یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

غرب, اسلام و مسلمانان


غرب, اسلام و مسلمانان

غربی ها از روم شرقی گرفته تا اروپای قرون وسطی و جدید و معاصر و امریكا در حاشیه روابط جنگی, اقتصادی, سیاسی و استعماری كه همیشه با ممالك اسلامی داشته و دارند, یك سلسله روابط فرهنگی نیز داشته و مخصوصاً, نظریاتی نسبت به اسلام و بنیانگذار آن اتخاذ كرده اند, عقیده, علاقه و نظر آنها از این جهت به هیچ وجه حالت ثابت و یكنواختی نداشته است

۱) اگرچه از سخنان پاپ بندیكت چند هفته‌ای می‌گذرد و فضای احساساتی و تند عاطفی مسلمانان علیه سخنان پاپ و ارباب كلیسا تا حدود زیادی فروكش كرده است، اما درباره علل و انگیزه‌های این نوع سخنان و یا مواضع ضد اسلامی برخی از محافل غربی از نوع چاپ مكرر كاریكاتورهای موهن پیامبر اسلام، جای بحث و بررسی جدی وجود دارد. این نوع موضع‌گیری‌ها و یا اقدامات تعرضی علیه اسلام و مسلمانان از اهداف برنامه‌های دراز مدت دیگری سرچشمه می‌گیرد كه باید به آنها پرداخت. واكنش‌های آنی، احساسی و عاطفی تند علیه نهادهای غربی،‏‏ مسیحی و یا یهودی كارساز نیست.

تدوین یك برنامه راهبردی پیرامون روابط جهان اسلام و مسلمانان با جهان غرب، یا بهتر است بگوییم نیمكره شمالی، ضرورت اساسی دارد.

۲) واكنش مسلمانان و یهودیان درباره اسلام و مسلمانان طی ۱۴۰۰ سال گذشته، از زمان بعثت پیامبر گرامی تاكنون دوران‌های مختلفی را پشت سر گذاشته و دچار تغییرات و تحولات شده است. بررسی و توجه به این تحولات، مسلمانان را در پیش‌بینی وضعیت آینده و اتخاذ راهكارهای راهبردی مناسب كمك موثری خواهد كرد.

شادروان مهندس بازرگان، در "مسئله وحی"، سیر تحول در افكار غربی‌ها نسبت به اسلام، پیامبر و رسالت و وحی او را به چهار دوره تقسیم كرده است. این چهار دوره عبارتند از: الف ـ دوران تجاهل و تنفر، ب ـ دوران توجه و تردید، ج ـ دوران تحقیق و تجلیل و بالاخره د ـ دوران تفهیم و تقریب. توضیح بیشتر هریك از این چهار دوره به روایت بازرگان باعنوان ‹‹سیر تكامل افكار غربی‌ها نسبت به پیغمبر اسلام و رسالت و وحی او›› بدین قرار است:

غربی‌ها (از روم شرقی گرفته تا اروپای قرون وسطی و جدید و معاصر و امریكا) در حاشیه روابط جنگی، اقتصادی، سیاسی و استعماری كه همیشه با ممالك اسلامی داشته و دارند، یك سلسله روابط فرهنگی نیز داشته و مخصوصاً، نظریاتی نسبت به اسلام و بنیانگذار آن اتخاذ كرده‌اند، عقیده، علاقه و نظر آنها از این جهت به‌هیچ‌وجه حالت ثابت و یكنواختی نداشته است؛ بلكه طی قرون متمادی و حوادث متوالی و به‌موازات توسعه اطلاعات و مطالعات انجام یافته، تحول قابل ملاحظه‌ای با زمان و مكان پیدا كرده است. این تحول البته مانند هر سیری همیشه در جهت واحد و با روال یكسان نبوده؛ تندی و كندی‌ها و پیشرفت و بازگشت‌هایی داشته است. در هر حال شایان توجه بوده و ارزش دارد تحمل زحمت بررسی اجمالی آن را بنماییم.

به‌طوركلی طرز تفكر و قضاوت غربی‌ها را نسبت به پیغمبر اسلام می‌توانیم به چهار دوران تقسیم كنیم. این دوران‌ها با پس و پیش‌های زمانی كه دارد و از كشوری به كشور دیگر كه می‌رود، قدری تودرتو می‌شود و اگر نگوییم چهار دوران، می‌توانیم چهار مكتب بگوییم، چهار مكتبی كه تقریباً به دنبال هم رواج یافته است.

الف) دوران تجاهل و تنفر

دوران تجاهل و تنفر یا دوران دشمنی شدید توأم با بی‌اطلاعی و اتهام‌های ناشیانه.

نخستین برخورد مغرب زمین با آیین جدید در میدان‌های جنگ است، از ابتدای برخورد با روم شرقی در قرن هفتم میلادی و تا سال‌ها پس از جنگ صلیبی نظریه‌های عجیب و غریبی درباره حضرت محمد (ص) ابراز می‌شود و كمتر تهمتی است كه درباره آن حضرت زده نشود، از دزد شتر گرفته تا جادوگر و سردسته راهزنان.

در قرون وسطی، جهالت و افترا را تا آنجا رسانده بودندكه مؤسس اسلام را بعنوان یك اسقف رومی می‌شناختند كه چون به مقام پاپی نائل نشده، به عربستان فرار كرده است، یا او را مدعی الوهیت معرفی می‌كردند، كه عرب‌ها مجسمه‌اش را از طلا می‌ساختند و خود را قربانی او می‌كردند، از نام محمد اسم بتی به اسم "ماهوم"(Mahom) مشتق كرده و در قصص رایج زبان آورده بودند، در سرودهای معروف رلان(Chansons De Roland) اشعاری هست كه می‌گوید وقتی سواران شارلمانی بر اعراب پیروز شدند، بت‌های مسلمان‌ها را شكستند و زیر پا ریختند!

پاپ اینوسان(Innocenti) سوم، پیغمبر ما را دجال می‌نامند و نویسنده نسبتاً جدی، ژی‌بر دونوژان(Gibert De Nogent) حكایت می‌كند كه فوت محمد(ص) (نعوذ بالله) از شدت مستی بود و بعد جسد او را خوك‌ها خوردند و به همین دلیل شراب و گوشت خوك در اسلام حرام شده است!

دانته معروف، حضرت محمد (ص) را در طبقه بیست و هشتم جهنم كتاب خود، به حالت دو شقه و سردسته ارواح دوزخیانی می‌بیند كه دعوی مذهب دروغی كرده‌اند و به دست خود، خود را پاره پاره می‌كنند!

خلاصه آن‌كه در تمام قرون وسطی در نظر اروپایی‌ها حضرت پیغمبر یا شخص شیاد كذاب عامل شیطان است یا اگر خیلی جلو بروند، او را مریض مصروع دیوانه و قرآن را بافته‌ای از لاطائلات خلاف عقل و عرب‌ها را یك قوم احمق می‌دانند.

ب ) دوران توجه و تردید

در قرن ۱۲ میلادی یعنی پنج قرن بعد از طلوع اسلام و نزول قرآن، اولین كتاب نسبتاً جدی درباره اسلام (البته ضد اسلام) توسط پی‌یر‌لو ونرابل(Pierre.Le Venerable) نوشته می‌شود و اولین ترجمه قرآن به زبان لاتین به رشته تحریر در می‌آید.

در قرن ۱۴ پی‌یر پاسكال(Pierre Pascal) از اسلام شناسان مساعد(Bon Islamisant) است و به‌دنبال او به این اسامی برمی‌خوریم كه تماماً قضاوت‌های دوپهلو(Nuance) درباره اسلام دارند.

ریمون لول(Raymond Lulle) در قرن۱۴، گیوم پوستل(Guillaume Posterl) در قرن۱۶، رولان و گانبیه(Gagnier) در قرن ۱۸، كشیش آبه دوبروگلی(Abbe De Broglie) و رنان(Renan) در قرن۱۹.

البته همه همین‌طور نبودند:

ولتر(Voltaire) فیلسوف و نویسنده نقاد معروف فرانسه، ابتدا در سال ۱۷۴۲م. در "تراژدی محمد"‌ پیغمبر را سخت به باد انتقاد می‌گیرد و به‌عنوان اعتراض به طرفداران او می‌گوید: اگر محمد، امیر یا رئیس جمهور منتخبی می‌بود كه صلح و دفاع برای مملكت خود آورده بود، استحقاق تجلیل می‌داشت، ولی یك (نعوذ‌بالله) دلال شتر، انقلاب راه بیندازد و ادعا كند با جبرییل صحبت كرده است و كتاب نامفهومی را دریافت كرده ـ كه در هر صفحه آن طغیان علیه منطق بدیهی است ـ و مردها و زن‌ها را بكشد و مردم را مجبور به ایمان به كتابش بكند، چنین رفتاری را فقط آدم باید سبك مغز باشد، تا مدافع آن شود و یا آن‌كه خرافات، دیده بصیرت او را كور كرده باشد!

واقعاً چقدر بی‌اطلاعی و بی‌اطلاعی از بی اطلاعی!

اما ولتر در رساله دیگری به‌نام "نظریاتی در زمینه آداب و اخلاق"(Essais Surles Moeurs) قضاوت ملایم‌تری بعداً نسبت به پیغمبر اسلام كرده، عظمت و لیاقت او را تصدیق می‌نماید، ولی به گمان خود به ستم‌كاری و خشونت او ایراد داشته، همچنین نتیجه می‌گیرد كه در آیین او هیچ‌چیز تازه‌ای جز "محمد رسول الله" وجود ندارد. دیدرو(Diderot) نیز از نظریه ولتر كه مد زمان شده بود، تبعیت می‌كند.

ج ) دوران تحقق و تجلیل

چند سال پیش از ولتر در سال ۱۷۳۴ جرج سیل(G.Sale) ترجمه انگلیسی قرآن را منتشر می‌كند و محمد (ص) را بانیوما وتزوس(Numa & Thesus) مقایسه می‌نماید.

چند سال جلوتر از سیل به دوبولنویلیه(Deboulainvillier) كتاب "زندگانی محمد" را می‌نویسد و قصد صریح او، اثبات ارجحیت اسلام نسبت به مسیحیت است؛ او محمد را یك مرد خردمند و قانونگذار روشنفكر نشان می‌دهد كه خواسته است یك آیین منطقی و عقلانی به‌جای معتقدات یهودیت و مسیحیت بیاورد.

پرده جهل و غرض كه عقب رود و چشم تحقیق كه باز شود، جلوه حقیقت كم‌كم ظاهر می‌شود.

ساواری(Savary) صاحب ترجمه نسبتاً كامل و كلاسیك قرآن، در سال ۱۷۵۲ حضرت محمد را به‌عنوان یكی از آن شخصیت‌های استثنایی تاریخ معرفی می‌نماید كه احیاكنندگان و بیداركنندگان بشریت و هادی او به شاهراه‌های رستگاری و سعادت‌اند. نظر ساواری این است كه محمد بن‌عبدالله با توجه به مشكلات و موانع زمان و مكان خود و پس از مطالعه اختلافات و اشتباهات یهودیان و مسیحی‌ها، درصد برآمد شریعت نوساز و قابل قبولی برقرار نماید كه خدای واحد داشته باشد و آن خدا، خوبی‌ها را پاداش و بدی‌ها را مكافات دهد و برای پیشرفت در نیت پاك خود، مجبور بود یك قدرت و اجازه الهی به خود نسبت دهد؛ درحقیقت دعوی رسالت یك حیله مشروع و زاهدانه اجباری(Pious Fraude) بود. بنابراین آن قسمت از مقررات یهودیت و مسیحیت را كه درست و مفید بود و با محیط داغ عربستان مناسب بود، حفظ كرد. خلاصه آن‌كه ساواری یك محقق روشنفكر غربی بود كه فقط انكار نبوت محمد (ص) را می‌كرد، ولی او را بزرگ‌ترین مردمی می‌‌شناخت كه به جهان آمده است.

در جمعه ۸ مارس سال ۱۸۴۰، كارلایل(Carlyle) در جلد دوم كتاب خود موسوم به "پهلوانان و پهلوان پرستی"،(Heros and Heroworship) آنجایی‌كه به شرح "شخصیت محمد" می‌‌پردازد،‌ دامنه اعتراض به هموطنان و هم‌كیشان و پرچم تجلیل و تعظیم محمد را خیلی بالا می‌برد و صریحاً می‌گوید نظریه‌ها و اتهاماتی‌كه به محمد نسبت داده می‌شود، انعكاس دنائت و معایب خود ماست و با تعجب و طعنه می‌پرسد چه‌طور ممكن است خداوند حكیم عادل بگذارد صدو هشتاد میلیون نفر افراد بشر، كه كلام محمد ستاره راهنمای زندگی آنهاست، در گمراهی باشند؟ یا یك‌نفر شارلاتان چنین تأثیری روی خلق احراز كرده باشد؟ او می‌گوید:

محمد یقیناً مرد صادقی بوده است؛ همان‌طوری‌كه هر مرد بزرگ، صادق است. ما می‌توانیم او را شخصیتی بزرگ و فردی مبتكر و پیغمبری بدانیم كه خبرهایی از عالم بی‌نهایت و از مجهول آورده است. می‌توانیم او را شاعر یا پیغمبر بخوانیم، چون كلماتش غیر از كلمات مردم عادی بود. منشأ این كلمات، حقیقت ذاتی اشیاست، چون او صمیمانه در تماس با این حقایق بود.

بنا به نظریه ایده‌آلیسم رمانتیك كارلایل، شخص نابغه، خود عالی‌ترین مرتبه وحی و مظهر آن قدرتی از پروردگار است كه حقیقت مكتوم و ذات وجود اوست. او می‌گوید:

محمد در آن ظلمت عظیمی كه ملازم و متقارب با مرگ بود، نور مشیت الهی وجود او را به‌صورت شعله فروزان با عظمتی، مخلوط از حیات و افلاك رؤیت كرد و نام آن را وحی یا جبرییل گذارد. حال كدام‌یك از ما می‌تواند نام دیگری انتخاب كند؟

بنا به فلسفه اشراق(Intuition) كارلایل، محمد (ص) یكی از آن شخصیت‌های بزرگی است كه خود از مظاهر و كلمات حیات خلاقه خداوند می‌باشد.

خوانندگان محترم شاید كتابی را كه یك محقق منصف انگلیسی به‌نام داون پورت(Davenport) ده، پانزده‌سال بعد از كارلایل نوشته است و آقای حاج سید غلامرضا سعیدی افتخار و ثواب ترجمه آن را داشته‌اند (و بنده آن را در ایران دیدم) خوانده باشند. عنوان این كتاب "عذر به پیشگاه محمد و قرآن" (An Apology for Mohammad and the Quran)خود معرف مقصود و محتوی آن است و به‌خوبی عنایت و انابتی را كه در افكار منورین اروپا، در صدسال پیش پدیدار شده بود، نشان می‌دهد.

د ) دوارن تفهیم و تقریب

در قرن بیستم بیش از قرون گذشته درباره شخص حضرت رسول اكرم و شریعت او تحقیقات به‌عمل آمده و كتاب‌های فراوان نوشته شده است. در سال‌های اخیر توجه دیگری نیز به جنبه‌های سیاسی و اجتماعی جهان مسلمین و اسلام به‌عمل می‌آید (بخصوص از سال ۱۹۳۹ به بعد).

در آنچه پیشتر به عرض رسید، از كسانی‌كه نسبت به تاریخ مسلمان‌‌ها و تمدن اسلام توجه و تتبع داشته‌اند (مانند گوستاولوبون)(GustaveleBon) یا در تدوین و تركیب قرآن مطالعه نموده‌اند (از همه محققانه‌تر نولدكه)(Th.Noldeke) صحبت به میان نیامد، زیرا كه محور و مقصد ما در این مقال، مسئله رسالت و وحی است".(۱)

آنچه در سال‌های اخیر شاهد آن هستیم اگر چه هنوز هم تعصب‌ها و دشمنی‌ها، به‌صورت‌های گوناگون بارز است، اما نگرش‌های مبتنی بر تفهیم و تقریب در حال گسترش و تعمیق است.

۳) متأثر از موضع‌گیری‌های دینی ضد اسلام و جدای از آن، روابط جهان غرب با مسلمانان طی دو قرن گذشته، دو دوره را پشت سر گذاشته است:

دوره اول، دوران سلطه و سیطره استعمار اروپایی، غارت و چپاول منابع طبیعی كشورهای اسلامی از راه حضور مستقیم و مرئی و علنی (نظیر هند‏، اندونزی، مصر و شمال آمریكا) یا استعمار نامرئی‏، (از نوع حضور و سلطه در ایران.)

دوره دوم كه پس از جنگ دوم جهانی شروع می‌شود. در این دوره ملت‌های مسلمان بیدار می‌شوند، جنبش‌های ضد استعماری علیه استیلای كشورهای غربی به‌تدریج به‌بار می‌نشیند و این كشورها یكی پس از دیگری، استقلال خود را به‌دست می‌آورند، اما این به معنای پایان سلطه غرب بر كشورهای اسلامی شمرده نمی‌شود، بلكه قدرت‌های غربی، با استفاده از شرایط نامساعد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی كشورهای اسلامی نفوذ و استیلای خود را بر این كشورها همچنان ادامه داده‌اند.

با پایان گرفتن جنگ جهانی و شكست نیروهای محور (آلمان، ایتالیا، ژاپن و اسپانیا) تقابل میان دو بلوك شرق و غرب، به‌صورت جنگ سرد آغاز شد. در دوران جنگ سرد سیاست كلان غرب، از یك‌سو استفاده ابزاری از اسلام برای مبارزه و مقابله با بلوك شرق و جلوگیری از نفوذ و توسعه كمونیسم در كشورهای اسلامی بوده است، اما ازسوی دیگر، به بهانه ترس از توسعه كمونیسم از پیروزی جنبش‌های ملی در كشورهای اسلامی جلوگیری و برخورد می‌كردند. توجیه این جلوگیری آن بود كه چون جنبش‌های ملی در این كشورها، ضعیف هستند، حتی اگر پیروز هم بشوند و دولت‌های ملی بر سر كار بیایند، در برابر جنبش‌ها و احزاب چپ كمونیستی دوام نمی‌آورند و نهایت به دامن كمونیسم و بلوك شرق سقوط خواهند كرد.

ابراهیم یزدی

پی‌نوشت:

۱ـ مسئله وحی، مجموعه آثار ج۲، بعثت (۱)، ص ۱۵۶، بنیاد فرهنگی بازرگان، شركت قلم،۱۳۷۷


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.