جمعه, ۲۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 10 May, 2024
مجله ویستا

کپی برابر اصل نیست


کپی برابر اصل نیست

اساسا تقلید یکی از رفتارهای غریزی آدمی است و بدون آن, آموزش و یادگیری که مقدمه خلاقیت و نوآوری است میسر نخواهد شد

اساسا تقلید یکی از رفتارهای غریزی آدمی است و بدون آن، آموزش و یادگیری که مقدمه خلاقیت و نوآوری است میسر نخواهد شد. در واقع، تقلید پیش‌نیاز تولید است که نه‌تنها قابل نکوهش نیست که لازمه رشد و پژوهش است. هنر نیز به عنوان یک کنش انسانی از این قاعده مستثنا نیست و چه بسا در ساحت هنر، تقلید حضور پررنگ‌تری دارد.

اقتباس در سینما به دو روش کلی به چشم می‌خورد؛ یکی اقتباس ادبی که نقطه اتصال ادبیات و سینماست و بسیاری از رمان‌های ادبی و داستان‌های کوتاه و بلند را به تصویر می‌کشد و به خیالات انتزاعی خواننده تجسمی انضمامی می‌بخشد. نزدیک به ۸۰ درصد آثاری که موفق به کسب جایزه اسکار شدند، اقتباس‌های ادبی بودند که در صنعت سینما تجلی یافتند.

نوع دوم اقتباس به بازسازی آثار سینمایی برمی‌گردد که این شیوه نیز به دو شکل صورت می‌گیرد؛ یا اقتباس سینمایی از یک فیلم خارجی یا بازسازی یک فیلم مشهور و ماندگار داخلی که در یک دوره تاریخی دیگر بازتولید می‌شود مثل فیلم «گل یخ» کیومرث پوراحمد که بازسازی فیلم «سلطان قلب‌ها» بود که قبل از انقلاب ساخته شده بود. هم‌اکنون فیلمی از واروژ کریم مسیحی بر پرده اکران است که اقتباسی از نمایشنامه معروف هملت اثر شکسپیر است.

چند وقت پیش نیز مسعود شاه‌محمدی در سریال عبور از پاییز، شاه‌لیر شکسپیر را در شکل بومی و ایرانی آن روایت کرده بود. هر دو اثر البته سعی کردند در فرآیند این اقتباس و بازسازی، مولفه‌های ایرانی را برجسته کنند و در فرآیند ایرانیزه کردن، اصل داستان را به نفع حال و هوای بومی مصادره کنند و دست‌کم آن را با ذائقه مخاطب ایرانی تطبیق دهند. شاید اولین دلیل منطقی برای دفاع از اقتباس در سینما این باشد که لزوما اولین اثر همیشه بهترین اثر نیست و چه بسا کارهای بعدی به لحاظ ساختاری و جذابیت دراماتیک بهتر از نخستین اثری باشند که مثلا از یک رمان مشهور ساخته شده‌اند. ضمن این‌که بازتولید یک اثر هنری در زمانی دیگر ممکن است تحت شرایط مساعدتر فرامتنی قرار بگیرد که مخاطبان بیشتری را جذب خود سازد.

اما همین مساله هم یک قاعده نیست و فیلم‌های اقتباسی زیادی بودند که نتوانستند موفقیت نخستین تجربه سینمایی آن را تکرار کنند. اساسا برخی صاحب‌نظران بویژه درباره اقتباس ادبی در سینما به دیده شک می‌نگرند و معتقدند که سینما نمی‌تواند یک متن ادبی را به شایستگی به یک متن بصری تبدیل کند و سینما از امکان کمتری برای خیال‌پردازی و توصیف جزئیات روان‌شناختی و ادبی شخصیت‌ها و موقعیت‌های قصه خود برخوردار است؛ لذا هیچ‌گاه یک فیلم سینمایی برساخته از یک شاهکار ادبی نمی‌تواند به یک شاهکار سینمایی بدل شود. آنها نسخه سینمایی یک اثر ادبی را نسخه بدلی می‌دانند که هیچ‌گاه نمی‌تواند جایگزین نسخه اصلی و اورژینال شود، اما برخی منتقدان سینمایی نیز بر این باورند که اقتباس‌های موفق سینمایی هم توانسته‌اند مخاطبان بیشتری را نسبت به متن ادبی آن جذب خود سازند و سینما می‌تواند با بهره‌گیری از تکنیک‌های بصری خود به متن مکتوب ادبی، جذابیت‌های زیبایی‌شناسی بیشتری ببخشد و آن متن ادبی را جاودانه‌تر سازد. در واقع اقتباس، تعامل و همکاری هنرهای مختلف موجب پردازش بیشتر یک اثر هنری شده و امکان تجربه یک سوژه هنری را در ابژه‌های مختلف فراهم می‌آورد تا هر کدام نظام معناشناسی خاص خود را پیرامون آن اثر خلق کنند و محک بزنند.

این فرآیند وقتی قرار است میان دو فرهنگ متفاوت اتفاق بیفتد، از پیچیدگی بیشتری برخوردار می‌شود و به ظرافت‌های بیشتری نیاز دارد. در اینجا علاوه بر تغییر زبان روایت و مدیوم بیان آن، تفاوت‌های فرهنگی و تاریخی هم به میان می‌آید و علاوه بر استحاله رسانه‌ای و هنری در اقتباس به بازآفرینی یک اثر در بستر فرهنگ بومی و جغرافیایی خاص محتاج است.

لذا در ترسیم شخصیت‌ها و خلق موقعیت‌های قصه باید به شرایط محلی و بومی آن توجه کرد و با وفاداری به اصل اثر و منطق دراماتیک آن، زبان مناسب و بومی روایت آن اثر را متناسب با مخاطبانی که قصه برای آنان تعریف می‌شود تغییر داد و قابل فهم کرد. این کار دشوارترین مرحله اقتباس است که ضعف در آن به شکست در کلیت کار منجر خواهد شد. آنچه در یک اثر اقتباسی بیش از هر چیز ضرورت دارد را شاید بتوان در دو مساله خلاصه کرد؛ یکی توجه به مولفه‌های بومی و فرهنگی آن و دیگری بهره‌گیری مناسب از تکنیک‌های سینمایی تا بتوان تا جایی که امکان دارد یک اثر سینمایی را به متن ادبی آن نزدیک کرد. مخاطبی که پای تماشای یک شاهکار ادبی نشسته باید بتواند به اندازه زمانی که به خواندن آن اثر مشغول است از دیدن فیلم لذت ببرد.

خواندن یک متن ادبی به فرد فرصت می‌دهد تا از تخیلات و قوای ذهنی خود در فهم و پردازش آن اثر استفاده کند و همین باعث مشارکت او در تالیف اثر می‌شود و خواننده را مستقیم درگیر آن می‌سازد اما در تماشای فیلم سینمایی آن اثر، دست و بالش برای خیال‌پردازی و کنش‌های فردی با آن کمتر است و این کارگردان و خود اثر سینمایی است که جایگزین فرد شده و تخیلات ذهنی خواننده را به تصورات بصری بدل می‌کند که اگر به درستی انجام نشود و دارای ضعف‌های جدی باشد بالطبع نمی‌تواند لذت خواندن آن اثر را برای مخاطبان تکرار و تجربه‌پذیر سازد.

این مساله پاشنه آشیل اقتباس‌های سینمایی است که شکست یا موفقیت یک فیلم را رقم می‌زند. یک اثر اقتباسی، داستانی را به تصویر می‌کشد که ممکن است بسیاری از مخاطبان پیش‌تر آن را خوانده باشند لذا در اقتباس این هماوردی کلمه و تصویر است که قدرت خود را در جذب مخاطب به رخ می‌کشد و اگر تصویر از عهده بازنمایی کلمات برنیاید بی‌اثر خواهد شد هرچند تصویر دارای جذابیت‌های بصری باشد. در اقتباس‌های سینمایی اگر کپی برابر اصل نباشد، دست‌کم باید شبیه آن باشد.

سیدرضا صائمی