دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا

دفاع از جامعه شناسی


دفاع از جامعه شناسی

در افکار عمومی گفته می شود جامعه شناسی علم کفرآلود است گفته می شود کسانی که مؤسس جامعه شناسی می باشند, یهودی و کافر بوده و گرایش دینی و فکری این افراد بر ساختار اندیشه جامعه شناسی اثرگذار شده و در نهایت علم جامعه شناسی علم کثیف و ناپاک است و باید پاک شود

در افکار عمومی گفته می شود جامعه‌شناسی علم کفرآلود است. گفته می شود کسانی که مؤسس جامعه‌شناسی می‌باشند، یهودی و کافر بوده و گرایش دینی و فکری این افراد بر ساختار اندیشه جامعه‌شناسی اثرگذار شده و در نهایت علم جامعه‌شناسی علم کثیف و ناپاک است و باید پاک شود. گفته می‌شود جامعه‌شناسان به دلیل مفهوم گرایی و ذهنی گرایی دچار بدفهمی نسبت به تحولات اجتماعی و افراد و گروه‌های اجتماعی شده و قدرت درک روشن و درست مسائل اجتماعی را از دست داده‌اند. گفته می‌شود که کسانی که جامعه‌شناسی می‌خوانند دیندار نیستند و در نهایت اینکه علم جامعه‌شناسی علم سکولار است و تولید شده‌های آن نیز در جهت اشاعه بی‌دینی هستند.

آیا واقعا این معنی و درک در مورد جامعه‌شناسی صادق است؟ کدام یک از جامعه‌شناسان در ایران و جهان بعد از جامعه‌شناس شدن کافر شده یا اینکه به ضدیت با دین و فرهنگ اقدام کرده‌اند؟ کدامیک از جامعه‌شناسان ایرانی بعد از اینکه با اندیشه‌های جامعه‌شناختی آشنا شده‌اند به ضدیت با دین اقدام کرده‌اند؟ کدام بخش از جامعه‌شناسی ضددینی است؟ کدام بخش از این معرفت ویروسی و ناپاک است و می‌بایستی پاک شود؟ اینها سئوالاتی است که جامعه‌شناسان طرفدار کثیف‌بودن جامعه‌شناسی بهتر است قبل از هر نوع اقدامی روشن کنند. بدون اینکه این سئوالات را پاسخ نداده‌اند بهتر است وارد هیچ نوع عملی نشوند.

به دلیل اینکه جامعه ایرانی در نظام جمهوری اسلامی بیش از سه دهه سابقه دارد و همیشه با سئوالات فوق روبرو بوده است، تصوری هم از سئوالات فوق دارد. تجربه آموزشی و پژوهشی ما در کشور بعد از انقلاب اسلامی نشان از امری دیگر است. جامعه‌شناسی به همان اندازه بی‌دین تولید می‌کند که الهیات و فقه و فیزیک و شیمی و بهداشت و انگل‌شناسی و ذرت‌شناسی و اتم‌شناسی.

در اثر گذاری این علوم و معارف در تولید فرد سکولار و بی‌دین و ضدفرهنگ و اجتماع و نظام سیاسی فرقی - بین رشته‌ها و گرایش‌ها - نیست. همه آنها هم سکولار دارند و هم دیندار، هم خادم و هم خائن. هم دارای درک شرایط را دارند و هم ناتوان از فهم شرایط پیرامونی. همه علوم وقتی علم هستند و به شکل درست و با قاعده و منطق ارائه می‌شوند، مخاطب را منطقی و صاحب خرد بار آورده و از او انتظار درک مبتنی بر مستندات می‌سازند. نتیجه همه علوم تربیت انسان مدنی و آگاه و متوجه شرایط پیرامونی است. در علم جایی برای توهم نیست همانطور که جایی برای هیاهو و بی‌منطقی هم نیست. همه اصحاب دانش و معرفت وقتی در درون اجتماع علمی هستند می‌بایستی بر اساس مبانی و اصول علمی به داوری پرداخته و سخنی که مورد توافق اهل فن و اصحاب دانش و مکتب نیست ارئه ندهند. اما وقتی که خارج از حوزه علم هستند مانند دیگر مردم زندگی می‌کنند. مانند آنها سوار ماشین می‌شوند و در صف نانوایی قرا رگرفته و سعی می‌کنند بر اساس مناسبات اجتماعی پیرامونی‌شان عمل کنند. فرقی بین دانشمند و فرد عادی در شرایط معمولی نیست. هر چند که بین فرد دانشمند و معمولی در حوزه تخصص و دانش فاصله بسیار زیاد است.

خود جامعه‌شناسی به عنوان نظام فکری و اندیشه‌ای نیست که افراد را بی‌دین می‌سازد. این شرایط بیرونی است که موجب می‌شود فردی صاحب باور و عقیده شده و سپس بعد از وارد شدن به جامعه‌شناسی متفاوت از همکار و هم ردیفش گردد. البته در درون اجتماع علمی به دلیل تکثر دیدگاه و نظریه و نظام‌های مفهومی، افراد از یکدیگر متفاوت می‌شوند. عده‌ای وبری‌اند و عده‌ای دورکیمی و عده‌ای هم مارکسی و ... این تفاوت‌ها در درون اجتماع علمی خیلی آزاردهنده نیست. زیرا بیشتر این افراد سعی دارند تا بر اساس مبانی و اصول جامعه‌شناسی به تحلیل و تبین جامعه‌شناسی بپردازند. به همین دلیل است که فرد دینداری مترجم آثار مارکس می‌شود، فرد دیندار دیگری شارح آثار فوکوی ضد اخلاق عمومی می‌شود، و فرد بی‌دینی شارح آثار وبر و پارسنز فرهنگی می‌شود. این تنوع در کار و رفتار و روش خیلی به ایده و آرمان ربطی ندارد.

یک مشکل اصلی در این وضعیت بروز می‌کند: چرا جامعه‌شناسان ایرانی توانایی فهم تحولات اجتماعی ایران را نداشته‌اند؟ ا زنظر بنده این سوال غلطی است که مطرح می‌شود. از کجا بدست آمده است که جامعه‌شناسان ایرانی مسیر تحولات جامعه را نتوانسته یا نمی‌توانند ترسیم کنند. احتمالا به دلیل اینکه جامعه‌شناسان در بروز حوادث و وقایع مداخله نکرده و از وقوع آنها جلوگیری نکرده‌اند، این شائبه پیدا شده است. جامعه‌شناسان که توان و امکان مداخله‌گری در امر اجتماعی را ندارند. تازه اگر هم این توان را داشته باشند دیگر جامعه‌شناس نیستند. جامعه‌شناس کسی است که به شناسایی جامعه در حالت‌های متعدد آن ممارست داشته و نتیجه کارش به مفهوم و معنی جدید می‌انجامد. شناسایی مسیر تحولات مهم است. البته بعضی از جامعه‌شناسان هم امکان و علاقه به مداخله‌گری در امر اجتماعی را دارند. خوب اشکالی ندارد. این نوع مداخله‌گری دیگر ربطی به جامعه‌شناس بودن آنها ندارد. دقیقا وضعیت جامعه‌شناسان در ایران مانند وضعیت علمای دینی است که از احکام نجاست سخن می‌گویند و مصادیق آنرا معلوم می‌کنند. آنها موظف به جلوگیری از وقوع نجاست یا رفع نجاست نیستند. این نوع علما در زمینه احکام نجاست ومصادیق آن بحث می‌کنند. در این صورت می‌بایستی نجاستی باشد تا عالم دینی چگونگی حکم بر وقوع حادثه را معلوم کند. جامعه‌شناس هم به سراغ حوادثی که واقع شده‌اند می‌رود تا فرآیند وقوع آنرا بازگو کند.

پس بی‌مسئولیتی در جامعه‌شناسی نیست، بی‌دینی در جامعه‌شناسی نیست، ضدیت با فرهنگ در جامعه‌شناسی نیست، همه این امور بد در شرایط پیرامونی است. اگر شرایط پیرامونی درست باشد، جامعه‌شناس مارکسی هم می‌تواند فرایند وقوع سرمایه‌داری را برای ما بازگو کند. او می‌تواند جریان بیگانگی کارگران از کار و فقر کارگران را بیان کند. همانطور که جامعه‌شناسی بهودی چون زیمل هم می‌تواند فرایند فردگرایی انسان شهری را توضیح دهد و دورکیم زمینه‌ها و عوامل و بستر فروپاشی همبستگی اجتماعی از نوع مکانیکی را بیان کند. در بعضی از شرایط هم مشکل در جامعه‌شناسی است که قبل از ورود به جامعه‌شناسی بی دین شده بود.

دکتر تقی آزاد ارمکی

http://social-me.blogfa.com/