چهارشنبه, ۱۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 29 January, 2025
مجله ویستا

اطلس اسطوره های ایرانی


اطلس اسطوره های ایرانی

گفت وگو با ابوالقاسم اسماعیل پور درباره چالش های اسطوره پژوهی در ایران

برای ما که ادبیات‌ مان جایگاهی جهانی دارد، اسطوره‌های ادبی نیز در کنار اسطوره‌های قومی باید جدی گرفته شود و شخصیت‌های خاص در ادب فارسی را از منظر اسطوره‌سنجی و اسطوره‌کاوی به‌ویژه از منظر روانکاوی اسطوره باید مورد تجزیه و تحلیل قرار داد

اسطوره‌های ادبی بخش مهمی از اسطوره‌های ایرانی را تشکیل می‌دهد که مغفول مانده‌اند. آثار ادبی جزو اسطوره‌نگاری‌‌اند و نیازمند اسطوره‌کاوی‌اند

در کتاب‌های خارجی با موضوع اساطیر جهان، به اسطوره‌های ایرانی بسیار کم بها داده می‌شود. این مساله از کم‌کاری ما در این حوزه ناشی شده است که سعی نکرده‌ایم اسطوره‌های ایرانی را به خودمان و به جهانیان معرفی کنیم

اسطوره نماد زندگی بشر در دوران پیش از دانش و نشانی از روزگاران باستان است. روایتی است که از ذهن بشر برآمده و چه خوب سیر تحول اسطوره‌های هر قوم، دگرگونی زندگی و ساختارهای اجتماعی و اندیشه‌یی آن قوم را به تصویر کشیده است. بررسی این سیر تحول شاخه‌یی مستقل در علم و با عنوان اسطوره‌شناسی را پدید آورده که هرچند در غرب سابقه‌یی طولانی دارد اما هنوز در ایران، سرزمینی که تاریخ، ادبیات و هنر آن با اسطوره‌ها گره خورده، نوپاست. اینکه اسطوره‌پژوهی در ایران چه سیری را طی کرده تاکنون چه دستاوردهایی برای ما به همراه داشته و چالش‌های پیش روی آن چیست، همگی سوال‌هایی بودند که با ابوالقاسم اسماعیل‌پور، شاعر، مترجم و اسطوره ‌پژوه در میان گذاشتم و او با حوصله تمامی این سوال‌ها را پاسخ داد و حتی وقتی متن تنظیم شده گفت‌وگو را خواند بازهم توضیحاتی را بر پاسخ‌های مطرح شده افزود. اسماعیل‌پور متولد بابل و فارغ‌التحصیل دکترای فرهنگ و زبان‌های باستانی از دانشگاه تهران است. وی اکنون دانشیار دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی تهران است. «اسطوره آفرینش در آیین مانی»، «اسطوره بیان نمادین»، «ادبیات مانوی» یا ترجمه «هنر مانوی»، «زبور مانوی» و مجموعه شش جلدی «دانشنامه اساطیر جهان» و مجموعه شعرهای «بر سنگفرش بی‌بازگشت»، «هر دانه شن» و «تا کنار درخت گیلاس» از جمله کتاب‌هایی هستند که در کارنامه کاری اسماعیل‌پور به چشم می‌خورند. به باور او پیکره اساطیر ایران بسیار غنی است و حتی به اسطوره‌های یونان و روم هم پهلو می‌زند اما متاسفانه هنوز نتوانسته‌ایم این پیکره عظیم اسطوره‌های ایرانی را طبقه‌بندی و به شکل مدون تحلیل کنیم و برای این‌کار نخست به تدوین اطلس اسطوره‌های ایرانی نیاز داریم.

برای آغاز این بحث، لطفا اشاره‌یی کلی به ا سطوره‌پژوهی داشته باشید و بفرمایید این‌ شاخه علمی از کجا و چه زمانی شکل گرفت و دیدگاه‌های مختلف آن چیست؟

آغاز علم اسطوره‌شناسی به اوایل قرن ۱۹ بازمی‌گردد و سابقه‌یی ۲۰۰ ساله در غرب دارد و اکنون به صورت یک رشته مستقل در دانشگاه‌های مهم دنیا تدریس می‌شود. در حقیقت، میتولوژی یا اسطوره‌شناسی شاخه‌یی از علم انسان‌شناسی و زیرشاخه انسان‌شناسی فرهنگی است. مطالعات اسطوره‌شناسی به‌عنوان یک علم مستقل را فریدریش کروزر در آلمان پایه‌گذاری کرد و به این بحث پرداخت که اسطوره یک نماد است و بیان نمادین دارد. اما در ایران حدود ۴۰ سال می‌شود که این موضوع به شکل مستقل مطرح شده و علم بسیار جوان و نوپایی است. به‌طور کلی می‌توان گفت اسطوره یک روایت است اما روایتی عادی نیست بلکه روایتی نمادین است. در حقیقت در تعریف کلاسیک اسطوره می‌توان گفت اسطوره روایتی نمادین برای، قهرمانان و پهلوانان یا آیین‌های کهن است. اسطوره می‌خواهد یک باور را تبیین کند و به همین دلیل معمولا درباره آفرینش یا پایان جهان یا حتی درباره شخصیت‌های غیرعادی و سمبلیک یا موضوعات متافیزیکی است. اسطوره‌ها برخاسته از کهن نمونه‌ها هستند یا به عبارتی، کهن‌نمونه‌ها اسطوره‌ها را شکل می‌دهند. کمبل اسطوره قهرمان را تک‌اسطوره می‌داند و آن را در تمامی اسطوره‌های جهان جست‌وجو می‌کند. به نظر ژیلبر دوران، نماد و اسطوره یک خاستگاه دارند. ولی وقتی نماد دارای روایت شد به اسطوره بدل می‌شود. نمادی که روایت‌دار شد اسطوره است. اسطوره‌ها الگوهای تکرار شونده و روایت‌دار را در یک فرهنگ خاص تشکیل می‌دهند. شخصیت‌های اسطوره‌یی لزوما نباید فقط ایزدان، پهلوانان یا فرشتگان و... باشند بلکه نمونه‌هایی چون دون ژوان، دون کیشوت یا فاوست یا در ایران بوف کور، زن اثیری، پیرمرد خنزر پنزری و... می‌توانند اسطوره باشند. اسطوره‌های ادبی بخش مهمی از اسطوره‌های ایرانی را تشکیل می‌دهد که مغفول مانده‌اند. آثار ادبی جزو اسطوره‌نگاری‌‌اند و نیازمند اسطوره‌کاوی‌اند. امروزه روانشناسی و روان‌سنجی اسطوره از اهمیت خاصی برخوردار است. اسطوره‌شناسی حوزه‌های مختلفی را در برمی‌گیرد چراکه تنها یک دیدگاه نیست و دیدگاه‌های مختلف مانند جامعه‌شناسی، مردم‌شناسی، روانکاوی، پدیدارشناسی و حتی دیدگاه تاریخی را نیز شامل می‌شود. اسطوره‌شناسی یک حوزه بینارشته‌ یی است و بستگی دارد که ما از کدام منظر بخواهیم به اسطوره نگاه کنیم. آیا قرار است نقدی اسطوره‌یی نوشته شود و آثار ادبی بر پایه دیدگاه‌های اسطوره ‌‌شناختی بررسی و مطرح شوند یا اسطوره در باور پدیدارشناسی بررسی شود.

پیشینه ا سطوره‌پژوهی در ایران به چه صورت است و آیا اسطوره‌پژوهی‌های ما با مواد خام اسطوره‌یی که در اختیار داریم متناسب بوده است یا خیر؟

پرسش بسیار مهمی است. اگر بخواهیم به‌طور دقیق پیشینه اسطوره‌شناسی و اسطوره‌پژوهی را در ایران بررسی کنیم، پیشینه‌اش به دهه ۵۰ شمسی بر می‌گردد. پیش از آن به صورت پراکنده و به‌ویژه در دهه ۱۳۰۰ توسط ابراهیم پورداوود، اسطوره‌های اوستایی و کهن ایرانی تاحدی بررسی شده بود. اما پورداوود اسطوره‌شناس نبود و اطلاعی از دانش اسطوره‌یی نداشت و فقط می‌توان از او به عنوان پیشکسوت مطالعات ایران‌شناسی به‌ویژه مضامین اساطیر زرتشتی در ایران یاد کرد. از آن دوره به بعد می‌توان سرنخ‌هایی از اسطوره‌پژوهی در ایران پیدا کرد. برای مثال در دهه ۳۰ در یکی از کتا‌ب‌های نیما یوشیج که به عنوان نخستین اثر در حوزه نقد ادبی مطرح شده است، اشاره او به اسطوره ‌شناسی و اسطوره‌های ایرانی و هندی را می‌بینیم. یا در دهه ۴۰ کتاب «فرهنگ اساطیر یونان و روم» توسط احمد بهمنش برای نخستین‌بار به فارسی برگردانده می‌شود. به‌ویژه در دهه ۴۰ بسیاری از آثار شاخص ادبیات فرانسه یا آلمان یا انگلیسی به فارسی ترجمه و در بنگاه نشر و ترجمه کتاب منتشر می‌شود و از آنجا که نویسندگان مطرح اروپایی اشاره‌های مستقیمی به اساطیر و به‌ویژه اساطیر یونان و روم دارند، در حاشیه و توضیح این ترجمه‌ها اشاره‌هایی به اسطوره‌ها و اسطوره‌شناسی نیز می‌شود. اما باید همان دهه ۵۰ را به عنوان مبدا اسطوره‌شناسی و طرح اسطوره به عنوان یک دانش مستقل در ایران قرار دهیم که زنده‌یاد مهرداد بهار برای نخستین‌بار کتابی با عنوان «اساطیر ایران» را تالیف کرده و در مقدمه مفصل آن تعریف اسطوره‌ و اسطوره‌شناسی و دیدگاه‌های مختلف اسطوره‌شناسی را شرح داده است. مانند دیدگاه نمادین یا تمثیلی یا اثر مهم دیگری در آن زمان با نام «بت‌های ذهنی و خاطره ازلی» از داریوش شایگان منتشر می‌شود که در آن به‌طور مفصل از اسطوره و دانش اسطوره‌شناسی صحبت می‌کند. البته بعد از مهرداد بهار محققان برجسته دیگری مانند ژاله آموزگار یا مرحوم احمد تفضلی این کار را ادامه داده‌اند. در سال ۶۲ هم استاد جلال ستاری کتاب مهمی از میرچا الیاده با نام «چشم‌اندازهای اسطوره» را ترجمه می‌کند و از آن به بعد هم او در حوزه اسطوره‌شناسی ترجمه‌ها و تالیفات بسیار مهمی دارد. باید گفت هرچند اسطوره‌شناسی و اسطوره‌پژوهی در ایران سابقه‌یی ۴۰‌ساله دارد، اما اسطوره‌های ایرانی سابقه‌یی سه هزار‌ساله در آثار مکتوب و حتی سابقه‌یی بیشتر در آثار غیرمکتوب ما نند نقاشی‌های باستانی، نقش‌برجسته‌ها یا معماری‌های باستانی ما دارند. در اسطوره‌پژوهی ایرانی گاه رشته‌ها و حوزه‌های بینارشته‌ای را در هم می‌آمیزند. باید توجه داشت که اسطوره‌نگاری و اسطوره‌پژوهی دو مقوله‌اند. در اسطوره‌نگاری دو رویکرد هست: اسطوره‌پردازی و اسطوره‌سازی. اسطوره‌‌سازی در قلمرو هنر و آفرینندگی است. مثلا هدایت در بوف کور به اسطوره‌سازی دست زده و شاهکاری اساطیری خلق کرده است. اسطوره‌پژوهی در قلمرو نقد و نقادی قرار می‌گیرد در حالی که اسطوره‌شناسی علم است و نیازمند خلق تئوری یا نظریه علمی در حوزه اسطوره است. اسطوره ‌سنجی (میتوکریتیک) و اسطوره‌کاوی (میت آنالیز) در قلمرو نقد ادبی و هنری است. اینها در پژوهش‌های اسطوره‌یی در ایران با هم خلط شده است. باید دیدگاه‌ها، کاربردها و جایگاه‌ها را شناخت.

این سابقه ۴۰ ساله ا سطوره‌پژوهی تاکنون چه دستاوردهایی برای ما داشته ا ست؟

در حقیقت، پیکره اساطیر ایران بسیار غنی است و حتی به اسطوره‌های یونان و روم هم پهلو می‌زند اما متاسفانه هنوز نتوانسته‌ایم این پیکره عظیم اسطوره‌های ایرانی را طبقه‌بندی و به شکل مدون تحلیل کنیم. حتی مهرداد بهار در کتاب «اساطیر ایران» تنها بخشی از اساطیر ایران آن هم فقط اساطیر دوره میانه مبتنی بر متون پهلوی ساسانی را بررسی کرده و به اساطیر باستان یا اساطیر مانوی یا حتی به اساطیر دوره اسلامی نپرداخته است. البته اسطوره‌‌پژوهی از دهه ۵۰ شمسی در ایران دستاوردهای مهمی داشته است؛ نخست اینکه بسیاری از متون اساطیری باستانی ما اعم از برخی متون اوستایی، فارسی میانه زرتشتی و مانوی به فارسی تدوین شده‌اند. دوم اینکه این آثار تا حدی تحلیل شده‌اند. از این گذشته، آثار مهم اسطوره‌شناسی از دهه ۶۰ به فارسی ترجمه شده‌اند. آثار میرچا الیاده، لوی استروس، مالینوسکی، نورتورپ فرای، یونگ، جوزف کمبل و دیگران و همچنین دانشنامه‌ها و فرهنگنامه‌های اساطیری ترجمه یا تالیف شده‌اند. اینها دستاورد کمی نیست. ما در این مدت کوتاه بسیاری از آثار ادبی و هنری را از چشم‌انداز نقد اسطوره‌یی بررسی و تحلیل کرده‌ایم.

به‌طورکلی شناخت این اسطوره‌ها از چه منظری می‌تواند برای ما حایز اهمیت با شد؟

نخستین سودمندی اسطوره‌شناسی برای ما این است ‌که هرچند اسطوره‌ها به دوران گذشته تعلق دارند، اما با شناخت آنها می‌توانیم با طرز فکر نیاکان خود و اینکه چه تصوری نسبت به جهان، یا حتی ماه و خورشید داشته‌اند، آشنا شویم. در حقیقت تحقق همان مضمون «از کجا آمده‌ام، آمدنم بهر چه بود» را در اساطیر می‌توان کشف کرد. همچنین شناخت اسطوره‌ها به ما کمک می‌کند آثاری را که با این مضامین آفریده شده‌اند بهتر درک، تفسیر و تبیین کنیم. برای مثال، «شاهنامه» اثری عظیم و همپای «ایلیاد» و «اودیسه» هومر است که ستون ادبی، فرهنگی و هویتی ما را تشکیل می‌دهد و برای درک و تحلیل آن نیازمند شناخت اسطوره‌ها هستیم. ضرورت اسطوره‌شناسی را از منظرهای گوناگون می‌توان برشمرد. برای مثال، شناخت و معرفی اسطوره‌های کهن سبب می‌شود تا کودکان و نوجوانان ما نسبت به فرهنگ اصیل خود بیگانه نشوند. اما می‌بینیم که کودکان ما به واسطه فیلم‌هایی که ساخته شده مثلا رابین‌هود را بهتر از رستم می‌شناسند. یا هری‌پاتر را که اسطوره مدرن غرب است، با ولع تماشا می‌کنند در حالی که از سهراب و اسفندیار و سیاوش و غیره کمتر می‌دانند. فراموش نکنیم ما هم می‌توانیم براساس اسطوره‌های کهن خود و از شخصیت‌های اساطیر ایرانی مانند رستم، کیومرث، کیخسرو، سهراب، سیاوش یا هوشنگ فیلم‌ها یا اسطوره‌های مدرنی بسازیم. یک روانکاو با تحلیل روانکاوی اسطوره‌یی می‌تواند به ویژگی‌های رفتاری یک قوم دست یابد. مثلا قهرمان‌سازی از ویژگی‌های قومی ما ایرانیان است که با تحلیل روانکاوی اسطوره‌یی می‌توان به آن رسید. برای ما که ادبیات‌مان جایگاهی جهانی دارد، اسطوره‌های ادبی نیز در کنار اسطوره‌های قومی باید جدی گرفته شود و شخصیت‌های خاص در ادب فارسی را از منظر اسطوره‌سنجی و اسطوره‌کاوی به‌ویژه از منظر روانکاوی اسطوره باید مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. ادبیات کهن ما ظرفیتی عظیم برای نقد اسطوره‌یی، کهن‌نمونه‌یی و نقد روانکاوانه دارد. همچنین بخشی از ادبیات معاصر و به‌ویژه آثار هنرهای تجسمی ما نیازمند رویکرد جدید اسطوره‌کاوی است.

بنابراین، همان‌طور که گفتید در ابتدای راه هستیم. برای این راه طولانی که پیش رو داریم، یعنی شناخت اسطوره‌های ایرانی، نیازمند چه اقداماتی هستیم؟

در مرحله نخست باید اطلس اسطوره‌های ایرانی را ترسیم و تدوین کنیم و سپس به تحلیل این اساطیر بپردازیم. البته تحلیل اسطوره‌ها نیز مستلزم شناخت دیدگاه‌های مختلف اسطوره‌شناسی است که برای مثال باید براساس پدیدارشناسی یا دین‌شناسی به تحلیل اسطوره‌ها بپردازیم یا مثلا از جنبه حماسی، ادبی و هنری نگاهی به آنها داشته باشیم. حتی می‌توان به روانکاوی اسطوره‌ها پرداخت؛ چون ما به‌طورکلی اسطوره‌ها را مطالعه می‌کنیم تا به ویژگی‌های قومی، فکری و حتی روحی یک قوم پی ببریم و ویژگی‌های رفتاری و ادبی و هنری یک جامعه را بشناسیم. تاکید می‌کنم که به‌ویژه امروزه در دنیا، اسطوره‌های ادبی و هنری مدرن مطرح هستند و نباید تنها به دنبال اسطوره‌هایی باشیم که به زمان باستان برمی‌گردند و قدیمی و کهن هستند. بلکه می‌توان اسطوره‌های جدید را در رمان، تئاتر، سینما، مجسمه‌سازی و نقاشی کشف کرد و براساس همان نظریه‌هایی که امروز مطرح است یعنی نقد اسطوره‌یی، که جدیدترین شاخه نقد ادبی است، آنها را بررسی کنیم. یعنی همان کاری که نویسندگان جهان انجام دادند و در قرن بیستم برپایه اسطوره‌های باستانی، اسطوره‌های نو ساختند. مانند جیمز جویس که شاهکارش «اولیس» را ساخته و در حقیقت «اولیس» قرن بیستمی را می‌آفریند.

به عبارت دیگر اسطوره‌های کهن، ادبیات و هنر ما را شکل می‌دهند و اگر نویسند‌گان ما نیز برپایه هویت اصیل ایرانی و کهن خود اسطوره‌های نو بیافرینند، بیشتر مطرح می‌شوند. اما متاسفانه نویسندگان جدید ما بیشتر به تئوری‌های غربی چشم دوخته‌اند.

در حالی که باید به اسطوره‌های کهن خود متکی باشند و اسطوره‌سازی کنند. فراموش نکنیم که اسطوره‌سازی با اسطوره‌پردازی متفاوت است. برای نمونه، می‌توان اسطوره میترا را به‌گونه‌ داستانی روایت کرد که نسل جدید نیز با آن آشنا شوند اما در اسطوره‌سازی که امری مهم‌تر است، هنرمند یا نویسنده در حالی که آثارش در فرهنگ کهن و باستانی ریشه دارد، اسطوره‌های نو و شخصیت‌هایی نمادین و بومی می‌آفریند. این مساله اگر در ادبیات و هنر معاصر اتفاق بیفتد، که تاحدی دارد به آن توجه می‌شود، می‌تواند ادبیات و هنر معاصر ما را جهانی کند. جهانی شدن مستلزم متکی بودن به ریشه‌های فرهنگی سنتی و کهن، با نگاه و رویکردی نو است. هنوز هم جهانیان حافظ، سعدی و مولانا را می‌شناسند و به آنها اهمیت بیشتری می‌دهند تا به ادبیات معاصر ما. مهم‌ترین علتش این است که اوایل از دوره مشروطه و تا مدت‌ها اسطوره‌های کهن را خرافات می‌دانسته‌ و سعی در اسطوره‌زدایی داشته‌اند. به‌ویژه بعد از مشروطه هم که اسطوره‌شناسی یا اسطوره‌پژوهی جایگاهی نداشته است.

باتوجه به تمامی این بحث‌ها مهم‌ترین ضعف‌ها یا چالش‌های پیش رو در بحث اسطوره‌پژوهی در ایران چیست؟

نخستین ضعف یا چالش اینکه هنوز کتابی جامع که تمامی مضامین اسطوره‌های ایرانی را داشته باشد، نداریم. من سال‌هاست روی پیکره عظیم اساطیر ایرانی کار می‌کنم تا چنین اثری را بتوانم در این حوزه آماده و عرضه کنم؛ چون تمامی این اسطوره‌ها باید نخست یکجا فراهم شوند و بعد تفسیر و تحلیل شوند. اما به‌طورکلی می‌توان گفت باتوجه به اقداماتی که از دهه ۵۰ صورت گرفته، اکنون در آغاز دهه ۹۰، بستری مناسب برای اسطوره‌شناسی ایرانی فراهم است تا بتوانیم پیکره اساطیر ایرانی را تدوین و تحلیل کنیم. از سوی دیگر، در دانشگاه‌های ما تنها در دو رشته زبان‌های باستانی و مردم‌شناسی دو واحد درسی اسطوره‌شناسی ارائه می‌شود و حتی در رشته ادبیات فارسی یا ادبیات خارجی چنین واحد درسی نداریم. این مساله ضعف بزرگی است برای ملتی که همپای دیگر ملل بزرگ جهان و حتی در سطحی بالاتر از آنها اسطوره‌ دارد. علاوه بر اینکه جای خالی رشته‌یی مستقل با عنوان اسطوره‌شناسی در دانشگاه‌های ما دیده می‌شود، جای خالی تعداد واحدهای درسی بیشتری مرتبط با این موضوع و در میان واحدهای درسی رشته‌های ادبیات یا حتی تاریخ ادیان و مردم‌شناسی و فرهنگ عامه هم احساس می‌شود؛ چراکه این مبحث باید در دانشگاه‌ها به‌روز و متحول شود. این در حالی است که در دانشگاه‌های معتبر دنیا دکترای اسطوره‌شناسی دایر است و ما هم می‌توانیم این رشته را به صورت شاخه‌یی تخصصی از رشته مردم‌شناسی یا حتی گرایش اسطوره‌شناسی یا اسطوره‌های ایرانی در مقطع کارشناسی‌ارشد یا دکترا دایر کنیم. به همین دلیل است که در کتاب‌های خارجی با موضوع اساطیر جهان، به اسطوره‌های ایرانی بسیار کم بها داده می‌شود. این مساله از کم‌کاری ما در این حوزه ناشی شده است که سعی نکرده‌ایم اسطوره‌های ایرانی را به خودمان و به جهانیان معرفی کنیم. من به سهم خودم اسطوره‌های مانوی را در قالب یک کتاب انگلیسی و همچنین مقاله‌های متعدد مرتبط با این موضوع منتشر کرده‌ام و معتقدم همگی باید از یک نقطه برای معرفی اسطوره‌های ایرانی حرکت کنیم و منتظر نباشیم فقط غربی‌ها در این زمینه کاری انجام دهند. البته می‌توان گفت پایان‌نامه‌های خوبی در مقطع کارشناسی‌ارشد یا دکترا در حوزه اسطوره و اسطوره‌شناسی و به‌ویژه در ارتباط با «شاهنامه‌شناسی و اسطوره» ارائه شده و برخی از آنها در قالب کتاب منتشر شده‌اند. خلأ یا نکته دیگر در این زمینه اینکه، باید در پژوهش‌های ایران‌شناسی و اسطوره‌پژوهی، نقد ادبیات و هنر از منظر اسطوره‌شناسی صورت گیرد، چیزی که امروزه در دنیا جایگاه ویژه‌یی دارد. اغلب می‌اندیشند اسطوره‌ها کهن هستند در حالی که باید به شکل امروزی به آنها نگاه کرد؛ چون اسطوره‌ها هیچگاه مرگ ندارند و به قول ارنست کاسیرر «تا وقتی زبان و کلام هست، اسطوره‌ هم هست».

تمامی مواردی که برشمردید نیازمند یک‌دسته اقدامات عملی و کاربردی است تا بتوانیم گامی در این زمینه و برای پرکردن خلأ‌های موجود برداشته باشیم. شما به عنوان یک اسطوره‌پژوه، چه پیشنهاداتی را در این زمینه مطرح می‌کنید؟

برای این امر نیازمند آن هستیم که گروهی از نویسندگان این حوزه، اسطوره‌ها را به زبانی ساده برای نسل جدید بازنویسی کنند یا براساس آنها فیلم‌ها، نمایشنامه‌ها یا حتی آثار نقاشی یا مجسمه تولید شود تا اسطوره‌ها به صورت امور امروزی درآیند و ما در آفرینش‌های ادبی و هنری خود بتوانیم آن میراث فرهنگی و معنوی گرانقدر گذشته را زنده کنیم. زنده کردن میراث فرهنگی و معنوی به این شکل است که آثار جدید در عرصه اسطوره‌های ایرانی بیافرینیم و کهنگی و جمود اسطوره‌های کهن را به یک پویایی برسانیم. از سوی دیگر، در جامعه تبیین شود که اسطوره با افسانه متفاوت است. این تفاوت از آنجا ناشی می‌شود که به‌طورکلی موضوع افسانه‌ها مشخص است و درباره پریان یا موجودات خیالی است و اعتقادی پشت سر آنها نیست و بیشتر برای سرگرمی و داستان‌پردازی‌هاست. اما اسطوره داستانی است که باور و اعتقادی پشت آن وجود دارد و این باورها هستند که اسطوره‌ها را شکل می‌دهند. امروز ممکن است باور و اعتقادی پشت اسطوره وجود نداشته باشد اما از مضامین اساطیری در آثار ادبی و هنری استفاده می‌شود. این خودش فعال کردن و به نمایش گذاشتن باورهای اساطیری است. اسطوره جنبه فلسفی، دینی و حتی تاریخی دارد. مانند اسطوره‌های «شاهنامه» فردوسی که تاریخ ما را به شکل اساطیری و نمادین بیان می‌کند. حتی مضامین اسطوره‌ها گاه مقدس و آیینی هستند مثل اسطوره‌های آفرینش، فرشگرد و پایان جهان. از سویی آیین‌ها خود بازمانده اسطوره‌های کهن‌ هستند. مثلا شب یلدا یک آیین سنتی است اما پشت سر هر آیینی یک اسطوره وجود دارد. بنابراین، اگرچه شکل کهن اسطوره از بین رفته اما آیین آن برجای مانده است. پشت سر تمام آیین‌های سنتی یک اسطوره می‌توان جست‌وجو کرد.

فرناز میری