چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
سقوط قسطنطنیه و صف بندی های جدید
کمتر از دو قرن پس از پایان آخرین جنگ صلیبی ، پایتخت افسانهای امپراتوری «بیزانس»(روم شرقی) به تصرف جنگجویان مسلمان درآمد. به این ترتیب بار دیگر راه تجارت اروپا با شرق، صعبالعبور و پر هزینه شد...
● و اینک "قسطنطنیه"
برخی مورخان معتقدند، قوای جهان اسلام بر اثر جنگهای صلیبی تحلیل رفته و در برابر سیل هجوم "مغول"، به مراتب آسانتر از آن چه ممکن بود، از پای درآمد؛ اما به سختی میتوان این فرضیه را پذیرفت، چرا که کمتر از دو قرن پس از پایان آخرین جنگ صلیبی ، پایتخت افسانهای امپراتوری بیزانس(روم شرقی) به تصرف جنگجویان مسلمان درآمد و اسلامبول نام گرفت. اگر کمی منصفانه غائلة حمله مغول به سرزمینهای اسلامی را بررسی کنیم، به این نتیجه خواهیم رسید که تنها کشورهایی که در جنگهای صلیبی کمترین نقش را داشتند و در برابر لشکریان درندة پاپ واکنشی نشان ندادند، در هجوم تمدنسوز مغول، همة هستی خود را باختند و حکومتهای مسلمانی که دو قرن در خطوط مقدم نبرد با صلیبیّون ایستادگی کردند، آنقدر توانمند باقی ماندند که با فتح "قسطنطنیه" در سال ۱۴۵۲ میلادی (و تمامی اراضی امپراتوری "بیزانس" طی چند سال بعد)، تاریخ جهان را به دو قسمت قبل و بعد از این فتح تاریخی تقسیم کرده و تمام موجودیت حریف تاریخی خود را تهدید نمودند.
با "فتح قسطنطنیه" توسط "سلطان محمد دوم عثمانی" و اضافه شدن قلمروی ثروتمند "روم شرقی" به سرزمین های اسلامی ، مسلمانان که بر اثر منازعات داخلی و هجوم مغولان تا حد زیادی فرسوده شده بودند بازسازی تمدنی خود را آغاز کردند.
ورود سپاه اسلام به "قسطنطنیه" - که ستارة درخشان فرهنگ و تمدن غرب محسوب میشد - پشت تمامی شاهان اروپایی را به لرزه درآورد، چرا که امپراتوری بیزانس و شهر استراتژیک "قسطنطنیه"، علاوه بر اهمیت فرهنگی و معنوی خود، سدی بود که بیش از هزار سال اروپا را از سیلاب مهاجمان آسیایی حفظ کرد و اینک این سد در هم شکسته بود و مدت زمان زیادی نگذشت که پرچمهای سپاهیان عثمانی از حوالی شهر "وین" قابل رؤیت شد.
به این ترتیب بار دیگر راه تجارت اروپا با شرق، صعبالعبور و پر هزینه شد و تمامی بنادر استراتژیک دریای مدیترانه - جز مواردی معدود - در سیطرة مسلمانان قرار گرفت و این بار نه تنها از "مسیر خشکی امپراتوری بیزانس " خبری نبود؛ بلکه بخش بزرگی از "راههای تجاری دریای سیاه" هم تحت کنترل مسلمانان قرار داشت!
این وضعیت برای اروپای فقیر و در هم شکسته از "جنگهای داخلی" و "جنگ با مسلمانان"، حکم یک فاجعه را داشت.
● در جستجوی شاهراه
با سقوط بیزانس و پیشروی برقآسای مسلمانان در قلب اروپا، سرزمینهای مسیحی به دو قسمت تقسیم شدند؛ کشورهای اروپای شرقی، که خط مقدم مواجهه با مسلمانان را تشکیل میدادند و تمامی چند قرن آینده را به دست و پنجه نرم کردن با آنان گذراندند و کشورهای اروپای غربی، که در پی راهی برای خروج از انحطاط و ورشکستگی خود بودند.
به صورت سنتی برای اقتصاد اروپا ، راهی جز تکیه بر بازرگانی و تجارت و تا حدودی کشاورزی متصور نبود. در آن روزگار،"شرق" تنها طرف تجاری اروپا، محسوب می شد؛ اما همانگونه که ذکر گردید، مسیر قدیمی تجاری به دلیل تسلط مسلمانان، پرهزینه و مخاطرهآمیز بود، البته "ایتالیا" و "فرانسه" با وجود مشکلات جنگ و راه زنی، همچنان به ته مانده این تجارت دسترسی داشتند، اما تجارت در این مسیر برای "پرتغال" و "اسپانیای مسیحی" که در دورترین نقطة جنوب غربی اروپا قرار داشتند ، عملاً سودی نداشت. پس باید مسیری جدید پیدا میشد. البته "پرتغال" سرانجام توانست از طریق آفریقا معبری نه چندان پر صرفه برای خود به سوی شرق بگشاید؛ اما حکام"اسپانیا" چارهای نداشتند جز این که راهی از غرب سرزمین خود به سوی شرق پیدا کند.
تنها ۴۰ سال پس از "فتح قسطنطنیه" به دست مسلمانان، حکومت "اسپانیای مسیحی" با تمام قوا بر آخرین بقایای "حکومت اسلامی آندُلُس"(در "شبهه جزیره ی ایبری") حمله برد و در سال ۱۴۹۲ موفق شد شهر "غرناطه" را تصرف کرده و پس از ۷۸۱ سال، اسلام را به طور کامل از این شبهة جزیره براندازد و در همین سال ناوگانی را به فرماندهی دریانوردی به نام "کریستف کلمب" پس از تبرک شدن به وسیله ی پاپ، به افقهای دریای غربی خود راهی کرد تا شاید با دور زدن مسلمانان، راهی به "هند" یا "ختا" (چین) در شرق بگشاید و رونقی به بازرگانی ورشکستة خود ببخشد. چند ماه بعد، "کلمب" پای بر قارهای گذاشت که گنجینههای بیپایان آن توسط صدها هزار یا شاید میلیونها بومی سادهدل محافظت میشد. چیزی کمتر از یک قرن زمان لازم بود تا ناوگان متبرّک شده توسط پاپ، از این مردمان، چیزی جز قبایلی کوچک، سرخورده و مفلوک با جمعیتی چند هزار نفری باقی نگذارد.
اینک غرب مسیحی، با پشتوانة سلطه خویش بر قارة آمریکا و در سایة ثروت عظیمی که از "معادن طلا و نقره این قاره" و از "اقتصاد کشاورزی مبتنی بر کشتزارهای وسیع خالی شده از بومیان" به دست میآورد، عصر جدیدی را آغاز میکرد.
● حریف در پشت سر
چند سال پس از "کریستف کلمب"، حکام "پرتغال" نیز با مشاهدة برق طلای کشتی های بازگشته از آمریکا، دریانوردان خود را به فرماندهی "واسکودوگاما" عازم پیدا کردن راهی به سوی "شرق" کرد. "ناوگان پرتغال" در سال ۱۴۹۷ به راه افتاد و پس از ماهها، با دور زدن قارة آفریقا، وارد "اقیانوس هند" شد. به این ترتیب عاقبت، "رؤیای غرب" توسط پرتغالیها به حقیقت پیوست و راهی به هندوستان و درست پشت سر جهان اسلام باز شد که بازرگانان مسیحی را از هزینة سنگین انتقال کالا از یک کشتی به کشتی دیگر و دادن عوارض مسیرها و صدمات راه خشکی و آبی قدیم، که از ایتالیا تا مصر ]یا عربستان یا سوریه و یا ایران[ میگذشت، رها میکرد. نتایج اقتصادی کشف این راه، طی یک قرن آینده برای اروپای غربی، بسیار مفیدتر از نتایجی بود که از کشف آمریکا عاید شد.
● نقطه ی طلایی درآرایش جدید
با آغاز سدة شانزدهم میلادی دو کانون "شرق اسلامی" و "غرب مسیحی"شاهد یک تکانه ی عظیم تمدنی بودند. این تکانه در کانون "شرق اسلامی"، سه دولت مقتدر "هند"، "ایران" و "عثمانی" را پدید آورد و در کانون "غرب مسیحی"، امپراتوریهای "اسپانیا"، "پرتغال"، "انگلستان"، "هلند" و "فرانسه" را.
"کانون اسلامی" با تکیه بر منابع داخلی خود و ثبات و آرامش نسبی به واسطة دولتهای مقتدر خویش، تا دو قرن بعد، خود را در اوج نگاه داشت و "کانون غرب مسیحی" با تکیة بر ثروتهای دست نخورده و بیپایان "قارة آمریکا"، "آفریقای مرکزی و جنوبی" و "شبة قاره هند" خود را از فقر و فلاکت اقتصادی نجات داده و توانست تهاجمی جدی را برای سلطه بر شرق و غارت ثروتهای آن آغاز کند، خصوصاً این که این بار مانند "سال های جنگهای صلیبی"، تمدن اسلامی و تمدن مسیحی تنها در یک جبهه، رویاروی هم قرار نمیگرفتند، بلکه این بار مسلمانان، هم از شرق و هم از غرب، تحت محاصرة سپاه صلیبی قرار داشتند. "فلسطین" طی این قرون تحت حاکمیت "امپراتوری اسلامی عثمانی" قرار داشت و بخشی از "استان سوریه" محسوب میشد. گر چه "انقلاب بازرگانی اروپای غربی"، رونق افسانهای بازارها و مسیرهای تجاری مدیترانه را برای مدتهای مدید از میان برد؛ اما سیر حوادث تاریخی یک بار دیگر به همة سرمایهسالاران و کانونهای قدرت جهانی ثابت کرد که این منطقة کوچک هیچگاه نباید مورد غفلت واقع شود. "مهاجمان صلیبی" که این بار توأمان از شرق و غرب، نفوذ خود را آغاز کرده بودند، باید در "نقطهای طلایی" به هم دست میدادند و حلقة محاصره حریف را کامل میکردند. این "نقطة طلایی"، با توجه به شرایط اقلیمی و حوادث تاریخی آینده، جایی جز "فلسطین" نمیتوانست باشد.
● برای دولت نه برای سرزمین
قرن هجدهم میلادی را باید آغاز تهاجم جدی غرب تحت عنوان "استعمار" به مشرقزمین دانست. برای درک هر چه بهتر "بحران فلسطین"، بررسی اجمالی تکاپوی جهانی "استعمار" و "استعمارگران" ضروری است.
پیش از قرن هیجدهم، در قرون ۱۶ و ۱۷ میلادی نیز ناوگان بازرگانان اروپای غربی، با توسل به حربة نظامی، موفق شده بودند مناطق و جزایر کوچکی را در "اقیانوس هند" و "خلیج فارس"، به عنوان پایگاههای کنترل راههای تجارتی به اشغال در آورند، اما جز چند مورد انگشتشمار، تلاشی در جهت تصرف و اشغال کامل یک سرزمین و سرنگونی دولت آن به انجام نرساندند. جنگهای میان ناوگان اروپایی و دولتهای هند و ایران، در حد تلاش برای حفظ جزایر و بنادر تحت تصرف اروپاییان بود. به عنوان نمونه، در یکی از این جنگها، به سال ۱۶۸۹، انگلستان با پادشاه مقتدر "دولت اسلامی هند" بر سر تصرف یک بندر کوچک درگیر شد و شکستی مُدهِش و تحقیرآمیز را متحمل شد.
این شکست درس بزرگی به انگلستان داد و به آنان آموخت که با حضور دولتهای مقتدر اسلامی هند و ایران در قارة آسیا، نمیتوان به تسخیر سرزمینهای شرق دست زد.( همچون قارة آمریکا و جنوب آفریقا و جزایر آسیای جنوبشرقی و مانند دوران یکهتازی پرتغالیها در قرن گذشته).
تمامیت "استعمار غرب" با شکست هایی از این قبیل فهمید که بدون متلاشی کردن دولتهای مقتدر مشرق زمین، ایجاد یک امپراتوری جهانی غارتگرانه غیرممکن است.
● سقوط خاکریز هند
دو سال پیش از شکست تاریخی انگلستان در هند، هیأت مدیرة "کمپانی هند شرقی" در لندن، به رییس نمایندگی این کمپانی در شهر "مَدْرَس" هندوستان نوشته بود:
"برای ایجاد چنان سیاست داخلی و قدرت نظامی و ایجاد و حفظ منبع درآمد بزرگی که بتواند تأمین کنندة آن باشد، به یک مستعمرة بزرگ، خوش قوام و با ثبات انگلیسی در هند نیاز است."
طی سالهای آینده، انگلستان سیاست از هم پاشاندن دولت مقتدر هند را در پیش گرفت و موج جدید تهاجم خود به ساختار سیاسی شبه قارة هند را آغاز کرد. از این زمان، "کمپانی هند شرقی" (بازوی اجرایی انگلستان در هند) با حربههای گوناگون، از طراحی و ساماندهی فرآیندهای پیچیده و پنهان سیاسی تا تهدید مسلحانه و تهاجم نظامی، به تدریج در شؤون سیاسی و اقتصادی هند نفوذ کرد. این مرحله یک قرن به درازا کشید و سرانجام در اوایل قرن نوزدهم میلادی، سلطة استعمار بریتانیا بر شبه قارة هند کامل شد و در اول نوامبر سال۱۸۵۸ دولت بریتانیا، طی اعلامیهای انحلال "کمپانی هند شرقی" را اعلام کرد و ادارة امور هند را مستقیماً به دست گرفت. (البته مورخان انگلیسی، سرآغاز حکومت رسمی بریتانیا در هند را سال ۱۷۵۷ میدانند که طی آن "لرد کلایو" طی جنگی، شکست سال ۱۶۸۹ را جبران کرد و ایالات "بنگال" را به طور کامل متصرف شد و "امپراتوری مستعمراتی بریتانیا در شرق" بنیان گذاشته شد).
● رسیدن به ایران
با اشغال کامل هند، استعمار انگلیس به یک قدرت شرقی مقتدر و متنفذ تبدیل شد که طی صد سال دست و پنجه نرم کردن با قدرتهای اسلامی هند، انبوهی "تجربة شرقی - اسلامی" کسب کرده بود و به دلیل روابط فرهنگی و تاریخی عمیق میان ایران و هند، شبکة گستردهای از کارگزاران ایرانی تبار و حتی فارسیدان را نیز در اختیار داشت. تهاجم جدی استعمار انگلیس به ایران از این زمان آغاز میشود. پیش از این تاریخ، در قرن ۱۸ نیز استعمار انگلیس و سایر دولتهای اروپای غربی، به ایران توجه بسیاری داشتند و آن را عامل مهمی برای مشغولسازی و فرسایش امپراتوری عثمانی و کم کردن فشار این قدرت اسلامی بر اروپا میدانستند. اسناد بسیاری برای تأیید این نظریه وجود دارد که تحریک و مداخله دُوَل اروپایی، مهمترین عامل، جنگهای متعدد دولت های "صفویه" و "عثمانی" بوده است.
با سقوط دولت صفویه در سال ۱۷۲۲ میلادی، همین سیاست از طریق دولتهای افشاریه و زندیه پیگرفته شد، با این تفاوت که حملة سنگین نادر شاه به هندوستان و فتح "دهلی" توسط او در سال۱۷۳۹ میلادی، انگلیس را هوشیار کرد که ایران در "تأمین امنیت هند"، نقش اساسی دارد و فروپاشی یا مهار نظام حاکم بر ایران، تنها راه تسلط بیقید و شرط بر هندوستان است. شاید به همین دلیل بود که تنها ده سال پس از "قتل نادرشاه" و "چند پاره شدن طولانی مدت ایران"، انگلستان اولین تهاجم خود را به هندوستان آغاز کرد و با تصرف "بنگال"، استقرار نظامی و سیاسی خود را در مشرق زمین، رسماً آغاز کرد.
سلسله "زندیه" بسیار ناتوانتر از آن بود که هم با رقبای داخلی خود و هم با "عثمانی" دست و پنجه نرم کند و همزمان در فکر حفظ یا حمایت هندوستان باشد.
● گذر از ایران
سقوط "زندیه" و روی کار آمدن حکومت "قاجار"، مصادف بود با اوایل قرن نوزدهم که سلطة بریتانیای کبیر بر هندوستان کامل شد و تمامی شبه قاره هند، به صورت بخشی از مستعمرات انگلستان درآمد. از قضای روزگار، روابط رجال سیاسی قاجار با دولت انگلیسی حاکم بر هند بسیار حسنه بود و راه نفوذ فراوانی برای انگلیسیها در ایران گشود.
اما ظهور رقیبی جدید در منطقه، اجازه یکهتازی مطلقالعنان را در سیستم سیاسی ایران از انگلستان گرفت.
روسیه که با امپراتوری "پطر اول" قدرت فراوانی یافته بود، استراتژی راهیابی به آبهای آزاد را دنبال میکرد و این مهم برای روسیه ، جز از طریق هند و ایران، مقدر نبود. با تسلط کامل انگلیس بر هند، تنها گذرگاه استراتژیک دستیابی امپراتوری تشنه روسیه به آبهای گرم، ایران بود. به این ترتیب مزاحمتهای روسیه، دردسرهایی جدی برای انگلستان در جهت تحقق اهداف حیاتی دوگانهاش در ایران (فرسایش عثمانی و تأمین عقبه هند) ایجاد کرد؛ اما تدابیر و دسیسه چینیهای مهرههای طلایی بریتانیای کبیر طی سالیان بعد، توانست عمده "قدرت متراکم روسیه" را متوجه "عثمانی" کند و دشمن دیرینه خود را بیش از گذشته تحت فشار قرار دهد. با این وصف، در اوایل قرن نوزدهم، عثمانی از شمال زیر فشار سیاسی و نظامی روسیه و از غرب تحت حملات بیامان اروپای تازه نفس قرار گرفت و در این میان، "ایران قاجاری" به شکل کشوری کمتوان اما تحت نفوذ عمیق بریتانیا، به عنوان سدی قطور در برابر دست اندازی های "روسیه" و "عثمانی" به "مستعمرات شرقی انگلیس" در میآمد و این در حقیقت معنایی نداشت جز آن که "دستان بلند اروپا"، از شرق هم به زیر "گلوگاه عثمانی" رسیده بود.
● انقلاب صلیببی
با آغاز قرن نوزدهم، اروپای مسیحی، تحت تأثیر سه قرن سرازیر شدن ثروتهای بیحساب از قارههای آمریکا، آفریقا و شبه قاره هند و همچنین گسترش مذهب پروتستان (که اولین قدم در راه سکولاریزم مذهبی و رشد و تثبیت سرمایهداری به عنوان یک ارزش در تمدن غرب محسوب میشود)، به تحولاتی بنیادین و سرنوشتساز دچار شد.
بررسی آن چه از قرن ۱۶ میلادی بر اروپا گذشت - بیش از آنچه که به اجمال آمد - از حوصله و موضوع این کتاب خارج است، اما مخلص کلام آن که: اروپای مسیحی در ۳۰ سال پایانی قرن ۱۸ میلادی، با "استقلال آمریکا" و پس از آن، "انقلاب کبیر فرانسه" به نقطة عطف تحولات خود پس از "رنسانس" رسید، تا جایی که امروز انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹ میلادی، به عنوان نقطه جداکنندة دو عصر تاریخی شناخته میشود، همانگونه که پیش از این، با "فتح قسطنطنیه" چنین شد.
کشور فرانسه از سال ۱۷۹۲ تا ۱۸۱۵ میلادی پیوسته دچار جنگ بود؛ جنگهایی که دامن تمامی اروپا را گرفت و زمینه معماری ساختارهای جدید سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اروپا را فراهم کرد و درست از همین مقطع زمانی است که منطقة جغرافیایی خاصی - که این کتاب به آن میپردازد (فلسطین) - وارد مصیبت بارترین دورة تاریخی خود شده و علی رغم کوچکی مساحت آن، به عنوان یکی از استراتژیک ترین مناطق جهان، وارد معادلات سیاسی مغرب زمین شد.
محمدعلی صمدی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست