاعر معنای مورد نظر خویش را گویی از اعماق دریایی متلاطم بیرون می‌کشد. این ذکاوت و توانمندی قابل تقدیر است و حس زیبایی‌شناختی مخاطب را برمی‌انگیزد و این رویکرد مدرن و مبالغه‌آمیز دچار تاویل و خوانش‌های متعدد و پی در پی از متن می‌شود:

هر بار که دستم را می‌فشاری‌/‌ پرنده دیگری آزاد می‌شود‌ /‌ و ماهی کوچکی به دریا برمی‌گردد (ص۶۸)‌

کافکا می‌گوید: «نوشتن، بیرون آمدن از صف مردگان است» با این تعبیر زیبا باید اذعان کرد عباسی شاعر واگویه‌ها و لحظات زیبا نیست، او با شکار مضامین نو می‌خواهد دست به اتفاقی تازه بزند حتی در شعرهای عاشقانه او نیز شاهد یک سرخوردگی انسانی هستیم. تردید و اضطرابی که شاعر را از درون می‌کاود در سروده‌هایش رخ نموده و نوجویی معنایی بخوبی در لایه‌های زبان رسوب می‌کند و تعادل بین محتوا و فرم رعایت می‌شود و گویی شاعر بر لبه تیغ حرکت می‌کند، زیرا افراط در محتوا متن را گزافه‌گو و مبتذل خواهد کرد و افراط در فرم، زیبایی کار و انسجام اثر را به خطر خواهد انداخت. عباسی با رویکردی منطقی و گذرا به مسائل چشم می‌دوزد و آنها را به زیبایی می‌سراید مانند این نمونه که نام سرهنگ قذافی را در ذهن انسان زنده می‌کند:

با چشم باز ‌/‌ روی مورچه‌ها پا گذاشت ‌/‌ جامعه کارگری به هم ریخت ‌/‌ چشم که بست ‌/‌ مورچه‌های کارگر ‌/‌ استخوان‌هایش را به لانه بردند (ص۱۱)‌

همیشه یک صدای ناگهانی‌ / ‌پرنده را از درخت دور می‌کند‌ / ‌از زمین که پر از حرف‌های ناتمام است‌ /‌... می‌رسم هر روز ‌/ ‌در چشم‌هایت ‌/ ‌و مرزها را می‌بندم ‌/ ‌با پلک‌های خسته‌ /‌ گونه‌ات را پاک کن...

نظیر این شعرها و این نگاه در مجموعه حاضر بسیارند. در ادامه باید بگویم «پروانه‌ای از متن خارج می‌شود» ماحصل زندگی شهری و زندگی واقعی انسان مدرن است و شاعر در این مجموعه مسائل پیرامونش را از طریق تعمیم به گستره معنایی شعر به ساحت تازه‌ای می‌برد. علیرضا عباسی بی‌شک انتظار مخاطبان آگاه را با چنین ظرافت‌هایی بالا برده و باید چشم بدوزیم به فردا و روزهایی که شاعر کدام پنجره بسته را به روی ادبیات این سرزمین خواهد گشود.

حامد رحمتی