پنجشنبه, ۲۸ تیر, ۱۴۰۳ / 18 July, 2024
مجله ویستا

نقش روسیه در سرکوب انقلاب مشروطه ایران


نقش روسیه در سرکوب انقلاب مشروطه ایران

دوران سلطنت فتحعلی شاه برخلاف نام این شاه ناخجسته, نه تنها بی هیچ فتوحاتی گذشت بلکه آغاز دستبردهای عظیم روسیه تزاری به خاک پهناورمان بود

دوران سلطنت فتحعلی شاه برخلاف نام این شاه ناخجسته، نه تنها بی هیچ فتوحاتی گذشت بلکه آغاز دستبردهای عظیم روسیه تزاری به خاک پهناورمان بود. وصیتنامه پطرکبیر، منشور منفوری بود که سردمداران روسیه با سماجت و اراده یی آهنین در پی اجرای آن بودند؛ منشوری که اساس سیاست روسیه و ایران را از سال ۱۶۸۹ تا به امروز ترسیم کرده است. در این منشور آمده است؛ «باید کاری کرد که ایران روز به روز تهیدست تر گردد و رو به ویرانی رود و چنان به حال احتضار آید که دولت روسیه هرگاه بخواهد بتواند بی دردسر آن را از پای درآورد.

گرجستان و قفقاز، رگ حساس ایران است. همین که نوک نیشتر استیلای روسیه به آن رگ برسد فوران خون از دل ایران بیرون خواهد زد. هر قدر ممکن است خود را به خلیج فارس نزدیک کنید و...» دوران سلطنت مظفرالدین شاه فرارسید در حالی که بار قراردادهای گلستان و ترکمانچای بر شانه های ایران سنگینی می کرد و هیچ نشانی از اقتدار و استقلال ایران به چشم نمی خورد. سوال عباس میرزا از فرستاده ناپلئون هنوز بی جواب مانده بود که پرسید «نمی دانم این قدرتی که شما را بر ما مسلط کرده چیست، عامل ضعف ما و موجب ترقی شما چیست؟» در آن زمان به جز تاراج سرزمین هایمان، امتیازات مختلف منابع طبیعی، گمرکی و نظامی در اختیار بیگانگان بود.

از امتیاز صید ماهی تا معادن و جنگل های شمال در اختیار روسیه و جنوب در اختیار انگلستان بود. در چنین فضایی بود که فریاد های قانون طلبی از دل دردمند روشنفکران، نویسندگان و روزنامه نگاران آن دوران بلند شد و جامعه را به مبارزه علیه استبداد فراخواند. مخبر السلطنه در خاطرات خود می نویسد؛ «ایران را بی سر و سامانی فراگرفته است؛ روس از یک سو می کشد، انگلیس از سویی دیگر. خزانه خالی است. دولت محتاج پول. به انواع اسامی از رعیت نقد و جنس می گیرند. شاه مریض است و رجال در فکر منفعت خویش. مردم چیزهایی شنیده اند و آرزوهایی در دل دارند. بمبی در سینه ها مخفی است تا کی بترکد.» اندیشمندان در داخل و خارج به بیداری افکار مردم و تعریف مفهوم وطن، قانون و آزادی همت کردند.

روزنامه های ثریا، قانون، ادب، اختر و کلکته توسط ایرانیان در داخل و خارج منتشر شد. عبدالرحیم طالب زاده، زین العابدین مراغه یی، میرزافتحعلی آخوندزاده و میرزا ملکم خان به انتشار روزنامه و کتاب های متعدد اقدام کردند. میرزا ملکم خان در روزنامه قانون نوشت؛ «اگر صاحب دین هستید قانون بخواهید، اگر خانه خرابید قانون بخواهید.» مردم خسته از حکمرانی روس و انگلیس و دولت های بی کفایت، در انتظار جرقه یی بودند و آن جرقه توسط نوز بلژیکی زده شد.

او لباس علمای دین را پوشید و در جشن سالانه خارجیان به عیش و سرور پرداخت و صدای اعتراض آیت الله بهبهانی با صدای اعتراض مردم به هم پیوست. عزاداری محرم اعتراضات را شدید تر و فراگیرتر کرد. هر موجی، موج دیگری را در پی داشت. اعتراضات فرو می نشست و بار دیگر شعله ورتر می شد. عین الدوله به سرکوب آزادیخواهان پرداخت. مردم برای رسیدگی به خونریزی ها، خواهان تاسیس عدالتخانه هایی در تمام شهرها و عزل عین الدوله شدند. علما با سه هزار نفر از مردم در قم تحصن کردند. عین الدوله به کسانی که در کشتار خونین مردم دست داشتند درجات و پاداش های بیشتری داد. شورش به شهر های دیگر نیز سرایت کرد. عین الدوله مجبور شد برای فریب مردم، دستور تنظیم اساسنامه یی برای تاسیس عدالتخانه را صادر کند. اما اعتراضات خاموش نشد و مشیر الدوله صدراعظم شد ولی دیگر مطالبات مردم از حد عدالتخانه و عزل عین الدوله فراتر رفته بود و عدو سبب خیر شده بود.

تسلیم نشدن بهنگام عین الدوله به خواسته مردم، آگاهی، هوشیاری و سازماندهی مردم را برای مبارزه بیشتر کرده بود و دوران جدیدی را برای ایران به ارمغان می آورد. مردم ایران خواهان دارالشورا بودند و خود را نه رعیت، بلکه یک ملت می دیدند که دارای حق و حقوق مشخصی بودند. مظفرالدین شاه که واقعاً خواهان ترقی ایران بود با خواست مردم موافقت کرد و در ۱۴جمادی الثانی۱۳۲۴ فرمان تاسیس دارالشورا را صادر کرده و ۲۴ ذی القعده درگذشت. رجال مشروطه می دانستند که اگر شاه بمیرد مبارزات مشروطه خواهی به درازا خواهد کشید.

مجلس را با برپایی فوری انتخابات تهران افتتاح کردند تا بعداً نمایندگان شهرستان ها نیز به مجلس بیایند. ۲۸ دی ماه محمد علی شاه تاجگذاری کرد در حالی که از نمایندگان مجلس دعوت به عمل نیاورد زیرا او کسی را لایق مداخله در امور کشور نمی دانست. نمایندگان اعتراض کردند زیرا در سلطنت مشروطه باید تاج و تخت و قدرت شاهنشاهی از طرف نمایندگان ملت به شاه تفویض می شد اما محمد علی شاه اعتقادی به ملت نداشت و آنها را رعیت و مایملک خود می دانست.

پس از انتخابات تبریز ۱۲ نماینده وارد تهران شدند که سیدحسن تقی زاده و عبدالرحیم طالب زاده جزء آنها بودند. آنها به ملاقات مشیرالدوله رفتند و از وی پرسیدند آیا فرمانی که شاه داده مشروطه است یا نه؟ مشیرالدوله پاسخ داد نه، فقط مجلسی به شما داده شده تا وضع قوانین کنید. نمایندگان تبریز اعلام کردند موضوع را به موکلان خود در تبریز تلگراف خواهند زد.

میرزاصادق مستشارالدوله گفت؛ دولت آب در گوش ما کرده و کلمه مشروطه در این فرمان نیست. عجله در انجام امور باعث شده بود رجال و نمایندگان تهران از این نکته مهم غافل شوند. مشیرالدوله درصدد برآمد تا از خونریزی های بیشتر جلوگیری کند و خواسته نمایندگان را به گوش شاه رسانید. نمایندگان دستخطی از شاه می خواستند که فرمان مظفرالدین شاه را کامل کند مبنی بر اینکه دولت ایران مشروطه تام است.

شاه به این خواسته تن نداد. تبریز و تهران بار دیگر دچار آشوب و اعتراض شدند. سرانجام محمدعلی شاه مجبور شد این فرمان یا بهتر بگویم تسلیم نامه را در برابر آزادیخواهان امضا کند. قدم بعدی تدوین متمم قانون اساسی بود که وظایف و حقوق دولت و ملت را نسبت به یکدیگر معین می کرد که بار دیگر با مخالفت دیکتاتور روبه رو شد زیرا او حقوقی برای ملت و نمایندگانش قائل نبود و این بار شهرهای اصفهان، شیراز، رشت، کرمان، تبریز و تهران همصدا علیه دیکتاتوری به پا خاستند.

علمای نجف به نصیحت شاه برآمدند و بار دیگر شاه را مجبور به امضای متمم قانون اساسی کردند. در چنین دوران پرحوادثی در داخل کشور، اتحاد مثلث بین آلمان - اتریش - ایتالیا شکل گرفت و روسیه، انگلیس و فرانسه در مقابل آنها هم پیمان شدند. روس و انگلیس که بر سر تقسیم ایران و آسیای مرکزی اختلافات ریشه داری داشتند با پا در میانی فرانسه، ایران را بین خود تقسیم کردند؛ شمال برای روسیه، جنوب برای انگلیس و مرکز بی طرف قرارداد (۱۹۰۷). انگلیس برای اینکه موجب رنجش متحد جدید خود نشود دست روسیه را در سرکوب انقلاب مشروطه باز گذاشت. روسیه نیز که پس از سرکوب انقلابیون جوان ۱۹۰۵ در روسیه از انقلاب مشروطه هراسناک بود و این جنبش آزادیخواهان روسیه و قفقاز را به حرکت درآورده بود بیش از محمدعلی شاه خواهان سرکوبی مشروطه در ایران بود.

محمدعلی شاه دست پرورده لیاخوف روسی بود که از تبریز او را با خود همراه آورده بود. لیاخوف فرمانده قزاقان تهران شد و عده یی آشوب طلب را به میدان توپخانه فرستاد تا آماده حمله به مجلس شوند. شعار آشوبگرها «ما دین نبی خواهیم، مشروطه نمی خواهیم» بود. اوباش آماده شورش بودند. شاه عده یی از نظامیان تبریز را به تهران فراخواند اما مردم هوشیار تبریز با تلگراف هایی به نظامیان هشدار دادند که اگر کوچک ترین همکاری برای مبارزه با آزادیخواهان داشته باشند، اموال و خانواده هایشان را در تبریز از بین خواهند برد. و نیز تلگراف هایی به شاه زده شد و بار دیگر محمدعلی شاه عقب نشینی کرد. عمال خود را از توپخانه جمع کرد و پشت قرآن قسم نامه یی نوشت که دیگر علیه مشروطه اقدامی نخواهد کرد اما همچنان در فکر سرکوب مشروطه بود و از عدم تمکین نظامیان ایرانی می ترسید.

بنابراین با تکیه بر روس ها، توطئه یی جدید آغاز شد. سوءقصدی ساختگی به جان شاه و سپس بیانیه که سوء قصد از سوی مجلسیان بوده است. قشون تحت فرماندهی لیاخوف روسی در سه ستون به سوی بهارستان روان شد. آیت الله بهبهانی و طباطبایی به امید اینکه از وقوع فاجعه جلوگیری کنند، وارد عمل شدند اما تیراندازی شروع و کشتار آغاز شد. لیاخوف روسی دستور داد توپ ها را به سوی مجلس شلیک کنند. بهارستان به خون کشیده شد و غرق اجساد نمایندگان مردم شد. جنگ چهارساعته با پیروزی لیاخوف روس به پایان رسید.

به توپ بستن مجلس و دخالت مستقیم روسیه در این کودتا حتی در مجلس دومای روسیه عکس العمل سوسیال دموکرات ها را برانگیخت و نکته مهم شکست مبارزان این بود که قرار گذاشته بودند به طرف افسران و نظامیان روسی که رهبری حمله را بر عهده داشتند تیراندازی نشود زیرا می دانستند کشته شدن افسران روسی بهانه به دست روسیه خواهد داد تا به کشتار بیشتری دست بزند. پس از کودتا اقدام بعدی که سرکوب و دستگیری ها بود، آغاز شد. صدها تن در خیابان ها کشته شدند. ده ها نفر از نمایندگان و روشنفکران از جمله میرزا جهانگیر خان صوراسرافیل و ملک المتکلمین اعدام شدند. بهبهانی و طباطبایی تبعید و خانه نشین شدند و سرکوب رعب آوری حاکم شد. لیاخوف روسی حکومت نظامی اعلام کرد.

سکوتی مرگبار تهران را فراگرفت. فریاد مشروطه می رفت که در خون آزادیخواهان غرق شده و خاموش شود. ستارخان آزادیخواهان تبریز را به دور خود جمع کرد و ندای آزادی از سوی دیگر ایران برخاست. مخبر السلطنه که از آزادیخواهان و موالی آذربایجان بود تمام قوای حکومت را تسلیم آزادیخواهان کرده و ایران را ترک کرد. تهران قوای عظیمی به آذربایجان اعزام کرد. روسیه بار دیگر جنگ علیه آزادی را در آذربایجان بر عهده گرفت. جنگ آزادی و دیکتاتوری ۱۰ سال طول کشید. عین الدوله راه آذوقه به شهر را بست و محاصره چهار ماه به طول انجامید. مردم تبریز با برگ درختان و علف ها شکم خود را سیر می کردند اما پیام شان به مجاهدین، مقاومت تا پیروزی مشروطه بود.

ادامه جنگ چنان سخت می شود که ستارخان می گوید ای کاش فقط یک شهر دیگر قیام کند تا محمدعلی شاه تمام قوایش را سر ما نریزد. آوازه مبارزات ستارخان به گوش جانی می رسد. بار دیگر شهرهای بزرگ جانی می گیرند. محمدولی خان تنکابنی از اطاعت شاه سرپیچی کرده و با تاییدیه ستارخان به گیلان رفته و پرچم آزادی را در شمال ایران به اهتزاز در می آورد.

محمدعلی شاه بار دیگر مجبور به پذیرفتن مشروطه می شود اما دیگر برای نجات سلطنت دیر شده بود و مشروطه خواهان برکناری وی را می خواستند.

ستارخان و باقرخان با قوای خود از تبریز، محمدولی خان از گیلان، سردار اسعد و صمصام السلطنه از اصفهان برای فتح تهران و برکناری محمدعلی شاه حرکت می کنند و ۲۴ جمادی الآخر ساعت ۶ صبح بعد از جنگ در خارج و داخل شهر نمایندگان به بهارستان می رسند و ساعت چهار همان روز مجلس اعلی با بیش از ۵۰۰ آزادیخواه برگزار می شود و محمدعلی شاه از سلطنت خلع می شود. شاه قاجار به سفارت روسیه پناهنده شده و نامه یی به تزار روسیه مخابره می کند؛ «خود و عیال و اولادم را در تحت حفاظت اعلیحضرت امپراتوری روسیه درآوردم.»

روسیه او را در پناه خود گرفت. محمدعلی شاه به روسیه رفت و یک سال بعد بار دیگر با حمایت روسیه به سوی تهران حرکت کرد اما نیروی مجاهدین او را شکست داد و برای همیشه او به روسیه بازگشت اما روسیه پا از سرزمین ما بیرون نکشید و به دنبال اولتیماتومی سه ماده یی برای اخراج شوستر ایتالیایی، نیروهایش را در انزلی و رشت پیاده کرد و غرامت این لشگرکشی را نیز از ایران مطالبه کرد.

دنیا به سوی جنگ جهانی اول پیش می رفت. ایران بی آنکه بخواهد در جنگ شرکت کند اشغال شد زیرا روسیه پس از دستیابی به دریای مازندران رویای خلیج فارس را در سر می پروراند و وصیتنامه پطر کبیر را در دست داشت.

رابعه موحد