جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

وجه هنری ازمنظر انسانشناسی



      وجه هنری ازمنظر انسانشناسی
رزمن، پاول و ویزگراو، برگردان پرستو جوزانی

هر فرهنگ جهانی از چيزی ساخته شده است که ما از سوی جهان غرب به آن برچسب هنر زده­ايم. اشيايی که برای پاسخ­گويی سودمند به نيازها شکل گرفته­اند و نيز غالباً زينتی و تزئينی هستند و در غرب به عنوان هنرهای تزئينی معرفی شده­اند. اشيای ديگر اهداف سودگرايی ندارند، ولی تنها به منظور زيبايی خلق شده­اند. زبان اطلاعات، فکر و احساس را انتقال می­دهد، اما هنر نيز يک حالت از برقراری ارتباط است. انسان­شناسانی مانند آنتونی فورگه[1] و نانسی مان[2] هنر را به عنوان يک نظام تجسمی ارتباطی می­بيند. فورگه (1973) رقص و رفتار را نيز، همراه با نقاشی، مجسمه­سازی و معماری، به عنوان بخشی از اين نظام تجسمیِ ارتباط به شمار می­آورد. مان هنر والبری[3] استراليا را، از لحاظ عناصر ترسيمی بنيادی که از آن تشکيل شده، تحليل کرده است. هر عنصر دارای طيفی از معانی است، و عناصر به طور عادی بر اساس قوانينِ نحو، همچون قوانين گرامر در زبان، نظم يافته­اند. توليدات هنری والبری، مانند نقاشی­های شنی يا اشياء تزئينی استفاده شده در مناسبات، دربرگيرندة بازنمايی­ اسطوره­های توتمی شناخته شده به عنوان روياها هستند.  اينها داستان­هايی دربارة اجداد توتمی اسطوره­ای والبری و سفرهای آنهاست. بالاتر از همه شعر و ترانه است­، آنها رساترند و شيوة پرتزئينی از برقراری ارتباط ميان همان چيزها، در قالب زبان روزمره، هستند.

در ساحل شمال غربی، ماسک­ها، ستون­های توتمی، ديرک­های حجاری شده، پيش­خان­های نقاشی شده، ظروف تزئينی تشريفاتی، و ديگر اشيای سودمند ]کاربردی[ شامل طرح­هايی هستند که قبايل خاص را نمايش می­دهند. (يک ستون توتمی در صفحة 88 تصوير شده است.) اين طرح­ها نياکان قبيله را، مانند گرگ، خرس گريزلی[4]، خرس دريا، کلاغ سياه، عقاب، و نهنگ قاتل، نقش می­کنند. پيغام منتقل شده اين است که شی هنری نمايندة گروه قومی است. گروه قوم و نمايش آن مفهومی هستند. اشياء هنری در مناسک استفاده می­شوند، برای مثال ماسک­هايی که توسط رئيسان در جشن­ عروسی­های کواکيوت[5] پوشيده می­شوند (در قسمت 2 توضيح داده شد). در طول اين مناسک، افسانه­هايی که گويای ماجراهای نياکان اسطوره­­ای هستند گفته خواهد شد، يا رقص و آهنگ همراه با افسانه اجرا خواهد شد. فورگه اشاره می­کند که در آرنهم ­لند،[6] در استراليا، هنر، افسانه، و آيين کاملاً به هم پيوسته و وابسته هستند (1973). سه شيوة متفاوت برای بيان يک چيز وجود دارد- در کلمات، در اعمال، و در فرم تجسمی. تلاقی بين هنر، افسانه، و آيين در ساحل شمال ­غربی همين نکته را نشان می­دهد.

هنر همچنين احساس را منتقل می­کند. احساس ممکن است ترس باشد، مثل مواردی که مجسمه­ها ارواح قدرتمندِ فوق­طبيعی را نشان می­دهند. شايد دهشت باشد، همان­طور که از ماسک­های پرو[7] در غرب آفريقا استناد می­شود. ممکن است نشاط و خوشی باشد، مانند وقتی که رقصنده­های با ماسک اعمال عجيب و غريبشان را انجام می­دهند، يا هنگام جلوة شخصيت­های هنر طنز. آيا صحبت کردن دربارة يک برانگيزش جهانی زيبايی ممکن است؟ آيا شاهکارهای هنری توليد شده در يک فرهنگ توسط مردم تمام فرهنگ­ها به همان­گونه تشخيص داده می­شود؟ يا آيا درک زيبايی اشيای هنری تنها به اعضای جامعه­ای که اشياء در آن ساخته شده­اند تعميم داده می­شود؟ هر جامعه­ معيارهای معينی دارد که به وسيلة آن هنرش را قضاوت می­کند. در هر حال، شاهکارهايی وجود دارد، که توسط مردمی از فرهنگ­های بسيار متفاوت، زيبا شناخته می­شوند. در برخی موارد، تأثير احساسی شی برخی احساسات جهانی را می­طلبد و نياز به دانش فرهنگی خاصی برای درک شدن ندارد. در آزمونی که توسط اروين چايلد،[8] يک فيزيولوژيست، و لئون سايروتا،[9] يک انسان­شناس، انجام شده، تصاوير ماسک­های باکولا[10] از مرکز آفريقا نشان می­داد که تمام بزرگان باکولا، شامل تراشکاران، همگی دربارة ماسک­ها مطلع هستند (1965). اين مردان ماسک­ها را از لحاظ ارزش زيبايی­شناسی آنها، از بهترين تا بدترين، رتبه­بندی می­کنند. آنگاه همان تصاوير از ماسک­ها به گروهی از دانشجويان تاريخ هنر در دانشگاه يیل[11] نشان داده شدند، و آنها همچنين ماسک­ها را براساس ديدگاه­هايشان از ارزش زيبايی­شناسی­ هر ماسک رتبه­بندی کردند. توافق قابل­توجهی بين دو گروه قضاوت­کننده وجود داشت. هرچند دانشجويان آمريکايی هيچ چيز دربارة ماسک­ها يا دربارة فرهنگ باکولا نمی­دانستند، دربارة ماسک­هايی که برتری زيباشناسی داشتند و آنهايی که متوسط بودند، گرايش به توافق با کارشناسان باکولا داشتند. به نظر می­رسد اين پژوهش نشان می­دهد که برخی احساسات جهانی زيبايی­شناختی آشکارا در تمام فرهنگ­ها وجود دارد.

گذشته از اين برانگيزش جهانی زيبايی، فرهنگ­ها هريک، با توجه به بيان فرم هنريشان، متفاوتند. تيکوپيا[12] بر شعر تأکيد دارند اما تأکيد کمی به سمت هنرهای تجسمی دارند. چيمبوها[13] از گينة نو پاپوا هايلند[14] بدن­هايشان را تزيين می­کنند، در حالی که کواکيتل­ها[15] از تزيين خانه­هايشان استفاده می­کنند. اين نوع تمرکز بر يکی يا يکی ديگر از "هنرها" در بسياری از جوامع جهان غرب نيز، اگر کسی آنها را در طول زمان بسنجد، يافت می­شود. در فرهنگ آلمان بيشترين موفقيت در بين تمام هنرها در موسيقی يافت می­شود؛ فرهنگ انگليس در ادبيات برتری دارد؛ نقاشی بيشترين تجلی خود را در هلند و ايتاليا يافت. به نظر می­رسد که ديگران به همين ميزان بر هر يک از هنرها تأکيد دارند. روشن نيست که چرا يک فرهنگ بر يک هنر تأکيد دارد، و بر ديگری نه.

معنای اثر هنری در يک فرهنگ تنها می­تواند از لحاظ نظام نمادين آن فرهنگ تفسير شود. ويتراسپون،[16] در کارش در ناواهو،[17] نوع ارتباط بين دسته­های زيبا، خوب، و بد، و راه­های بازتاب اينها را در طرح قالی و نقاشی شنی ناواهو نشان داد. هرچند، همان­طور که ما در بحثمان دربارة تجربة باکولا اشاره کرديم، مردم فرهنگ­های ديگر می­توانند يک کار هنری را از لحاظ کيفيت زيباييش، بدون فهم معنای آن در فرهنگی که آن را توليد کرده است، درک کنند. هر فرهنگ سبک متمايز خود را دارد، که درست به شيوة يک پردة نقش­دار، نمادهايش را بيان می­کند.

تا همين اواخر، تنها در جهان غرب هنر برای هنر توليد می­شد، برای اينکه در موزه­ها، گالری­ها، و خانه­ها آويزان شود يا در کنسرت­ها در حضور کثيری از شنوندگان اجرا شود. اين مورد همچنين در جوامع پيچيده­ای مانند چين و ژاپن که اپرای چينی و نمايش­های کابوکی داشتند، وجود داشت. در انواعی از جوامع با مقياس کوچک که انسان­شناسان در ابتدا مطالعه کردند، هنر در فرهنگ تجسم يافته بود. اجراهای آيينی هنر را به خدمت می­گيرند و معنای ارتباط هنری وابسته به معنای آيين و اساطير همراه با آن است. اما امروزه هنرمندان بومی استراليا و هنرمندان ساحل شمال غربی هنر را در ژانرهای غربی (چاپ سيلک اسکرين يا نقاشی­ها اکريليک) در قالب سبک­های سنتی توليد می­کنند، که در گالری­های هنرهای شهری و پرزرق ­و ­برق به نمايش گذاشته می­شوند.

در فرهنگ خودمان، بيشتر آن چيزی که برچسب هنر می­خورد منحصراً برای لذت زيبايی بخشيدن و برای تحسين شدن توليد می­شود. اين هدف اثر زيادی بر تعريف هنر در جامعة ما دارد که ما بين آنچه سودمند، يا مفيد است، و آنچه هنر است و هيچ استفادة کاربردی ندارد تمايز قائل می­شويم. اشيای سودمند اغلب در دورة بعد به عنوان هنر شناخته می­شود، هنگامی که ارزش آنها برای زيباييشان است و به عنوان هنرهای تزئينی معرفی شده­اند. اسباب خانه و ساير اشيای ساخته شده توسط شيکرها[18] و لحاف­های ساخته شده توسط آميش­ها[19] نمونه­­هايی از اين قسم هستند. امروزه، لفظ هنرهای تزئينی آمده است تا اشيای در حال استفاده­ای را در بر بگيرد که به خاطر کيفيت زيباييشان تحسين شده­اند. در جوامع کوچک چنين چيزی به عنوان هنر خالص وجود نداشت؛ بنابراين، در آن جوامع اين برتری بی­ربط است.

 

این مطلب ترجمه ای از صفحه 96-98 کتاب زیر

Rosman, Abraham & Rubel, Paula G. & Weisgrau, Maxine (2009) THE TAPESTRY OF CULTURE : An Introduction to Cultural Anthropology; New York: Altamira

 

[1]- Anthony Forge

[2]- Nancy Munn

[3] -Walbiri

[4] - خرس خاکستری آمريکا

[5] - Kwakiutl

[6]  - Arnhem Land

[7] - Poro

[8] - Irvin Child

[9] - Leon Sirota

[10] - BaKwele

[11] - Yale

[12] - Tikopia

[13] - Chimbu

[14] - Highland Papua

[15] - Kwakiutl

[16] - Witherspoon

[17] - Navajo

[18] - Shakers

[19] - Amish