شنبه, ۲۹ دی, ۱۴۰۳ / 18 January, 2025
روز من ، یک روز استاد
یکی بود یکی نبود ، کشاورز بی سوادی بود که خیلی دلش می خواست بچه اش با سواد شود . به همین دلیل تصمیم گرفت پسرش را به شهر بفرستد . وسایل این کار را آماده کرد و خوشحال بود از اینکه به زودی پسرش با سواد می شود .
مرد کشاورز به خودش و خانواده اش بسیار سختی می داد تا پسرش در شهر راحت زندگی کند یک روز خبر رسید که پسرش به روستا می آید . آنها با سلام و صلوات از او استقبال کردند .
ملایی در روستا بود . او پسر کشاورز را پیش خود نشاند و چند بار امتحانش کرد و فهمید که او هیچ سوادی نیاموخته و علت را از او پرسید ؟
پسر گفت : تقصیر من چیست ؟ هفته ، هفت روز بیشتر ندارد .
یک روز من مریض می شدم ، یک روز استاد . یک روز من حمام می رفتم ، یک روز استاد . یک روز من لباس های کثیف را می شستم و یک روز استاد . به همین خاطر ۶ روز هفته کار داشتیم و به درس و مدرسه نمی رسیدیم روز هفتم هم که جمعه بود و مدرسه تعطیل بود . از آن به بعد هر کس بهانه های بی دلیل بیاورد و از کار شانه خالی کند به او می گویند : یک روز من ، یک روز استاد .
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست