پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
چرا ایران «جومونگ» ندارد
یادم هست حدود ۴۰ سال پیش، یک فیلم هندی به نام سنگام در ایران به نمایش درآمد. این فیلم که در بازار ایران با خوش شانسی روبهرو شد، ماهها و به گمانم سالها بر پرده سینماها نمایش داده میشد. کسی را نمیدیدی که این فیلم را ندیده باشد. آن روزها دیدن این نوع فیلمها مایه مباهات بود نه مثل امروز که همه این فیلمها را ببینند و بعد تظاهر کنند که «ما این جور فیلمها را نمیبینیم.»
تاثیری که آن فیلم و به طور کلی سینمای هند بر رفتارهای اجتماعی و شکلگیری ذائقه سینمایی مردم ما گذاشت، تاثیر قابل اغماضی نیست. راه و رسم عاشقی در ایران، نه فقط آن روزها که هنوز هم تحت تاثیر سینمای هند و بخصوص فیلمی چون سنگام است.
در حقیقت با گرم شدن بازار فیلم سنگام بقیه وارد کنندگان فیلمهای هندی هم به سراغ فیلمهایی رفتند که مضمون سنگام را دنبال میکرد و فرهنگ سنگام را در ایران رواج میداد. هنوز هم گاه نمونههای این فیلمها را در تلویزیون خودمان میبینیم.
این موج یعنی داغ شدن بازار یک فیلم و دنبالهروی بازار از این نوع فیلمها یک رسم کاملا شناخته شده با آثار طولانی مدت در بازار سینما و فیلم ایران بوده است.
چرا راه دور؟ خود سینمای بومیما هم از این قاعده پیروی کرده است. دهه ۱۳۳۰ سینمای ایران عمدتا حول یک محور میچرخید و آن داستان عشق دختری روستایی به پسری شهری بود و بالعکس. این فیلمها طرفداران زیادی داشت و از منظر جامعه شناختی قابل فهم هم بود چرا که جامعه فئودالی آن روز این مقولههای آشنا را درک میکرد.
بعد در دهه ۱۳۴۰ با شروع مهاجرت روستاییان به شهرهای بزرگ و بخصوص تهران و شروع به کار آنها در کارخانهها، مراکز صنعتی و تعمیرگاهها این مقوله تبدیل به عشق پسر کارگر یک لاقبایی به دختر صاحب پولدار کارخانه و کارگاه و بالعکس شد. باز این موضوع از منظر جامعه شناختی قابل درک بود و تواتر قصه اینگونه فیلمها هم در جامعه آن روز زیاد بود. از درون همین سینما بود که فیلمفارسی یا سینمای آبگوشتی به وجود آمد چرا که در اغلب این فیلمها خوردن دیزی و آبگوشت، تظاهر فقرعاشق یک لاقبای آشنای آن روز بود.
بحث ما بازگو کردن تاریخ سینما نیست. بلکه هدف نقل مصداقهایی از جو زدگی عمومیدر دوست داشتن یک مقوله سینمایی است که چگونه با کمک دلالان بازار سینما شکل میگیرد.
همین سینمای مبتذل و پیش پا افتاده آبگوشتی از اواخر دهه ۱۳۴۰ تا امروز در جایگاههای رفیعی جای خود را به فیلمهای مطرحی داده که جهانیان را به تحسین واداشته و سینمای ایران را به سینمای اندیشه و تالیف تبدیل کرده است. فروش میلیاردی بعضی آثار سینمای مولف ایرانی در داخل کشور در همین اواخر گواه شعور بالای اجتماعی و فرهنگی مردم ماست که اگر فیلمیبه آنها حقنه نشود میتوانند فیلم خوب و بد را از هم تشخیص دهند.
وقتی تلویزیون اقدام به پخش مجموعه «سالهای دور از خانه» که به نام اوشین معروف شد، همین حادثه در تلویزیون و در سطحی گستردهتر تکرار شد. زمان پخش اوشین اعضای یک جامعه بزرگ برای مدتی طولانی با شخصیتهایی زندگی کردند و با کاراکترهایی همذاتپنداری کردند که راه را برای تغییر جدی در رفتارهای آنها هموار کرد.
برخلاف کسانی که انتظار داشتند اوشین به جامعه ما درس پایداری، سختکوشی و استقامت بدهد این مجموعه راه مهاجرت جوانان ما را به ژاپن نشان داد. این ادعا نیست. آمار افزایش مهاجرتها به ژاپن تقریبا همزمان با آغاز پخش مجموعه اوشین بود. تعداد کارگران پولدار شده بازگشته از ژاپن در خیابانهای تهران که برخی از آنها به واسطههای واردات و فروش کالاهای ژاپنی تبدیل شدهاند، گواهی بر این ادعاست.
خود من به خاطر دارم یک بار در هواپیمایی که به توکیو میرفت جوانانی را میدیدم که اغلب در آرزوی ازدواج با زنی ژاپنی بودند و فکر میکردند زن ژاپنی در تعریفی که از اوشین پیدا کرده بودند زندگی را برای آنها شیرین خواهد کرد.
ثمره آن مهاجرتها هر چه بود، امروز هنوز عده زیادی از جوانان ایرانی را به انواع اتهامهای جنایی در زندانهای ژاپن محصور نگاه داشته است. مابقی هم که به کشور بازنگشتهاند یا بالاخره با دختری ژاپنی ازدواج کرده و در ژاپن ساکن شدهاند یا از مسیر ژاپن به کشورهای دیگر مهاجرت کردهاند. نقش اوشین در تسریع این مهاجرتها قابل اغماض نیست.
از وقتی تلویزیون به سراغ مجموعههای بلند کرهای رفته، دریچههای تازه دیگری به روی جامعه ما باز شده است: ابتدا مجموعه «یانگوم»، بعد مجموعه «تاجر پوسان» و اینک مجموعه «افسانه جومونگ.» تردیدی نیست که این مجموعهها حاوی داستانهای زیادی از سختکوشی، مقاومت و از خود گذشتگی چشم بادامیهای کرهای است اما در حاشیه پخش این مجموعهها چند نکته قابل اعتنا هم وجود دارد.
این مجموعهها بدون تردید، بینندگان زیادی در ایران پیدا میکند. علت این موفقیت تا حدودی به قوی بودن فیلمنامهها، غریب بودن و طبعا جذاب بودن صحنهها و آدمها و در نهایت غیر قابل پیشبینی بودن و در نتیجه کشش بالای آنها بستگی دارد. فراموش نکنیم که این مجموعهها در غایت امر یک فرهنگ را تبلیغ میکنند. مسوولان فرهنگی کره احتمالا حاضرند با هزینههای فراوان داستان موفقیت ملت خود را به رخ مردم سرزمینهای دیگر بکشند.
مسوولان فرهنگی کره احتمالا حاضرند با هزینههای فراوان داستان موفقیت ملت خود را به رخ مردم سرزمینهای دیگر بکشندمگر خود ما مایل نیستیم سریالهای ایرانی مانند میرزا کوچک خان، در چشم باد و کلاه پهلوی و مجموعههایی را که روایت ظلم دشمنان و مقاومت و ایثارگری مردم ما در برابر آن دشمنان نمایش میدهد در این سو و آن سوی جهان نمایش دهیم؟
در پشت ترویج و تعریف از فرهنگ کره باید مجموعههای صنعتی و تولیدی بسیار بزرگی هم نشسته باشند که شاید بخشی از هزینه تولید این مجموعهها را میپردازند و شاید منتظرند تا در پی نمایش هر قسمت از این مجموعه کالاهای خود را وارد بازار کشور هدف کنند.
به گزارش رسانههای داخلی صادر کنندگان خودروی کرهای به ایران، اردیبهشت امسال گوی سبقت را از بقیه صادرکنندگان خودرو به ایران مثل ژاپن و فرانسه ربودهاند. البته باید قطعات خودرویی ساخت کره را هم به این آمار اضافه کرد.
فراموش نکنیم که ایران پنجمین کشور وارد کننده لوازم یدکی و قطعات خودرو از کره جنوبی است. روزنامه کره تایمز اعلام کرده که ایران سال گذشته ۲۰۶ میلیون دلار لوازم یدکی خودرو از کره جنوبی وارد کرده است. در کنار این آمار در مرداد امسال هم اعلام شده که واردات نفت کره جنوبی از ایران ۲۵ درصد کاهش یافته است.
مگر همین آقای «سونگ ایلگوک» یا همان آقای جومونگ را چه کسی به ایران آورد؟ هزینه سفرش را چه شرکتی پرداخت؟ شرکت هماهنگکننده سفر آقای جومونگ به تهران باید چقدر هزینه میکرد تا چندین دقیقه از صحنه مصاحبه ایشان را همراه با نام و نشان بازرگانی شرکت خود در تلویزیون ایران پخش کند؟ چه هزینهای میتوانست این همه از عکسهای آقای جومونگ را همراه با نام و نشان آن شرکت در معرض دید ایرانیان قرار دهد؟ به گمانم این کار با کمترین هزینه ای عملی شد. ای کاش حداقل بخشی از هزینه واقعی را از آن شرکت گرفته بودیم.
اگر خیلی خوش بین باشیم باید اعتراف کنیم که همه این اتفاقات تصادفی بوده و هیچ بخشی از این هزینهها مطالبه نشده است.
ممکن است بگوییم این کار در ورزش بسیار گستردهتر از این انجام میشود. چرا در سینما نشود؟ ممکن است بگوییم اگر رسانه ملی مصاحبه آقای جومونگ را نشان نمیداد خود شما گله نمیکردید که رسانه ملی به احساسات مردم بیاعتناست؟ ممکن است بگوییم کره با دیگر کشورها چه فرقی دارد. ماشین اروپایی وارد ایران میشود، ماشین کرهای هم بشود. وسایل صوتی و تصویری ژاپنی و چینی میآید، کرهای هم بیاید.
چرا. همه این سخنها گفته میشود، اما بحث ما بر سر یک فرهنگ است؛ فرهنگی که میتواند رفتار و باورهای ما را تغییر دهد.
اگر این اتفاق در موازنه ای قرار گیرد که ما هم ورزشکاران و هنرمندان خود را در آن سوی مرزها به عوامل تبلیغ فرهنگ، صنعت و تولید خودمان تبدیل کنیم، شاید بد نباشد. آن وقت دل ما اینقدر که امروز میسوزد، نمیسوخت.
درست مثل موازنه در صادرات و واردات. اگر ما بتوانیم دستکم به اندازه وارداتمان صادرات داشته باشیم که بد نیست. امان از آن روزی که صادرات ما در برابر وارداتمان اندک باشد. در این قضیه هم باید مراقب این قبیل موازنهها باشیم.
متاسفانه بخش قابل توجهی از فیلمهای سینمایی که نمایندگی ایران را در جشنوارههای بینالمللی بر عهده داشتهاند فیلمهایی نبوده اند که درخود ایران قابل نمایش دادن باشند. از آن گذشته، کدام شرکت صنعتی تولیدی ایرانی تا به حال دست یکی از هنرمندان ایرانی را گرفته و به کشور دیگر برده و در مصاحبهای نام و نشان شرکت خود را در پربینندهترین دقیقه رسانه ملی آن کشور پخش کرده است؟ اگر شما خبر دارید به ما هم بگویید.
در چه زمانی سراغ داریم که یک فیلم سینمایی یا یک مجموعه تلویزیونی ایرانی توانسته باشد محملی را برای افزایش صادرات ما به کشوری دیگر فراهم کند؟ فراموش نکنیم که برخی از این فیلمهای جشنوارهای، ایرانی فقیر، حقیر، کثیف و عقب مانده را نشان میدهد که نه تنها میل به خرید کالای ایرانی را در بیننده برنمیانگیزد که دل بینندگان را آنقدر برای ایرانیان میسوزاند که باید به فکر کمکی هم به مردم ایران بیفتند.
در نتیجه پخش مجموعههای یانگوم و جومونگ باید به فکر شکل گیری ذائقه بینندگان این مجموعهها هم بود. با موفقیت این مجموعهها باید همه فیلمسازان و مجموعه سازان ایرانی به فکر ساخت آثاری بیفتند که رنگ و لعاب این مجموعهها را داشته باشد. اتفاقا اگر چنین شود بد نیست.
اگر کسی یا کسانی حاضر شوند برای ساخت دکور، تامین لباس و اکسسوارهای مجموعههایی چون داستان رستم و سهراب، بیژن و منیژه، سیاوش، لیلی و مجنون، وامق و عذرا چنین هزینه گزافی کنند بد نیست.
اما به گمانم کسی را نداریم که حاضر به قبول چنین مسوولیت خطیری باشد. یعنی حاضر باشد چنین سرمایهگذاری عظیمیصورت دهد، عواملی برای نوشتن فیلمنامههایی قوی و گیرا داشته باشد و در عین حال با نگاه فتح فرهنگی سرزمینهای دیگر، اقدام به ساخت این گونه مجموعهها و فیلمها کند. اگر هم چنین کسانی پیدا شوند، تعدادشان بسیار اندک است.
تلاشی که تا به حال با حمایت و همت صدا و سیما در این زمینه صورت گرفته محدود به چند اثر تاریخی بوده است. ارزش برخی از این آثار کم نیست اما لازم است به ارزیابی عملکرد فرهنگی درونمرزی و برون مرزی آنها هم اقدام بکنیم. به یاد داشته باشیم که عمده آثار در این حوزه محدود به انیمیشنهای دوبعدی و گاه سهبعدی و فیلمهای کوتاه سرسری و ساده انگارانه در زمینه قصهها و مثلها بوده که عموما در داخل هم به یک بار دیدن بیشتر نمیارزد.
علیاکبر عبدالرشیدی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست