چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

تندروی و عقلانیت


تندروی و عقلانیت

افراطی گری فقط در لباس و شعارسكولاریسم ساختارشكن بروز نمی كند, بلكه به همان نسبت مدعیان ناصادق اصولگرایی و حفظ ارزش ها ی اصولی با غیراصولی ترین روش ها در جهت تخریب ارزشها نیز می توانند افراطی گری و عدم اعتدال را ظهور و بروز دهند و نمونه آن هتك حرمت بزرگان و فرزندان ارشد انقلاب با تمسك غیرصادقانه به شعارهایی مقدس است

اشاره:

یكی از كهن ترین مسایلی كه اندیشمندان سیاسی درپی تبیین آن بوده اند مساله عقلانی كردن سیاست و دولت است. عقلانی كردن سیاست و دولت و تبیین رابطه خرد و سیاست از آنجایی مهم تلقی می شود كه درست نقطه مقابل عقلانیت، افراطی گری است.جریانی كه از لوازم آن یكجانبه نگری منتهی به قبض و خشونت است و در تاریخ اندیشه سیاسی غرب و شرق و تمدن اسلامی مثال های زیادی دارد. اما این رابطه و مصداق های آن در تاریخ ربع قرنی انقلاب اسلامی نیز سرنوشتی پرعبرت دارد. در مقاله ریز در پی دیرینه شناسی مجمل نسبت عقلانیت و دولت در اندیشه سیاسی پژوهندگان این رابطه به بحث پیرامون جریان افراطی گری در تاریخ انقلاب با نگاهی اجمالی به سه جریان افراطی تاریخ سیاسی و اجتماعی انقلاب پرداخته شده است.هگل فیلسوف بزرگ آلمانی خودآگاهی و آزادی انسان را در مفهوم انسان عقلانی جست وجو می كرد. با این توضیح كه به اعتقاد او انسان در جامعه و دولت ارزش و حقیقت عقلانی خود را پیدا می كند. روح یا عقل در فرایند تاریخ به خودآگاهی می رسد و بر همین اساس دولت از فرد عقلانی تر است چون هر دولتی مظهر و مرحله ای از تكامل روح است.در اینجا وقتی رابطه انسان، عقلانیت، دولت و سیاست مطرح می شود، شاید بتوان گفت یكی از كهن ترین سؤال هایی است كه اندیشمندان سیاسی در پی پاسخ به آن بوده اند. از اساسی ترین وجوه رابطه خرد، خردمداری و سیاست با توجه به مؤلفه هایی چون اجبار و زور، اهمیت قدرت و مشروعیت، این است كه چه نسبتی میان خرد و سیاست برقرار است یا می شود؟ در جست وجوی این مفهوم در فلسفه سیاسی متوجه می شویم كه عقل در مقابل زور و اجبار و خواسته های شخصی و فردی مطرح می شود.

شاید در نگاه اول در هر دو حوزه مقابل هم یعنی عقلانیت و تندروی یك نوع جبر مشاهده شود، با این تفاوت كه در عقلانیت این منطق درونی خود استدلال است كه شخص را مجبور به پذیرش می كند اما در حوزه زور و اجبار این خواهش های فردی و احساسات و گاه ایمان شخصی است كه می خواهد شخص را مجبور به پذیرش كند و دقیقاً در این سازه است كه ما با حوزه ای تك ذهنی و تك منطقی مواجه می شویم.

در آموزه های فلسفه سیاسی غرب اندیشه مدینه فاضله افلاطونی ، قرارداد اجتماعی لاك و روسو ، مشروعیت عقلی و قانونی بوروكراسی مدرن در اندیشه « وبر» همه از جمله مهم ترین دستگاه های معرفتی است كه درباره عقلانی كردن سیاست و دولت مطرح شده است. اما در اندیشه سیاسی اسلام نیز رابطه عقلانیت دولت و سیاست به گونه ای دیگر مطرح شده است. ابن خلدون در «العبر» حكومت ها را بر اساس مبنای قوانین آنها به سه دسته تقسیم كرده است.

(سیاسة الدینیه) یا دولت دینی و شرعی كه مبنای قوانین آن بر شرع اسلام است. (سیاسة العقلیه) كه مبنای قانون آن عقل و نظر احكام است. (سیاسة المدنیه) كه در این نوع حكومت به اعتقاد ابن خلدون حكومت بر عقل و توافق و پذیرش عمومی استوار است. به این ترتیب فلاسفه سیاسی مسلمان در پی عقلانی كردن دولت اسلامی با استفاده از مفاهیم یونانی عقل و قانون پی ریزی عقل دینی را در نظر گرفتند و فلسفه اسلامی نیز به نوعی خود مولود این تلاش است. چنان كه معلم ثانی(فارابی) علم سیاست را به عنوان حكمت عملی انسان كه از عالم محسوسات به عالم معقولات شرعی هدایت شده، تلقی كرده است.به هر حال آنچه امروز جامعه شناسی سیاسی در تعریف رابطه عقلانیت و دولت می گوید این است كه (عقلانی شدن حوزه سیاست و دولت نیازمند گسترش عرصه عمومی جامعه است كه بر خلاف عرصه تك ذهنی قدرت عرصه ای چند ذهنی و محل برخورد اندیشه و اذهان گوناگون است.عرصه عمومی حوزه ای واقع در میان جامعه مدنی و دولت است و فضای طرح آزاد مسائل عمومی و استدلال و تعقل درباره آنها و نهایتاً تكوین اراده عمومی را تشكیل می دهد.) (۱) اما نقطه مقابل این عقلانیت یعنی افراطی گری كه از لوازم آن یكجانبه نگری منتهی به قبض و خشونت است در تاریخ اندیشه سیاسی غرب و شرق و نیز تمدن اسلامی مثال های زیادی دارد.

افراطی گری یا تندروی افراد و گروه ها در مقابل عقلانیت در دولت و سیاست كه بعضاً منجر به پیدایش جریانهای راست و چپ اقتدارگرا شده است باعث صدمات جدی و گاه غیرقابل جبرانی در تاریخ انسانی شده. این اندیشه ها و تكاپوهای افراطی گری بود كه فاشیسم، نازیسم و كمونیسم را به وجود آورد و جهان را در شعله های ملتهب جنگ و بوران و زمهریر دوره جنگ سرد به فرسودن كشاند و در نهایت خود نیز سرنوشتی جز اضمحلال نداشتند. در نگره های سیاسی راستگرای اقتدارطلب (قدرت سیاسی به طور كل خالی از مشاركت خودجوش گروه ها و نیروهای سازمان یافته اجتماعی است.)(۲)

این نگره های افراطی راست رادیكال پیروان خود را از خرده بورژوازی و طبقات متوسط رو به افول به دست می آورد و در تاریخ اروپا، فاشیسم ایتالیا، فالانژیسم اسپانیا، نازیسم آلمان، موردهای تاریخی برای نمایش فرجام این گونه تفكر است. اما افراطی گری و دوری از عقلانیت در رژیم های سیاسی چپ اقتدار گرا نیز به همان صورت وجود دارد. این نوع نگره ها نیز كه در قرن بیستم بوجود آمده است. براساس جنبش اتحادیه های كارگری پدید شده اند و در بسیاری از مواقع خشونت جزء لاینفك آن شده است چنان كه گفته شد به كارگیری خشونت یكی از اصلی ترین محصولات جنبش های افراطی است، چرا كه این جنبش ها و نگره ها علی رغم نفوذ بدوی خود نمی توانند پایگاهی محكم در حوزه عمومی كه پیش از این بدان اشاره شد داشته باشند و ناچار به اولین ابزاری كه دست می یابند، خشونت است، خشونتی همراه با توجیه. موارد تاریخی زیادی است كه این گروههای افراطی برای توجیه خشونت خود به بعضی از اسطوره ها متشبث می شود (در این اسطوره ها خیر و شر عموماً در برابر یكدیگر صف آرایی می كنند و از خشونت به این عنوان كه سنگر دفاعی خیر در مقابل شر و پلیدی است تجلیل می شود. پاداش كسانی كه به این اسطوره ها ایمان می آورند این است كه احساس می كنند در راه حق گام می زنند و سهمی در این نبرد بر عهده گرفته اند.)(۳)


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.