دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

شوپنهاور؛ جالب ‌ترین فیلسوف دنیای غرب


شوپنهاور؛ جالب ‌ترین فیلسوف دنیای غرب

آرتور شوپنهاور، یکی از جالب ‌ترین چهره‌ های فلسفی جهان غرب است. وی به فیلسوف بدبین معروف است، چرا که نگرش و دیدگاه خاصی نسبت به فلسفه، حیات و جهان داشته است. او بخش زیادی از زندگی …

آرتور شوپنهاور، یکی از جالب ‌ترین چهره‌ های فلسفی جهان غرب است. وی به فیلسوف بدبین معروف است، چرا که نگرش و دیدگاه خاصی نسبت به فلسفه، حیات و جهان داشته است. او بخش زیادی از زندگی خود را صرف مطالعه کتب و نگارش نظریات خود نمود. سبک نوشته ‌های وی، عمدتاً ادبی بوده و ایده و رویکرد خاصی را بیان نکرده و همین مسئله باعث گشته تا در ردیف بزرگ‌ترین فیلسوفان جهان قرار نگیرد.

او در کتاب خود از تمثیل‌ها و تجربه‌ های شخصی و مثال‌های نادر بهره جسته است. نوشته ‌های وی بیشتر شبیه داستان‌های رمان است تا یک کتاب فلسفی. نثر و نوع نگارش وی قدرتمند و در عین حال خالی از اصطلاحات دشوار فلسفی است که فهم و درک نوشته‌‌هایش را برای عموم مردم آسان نموده است.

در واقع از همین کتب و نوشته‌ هاست که می‌توان بدبینی و نگرش پوچ و عبث شوپنهاور نسبت به زندگی شخصی‌ و جهان هستی را درک کرد. او از جریانات زندگی خود و بدشانسی‌ هایی که داشته است، اظهار ناراحتی و یأس نموده و اعتقاد دارد آن‌چنان که شایستگی و لیاقت شهرت و موفقیت را داشته، نتوانسته به آن دست یابد. او از فیلسوفان معاصر خود بخصوص هگل، رنجش و بدگویی داشت و او را یکی از دلایل بدشانسی خود می‌داند و از فلسفه و نظریات هگل بیزاری می‌جوید، چنان‌که در کتاب خود نوشته است: «بزرگترین وقاحت در دستیازی به مهمل محض، در سینه خیز رفتن با تورهای بی‌معنا و دیوانه کننده کلمات، از آن قبیل که در گذشته تنها در دیوانه خانه‌ها شنیده بود، بالاخره در فلسفه هگل ظاهر شد.»

با نگاهی به اندیشه شوپنهاور می‌توان دلیل این رنجش را دانست، او هگل و دیگر فیلسوفان را خادمان دین و دولت دانسته و معتقد است که آنان فلسفه را ابزار معاش و زیست خود کرده‌اند و به جای بیان واقعیات فلسفی و آشنایی مردم با مفاهیم و محتوای حیات، سعی کرده‌اند، با دشوار نمودن اصطلاحات و پیچیده ‌کردن مفاهیم نوشته ‌های خود، کتاب خود را جذاب و متمایز سازند.

دیدگاه و رویکرد بنیادین شوپنهاور در فلسفه این است که زندگی و حیات انسان تحت تأثیر اراده تصادفی است و نه عقل بشری و نه معیارهای اخلاقی قدرت تنظیم روابط آن را دارد. انسان‌ها به سرنوشتی دچار می‌شوند که اراده جبری و ناخواسته تقدیر برای آنان رقم زنده است، و آنها قدرت کنترل و موفقیت در آن را ندارند. حیات انسان با عقل در تضاد بوده و بدون نقشه و برنامه پیش می‌رود و هیچ نظم و انسجامی در زندگی وجود ندارد، چرا که نوعی اراده کور و جبری بر تمام هستی و جهان حاکم است. لذا هیچ قانون ثابت و مشخصی را نمی‌توان در زندگی جستجو کرد، انسان‌های عاقل و با استعداد در روند زندگی خود، عاجز از کنترل جریان‌ های سرنوشت هستند، چرا که پایه‌ حیات نه بر مبنای تعقل و اندیشه و نه بر مبنای تعهد به اخلاقیات است.

از دید شوپنهاور حتی اگر یک انسان موفق که سرنوشت و تقدیر با او یار بوده است، به آرزوها و آرمان خود دست یابد، باز آرزو و هدف دیگری را جایگزین آن خواهد نمود و این روند به صورت تسلسل ‌وار ادامه خواهد داشت و سرانجام به دلسردی و نومیدی و یأس خواهد رسید. چرا که زندگی سراسر آرزوهای کوتاه و دست ‌نایافتنی و رنج و مشقت است. راه‌حلی که وی ارائه می دهد، دست شستن از اهداف و خواسته‌ها و سرکوبی امیال است و فقط در این صورت انسان می‌تواند روی خوش حیات را ببیند.

شوپنهاور انسان هنرمند را (تا حدودی) فاقد غم و غصه می‌داند، چرا که به زبان هنر می‌تواند درد و رنج خود را بیان ساخته و با اثر هنری خود این روش را نیز به دیگران بیاموزد. از دید او هنر یکی از راه‌های رسیدن به آسایش است.

او بنیاد اخلاق را در شفقت می‌داند، از نظر او کسی که نسبت به دیگر موجودات و انسان‌ها شفقت داشته باشد، او یک فرد اخلاقی است.

عارف ایرانی