سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مأموریت مقدس سید مجتبی
● غیرت دینی
سید مجتبی نواب صفوی در زمستان ۱۳۲۲ وارد نجف شد و در یکی از مدارس حوزهی علمیهی آن شهر، به احتمال زیاد مدرسهی قوام شیرازی ، به تحصیل پرداخت.
سید مجتبی در مدت تحصیل خود محضر بسیاری از استادان را درک کرد و با بسیاری از حوزویان نیز در ارتباط بود، ولی گویا با علامه امینی، صاحب «الغدیر»، روابطی تنگاتنگ داشت و با حاج آقا حسین قمی و آقا شیخ محمد تهرانی هم از نزدیک در ارتباط بود. به روایتی، سید مجتبای جوان برای تأمین بخشی از هزینههای خود، ساعاتی از روز را نجاری میکرد و ساعاتی دیگر را به فراگیری علوم دینی اختصاص میداد، البته او در حین کار و تحصیل، رویدادها و تحولات جامعهی ایران را هم دنبال میکرد و علاقهی خاصی به اوضاع و احوال زادگاه خود داشت.
هنوز مدت زیادی از اقامت و تحصیل سید مجتبی در نجف نگذشته بود که موضوعی ذهن این طلبهی جوان را بهشدت مشغول کرد. این موضوع نگرانکننده، به فعالیتها و تبلیغات سیاسیـ مذهبی احمد کسروی مربوطمیشد. کسروی (۱۳۲۴ـ۱۲۶۹) که از اصلاحات اقتدارگرایانهی رضا شاه پشتیبانی میکرد و در دوران زمامداری او به قضاوت اشتغال داشت در آثار انتقادی گوناگون از برخی ویژگیهای فرهنگی جامعه انتقاد میکرد و همانند روشنفکرانیمانند میرزا ملکم خان و آخوند زاده، اصلاح دینی را از مهمترین پیشنیازهای پیشرفت جامعهی ایرانی میدانست.
پس از کنارهگیری رضا شاه، کسروی هم پا از حوزهی پژوهش و نقد فراتر نهاده، به اسلام، آشکارا انتقاد میکرد و به ترویج مکتبی به اصطلاح «پاکدینی» و عرضهی «شریعت احمدی» مبادرت کرد. گرچه نویسندگان دیگری هم، بویژه، شریعت سنگلجی و حکمیزاده قمی، دارای چنین دیدگاهی بودند، اقدامات او واکنش تندی در پی داشت و حتی برخی از روحانیون، خواهان مقابلهی جدی با این «مفسد فیالارض» شدند که «یک روزی [را] برای سوزاندن دیوان شاعران و امثال کتاب مفاتیحالجنان درست کرده بود.»
سید مجتبی که به نحوی از اقدامات کسروی آگاه شده بود، بلادرنگ به محضر برخی علمای نجف رفت تا نظر آنها را دربارهی فعالیتهای کسروی و نحوهی مقابلهی با او جویا شود. آیةالله حاج حسین قمی که بهخاطر اعتراض به کشف حجاب به نجف تبعید شده بود، پس از مطالعهی کتاب صراحتاً حکم به ارتداد کسروی داد؛ ولی علامه امینی که به منظور سید پی برده بود، نظر روشنی ابراز نکرد و گویا او را به ادامهی تحصیل در نجف تشویق کرد. حتی به روایتی، مجتبی میرلوحی فتوای قتل کسروی را از آیةالله سیدمحمد تقی خوانساری گرفت و شیخ محمد آقای تهرانی او را آماده کرد تا به تهران آمده کسروی را ترور نماید.
البته نواب به خوبی میدانست که بسیاری از علمای مقیم نجف و ایران، ادامهی فعالیتهای کسروی را به هیچ روی مصلحت نمیدانند. بنابراین آمادهی بازگشت به ایران شد تا مواظب کسروی باشد. «هنگامی که [ سید ] عازم ایران شد، یکی از فضلای پرهیزکار و پاکدامن نجف داوطلب شد که هزینهی سفر ایشان را بپردازد.... ایشان دانشمند محترم جناب آقای حاج سید اسدالله مدنی بودند» «البته ... دو دینار هم آیةالله حاج سید ابوالقاسم خویی و پنجاه تومان هم یکی دیگر از علمای عالیقدر نجف برای خرج سفر ایشان پرداخت نمودند.»
سیدمجتبی که شنیده بود از مراکز عمدهی فعالیت کسروی، جمعیت «باهماد آزادگان» او در آبادان است و احتمالاً در آنجا حضور دارد، مأموریت خود را از این شهر آغاز کرد. او ابتدا در خیابان «زند» آبادان علیه اندیشههای کسروی سخنرانی کرد. در نتیجه، شهربانی او را جلب کرد، ولی به درخواست شماری از اهالی شهر، او را پس از چند ساعت رها کردند و سید مجتبی پس از پنج روز سخنرانی در آبادان، عازم تهران شد.
● گلوله ای که شلیک نشد:
هنگامی که سید به تهران رسید، آیةالله سید محمود طالقانی به او پیشنهاد کرد که پیش از هرگونه اقدام، نخست به گفتگو و مجادله با کسروی بپردازد. سید مجتبی این پیشنهاد را پذیرفته، در باشگاه «باهماد آزادگان» به سراغ کسروی رفت تا با او بحث و گفتگو کند. چند روز بدین منوال گذشت، ولی «نتیجه این شد که از این کانال به جایی نمیرسند» و سید وقتی دید که کسروی به گفتگوی منطقی توجهی ندارد، با اتمام حجت جلسه را ترک کرد و گفت: «من به تو اعلام میکنم که از این ساعت من وظیفهام نسبت به تو تغییر میکند و از طریق دیگری من با تو برخورد میکنم و تو را به عنوان یک مانع بر سر راه مذهب ، حتی مملکتم میدانم.»
کارساز نشدن «گفتگو و مجادله» سید مجتبی را به این باور رهنمون کرد که کسروی «اینک ... مرتد فطری است، [و حتی] زنش بر او حرام است» و «او را باید کشت». سید برای انجام مأموریت دینی خود ابتدا با اسلحهی سرد چند روز در کمین کسروی نشست، ولی در انجام مأموریت خود ناکام ماند، بنابراین سرانجام با کمک مالی آیةالله حاج شیخ محمد حسین طالقانی ، امام جماعت مسجد ظهیرالاسلام ، اسلحهای کمری تهیه کرد و به سراغ کسروی رفت.
بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۲۴، احمد کسروی طبق معمول محل کار خود را ترک و به سوی خانه روان شد، ولی هنگام عبور از میدان، ناگهان با جوانی بسیار جدی و مصمم روبهرو شد. احمد در نگاه اول سید را شناخت و تصور کرد که شاید باز هم برای مجادله و گفتگو آمده است، ولی چه تصور باطلی! سید این بار با «سلاح» به سراغ این مروج به اصطلاح «پاکدینی» آمده بود تا برادران دینی و ایمانی خود را برای همیشه از شر او آسوده سازد؛ بنابراین بیهیچ تأملی کسروی را نشانه رفت ولی بیشتر از یک گلوله شلیک نشد. سید به محض اینکه از معیوب بودن اسلحه آگاهی یافت با کسروی گلاویز شد تا شاید بتواند با مشت و لگد او را از پای درآورد. ولی مأمورین انتظامی بعد از جلوگیری از برخورد شدیدتر، کسروی را به بیمارستان و سید مجتبی را به شهربانی منتقل کردند.
ترور ناموفق کسروی، واکنشهایی در برداشت. کسروی و هوادارانش که دریافته بودند پیامدهای جریحهدار کردن احساسات مذهبی مردم و شبههافکنی در دین را چنان که باید و شایدجدی نگرفتهاند، این عمل را محکوم و بر این نکته پافشاری کردند که قلم را باید با قلم پاسخ داد نه با شمشیر. آنان همچنین شهربانی را متهم کردند که در انجام وظیفهی خود و حفظ حقوق شهروندان کوتاهی کرده است.
واکنش جبههی مخالف در این بین شدیدتر و گستردهتر بود. به محض انتشار خبر دستگیری سید مجتبی، اقشار و گروههایی از مردم نقاط مختلف، با اظهار تأسف از زنده ماندن کسروی و تأیید صریح یا ضمنی عمل سید، خواستار آزادی هرچه سریعتر او شدند. شماری از روحانیون حوزهها و شهرهای مختلف نیز با اتخاذ چنین موضعی، اقدام دولت در بازداشت یک «ناهی از منکر» را تأسف آور خواندند.
موضعگیری اقشاری از مردم و روحانیون سرانجام مؤثر افتاد و سید مجتبی پس از دو ماه با ضمانت تاجری به نام اسکویی رهایی یافت. تحمل دو ماه حبس او را در موضع خود راسختر کرده بود؛ زیرا نه تنها در انجام مأموریت خود ناکام مانده بود، بلکه خود، کمکم به عنوان مدافع غیرتمند و سرسخت حریم شریعت احساس وظیفهی سنگینتری میکرد؛ بنابراین وقتی کسروی را همچنان زنده و فعال دید و به خشنودی و پشتیبانی شماری از مؤمنین از عمل خود پی برد، بر آن شد تا به صورتی گستردهتر و سازمان یافتهتر به مبارزه با ناهنجاری اجتماعی، فساد اخلاقی و اداری، غربگرایی و بویژه دینستیزی بپردازد و بدین طریق مانع از آن شود که شیادان اجتماعی دامهای سوءاستفادهی خود را بگسترند» و به «حزب سازیها و مسلک تراشیها» ادامه دهند.
در چنین شرایطی کسروی ضمن عقبنشینی محسوس از موضع خود، طی اعلامیهای بیان کرد که: «هرکس اثبات کند [ که] او قرآن سوزی کرده است، پنجاه هزار ریال به او جایزه خواهد داد.» ولی «جمعیت مبارزه با بیدینی » که «به همت ایشان و دانشمندان محترم چون آقایان: سراج انصاری و شیخ قاسم اسلامی و شیخ مهدی شریعتمداری و جمعی دیگر از فضلا و نویسندگان تهران» که با هدف «مبارزه با تمام بیدینیها و مفاسد» تشکیل شده بود، پاسخ داد که کسروی باید در حضور هیئت منصفهی خبره، ازموضع و ادعای خود دفاع کند و دیگر به دین اسلام توهین نکند.
● آغاز فعالیت فدائیان اسلام
سید مجتبی که موضعگیری و عملکرد «جمعیت مبارزه با بیدینی » و افرادی مانند حاج سراج انصاری را کافی ندانسته و موضعگیری سرسختانه و شدت عمل بیشتری را لازمهی مقابلهی مؤثر با بیدینی و ولنگاری اخلاقی میدانست، درصدد برآمد جمعیت دیگری که ویژگیهای مورد نظر او را داشته باشد، تشکیلدهد؛ بنابراین همراه با برخی از اعضای جوان و تندرو که در تشکیلاتی مانند «جمعیت مبارزه با بیدینی » و «جمعیت هواداران تشیع » عضویت داشتند، «جمعیت فدائیان اسلام» را تشکیل داد.
در اوایل اسفند ۱۳۲۴، اعلامیهای با عنوان «دین و انتقام» منتشر شد که در پایین آن عبارت «از طرف " فدائیان اسلام". نواب صفوی» به چشم میخورد. این اعلامیه در واقع به معنای اعلام موجودیت «جمعیت فدائیان اسلام» بود. عبارت پایین اعلامیه همچنین بر این نکته دلالت داشت که نمایندگی و رهبری جمعیت را نواب صفوی برعهده دارد و نواب صفوی همان سید مجتبی میرلوحی بود.
«دین و انتقام» که همانند اعلامیههای بعدی جمعیت فدائیان اسلام با «هوالعزیز» آغاز میشود، نگرش جمعیت به وضع موجود، اهداف و آرمانهای جمعیت و ابزار و روشهای دستیابی به آنها را روشن میکند. در اعلامیهی مورد بحث تصویر عرضه شده از وضع موجود، تصویر «خودخواهی»، «شهوت رانی»، «ظلم و خیانت و دزدی و جنایت»، «بدبختی و سرگردانی»، «حقیقت پوشی و حق کشی»، «ذلت و بدبختی نفاق» و «فساد اخلاق» است که نه تنها جامعهی ایران بلکه همهی «ممالک اسلامی» و «پانصد میلیون مسلمین عالم» را فراگرفته است. عاملان این گونه «سوء اخلاق و جهل و بیایمانی و اختلاف» هم «مفسدین جنایتکار» «چماق به دستان حکومت»، «خائنین حقیقتپوش» و «رنگبازان منافق» هستند که «هریک به نام و رنگی پشت پردههای سیاه» خزیدهاند، البته بر پایهی مقالهی «دین و انتقام»، خود مردم هم در شکلگیری و تداوم چنین وضعی مؤثرند، چرا که «مانند گوسفند بیچارهی سرگردان و پریشان روزگار سبزرنگان را سبزه پندارد و مسموم گردد و چماقبهدستان حکومت را حامی پندارد و سرکوب شود.»
هدف و آرمان « فدائیان اسلام» پایان دادن به این گونه نابسامانیهای اجتماعی، گسستن «زنجیرهای رقیت و اسارت» و بازستاندن حقوق «مسلمین عالم» بود، بنابراین در عین هشدار دادن و ترساندن همهی «جنایتکاران پلید» «از نیروی ایمان»، مسلمانان را به اتحاد و قیام و زنده شدن فرا میخواندند تا به یاری پروردگار حقوق خویش را بازستانند و گذشتهی درخشان تمدن اسلام را احیا کنند؛ البته آنها خود را آمادهی چنین قیامی میدانستند، «خونشان میجوشید، خونی تازه میطلبیدند» و جانبازی برای آنان شیرین بود، بنابراین در قالب جمعیت فدائیان اسلام گرد آمدند تا برای دفاع از حریم شریعت جانبازی و فداکاری کنند.
گرچه از دیدگاه نواب صفوی، «جمعیت فدائیان اسلام اختصاص به فرد معین [نداشت] » و «هر مسلمان صادق فدایی اسلام» میتوانست به عضویت آن درآید، چند تن از جوانان غیور و مذهبی نظیر سید حسین امامی، سیدعلی امامی ، سید جعفر امامی ، جواد مظفری و علی فدائی در شکلگیری جمعیت تأثیری به سزا داشتند و میتوان آنها را در کنار نواب صفوی، از بنیانگذاران جمعیت فدائیان اسلام به شمار آورد. سید حسین امامی چهرهی شاخص اعضای اولیهی جمعیت فداییان اسلام بود که همانند نواب صفوی به سال ۱۳۰۳ در یک خانوادهی مذهبی ساکن جنوب تهران به دنیا آمد و در نوجوانی با نواب آشنا شد. اعضای اصلی اولیهی جمعیت نیز مانند سید حسین و خود نواب، به خانوادههای مذهبی کمدرآمد تعلق داشتند و فعالیت سیاسیـ مذهبی خود را از سالهای نوجوانی آغاز کرده بودند.
● فرجام یک مرتد
روز بیستم اسفند ۱۳۲۶، ده روز پس از انتشار اعلامیهی «دین و انتقام» و تأسیس جمعیت. فدائیان اسلام نخستین مأموریت مقدس خود را با موفقیت انجام دادند. در این روز به دنبال تقاضاهای اقشار مختلف و برخی علما، دادگستری تهران کسروی را برای ادای توضیحات به دادگاه فراخواند و کسروی هم سرانجام پس از آنکه دادگستری، حفظ جان او را تضمین کرد، همراه با منشی خود در دادگاه حاضر شد، ولی هنگامی که «آقای بلیغ مشغول بازپرسی و کسروی به پاسخگویی سرگرم بود»، «ناگهان... در اطاق باز شد» و سید حسین امامی همراه با سید علی امامی، جواد مظفری و علی فدایی که نیروهای محافظ را فریب داده بودند، به اتاق بازپرس آمدند. کسروی و منشی او، حدادپور، به محض آنکه از قصد این تازه واردین آگاه شدند، در صدد دفاع از خود برآمدند، ولی سید حسین و همراهانش با ندای الله اکبر هردو را به قتل رساندند.
پس از قتل کسروی، سید حسین امامی و همراهانش کاخ دادگستری را ترک کرده، برای مداوای جراحات سطحی خود به بیمارستان رفتند. مأمورین شهربانی که از حضور آنها در بیمارستان آگاه شده بودند، هرچهار نفر را دستگیر کردند. دستگیری عاملان قتل کسروی بار دیگر واکنش روحانیون را به دنبال آورد. بنابراین پس از چند ماه، همهی دستگیرشدگان آزاد شدند.
پژوهشگر: دکتر احمد گل محمدی
برگرفته از کتاب "جمعیت فدائیان اسلام به روایت اسناد" نوشته دکتر گل محمدی - انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست