پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

توسعه و توسعه یافتگی


توسعه و توسعه یافتگی

در نیمه قرن حاضر هیچ مسئله ای به اندازه توسعه ذهن, سیاستگذاران و اندیشمندان جهان سوم را به خود مشغول نكرده است توسعه از یك سو بیانگر آرزوها و رویاهای جوامع واپس مانده و فقیر است كه می خواهند طلسم عقب ماندگی را بشكنند و از دور باطل و فقر و جهل خود را رها سازند و از سوی دیگر, منشأ بسیاری از ناكامی ها , سرخوردگیها , از خود بیگانگیها , بی ثباتیها , وابستگیها , تضادها و دوگانگی های اجتماعی و فرهنگی در این كشورها بوده است

در این مقاله به بررسی تعریف امروزین توسعه كه در آن توجه به عوامل اقتصادی كه با تولید ثروت و بهبود شرایط مادی زندگی و توزیع برابری ثروت و دارائی سرو كار دارد و عامل اجتماعی كه براساس بهبود و پیشرفت شاخصهای مربوط به امور بهداشت ، آموزش و پرورش ، مسكن و اشتغال اندازه گیری می شود پرداخته شده است. توسعه از نظر بعد سیاسی كه شامل ارزشهایی مانند حقوق بشر ، آزادی سیاسی ، حق رأی و شكلی از دمكراسی و همچنین بعد فرهنگی در جهت درك این واقعیت كه فرهنگها القاگر هویت و خود ارزشی همچنین روند پیشرفت و توسعه در ایران بررسی می شود زیرا برای تحقق توسعه فراگیر باید ابعاد فرهنگی، سیاسی ، اقتصادی ، و اجتماعی آن را مورد توجه قرار داد . كشور ایران به لحاظ داشتن شرایط خاص تاریخی و استراتژیكی حائز شرایط ویژه ای است كه برای رسیدن به توسعه باید شرایط خاص منطقه و كشور در نظر گرفته شود . چنین به نظر می‌رسد كه معیار عمده تقسیم بندی دنیا به دو بخش یكی زیر عنوان كشورهای توسعه یافته صنعتی یا شمالی و دیگر توسعه نیافته ، رو به توسعه و یا جنوبی عمدتاً از روی درجه پیشرفت تكنولوژی است نه عوامل دیگری مانند فرهنگ ، یا تاریخ و پیشینه تمدن و امثال آن ها.

بنابراین، كشورهایی چون چین ، هند ، ایران و مصر هر چند از نظر عوامل یاد شده در بالا اهمیت ویژه ای دارند ولی از نظر تكنولوژی در مقایسه با كشورها ی صنعتی غرب ، ژاپن یا شوروی پیشرفته تلقی نمی شوند . همچنین درباره مفاهیم و شرایط توسعه یافتگی درباره به مدنیت و مدرنیزاسیون و تجدد و ترقی و دموكراسی مطالبی ارائه گردیده است .

باید به این نكته اشاره گردد كه توسعه، نیازمند بازنگری و بازسازی است كه باید به عنوان فرایندی مستمر همچنان ادامه یابد همانطور كه منتقدان می گویند توسعه، اغلب به مفهومی بی معنا و شعاری تبدیل شده است كه در آن اهداف رسمی مقبول مانند تامین نیازهای اصلی ، تامین شغل و خدمات اجتماعی بهتر جای خود را به اهداف عملیاتی داده كه بر پرداخت بدهی ، مدیریت ، بحران و دفاع از امتیازات ( نامعقول ) تاكید دارند ولی این بدان معنا نیست كه مفهوم توسعه در عوض تجدید نظر و نوشتن باید به بوته فراموشی سپرده شود اینطور نیست بلكه توسعه باید در معرض انتقاد باشد و تلاش شود تا در میان اهداف رسمی و عملیاتی انطباق صورت گیرد . پس دستیابی به توسعه ملی مستلزم متمركز شدن نیروهای سازنده بر شأن داخلی توسعه و الویت بخشیدن به ساخت زمینه فرهنگی توسعه با لحاظ نمودن ضرورت اجماع میان نخبگان فكری ، قدرت و ثروت كشور از طریق اعمال پیشتازانه نخبگان فكری است .

همچنین بحث استراتژیهای توسعه مطرح شده است . سپس، دیدگاه امام خمینی (ره) در مورد توسعه اسلامی بیان می گردد كه از نظر ایشان برای رسیدن به توسعه اسلامی باید اهداف اقتصادی ، اجتماعی و معنوی هم در نظر گرفته شود . گرچه حضرت امام هدف اصلی را دستیابی به سعادت معنوی بشر می دانند . اما در این راه به اقتصاد و پیشرفتهای اقتصادی آن به عنوان جزئی از اهداف اسلامی در سیر تكاملی خود توجه دارند و در مورد اهداف اجتماعی توسعه اسلامی امام نظر دارند بر روی شرافت انسانی ، استقلال و عزت انسانی و در نهایت اینكه مردم قیام به قسط كنند و عدالت اجتماعی در بین مردم باشد و تأكید بر محرومیت زدایی و تأمین رفاه عمومی و در مورد اهداف معنوی توسعه اسلامی از دیدگاه حضرت امام كه هدف و مقصد نهایی پیشرفت و توسعه گسترش معنویات در جامعه است و این هدف تفاوت اصلی بین دیدگاه اسلامی و دیدگاههای دیگر است . همچنین مطالبی در مورد توسعه غیراسلامی بیان گردیده است كه در دیدگاه نظام سرمایه داری توسعه به معنی افزایش تولید سرانه و نیز صنعتی شدن به شیوه غربی است . سپس، اختلاف دو دیدگاه (توسعه اسلامی و توسعه غیر اسلامی) مطرح شده است كه در توسعه یافتگی اسلامی سه جنبه مطرح است . توسعه در بعد اقتصادی ، توسعه از بعد اجتماعی و توسعه در جهت اهداف معنوی . اما در توسعه یافتگی غیر اسلامی به پیشرفتهای مادی و دستیابی به اهداف اقتصادی خلاصه می شود و در كل اختلاف توجه به این نكته ضروری است كه در توسعه اسلامی توجه به اهداف معنوی و تعالی انسانی وجود دارد و در دیدگاههای دیگر این توجه وجود ندارد و در پایان مقاله نتیجه گیری بیان می گردد .

●مقدمه :

مفهوم توسعه و توسعه یافتگی تقریباً از نیمه دوم قرن بیستم در جهان متداول شده است . خرابی های ناشی از جنگ جهانی دوم و ضرورت بازسازی های وسیع به ویژه در كشورهای اروپائی كه از جنگ صدمه زیادی دیده بودند ، طرحهای گوناگونی را در زمینه عمران و آبادی مطرح كرد . این طرح ها زمینه ساز اقدامات وسیعی شد كه پایه های استعمار نو را در جهان گسترش داد .

رشد اقتصادی یا افزایش متغیرهای كمی اقتصادی مانند تولید ناخالص داخلی و درآمد سرانه كه در آغاز نشانه توسعه و پیشرفت به شمار می آمد ، به زودی با ایجاد شكاف بین كشورهای غنی و دیگر كشورها به عنوان تنها عامل مؤثر در توسعه مورد تردید واقع شد . چگونگی توزیع منافع حاصل از رشد اقتصادی و مباحث مربوط به عدالت اجتماعی ، ابعاد دیگری از توسعه را مطرح ساخت . كاهش فقر و نابرابری و بیكاری به عنوان شاخص توسعه كشورها مورد توجه قرار گرفت . این شاخص ها بخوبی می توانند نشان دهنده میزان مؤفقیت یا عدم مؤفقیت كشورها در دستیابی به مواهب توسعه به شمار آیند .

در هم تنیدگی ابعاد مختلف اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی توسعه ، ضرورت رویكرد یكپارچه به این موضوع را مورد تأكید قرار می دهد . اگر افزایش تولید ناخالص داخلی در یك كشور با افزایش فقر ، بیكاری ، بیماری و نابرابری همراه باشد ، می توان نتیجه گرفت كه توسعه به مفهوم واقعی در آن جامعه رخ نداده است .

زمانی كه بشر و جوامع انسانی در مراحل آغازین توسعه قرار داشتند منابع طبیعی نقش اساسی در توسعه و سازندگی ایفا می كرد و میزان پیشرفت كشورها را در سطح برخورداری آنها از منابع طبیعی و به دنبال آن احداث طرح های بزرگ اقتصادی تشكیل می داد . اما امروزه صاحبنظران و اندیشمندان جهان اعتقاد دارند كه انسان محور توسعه است و توسعه انسانی نقش مركزی را در توسعه اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی بر عهده دارد . كشوری كه قادر به افزایش دانش و آگاهی انسانها نباشد و راه درست بهره گیری از سرمایه های انسانی را نیاموزد ، در فرایند توسعه جهانی راه به جایی نخواهد برد . پس روشن و واضح است كه نخبگان جامعه ، دولتمردان ، مدیران ، اشخاصی كه اداره امور كشور را بر عهده دارند موظفند با هدایت و رهنمودهای صحیح ، تهیه استراتژی های قابل قبول ، آنچنان طرح و برنامه طولانی مدت بر مبنای ضوابط علمی یا ادراك و بینش خود تهیه و تنظیم نمایند كه بتوانند در عصر عصیانهای اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی با كلیه مسائل و مشكلات به مقابله بپردازند و جامعه را در جاده پیشرفت و ترقی هدایت كنند .

●توسعه :

در تعریف زیر ، پنج نكته اول ، به عنوان مضامین كلیدی توسعه مطرح می شود :

▪عامل اقتصادی كه با تولید ثروت و بهبود شرایط مادی زندگی و توزیع برابر ثروت و دارایی سروكار دارد .

▪عامل اجتماعی كه بر اساس بهبود شاخصهای مربوط به امور بهداشتی ، آموزش و پرورش ، مسكن و اشتغال اندازه گیری می شود .

▪بعد سیاسی شامل ارزشهایی مانند حقوق بشر ، آزادی سیاسی ، حق رأی و شكلی از دمكراسی .

▪بعد فرهنگی در جهت درك این واقعیت كه فرهنگها القاگر هویت و خود – ارزشی به مردمند‌.

▪جهانبینی كلان زندگی ، كه به نظام معانی ، نمادها و اعتقادات مرتبط با معنای غایی زندگی و تاریخ اشاره دارد .

▪تعهد به توسعه پایدار با ملاحظه شرایط بوم شناسی ، به گونه ای كه نسل حاضر ، موقعیت نسلهای آینده را به خطر بیاندازد۱ .

●نظرات مختلف در مورد توسعه :

از جنگ جهانی دوم ، توسعه در كشورهای آفریقایی ، آسیایی ، آمریكای لاتین و كشورهای واقع در سواحل جنوب اقیانوس آرام ، با تغییرات اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی مترادف قلمداد می شد . از این كشورها با عناوین مختلفی مانند توسعه نیافته ، كمتر توسعه یافته ، در حال توسعه ، جهان سوم یا جنوب یاد می شود . این كشورها با وجود تفاوت و تنوع ، در تعهد نسبت به توسعه با یكدیگر نقطه مشترك دارند . اما در مورد معنای توسعه اتفاق نظر وجود ندارد . تلاش فراوانی شده تا معنای خاصی برای مفهوم توسعه فراهم و ارائه شود .

تا اواخر دهه ۱۹۶۰ به دلیل توجه به توسعه ، رویكرد نوسازی ، فراگیر بود . توسعه فرایندی با رشد تدریجی قلمداد می شد كه بر آن اساس ، كشورها باید از مجموعه مراحل مشخصی عبور كنند تا مدرن شوند . شكل آینده از دید برخی آنچنان روشن بود كه نیازی به تصور یا ترسیم ذهنی آن نیز دیده نمی شد . (به عنوان مثال ، می توان از نظریه های افرادی چون ماركس ، دركهایم و وبر نام برد .) آینده كشورهای در حال توسعه نیز به ظاهر ، مشخص و معلوم بود و می شد آن را در قالب جوامع پیشرفته غربی ، بویژه آمریكا مجسم كرد . تصور می شد به كمك ابزار برنامه ریزی علمی ، كشورهای توسعه نیافته قادر خواهند بود در ظرف چند دهه از وضعیت نامطلوب خود رها شده و به كشورهائی كاملاً مدرن تبدیل شوند . این سرنوشت محتوم برنامه ریزی عقلایی به كشورهای تازه استقلال یافته صادر شد و بشدت مورد توجه روشنفكران و نخبگان آن جوامع نیز قرار گرفت . این برداشت از توسعه در ابتدا خوشبینانه و ملیت مدار بود. خوش بینانه از این جهت كه پنداشته می شد كه مشكلات توسعه نیافتگی مانند فقر ، خدمات اجتماعی ناكافی و تولیدات صنعتی كم از طریق بكارگیری فنون عقلایی مدیریت ، بی هیچ مشكلی ، قابل اصلاح است . نژادگرایانه بودن این نظریه به این معنا بود كه مدرن بودن معادل غربی بودن یا غربی شدن تلقی می شد و همچنین تصور می شد كه تكنولوژی ، مؤسسات ، شیوه تولید و روشهای غربی ، هم برتر و هم مطلوب هستند .

این رویكرد بر رشد اقتصادی به عنوان عامل پیش برنده تكیه می كرد . تصور بر این بود كه تغییر نهادهای اجتماعی و اقتصادی به رشد اقتصادی كمك خواهد كرد و در عین حال ، رشد اقتصادی خود موجب تغییر در این نهادها خواهد شد .

ولی گذشت زمان نشان داد كه نتایج و انتظارات با هم سازگاری ندارند . در اواخر دهه ۱۹۶۰ كشورهای توسعه نیافته با افزایش فقر ، بدهی روز افزون ، نابسامانی سیاسی ، ركود سیاسی و مشكلات و نابسامانیهای دیگر مواجه بودند . توسعه ، نیازمند بازنگری بود ، كه باعث پیدایش دیدگاههای جدید در شكل تجدید نظر لیبرالی و نیز در قالب دیدگاههای تندروتر ، نظیر تعابیر متفاوت مبتنی بر نئوماركسیست شد .

تجدید نظر طلبان لیبرال معنای توسعه را زیر سؤال بردند و تعاریف جدیدی مبتنی بر كاهش نقش رشد اقتصادی ارائه دادند . توسعه قابل اعتماد به مثابه پیشرفت به سوی مجموعه ای از اهداف رفاهی مانند فقرزدایی ، ایجاد شغل ، كاهش نابرابری و رعایت حقوق بشر تلقی می شد . این تغییر در تعریف ، تأثیراتی عملی داشت كه در مجموع به طرح شعارهایی مانند « توزیع مجدد ثروت و درآمد ، همراه با رشد » منجر شد . همچنین در زمینه خط مشی ها ، مسائلی مانند «رویكرد نیازهای اساسی» و در نرم افزارهای برنامه ریزی مانند « توسعه یكپارچگی روستایی » مطرح شد . بانك جهانی به عنوان بزرگترین منبع تأمین كننده كمكهای توسعه ای و مغز متفكر مسائل توسعه ای ، از پیشگامان معتقد به تفكر تجدید نظر طلب لیبرالی به شمار می آمد . منتقدان این بانك بر این عقیده بودند كه بانك جهانی تنها به صورت كلامی به این اهداف توجه دارد و نظرات آن در شرایط جهانی موجود قابل دسترسی نیست .

طرفداران نئوماركسیستها اصراری بر تغییر معنای توسعه نداشتند . نكته مورد توجه آنها این بود كه آیا اهداف توسعه دست یافتنی است یا نه . سؤال این بود كه چرا اكثر كشورهای جهان سوم در انتقال از وضوع موجود به كشور سرمایه داری توسعه یافته ناكام مانده اند ؟ آنها نظرات مكاتب نوگرا مبنی بر استواری سنتها و نارساییهای نهادی را رد می كردند و بر تحلیل اقتصادی سیاسی یا مبنای تاریخی توجه داشتند .

گروه معروف به «مكتب وابستگی» معتقد بودند كه ساختار اقتصادی جهانی ، نظامی استعمارگر است كه «توسعه نیافتگی» را در كشورهای حاشیه ای به وجود می آورد و حفظ می كند . كشورهای غیرحاشیه یا مركزی از زمان پیدایش اقتصاد جهانی در اواخر قرن ۱۵ و اوایل قرن ۱۶ نظام نابرابری را از راههای مختلف مانند جنگ ، تهدید ، محدودیت بازار و حمایت صنعتی بر كشورهای حاشیه ای تحمیل كردند . گفته می شد كه توسعه فقط از طریق راه حلهای رادیكال می تواند روابط را در اقتصاد جهانی تغییر دهد . راهكارهای پیشنهادی شامل برنامه هایی بود كه بر خودكفائی ، جدایی از اقتصاد جهانی به شكل اساسی یا به طور كامل و انقلاب سوسیالیستی تأكید داشتند . آنچه مورد بحث بود ، ابزار توسعه بود ، نه معنای آن . در واقع بسیاری از نویسندگان نئوماركسیست بیش از همردیفان لیبرال خود ، تولید – مدار بودند .


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 5 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.