چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
توسعه و توسعه یافتگی
در این مقاله به بررسی تعریف امروزین توسعه كه در آن توجه به عوامل اقتصادی كه با تولید ثروت و بهبود شرایط مادی زندگی و توزیع برابری ثروت و دارائی سرو كار دارد و عامل اجتماعی كه براساس بهبود و پیشرفت شاخصهای مربوط به امور بهداشت ، آموزش و پرورش ، مسكن و اشتغال اندازه گیری می شود پرداخته شده است. توسعه از نظر بعد سیاسی كه شامل ارزشهایی مانند حقوق بشر ، آزادی سیاسی ، حق رأی و شكلی از دمكراسی و همچنین بعد فرهنگی در جهت درك این واقعیت كه فرهنگها القاگر هویت و خود ارزشی همچنین روند پیشرفت و توسعه در ایران بررسی می شود زیرا برای تحقق توسعه فراگیر باید ابعاد فرهنگی، سیاسی ، اقتصادی ، و اجتماعی آن را مورد توجه قرار داد . كشور ایران به لحاظ داشتن شرایط خاص تاریخی و استراتژیكی حائز شرایط ویژه ای است كه برای رسیدن به توسعه باید شرایط خاص منطقه و كشور در نظر گرفته شود . چنین به نظر میرسد كه معیار عمده تقسیم بندی دنیا به دو بخش یكی زیر عنوان كشورهای توسعه یافته صنعتی یا شمالی و دیگر توسعه نیافته ، رو به توسعه و یا جنوبی عمدتاً از روی درجه پیشرفت تكنولوژی است نه عوامل دیگری مانند فرهنگ ، یا تاریخ و پیشینه تمدن و امثال آن ها.
بنابراین، كشورهایی چون چین ، هند ، ایران و مصر هر چند از نظر عوامل یاد شده در بالا اهمیت ویژه ای دارند ولی از نظر تكنولوژی در مقایسه با كشورها ی صنعتی غرب ، ژاپن یا شوروی پیشرفته تلقی نمی شوند . همچنین درباره مفاهیم و شرایط توسعه یافتگی درباره به مدنیت و مدرنیزاسیون و تجدد و ترقی و دموكراسی مطالبی ارائه گردیده است .
باید به این نكته اشاره گردد كه توسعه، نیازمند بازنگری و بازسازی است كه باید به عنوان فرایندی مستمر همچنان ادامه یابد همانطور كه منتقدان می گویند توسعه، اغلب به مفهومی بی معنا و شعاری تبدیل شده است كه در آن اهداف رسمی مقبول مانند تامین نیازهای اصلی ، تامین شغل و خدمات اجتماعی بهتر جای خود را به اهداف عملیاتی داده كه بر پرداخت بدهی ، مدیریت ، بحران و دفاع از امتیازات ( نامعقول ) تاكید دارند ولی این بدان معنا نیست كه مفهوم توسعه در عوض تجدید نظر و نوشتن باید به بوته فراموشی سپرده شود اینطور نیست بلكه توسعه باید در معرض انتقاد باشد و تلاش شود تا در میان اهداف رسمی و عملیاتی انطباق صورت گیرد . پس دستیابی به توسعه ملی مستلزم متمركز شدن نیروهای سازنده بر شأن داخلی توسعه و الویت بخشیدن به ساخت زمینه فرهنگی توسعه با لحاظ نمودن ضرورت اجماع میان نخبگان فكری ، قدرت و ثروت كشور از طریق اعمال پیشتازانه نخبگان فكری است .
همچنین بحث استراتژیهای توسعه مطرح شده است . سپس، دیدگاه امام خمینی (ره) در مورد توسعه اسلامی بیان می گردد كه از نظر ایشان برای رسیدن به توسعه اسلامی باید اهداف اقتصادی ، اجتماعی و معنوی هم در نظر گرفته شود . گرچه حضرت امام هدف اصلی را دستیابی به سعادت معنوی بشر می دانند . اما در این راه به اقتصاد و پیشرفتهای اقتصادی آن به عنوان جزئی از اهداف اسلامی در سیر تكاملی خود توجه دارند و در مورد اهداف اجتماعی توسعه اسلامی امام نظر دارند بر روی شرافت انسانی ، استقلال و عزت انسانی و در نهایت اینكه مردم قیام به قسط كنند و عدالت اجتماعی در بین مردم باشد و تأكید بر محرومیت زدایی و تأمین رفاه عمومی و در مورد اهداف معنوی توسعه اسلامی از دیدگاه حضرت امام كه هدف و مقصد نهایی پیشرفت و توسعه گسترش معنویات در جامعه است و این هدف تفاوت اصلی بین دیدگاه اسلامی و دیدگاههای دیگر است . همچنین مطالبی در مورد توسعه غیراسلامی بیان گردیده است كه در دیدگاه نظام سرمایه داری توسعه به معنی افزایش تولید سرانه و نیز صنعتی شدن به شیوه غربی است . سپس، اختلاف دو دیدگاه (توسعه اسلامی و توسعه غیر اسلامی) مطرح شده است كه در توسعه یافتگی اسلامی سه جنبه مطرح است . توسعه در بعد اقتصادی ، توسعه از بعد اجتماعی و توسعه در جهت اهداف معنوی . اما در توسعه یافتگی غیر اسلامی به پیشرفتهای مادی و دستیابی به اهداف اقتصادی خلاصه می شود و در كل اختلاف توجه به این نكته ضروری است كه در توسعه اسلامی توجه به اهداف معنوی و تعالی انسانی وجود دارد و در دیدگاههای دیگر این توجه وجود ندارد و در پایان مقاله نتیجه گیری بیان می گردد .
●مقدمه :
مفهوم توسعه و توسعه یافتگی تقریباً از نیمه دوم قرن بیستم در جهان متداول شده است . خرابی های ناشی از جنگ جهانی دوم و ضرورت بازسازی های وسیع به ویژه در كشورهای اروپائی كه از جنگ صدمه زیادی دیده بودند ، طرحهای گوناگونی را در زمینه عمران و آبادی مطرح كرد . این طرح ها زمینه ساز اقدامات وسیعی شد كه پایه های استعمار نو را در جهان گسترش داد .
رشد اقتصادی یا افزایش متغیرهای كمی اقتصادی مانند تولید ناخالص داخلی و درآمد سرانه كه در آغاز نشانه توسعه و پیشرفت به شمار می آمد ، به زودی با ایجاد شكاف بین كشورهای غنی و دیگر كشورها به عنوان تنها عامل مؤثر در توسعه مورد تردید واقع شد . چگونگی توزیع منافع حاصل از رشد اقتصادی و مباحث مربوط به عدالت اجتماعی ، ابعاد دیگری از توسعه را مطرح ساخت . كاهش فقر و نابرابری و بیكاری به عنوان شاخص توسعه كشورها مورد توجه قرار گرفت . این شاخص ها بخوبی می توانند نشان دهنده میزان مؤفقیت یا عدم مؤفقیت كشورها در دستیابی به مواهب توسعه به شمار آیند .
در هم تنیدگی ابعاد مختلف اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی توسعه ، ضرورت رویكرد یكپارچه به این موضوع را مورد تأكید قرار می دهد . اگر افزایش تولید ناخالص داخلی در یك كشور با افزایش فقر ، بیكاری ، بیماری و نابرابری همراه باشد ، می توان نتیجه گرفت كه توسعه به مفهوم واقعی در آن جامعه رخ نداده است .
زمانی كه بشر و جوامع انسانی در مراحل آغازین توسعه قرار داشتند منابع طبیعی نقش اساسی در توسعه و سازندگی ایفا می كرد و میزان پیشرفت كشورها را در سطح برخورداری آنها از منابع طبیعی و به دنبال آن احداث طرح های بزرگ اقتصادی تشكیل می داد . اما امروزه صاحبنظران و اندیشمندان جهان اعتقاد دارند كه انسان محور توسعه است و توسعه انسانی نقش مركزی را در توسعه اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی بر عهده دارد . كشوری كه قادر به افزایش دانش و آگاهی انسانها نباشد و راه درست بهره گیری از سرمایه های انسانی را نیاموزد ، در فرایند توسعه جهانی راه به جایی نخواهد برد . پس روشن و واضح است كه نخبگان جامعه ، دولتمردان ، مدیران ، اشخاصی كه اداره امور كشور را بر عهده دارند موظفند با هدایت و رهنمودهای صحیح ، تهیه استراتژی های قابل قبول ، آنچنان طرح و برنامه طولانی مدت بر مبنای ضوابط علمی یا ادراك و بینش خود تهیه و تنظیم نمایند كه بتوانند در عصر عصیانهای اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی با كلیه مسائل و مشكلات به مقابله بپردازند و جامعه را در جاده پیشرفت و ترقی هدایت كنند .
●توسعه :
در تعریف زیر ، پنج نكته اول ، به عنوان مضامین كلیدی توسعه مطرح می شود :
▪عامل اقتصادی كه با تولید ثروت و بهبود شرایط مادی زندگی و توزیع برابر ثروت و دارایی سروكار دارد .
▪عامل اجتماعی كه بر اساس بهبود شاخصهای مربوط به امور بهداشتی ، آموزش و پرورش ، مسكن و اشتغال اندازه گیری می شود .
▪بعد سیاسی شامل ارزشهایی مانند حقوق بشر ، آزادی سیاسی ، حق رأی و شكلی از دمكراسی .
▪بعد فرهنگی در جهت درك این واقعیت كه فرهنگها القاگر هویت و خود ارزشی به مردمند.
▪جهانبینی كلان زندگی ، كه به نظام معانی ، نمادها و اعتقادات مرتبط با معنای غایی زندگی و تاریخ اشاره دارد .
▪تعهد به توسعه پایدار با ملاحظه شرایط بوم شناسی ، به گونه ای كه نسل حاضر ، موقعیت نسلهای آینده را به خطر بیاندازد۱ .
●نظرات مختلف در مورد توسعه :
از جنگ جهانی دوم ، توسعه در كشورهای آفریقایی ، آسیایی ، آمریكای لاتین و كشورهای واقع در سواحل جنوب اقیانوس آرام ، با تغییرات اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی مترادف قلمداد می شد . از این كشورها با عناوین مختلفی مانند توسعه نیافته ، كمتر توسعه یافته ، در حال توسعه ، جهان سوم یا جنوب یاد می شود . این كشورها با وجود تفاوت و تنوع ، در تعهد نسبت به توسعه با یكدیگر نقطه مشترك دارند . اما در مورد معنای توسعه اتفاق نظر وجود ندارد . تلاش فراوانی شده تا معنای خاصی برای مفهوم توسعه فراهم و ارائه شود .
تا اواخر دهه ۱۹۶۰ به دلیل توجه به توسعه ، رویكرد نوسازی ، فراگیر بود . توسعه فرایندی با رشد تدریجی قلمداد می شد كه بر آن اساس ، كشورها باید از مجموعه مراحل مشخصی عبور كنند تا مدرن شوند . شكل آینده از دید برخی آنچنان روشن بود كه نیازی به تصور یا ترسیم ذهنی آن نیز دیده نمی شد . (به عنوان مثال ، می توان از نظریه های افرادی چون ماركس ، دركهایم و وبر نام برد .) آینده كشورهای در حال توسعه نیز به ظاهر ، مشخص و معلوم بود و می شد آن را در قالب جوامع پیشرفته غربی ، بویژه آمریكا مجسم كرد . تصور می شد به كمك ابزار برنامه ریزی علمی ، كشورهای توسعه نیافته قادر خواهند بود در ظرف چند دهه از وضعیت نامطلوب خود رها شده و به كشورهائی كاملاً مدرن تبدیل شوند . این سرنوشت محتوم برنامه ریزی عقلایی به كشورهای تازه استقلال یافته صادر شد و بشدت مورد توجه روشنفكران و نخبگان آن جوامع نیز قرار گرفت . این برداشت از توسعه در ابتدا خوشبینانه و ملیت مدار بود. خوش بینانه از این جهت كه پنداشته می شد كه مشكلات توسعه نیافتگی مانند فقر ، خدمات اجتماعی ناكافی و تولیدات صنعتی كم از طریق بكارگیری فنون عقلایی مدیریت ، بی هیچ مشكلی ، قابل اصلاح است . نژادگرایانه بودن این نظریه به این معنا بود كه مدرن بودن معادل غربی بودن یا غربی شدن تلقی می شد و همچنین تصور می شد كه تكنولوژی ، مؤسسات ، شیوه تولید و روشهای غربی ، هم برتر و هم مطلوب هستند .
این رویكرد بر رشد اقتصادی به عنوان عامل پیش برنده تكیه می كرد . تصور بر این بود كه تغییر نهادهای اجتماعی و اقتصادی به رشد اقتصادی كمك خواهد كرد و در عین حال ، رشد اقتصادی خود موجب تغییر در این نهادها خواهد شد .
ولی گذشت زمان نشان داد كه نتایج و انتظارات با هم سازگاری ندارند . در اواخر دهه ۱۹۶۰ كشورهای توسعه نیافته با افزایش فقر ، بدهی روز افزون ، نابسامانی سیاسی ، ركود سیاسی و مشكلات و نابسامانیهای دیگر مواجه بودند . توسعه ، نیازمند بازنگری بود ، كه باعث پیدایش دیدگاههای جدید در شكل تجدید نظر لیبرالی و نیز در قالب دیدگاههای تندروتر ، نظیر تعابیر متفاوت مبتنی بر نئوماركسیست شد .
تجدید نظر طلبان لیبرال معنای توسعه را زیر سؤال بردند و تعاریف جدیدی مبتنی بر كاهش نقش رشد اقتصادی ارائه دادند . توسعه قابل اعتماد به مثابه پیشرفت به سوی مجموعه ای از اهداف رفاهی مانند فقرزدایی ، ایجاد شغل ، كاهش نابرابری و رعایت حقوق بشر تلقی می شد . این تغییر در تعریف ، تأثیراتی عملی داشت كه در مجموع به طرح شعارهایی مانند « توزیع مجدد ثروت و درآمد ، همراه با رشد » منجر شد . همچنین در زمینه خط مشی ها ، مسائلی مانند «رویكرد نیازهای اساسی» و در نرم افزارهای برنامه ریزی مانند « توسعه یكپارچگی روستایی » مطرح شد . بانك جهانی به عنوان بزرگترین منبع تأمین كننده كمكهای توسعه ای و مغز متفكر مسائل توسعه ای ، از پیشگامان معتقد به تفكر تجدید نظر طلب لیبرالی به شمار می آمد . منتقدان این بانك بر این عقیده بودند كه بانك جهانی تنها به صورت كلامی به این اهداف توجه دارد و نظرات آن در شرایط جهانی موجود قابل دسترسی نیست .
طرفداران نئوماركسیستها اصراری بر تغییر معنای توسعه نداشتند . نكته مورد توجه آنها این بود كه آیا اهداف توسعه دست یافتنی است یا نه . سؤال این بود كه چرا اكثر كشورهای جهان سوم در انتقال از وضوع موجود به كشور سرمایه داری توسعه یافته ناكام مانده اند ؟ آنها نظرات مكاتب نوگرا مبنی بر استواری سنتها و نارساییهای نهادی را رد می كردند و بر تحلیل اقتصادی سیاسی یا مبنای تاریخی توجه داشتند .
گروه معروف به «مكتب وابستگی» معتقد بودند كه ساختار اقتصادی جهانی ، نظامی استعمارگر است كه «توسعه نیافتگی» را در كشورهای حاشیه ای به وجود می آورد و حفظ می كند . كشورهای غیرحاشیه یا مركزی از زمان پیدایش اقتصاد جهانی در اواخر قرن ۱۵ و اوایل قرن ۱۶ نظام نابرابری را از راههای مختلف مانند جنگ ، تهدید ، محدودیت بازار و حمایت صنعتی بر كشورهای حاشیه ای تحمیل كردند . گفته می شد كه توسعه فقط از طریق راه حلهای رادیكال می تواند روابط را در اقتصاد جهانی تغییر دهد . راهكارهای پیشنهادی شامل برنامه هایی بود كه بر خودكفائی ، جدایی از اقتصاد جهانی به شكل اساسی یا به طور كامل و انقلاب سوسیالیستی تأكید داشتند . آنچه مورد بحث بود ، ابزار توسعه بود ، نه معنای آن . در واقع بسیاری از نویسندگان نئوماركسیست بیش از همردیفان لیبرال خود ، تولید مدار بودند .
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست