چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
الهیات اگزیستانسیالیستی
هر تحقیق پیشفرضهایی دارد. تحقیق الهیاتی نیز مانند حوزههای دیگر تحقیق دارای پیشفرضهای خاص خود است. این پیشفرضها حدود قلمرو تحقق و مفاهیم اساسی آن را معین كرده و به آن جهت میدهند. آنها از قبل به گونهای نوع نتیجه تحقیق را مشخص میكنند. این پیشفرضها هستی شناختیاند، یعنی عبارتند از درك و فهم اساسی از هستی موجوداتی كه تحقیق درباره آنان صورت میگیرد.
چنانكه هایدگر میگوید پرسش از وجود، پرسشی است كه نه تنها الهیدانان، بلكه فیلسوفان، دانشمندان و مورخان نیز از آن غفلت كرده و یا آن را پرسشی بیهوده دانستهاند. وجود شی یا چیزی تعریفنشدنی و یا حقیقتی بدیهی فرض میشود. وقتی میگوییم چیزی وجود دارد، درنگ نمیكنیم تا بپرسیم كه منظورمان چیست. با این حال، همانطور كه هایدگر نشان میدهد بهاندكی تفكر نیاز هست تا درك كنیم كه مفهوم وجود در نهایت ابهام است و چون در هر تحقیق فهمی از وجود فرض میشود، آن ابهام نخستین در آن تحقیق موجود شناختی تاثیرات و نتایج خاص خود را خواهد داشت.
در رهیافت وجودی به الهیات، انسان و وجودش در همه مسائل الهیاتی مركزیت دارند. گزارههای عهد جدید به عنوان گزارههایی تفسیر میشوند كه برای وجود و از این معنا دارند. مركزیت وجود انسان را در این نوع الهیات میتوان در این امر به روشنی نشان داد كه بولتمان، مسیحی شدن پولس رسول را به عنوان دركی جدید از خویشتن توصیف میكند. البته بولتمان مدعی است كه الهیات خود را صرفا به دلیل تبعیت از عهد جدید در پرسش از وجود انسان متمركز كرده است. پولس رسول در رسالهاش به رومیان بحث خود را با توضیح وضعیت انسان شروع كرده و همه تعالیم خود را به آن مربوط میكند.
مطابق نظر هایدگر، ساختمان اساسی وجود انسان «موجود در عالم» است. این تعبیر، اصطلاح نسبتهای مكانی را به كار میگیرد. هایدگر با اصرار روشن میكند كه این تعبیر باید كاملا در «قالبی مفهومی» متفاوت از محتوای مفهومی«روابط مكانی» درك شود. در این جا معنای «موجود در» همانند نسبت آب در لیوان نیست. این عبارت بر نسبت مكانی دلالت نمیكند، بلكه به معنای نسبت وجودی است.
تحلیل پولس رسول از وجود انسان به عنوان بدن، نفس و روح میتواند به دو شیوه متمایز فهمیده شود و این بستگی دارد به اینكه ما وجود انسان را به نحو جوهری و یا به نحو وجود تصور كنیم.
كار الهیدان ساختن یا ابداع دین نیست، بلكه كارش این است كه برای عصر خویش محتوای حقیقی ایمان تاریخی مسیحی را به صورت روشن، قابل فهم و منظم نشان دهد. منبع اصلی ایمان مسیحی، عهد جدید است. بنابراین الهیدان مسیحی مفسر اندیشه عهد جدید است. اما كاتبان عهد جدید هم پیشفرضهای خاص خود و نیز فهم اساسی خاص خود را از وجود داشتهاند.
حال آن فهم از وجود كه به طور تلویحی و ضمنی در اندیشه كاتبان عهد جدید بیان شده چیست! پیشفرضهای تفكر آنان عموما از تفكر عبری نشات گرفته است و عهد جدید را تنها در برابر سابقه و پیشزمینه عهد قدیم میتوان به طور شایسته فهمید، حتی در جاهایی كه ما تاثیرات تفكر یونانیمااب را در عهد جدید مشاهده میكنیم، این نكته شایان ذكر است كه این تاثیرها اساسا از عنصری غیریونانی در تفكر یونانیماابی آمده است. واضح است كه موضوعی چون فهم وجود انسان در كتاب مقدس، آنقدر وسیع است كه در اینجا فقط میتوان به اختصار از آن بحث كرد. در فهم كتاب مقدس از وجود انسان، او صرفا بخشی از طبیعت نیست. با اینكه هم انسان و هم طبیعت مخلوق خدا هستند و انسان در وجود خویش با جهان ارتباط نزدیك دارد، اما وجودش چون به صورت خدا ساخته شده، كاملا متمایز از وجود طبیعت تصور میشود. انسان نمیتواند در طبیعت و در قوانین نظام عالم محو شود تا آنجا كه تسلیم سرنوشت و تقدیر خود باشد. مفهومیكه كتاب مقدس از خدا ارائه میدهد، میتواند شاهد دیگری بر قرابت میان تفكر كتاب مقدس و اگزیستانسیالیسم باشد. از آنجا كه فلسفه وجود، فهم وجود را تحلیل میكند، فهمی كه با خود وجود داده شده است و از آنجا كه این وجود همواره وجود من، یعنی یك وجود انسان است. در نتیجه، این فلسفه مستقیما تفسیری از وجود خدا ارائه نمیدهد. این موضوع را كه فلسفه وجود، پرسش از خدا را به طور غیرمستقیم مطرح میكند، موضوعی مفصل است كه جای طرح آن در این محمل نیست. وقتی كسی ادعا میكند كه آموزههای سوسیالیسم را در عهد جدید یافته است. بسیار آسان است كه او در بین این كتاب، چیزی را فرض كند كه اصلا در آن وجود ندارد. بنابراین وقتی از اگزیستانسیالیسم در اندیشههای كتاب مقدس سخن میگوییم باید بسیار محتاط باشیم.
بدون هیچگونه مشكلی میتوان در تعالیم مسیح عناصری رایافت كه با تعالیم اگزیستانسیالیستها قابل مقایسهاند. مسیح به تاثیر مرگبار سنت اعتراض میكند، سنتی كه پیروی از شریعت را صوری و ظاهری ساخته است تا آنجا كه او در موعظه خود در بالای كوه توانست شریعت دارد. خدا را در برابر هم قرار دهد، اگرچه این درمیباید یكی بودند. این تردید وجود دارد كه آیا ایمان مسیحی ممكن بود بر مبنای شخصیت تاریخی مسیح ایجاد شود; یعنی كسی كه كمی بیش از یك معلم فلسفه عملی است و فاقد خصایص روحانی و مینوی است كه انجیلها به او نسبت میدهند. باید درباره مسیح واقعی در زمانی كه روزی زمین بود، مسائلی بوده باشد تا باعث شود كه شواهد عهد جدید انسانها را به جانب او دعوت كند.
نویسنده: جان مك كواری /ترجمه: مهدی دشابزرگی
نشر: پژوهشكده فلسفه و كلام اسلامی
امین فیروزگر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست