پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

وحوش امان می خواهند


وحوش امان می خواهند

این که مردم هنوز حیوانات را دشمن خود می دانند دردی است که می تواند با آموزش مداوا شود

گناهشان گرسنگی است، جرمشان ماهیخواربودن است، شمایل پرهیبت‌شان، پنجه‌های قوی‌شان، چشم‌های درشت و خیره‌شان که دام‌ها و تورهای صیادان را تعقیب می‌کند. گناه خرس‌های زاگرس گرسنگی است، آنها خیلی وقت است که زیستگاه‌هایشان را از دست داده‌اند،‌ حالا قلمرو خرس‌ها بوی انسان‌ می‌دهد، غذای خرس‌ها را هم آدم‌ها می‌خورند؛ انسان‌ها عاشق شکارند.

خرس‌های گرسنه برای زنده‌ماندن، اما غذا می‌خواهند؛ پس از کوهپایه‌ها سرازیر می‌شوند و راه روستاها را در پیش می‌گیرند تا در باغ‌ها میوه بخورند و از عسل‌های جمع‌شده در کندوها بچشند، ولی انسان‌ها حاضر نیستند غذا و دارایی‌شان را با آنها تقسیم کنند. خرسی که درختان باغ را بشکند و کندوها را خالی کند مستحق مرگ است، آن هم مرگ با گلوله مثل خرس گرسنه‌ای که در سراب، ۸ گلوله خورد و اندام بی‌جانش با آب رودخانه همراه شد تا روزی که محیط‌بانی او را پیدا کرد، ولی زخم‌های عفونت‌کرده‌اش به قوی‌ترین داروها هم جواب نداد و خیلی زود مرد. این پایان جدال خرس با گلوله‌های اسلحه مردم خشمگین است. فوک‌ها هم مجرمند، جرم این ساکنان خزر ماهیخواربودن است. غذای فوک‌ها ماهی کیلکا‌ست همانی که آدم‌ها هر روز صدها کیلوگرم از آنها را صید می‌کنند و می‌فروشند. فوک‌هایی که در دریا بسختی غذا پیدا می‌کنند، اما یک راه بلدند. آنها منتظر پایان کار صیادان می‌مانند و وقتی تورها در حال جمع‌شدن به سمت ساحل هستند به طرفشان خیز برمی‌دارند تا از لابه‌لای سوراخ‌های تور چند ماهی بخورند. صیادان هم‌ مثل باغداران و کندوداران نمی‌خواهند غذا و دارایی‌شان را با فوک‌ها تقسیم کنند، فوکی‌ که ماهی صیادان را بدزدد حتما طعم چماق ماهیگیران را می‌چشد، آنها با چوب به جمجمه فوک‌های گرسنه می‌کوبند و استخوان و گوشت ظریف صورتشان را خرد می‌کنند، چون خوردن و سیرشدن را حق فوک‌ها نمی‌دانند و البته بعضی‌ها هنوز فکر می‌کنند فوک‌ها نوعی سگ‌ هستند که گاز می‌گیرند و برای خلاص‌شدن از شر دندان‌هایشان بهتر است جمجمه‌شان متلاشی شود.

پلنگ‌هایی هم که به خاطر کم‌شدن شکار گرسنه مانده‌اند یا با گلوله می‌میرند یا با مردارهای مسموم. روستاییان نگرانند که مبادا پلنگ‌ها، گاو و گوسفندهایشان را بدرند و یک روز سراغ خودشان هم بیایند. برای همین وقتی چشم‌شان به پلنگی خورد پوست خال‌خال‌شان را نشانه می‌گیرند و ماشه را می‌کشند و پلنگ را سوراخ‌سوراخ می‌کنند مثل پلنگی گرسنه در ایرانشهر که مشکوک به کشتن ۱۶ گوسفند بود.

اما بیشتر حیواناتی که از زنجیره حیات‌وحش ایران کم می‌شوند، قربانی خشم مردم نیستند. حیواناتی که در سیبل شکارچیان قرار می‌گیرند یا وسیله تفریح‌اند یا راهی برای کسب درآمد. پلنگ‌های ایران به خاطر پوست با‌ارزش‌شان می‌میرند، همان‌طور خرس‌ها برای پوست و گوشت‌شان. شکارچیان می‌گویند کسی که بتواند گوشت زبان خرس را بخورد خودش را در برابر فهرستی از بیماری‌ها مصون کرده. آنها حتی بر این باورند که اگر روده‌ها و امعاء و احشای خرس در حالی که زنده است روی زمین مالیده شود و در حالی که حیوان از شدت درد به این طرف و آن طرف می‌پرد اعضای داخلی شکمش با خونی که از جای زخم‌هایش بیرون می‌زند آمیخته شود اکسیری حیاتبخش می‌سازد که برای درمان بعضی دردها معجزه می‌کند. معجزه‌آسا دانستن گوشت و پوست و استخوان‌های حیوانات البته فقط منحصر به خرس‌ها نمی‌شود چون حتی مردمی به غیر از شکارچیان هم وجود دارند که چنین خاصیتی را برای انواع پرنده‌ها قائلند و حتی بعضی از آنها برای تقویت قوای عمومی‌شان در کمین گنجشک‌ها می‌نشینند و چشم به سوپ یا آبگوشتی می‌دوزند که از گوشت سینه آنها پخته می‌شود.

● اسلحه، شکار، مجازات

وحوش می‌میرند، در دل جنگل‌ها، در تپه ماهورها، در دامنه کوه‌ها؛ مردم و شکارچیانی که اسلحه دارند آنها را می‌کشند یا برای دفاع یا برای تفریح، بعضی‌ها هم برای تجارت پوست و گوشت و بعضی دیگر برای اضافه‌کردن سر حیوان شکار‌شده به کلکسیون‌ها‌یشان. بعضی از این کشتارها با پروانه و اسلحه‌های مجوز‌دار انجام می‌شود و بیشتر‌شان با سلاح‌های غیرمجاز. آنهایی که برای اسلحه و شکار مجوز دارند اگر واقعا اصول و قواعد شکار و رفتار با حیوانات را بدانند همان حیوانی را شکار می‌کنند که مجوزش را گرفته‌اند ـ هر چند دوستداران طبیعت و بسیاری از کارشناسان، سازمان محیط‌زیست را برای دادن این مجوزها نیز شماتت می‌کنند ـ ولی آنهایی که بدون پروانه کار می‌کنند برای این که همیشه دنبال حیوانات بزرگ‌جثه و کمیاب هستند و از راه‌های قانونی موفق به کسب مجوز شکار نمی‌شوند چون فرصت شکار با خیال‌آسوده را نیز ندارند به اولین شکاری که مقابلشان سبز می‌شود شلیک می‌کنند؛ شکارچیان غیرمجاز فرهنگ شکارکردن ندارند. البته شکار حیوانات کمیاب و در معرض انقراض تخلفی نیست که یک شکارچی را دستپاچه کند. در قوانین کشور ما اگر کسی انواع پرنده را شکار کند فقط ۶ هزار تومان جریمه می‌شود و اگر آهویی را از پا درآورد فقط ۴۰۰ هزار تومان.

نکته: سهم حیوانات از طبیعت آنی نیست که ما برایشان قایل شده‌ایم حتی این سهم با بندها و تبصره‌هایی که خودمان در قوانین گنجانده‌ایم هم فاصله زیادی دارد

شکارچیان خودشان خوب می‌دانند که اگر خرس یا پلنگی را شکار کنند و دستگیر شوند فقط ۷۰۰ یا ۸۰۰ هزار تومان جریمه می‌شوند و اگر گورخر یا تمساحی را از پا دربیاورند فقط محکوم به پرداخت یک میلیون و ۲۰۰ هزار تا یک میلیون و ۶۰۰ هزار تومان می‌شوند. پس اگر یک شکارچی حتی با لاشه یک تمساح دستگیر شود ترسی از مجازات‌شدن نخواهد داشت هرچند که تجربه محیط‌بانان نشان داده وقتی گروهی از شکارچیان حرفه‌‌ای طعمه‌ای قابل توجه را شکار می‌کنند چنان با مهارت آثار آن را محو می‌کنند که کسی قادر به اثبات جرمشان نیست چه رسد به این که آنها را مجازات کند. البته اگر شکارچیان غیرمجاز دستگیر هم بشوند و اسلحه‌هایشان ضبط شود باز هم راه تخلفشان بسته نمی‌شود چون اسلحه‌های ضبط‌شده بدون این که پروانه‌شان باطل شود بعد از مدتی دوباره به صاحبانشان بازگردانده می‌شوند و داستان شکار و شکارچی بار دیگر در همان نقطه یا کمی دورتر تکرار می‌شود.

● آموزش، برنامه‌‌ای شبیه فکاهی

حیوانات می‌میرند چون قوانین حامی حیوانات نیست، آنها مرگ را تجربه می‌کنند و روبه انقراض می‌روند چون قاتل یک حیوان از نظر قانون با قاتل یک انسان تفاوت دارد، حیوانات می‌میرند چون مردم یاد نگرفته‌اند که وحوش جزئی از طبیعت هستند و زمین بدون حضور آنها یک چیز کم دارد، حیوانات کشته می‌شوند چون مردم آنها را دشمن خودشان می‌‌دانند.حیوانات می‌میرند و رو به انقراض می‌روند چون وقتی مردم آموزش‌ندیده و ناآگاه با قوانین ضعیف و نظارت‌های کم‌‌اثر کنار هم جمع می‌شوند حذف‌شدن یک حیوان از چرخه حیات به اتفاقی نه‌چندان مهم تبدیل می‌شود.

اما سهم حیوانات از طبیعت آنی نیست که ما برایشان قایل شده‌ایم حتی این سهم با بندها و تبصره‌هایی که خودمان در قوانین گنجانده‌ایم هم فاصله زیادی دارد. وقتی برنامه جامع آموزش همگانی محیط‌زیست در دبیرخانه کارگروه بند الف ماده ۶۴ قانون برنامه چهارم توسعه با همکاری نهادها، سازمان‌ها و وزارتخانه‌های مربوط تهیه شده و در کمیسیون زیربنایی دولت به تصویب رسید، خیلی‌ها امیدوار شدند که آموزش‌های زیست‌محیطی جدی گرفته شود و مردم از آن روز به بعد طبیعت و همه متعلقات آن را جزئی از دارایی خود بدانند ولی با وجود چنین کارگروهی هنوز ایران از ضعف آموزش‌های زیست‌محیطی رنج می‌برد و مفاهیمی که در این کارگروه تبیین شده بود هنوز به صحنه عمل وارد نشده است. طبق پیش‌بینی‌های انجام‌شده در برنامه چهارم توسعه، آموزش‌های همگانی محیط‌زیست باید در قالب آموزش‌های رسمی، غیررسمی، فنی و حرفه‌ای و عمومی ارائه شود و آموزش‌ها گستره‌ای از افراد در سطوح بالای تحصیلی تا محصلان دوره‌های پیش‌دبستانی، ابتدایی و راهنمایی را در بر بگیرد.

البته تجربه چندساله ورود به آموزش نشان می‌دهد که آموزش برای مستمر و تاثیرگذار بودن نیازمند مهارت و امکانات است یعنی ۲ موضوعی که به ناظران شهامت می‌دهد تا بگویند که آموزش‌های زیست‌محیطی در ایران تاکنون بسیار محدود و کم‌اثر بوده است و سرمایه‌گذاری فرهنگی روی مهم‌ترین بخش از مخاطبان آموزش‌های همگانی محیط‌زیست ـ کودکان و محصلان در مقاطع آمادگی، ابتدایی و راهنمایی ـ با کندی پیش رفته است. برای همین است که محیط‌زیست ایران در عرصه انسانی و جانوری و دریایی‌اش هنوز هم درگیر مخاطرات بسیاری است. هنوز هم مردم ما خود را تکه‌ای جدا از طبیعت می‌دانند و حفظ آب و خاک و زیستگاه‌های جانوری را وظیفه‌ای متعلق به دیگران ـ نه خودشان ـ می‌دانند. در این میان وحوش از همه آسیب‌پذیرترند، آنها هم درست مثل انسان‌ها حق حیات و تولید نسل دارند، اما ضعف آموزش‌های زیست‌محیطی آنها را نه کنار مردم که روبه‌رویشان قرار می‌دهد.

این‌بار در نمین، گوزن پرابهت خشمگین به خاطر رسیدن زمان جفتگیری به ضرب شلیک گلوله‌های نظامی کشته شد و چند سال قبل خرس گریخته به محوطه دانشگاه تبریز با گلوله کشته شد و در این میان یوزها و پلنگ‌ها و سیاه‌گوش‌هایی نیز قربانی ناآگاهی انسان‌ها شدند، اگر دیدگاه مردم نسبت به حیوانات تغییر نکند آیا می‌توان به رسیدن آوای حیات‌وحش به گوش نسل‌های بعد امیدوار بود؟

مریم خباز