دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

ساقی جام هدایت, صادق آل محمد ص


ساقی جام هدایت, صادق آل محمد ص

حضرت امام جعفر صادق ع , در ۱۷ ربیع الاول سال ۸۰ و به نقل مشهور ۸۳ در مدینه منوره جهان را با نور وجود مقدسش منور و معطر ساخت

حضرت امام جعفر صادق(ع)، در ۱۷ ربیع الاول سال ۸۰ و به نقل مشهور ۸۳ در مدینه منوره جهان را با نور وجود مقدسش منور و معطر ساخت. پدر بزرگوار ایشان امام باقر (ع) و مادر گرامیشان، ام فروه نوه محمد بن‌ ابی بکر می‌باشند. در سال ۱۱۴ هجری قمری در سن ۳۱ سالگی امامت و هدایت جهانیان را از سوی خدای سبحان عهده‌دار گردید و این مهم تا سال ۱۴۸ هجری یعنی ۳۴ سال ادامه یافت. پیامبر اکرم (ص) در مورد شخصیت فرزندش امام صادق (ع) که ششمین وصی بر حق حضرتش بوده چنین فرمودند:

سیهلک المر تابون فی جعفر؛ هر کس در حقانیت فرزندم جعفر صادق شک نماید هلاک می‌گردد. (۱)

در بیانی دیگر فرمودند: خداوند به فرزندم محمد باقر‌(ع) فرزندی عطا می‌فرماید که کلمه حق و لسان صداقت و راستی است و نامش جعفر است که راستگو و درست کردار است و هر کس به او طعنه زند و حرمتش را بشکند بر من ستم کرده و حرمت مرا شکسته است.

ابوعمرو جاحظ می‌گوید: امام صادق (ع) آن بزرگمردی است که دانش و فقاهتش جهان را پرنموده است.(۲)

مالک بن انس می‌گوید در تمام دورانی که در محضر امام صادق (ع) تلمذ و شاگردی نمودم حضرتش را فارغ از روزه و نماز و قرائت قرآن ندیدم و هرگز بدون وضو حدیثی از پیامبر ‌(ص) نقل نمی‌کرد. (۳) ابوحنیفه می‌گوید: فقیه‌تر از امام صادق (ع) ندیدم و حقیقتاً او عالم‌ترین مردم است. (۴)

مورخین جسم مبارک حضرتش را چنین توصیف نموده‌اند: اندامی موزون، چهارشانه، سیمای زیبا و ملیح و جذاب، موهایی کوتاه و پرپشت، پوست بدن نازنینش سفید و نازک و بر گونه مبارکش خالی سیاه جلوه‌گری می‌نمود. (۵)

امام صادق (ع) ۱۸ سال در دوران حکومت سیاه و پر از ستم و فساد امویان و ۱۶ سال در عصر عباسیان منافق و فاسد و شهوتران مسئولیت ارشاد و هدایت و تعلیم را برعهده داشت.حاکمان فاسد دوران حضرت عبارت بودند از: هشام بن عبدالملک (۱۰۵ تا ۱۲۵)، ولید بن یزید بن عبدالملک (۱۲۵ تا ۱۲۶)، یزید بن ولید (۱۲۶)، ابراهیم بن ولید (۱۲۶)، مروان بن محمد معروف به مروان حمار (۱۲۶ تا ۱۳۲) که آخرین غاصب خلافت از امویان بود و ابوالعباس عبدالله سفاح (۱۳۲ تا ۱۳۷) و ابوجعفر منصور دوانیقی (۱۳۷ تا ۱۵۸).

حکام اموی روز به روز بر جنایات خود می‌افزودند و همین امر مردم را به ستوه آورده بود لذا بیشتر استانداران اموی برای اداره ولایت و استان خود به پریشانی و اضطراب افتاده بودند و اکثراً درگیر آشوب‌ها و اغتشاشات داخلی بودند و همین پایه‌های سست حکومت اموی را بیشتر لرزان ساخت و از سوی دیگر نزاع سران اموی بر سر قدرت اتحاد آنها را به خیانت به یکدیگر مبدل ساخت. این هرج و مرج‌ها از دوران حکومت هشام آغاز شد و با مرگ او شکلی عمیق و علنی به خود گرفت و تا آنجا پیش رفت که محمدبن‌علی بن عبدالله ‌بن عباس (پدر سفاح و منصور دوانیقی) که از سال ۱۰۰ هجری فعالیت‌های پنهانی خود را علیه امویان آغاز نموده بود، مخالفان را با نفاقی پیچیده به‌ دور خود جمع کرد.

عباسیان در سال ۱۲۹ در مرو خراسان در روستایی به نام سفیدنج قیام خود را با سرداری جوانی ۳۰ ساله به نام ابومسلم خراسانی با شعار «اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا ...» و الرضا من آل محمد آغاز نمودند. ابومسلم غلام یونس بن عاصم است که بکیر بن ماهان او را از یونس به چهار صد درهم خرید و به ابراهیم امام برادر سفاح و منصور دوانیقی هدیه داد.

ابومسلم با ایجاد اختلاف میان سه قبیله بزرگ خراسان آنان را به دور خود با شعار خشنود ساختن آل محمد و دعوت به حکومت نمودن فرزندان حضرت علی(ع) جمع کرد و با نفاقی که هنوز هم بر جهان اسلام از سوی شخصیت فاسد و فاسق او سیطره دارد به جنگ با امویان پرداخت. او مردی بود که به راحتی آدم می‌کشت و آنقدر خون ریخت که به حجاج بنی العباس معروف شد. به گواهی منصور دوانیقی ابومسلم فقط در یک زندان شصت هزار نفر را کشت! و ابومسلم خود در گزارش به منصور دوانیقی ضمن تأیید کشتارهای فجیع خود آنها را برای تحکیم و تقویت حکومت بنی‌العباس لازم عنوان کرد. او به یونس بن عاصم که یک روزی اربابش بود گفت اگر این معنا را فاش سازی تو را می‌کشم. ابومسلم حتی به دوستان نزدیک و قدیمی و بی‌آزار خود هم رحم نمی‌کرد. سلمان بن کثیر خزاعی به جرم نقد رفتارهای ابومسلم توسط او به مرگ محکوم شد. زیاد بن صالح به جرم یک پرسش کشته شد.

افلح بن مالک که دوست همیشگی ابومسلم بود و با او شطرنج بازی می‌کرد به جرم محبوبیت زیاد در خراسان مورد حسادت و خشم ابومسلم قرار گرفت و کشته شد. خلاصه اینکه ابومسلم برای استقرار حکومت عباسیان بیش از صد هزار شیعه را سر برید و نزدیک صدها هزار ایرانی و مسلمان را از دم تیغ گذراند. ابومسلم جنایتکاری است که امام صادق(ع) او را لعن کرده و فرمود او از ما نیست و به نامه ابومسلم پاسخ نداد.(۶)

در این دوران پر از نفاق و فساد که حقیقت دیانت که همان اصالت انسانیت است، به تمامی وارونه شده بود، امام صادق دست به دو کار عظیم و شگرف زد. یکی تسویه و تصفیه درونی دین از تحریف و انحطاطی که خلفای اموی و عباسی و علمای دربار آنان ایجاد کرده بودند و دیگری تربیت و تعلیم صحیح مردم در تمام اضلاع حیات بشری! و راستای این دو محور به تهذیب اخلاق مردم و تعلیم علوم مختلف به دانش دوستان و راهنمایی مقابله و مبارزه با فاسدان پرداخت!

امام صادق(ع) مانند ائمه پیشین و پدران گرامی خود، تلاش برای تربیت و تعلیم را در پیدا و پنهان ترک نگفت و همین کوشش بود که سرانجام دین محمد مصطفی(ص) پس از سال‌ها، به زلال دوران پیامبر بازگشت و حق‌جویان توانستند دین اصیل را از دین اسیر تمییز دهند و برهمین اساس است که شیعیان حضرتش را رئیس مذهب می‌نامند.

امام صادق(ع) با همه جریانات فکری انحرافی، چه آنها که در دایره دین اسلام بودند و چه آنها که خارج از میدان دین الهی بودند به مقابله و مبارزه پرداخت و حضرتش به سدیر صیرفی فرمود اگر ۳۳ یاور دین شناس وفادار داشتم حکومت را از غاصبان می‌گرفتم و در مجلسی به سهل بن حسن خراسانی فرمودند اگر ۵ یاور دین شناس وفادار مانند هارون مکی داشتم حکومت را از غاصبان پس می‌گرفتم و اینها خبر از شدت تلاش و کوشش امام صادق(ع) برای اصلاح امور فاسد امت اسلامی دارد.

امام صادق (ع) با تعلیم حقیقت قرآن و سنت پیامبر(ص) و بیان احکام دینی و پرورش شاگردانی اندیشمند، صراط مستقیم را در پرتو دانش و بینش خود برای همگان مشخص ساختند.

امام صادق(ع) با نگرش ژرف و آتیه بین خود معرف و معلم اصل مترقی و ضروری ولایت مطلقه فقیه شدند و اصول اساسی صفات فقیه لازم الاتباع و جامع الاشرایط را تبیین فرمودند تا مسلمین در همه دوران بتوانند امام زمان و در عصر غیبت جانشین بر حق امام زمان را شناسایی کنند تا گرفتار مکر و حیله و نفاق دکان‌دارانی چون ابومسلم‌ها و سفیان ثوری‌ها و ابوسلمه‌ خلال‌ها و... نشوند.حضرت با تربیت شاگردانی مانند ابان بن تغلب، ابوحمزه ثمالی، برید بن معاویه عجلی، زراه بن اعین، حمران بن اعین، جابربن یزید جعفی، هشام بن حکم، مفضل بن عمرو، معلی بن خنیس، مؤمن طاق و... پرورش فکری امت اسلامی را ضمانت کرد و ساقی جام هدایت و سعادت گردید و به سبب همین تعالیم تسویه و تصفیه دین صورت تحقق یافت.

اما حرکت دوم امام که بیان شد تربیت و تعلیم صحیح مردم در تمام اضلاع حیات بشری بود.از نمونه‌های ذیل به خوبی روشن می‌گردد: حضرت روزی به کسی که در محضر حضرت شرفیاب می‌شد فرمود تو همسایه‌ای داری که مزرعه‌ای دارد و الآن نیازمند به پول است و به همین جهت مزرعه را برای فروش گذارده و چون اوضاع اقتصادی نامطلوب است برای مزرعه او مشتری نیست و تو مترصدی تا او از آمدن مشتری مأیوس شود و لذا از فرصت استفاده کنی و مزرعه او را به ثمن و بهای کم بخری درست است؟ مرد پاسخ داد: همینطور است! امام (ع) فرمود: تقوا نداری، از خدا بترس و این عمل زشت را فراموش کن!

اگر کمی دقت کنیم می‌بینیم این قصه زشت در جامعه به فراوانی رخ می‌دهد و البته این را هم اعتراف کنیم که در هیچ مکتب و مرامی رهبر و معلمش چنین تذکر نمی‌دهد!

امام صادق (ع) به شخصی فرمود: همین که مردم در موقع گرفتاری‌ها می‌گویند امیدمان اول خداست و بعد به فلانی و اگر فلانی نبود من و اهل و عیالم هلاک می‌شدیم، به سبب بیان همین جمله گرفتار شرک شده اند. «انه قال قول الرجل لولا فلان لهلکت و لولا فلان لضاع عیالی جعل لله شریک فی ملکه یرزقه و یدفع عنه فقیل له لو قال لولا ان من الله علی بفلان لهلکت قال لا بأس بهذا» (۷)

آری اول و آخر خداست و باید گفت امید داریم که خداوند فلانی را سبب حل مشکل ما قرار دهد و یا شکر خدا را که فلان کس را سبب حل مشکل ما قرار داد!نقل است یک روز با همراهی جمعی از اصحاب خود مسیری را طی می‌فرمود. ناگهان بند کفش حضرت پاره شد و حضرت مجبور شدند که مقداری از راه را با پای برهنه طی فرمایند! ابن ابی یعفور با دیدن این صحنه سریعاً کفش خود را از پا درآورد و تقدیم حضرت نمود! امام ضمن قدردانی فرمودند: شایسته است خودم این مشکل را تحمل کنم و با کمال احترام کفش را به ابن ابی یعفور برگرداند و با این حرکت غرور و تکبر را در هم شکست و به مردم یاد داد در مشکلات چه کوچک و چه بزرگ صبور بوده و بار خود را بر دوش دیگران نیفکنند!

اصحاب حضرت نقل می‌کنند یک بار در هنگام مهمانی در کنار سفره غذا دست حضرت به کاسه داغ غذا خورد، امام دست خود را کنار کشید و سه مرتبه گفت از آتش به خدا پناه می‌برم! (۸)و با این دقت به همگان یاد داد همیشه به یاد قیامت باشید و با دیدن و دست یافتن به نعمت از حقیقت‌های زندگی غافل نشوید!

یکی از اصحاب از حضرتش پرسید: برچه اساسی مبنای زندگی خود را بنا کنیم؟ امام فرمودند: بر چهار پایه: اول این که وقتی دانستم دیگری کار مرا انجام نمی‌دهد، منتظر نشدم خودم دست به کار شدم! دوم دانستم خدا بر احوال من آگاه است، پس حیا کردم که از فرمانش سرپیچی کنم. سوم دانستم رزق مرا دیگری نمی‌تواند بخورد بنابراین آسوده خاطر گشتم و چهارم دانستم عاقبت امر من مرگ است پس آماده مرگ گشتم. (۹)

معاویه بن وهب می‌گوید: امام صادق (ع) را دیدم که ناگهان از مرکب خود پیاده شد و سر به سجده گزارد و سجده‌اش طول کشید. با تعجب منتظر ماندم تا سر مبارک را از سجده بردارد و زمان گذاشت و حضرت برخاست به سمت حضرتش رفتم و علت را جویا شدم. امام فرمود: در راه به یاد یکی از نعمات خدا افتادم سریع به سجده شکر افتادم.(۱۰)

آری امام صادق (ع) با این حرکت تعبد و شکر و رضا داشتن به رضای خدای سبحان را تعلیم فرمود!روزی ابوحنیفه حضرت را دید که با یک عصا در حال پیمودن مسیری هستند! از حضرت پرسید این عصا برای چیست؟ سن شما به اندازه‌ای نیست که محتاج عصا باشید؟! امام فرمود: عصای جدم پیغمبر (ص) است که به جهت یادمان در دست گرفته‌ام! ابوحنیفه دوید و خم شد تا عصای پیامبر را برای تبرک ببوسد! امام عصا را پس کشید و دست خود را جلو آورد و فرمود: این دست را که از گوشت و پوست پیامبر است نمی‌بوسی ولی تکه چوبی را می‌بوسی! (۱۱)

شخصی به محضر امام صادق(ع) آمد و از سنگینی کرایه منزل خود شکوه کرد و از حضرت کمک خواست! امام به صفوان که یکی از شاگردان و مریدان حضرت بود دستور داد تا مشکل این مرد را حل کند و صفوان اطاعت کرد و به همراه آن مرد روان شد و بعد از گذشت زمانی بازگشت و به حضرت گزارش کار خود را داد. امام فرمود: کاری که تو کردی شاید از نگاهت کوچک و ناچیز است و وقت و نیروی کمی را از تو گرفت ولی ارزشش از هفت شوط طواف به دور خانه خدا بیشتر است!

حسین بن ابی العلا نقل می‌کند: مردی به محضر امام صادق (ع) شرفیاب شد و عرضه داشت از رفتار همسرم طاقتم سلب شده او از من تمکین ندارد و کج‌رفتاری می‌کند. امام زن را خواست و نصیحتش کرد ولی زن با بی‌حیایی پاسخ امام را داد و حرمت فرزند پیامبر (ص) را رعایت نکرد. امام فرمود اگر در این حال بمانی عمری کوتاه و پرمصیبت خواهی داشت! زن باز هم کج‌دهنی کرد! امام فرمود دست زنت را بگیر و برو و بدان در اندک زمانی از شر او راحت می‌شوی، ابن ابی العلا می‌گوید روز سوم بود دیدم که آن مرد به محضر امام مشرف شد و گفت یابن رسول‌الله (ص) الآن از مراسم دفن همسرم می‌آیم!

به «عنوان بصری» فرمود ۹ چیز را به تو یاد می‌دهم و خود را مقید کن تا از آنها غافل نشوی و حتماً در زندگی بدان مقید باشی: آنچه بدان اشتها نداری نخور و آنگاه بخور که احساس گرسنگی می‌کنی و از حلال بخور و نام خدا را ذکر کن که پیامبر (ص) فرمود ظرفی بدتر از شکم برای فرزند آدم پر نشد؛ اگر کسی به تو گفت: اگر یک کلمه بگویی ۱۰ کلمه می‌شنوی در پاسخی بگو: اگر ۱۰ کلمه بگویی یک کلمه‌ام نمی‌شنوی و در پاسخ کسی که فحش و ناسزایت گفت بگو: اگر راست گفتی خدا مرا بیامرزد و اگر دروغ گفتی خدا تو را بیامرزد! و هرکس به تو بی‌وفایی کرد و پیمانت شکست او را با نصیحت و وفای عهد جبران نما و از دانشمندان برای افزایش دانایی‌ات بپرس نه برای امتحان آنان و لجبازی و آزارشان و خودنمایی و در همه کارها جانب احتیاط را رعایت کن و از نظر دادن در چیزی که علمش را نداری و به تو ارتباطی ندارد بترس و فرار کن چنان که از شیر درنده می‌گریزی و گردنت را پل برای مردم مساز!(۱۲) (مرحوم قاضی طباطبایی فرمودند: شایسته است شیعیان امام صادق (ع) این حدیث را بنویسند و در جیب خود بگذارند و هر روز چندین بار آن را مطالعه کنند)!و... پرواضح است در محیطی که امام و معلمی مانند امام صادق(ع) باشد که در همه اضلاع و ابعاد مردم را هدایت می‌کند فاسقان ستمگر تحمل نمی‌کنند و درصدد جنایتی دیگر برمی‌آیند. لذا منصور دوانیقی در دل شب خانه حضرت را به آتش کشید و امام با بیان این جمله که من فرزند ابراهیم هستم از میان آتش عبور کرد و مأموران منصور دست حضرت را بستند و با پای برهنه امام را به دربار منصور بردند و منصور با دسیسه حضرت را مسموم کرد و در ۲۵ شوال سال ۱۴۸ هجری قمری حضرت به شهادت رسید.

در وقت غسل دیدند بر شانه‌های حضرت جای زخم و کبودی است که اثر کیسه‌هایی بود که در آن نان و خرما در دل شب برای نیازمندان می‌برد!‌السلام علی الصادق الصدیق العام الوثیق الحلیم الشفیق ساقی شیعة من الرحیق و مبلغ اعدائه الی حریق الهادی الی الطریق ابی عبدالله جعفر بن محمد صلوات الله علیک و علی ابائک و ابنائک المعصومین!

پی نوشت ها در دفتر روزنامه موجود است.