شنبه, ۱۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 1 February, 2025
شهید مطهری و نقد مبانی سكولاریسم
پیش از بررسیِ نقدهای استاد شهید بر سكولاریسم، به نكاتی (تعریف و پیشینه سكولاریسم نسبت دین و سیاست) به عنوان مقدمه اشارهمیشود:
●تعریف سكولاریسم
سكولاریسم (Saecularism) در اصطلاح، در معانی مختلف مانند: «جدا انگاری دین و دنیا»، «غیر مقدس و غیر روحانی»، «عقلانیت» و «علم گرایی» به كار میرود. [۲]
واژه لاتینی آن، سكولوم (Saeculum)، به معنای قرن و سده میباشد. سكولوم در زبان كلاسیك مسیحیت، نقطه مقابل ابدیت و جاودانگی الوهیت؛ یعنی زمان حاضر است و در اصطلاح به معنای هر چیزی است كه به این جهان تعلق دارد و به همان مقدار، از خداوند و الوهیت دور است. واژه ژرمنی آن (Weltich) به معنای «این جهانی» است كه به دنیای كنونی و مسائل آن نظر دارد. [۳]
▪كاربرد اصطلاح سكولاریسم در جهان غرب، در معانی ذیل است:
۱. جدایی دین از عرصه سیاست و حكومت: تعریفِ شایعِ سكولاریسم است. در این تعریف، دخالت دین در امور سیاسی وحكومتی مورد انكار و نفی قرار گرفته است.
۲. جدایی دین و دنیا: در تعریف پیشین، تنها مشاركت دین در عرصه حكومت وسیاست نفی شده بود، اما در این تعریف هر نوع فعالیت دین در عرصههای دنیوی واجتماعی، حتی آموزشی نفی شده است. مبنای این تعریف تفسیر تجربی دینی وروانشناسی از دین است كه آن را به امر فردی و قلبی فرو میكاهد.
۳. نفی دین: رویكرد افراطی علیه دین، نه حذف آن از عرصه اجتماع و دنیا، بلكه حذف آن از ذهن و دل انسانی است. در این نگرش، آموزههای فراطبیعی مورد نقد و جرح قرار میگیرد و چون دین نیز از مصادیق بارز آن است، به نفی و پاك كردن صورت آن از ذهن انسانی پرداخته میشود. [۴]
●تعریف شهید مطهری
در عصر زندگانی شهید مطهری، اصطلاح سكولاریسم كاربرد كمتری داشت و زیاد معمول نبوده، شاید یكی از علل آن، تحقّق عملی آن در حكومت پهلوی بوده است. با این وجود، استاد به دلیل تتبّع و مطالعات خود در اندیشه سیاسی و اجتماعی اسلام و غرب، با این نظریه آشنا بود.
اصطلاح سكولاریسم، در موارد محدود، در آثار قلمی و بیانی استاد به معنای جدایی دین از سیاست و حكومت بهكار رفته است. چنانكه بعد از تبیین نظریه «همبستگی دین و سیاست» سید جمال الدین اسد آبادی، مخالف آن را سكولاریسم و «علمانیت» وصف میكند: «كوششهایی بعدها متقابلاً از طرف عمال استعمار در جهت جدایی دین و سیاست (سكولاریسم) به عمل آمد كه به نام «علمانیت» معروف شد.» [۵]
ایشان جدایی دین از سیاست را به «بیرون كردن دین از صحنه سیاست» تعریف كرده و آن را جدایی از اعضای ذاتی و اصلی خود وصف میكند.
«جدایی دین و سیاست - به مفهومی كه آتاتورك قهرمانِ آن بود كه تركیه را به بدبختی كشانید و به شكلی كه در ایران عمل شد - به معنای بیرون كردن دین از صحنه سیاست بود كه مساوی است با جدا كردن یكی از عزیزترین اعضای پیكر اسلام از اسلام.» [۶]
تعریف فنیترِ سكولاریسم این است كه دین تنها به امور عبادی و معنوی منحصر شده است و یا فاقد احكام اجتماعی و سیاسی است یا اینكه احكام اجتماعی دین مانند تشكیل حكومت توسط پیامبر(ص) نه به عنوان امر دینی كه به عنوان امر دنیوی و اتفاقی صورت گرفته است، این رویكرد به دین در چهار سده پیش در ایران آغاز شده بود؛ استاد در آن عصر با نقد این رویكردمینویسد:
«من نمیتوانم باور كنم یك نفر در یك كشور اسلامی زندگی كند واین اندازه از منطق اسلام بی خبر باشد، ما با این نغمه كه اسلام خوب است اما به شرط اینكه محدود به مساجد و معابد بوده و با اجتماع كاری نداشته باشد، حدود نیم قرن است كه آشناییم.» [۷]
استاد در ادامه جملات فوق، خاستگاه سكولاریسم را «جهان غرب» میخواند.
«این نغمه از ماورای مرزهای كشورهای اسلامی بلند شده و در همه كشورهای اسلامی تبلیغ شده است.» [۸]
«علمانیت» واژگان عربی سكولاریسم است كه در محاورات عربی معادل سكولاریسم به كار میرود. این واژه اصطلاح جدیدی است كه در ادبیات عرب سابقهای ندارد. [۹]
تلفظ این واژه، دوگونه - با فتح یا كسر حرف اوّل قرائت شده است، با فتح آن «عَلْمانیت»، از عالَم به معنای دنیا، مشتق شده است كه به معنای دنیوی است. با كسر آن «عِلمانیت»، از علم اشتقاق یافته كه به معنای علم گرایی در مقابل دینگرایی به كار میرود.
●نقد مبانی نظری سكولاریسم
سكولاریسم در ابتدا به عنوان یك پروسه تاریخی، معلول عوامل و علل تاریخی است كه با مرور زمان علل و عوامل دینی نیز در پایایی و رشد آن در مسیحیت مؤثر بودند كه مجموع آن دو، «علل دینی وتاریخی» سكولاریسم در مسیحیت را تركیب میدهند كه نگارنده تفصیل آن را در موضع دیگر تبیین كرده است. [۱۰] آنچه از مبانی در این مقال بدان میپردازیم، مهمترین مبانی نظری و مكاتبی است در بُعد معرفتی كه در رشد و نمو سكولاریسم نقش ایفا كردند.
▪مبنای اول: تئوری الهی حكومت[۱۱]
در صفحات پیشین اشاره شد كه در سدههای متمادی، حاكمیت كلیسا و نفوذ آن بر قطب حكومت، كلیسا مدّعی تفویض حكومت الهی به خود بود و كسی كه از حاكمیت كلیسا تبعیت نمیكرد. در آموزه دینی كلیسا وی در حقیقت از حكومت الهی استنكاف مینمود.
كلیسا از این رو معتقد بود كه مشروعیت حكومت سلاطین باید توسط آنان به حاكمان و سلاطین تفویض و اعطا شود و لذا نقش كلیسا در این میان، برتر از حاكم خواهد بود. كلیسا از این مبنا استفاده كرد و در طول قرون وسطی به اعمال برتری خود بر قطب حكومت پرداخت. در این دیدگاهِ كلیسا، به حقوق مردم و حق انتخاب آنان هیچ توجهی نشده بود؛ به دیگر سخن، كلیسا از یك ملازمه پیش ساخته خود دفاع میكرد كه بر مبنای آن اعتقاد به دین و خدا با پذیرفتن حاكمیت مطلق كلیسا و انكار حقوق مردم ملازم است، استاد شهید در این بارهمینویسد:
«ارباب كلیسا و همچنین برخی فیلسوفان اروپایی، نوعی پیوند تصنعی میان اعتقاد به خدا از یك طرف و سلب حقوق سیاسی و تثبیت حكومتهای استبدادی از طرف دیگر، برقرار كردند. طبعاً نوعی ارتباط مثبت میان دموكراسی و حكومت مردم بر مردم و بیخدایی فرض شد. چنین فرض شد كه یا باید خدا را بپذیریم و حق حكومت را از طرف او تفویض شده به افراد معینی كه هیچ نوع امتیاز روشنی ندارند، تلقی كنیم و یا خدا را نفی كنیم تا بتوانیمخود را ذیحق بدانیم...كلیسا یا طرفداران كلیسا و یا با اتكا به افكار كلیسا، این فكرعرضه شد كه مردم در زمینه حكومت، فقط تكلیف و وظیفه دارند نه حق، همین كافیبود كه تشنگان آزادی و دموكراسی و حكومت را بر ضد كلیسا، بلكه بر ضد دین و خدا به طور كلی برانگیزد.» [۱۲]
این اندیشه وآموزه كلیسا با مخالفت جمعی از آزادی خواهان از یك سو و نیز قطب حكومت و متفكران متمایل به حكومت از سوی دیگر، مواجه شد كه بستر عقب نشینی كلیسا را از عرصه سیاست و حكومت مهیا میكرد. [۱۳]
▪نقد نظریه
استاد در نقد آن به چند نكته اشاره میكند:
۱. ایمان به خدا، پشتوانه حقوق مردم: استاد نخست منكر ملازمه ادعایی است، بلكه عكس آن را معتقد است كه دیانت و ایمان به خدا پشتوانه و مبنای نظری و دینی حقوق مردم از جمله حق آنان در عرصه سیاست و حكومت است؛ چنانكه با اشاره به فلسفه سیاسی نظریه الهی حكومت كلیسا میگوید:
«آنچه در این فلسفهها دیده نمیشود این است كه اعتقاد و ایمان به خداوند، پشتوانه عدالت و حقوق مردم تلقی شود. حقیقت این است كه ایمان به خداوند از طرفی زیر بنای اندیشه عدالت و حقوق ذاتی مردم است و تنها با اصل قبول وجود خداوند است كه میتوان وجود حقوق ذاتی و عدالت واقعی را به عنوان دو حقیقت مستقل از فرضیهها و قراردادها پذیرفت و از طرف دیگر، بهترین ضامن اجرای آنهاست.» [۱۴]
استاد با اشاره به خطبه امام علی(ع) مبنی بر وجود حقوق متقابل حكومت و مردم [۱۵]،میگوید:
«در این بیان، همه سخن از خدا است و حق و عدالت و تكلیف و وظیفه، اما نه به این شكل كه خداوند به بعضی از افراد مردم فقط حق اعطا فرموده است و آنها را در مقابل خودش و صاحبان حقوق، بی حد و نهایت مسؤول قرار داده است و در نتیجه عدالت و ضلع میان حاكم و محكوم مفهوم ندارد.» [۱۶]
۲. حكومت امانت مردم: استاد در نقد دیدگاه كلیسا تأكید دارد كه حكومت در اسلام، امانتی از سوی مردم در دست حاكم است و حاكم، امین و حافظ منافع و حقوق شهروندان است. ایشان با اشاره به وجود دو دیدگاه در نسبت «حاكم و مردم»، «مالك و مملوك» و «امین و ذیحق»، دیدگاه نخست را اندیشه خطرناك میخواند كه توسط كلیسا در قرون وسطی گسترش یافت. وی نظر اسلام و نهج البلاغه را چنین تشریح میكند:
«از نظر اسلام، درست امر به عكس آن اندیشه است... در منطق این كتاب شریف، امام و حكمران، امین و پاسبانِ حقوق مردم و مسؤول در برابر آنهاست. از این دو - حكمران و مردم - اگر بناست یكی برای دیگری باشد، این حكمران است كه برای توده مردم محكوم است، نه توده محكوم برای حكمران» [۱۷]
استاد در مواضع دیگر، از حكومت مردمی و به شكل خاص آن «مردم سالاری دینی» و به تعبیری «جمهوری اسلامی» حمایت كرده است و در آن از حقوق ذاتی و طبیعی مردم؛ از جمله حق انتخاب حاكم، حق نظارت و انتقاد، صریحاً دفاع كرده است كه تبیین آن در این مختصر نمیگنجد. [۱۸]
▪مبنای دوم: حقوق طبیعی و گذر از تكلیف به حق
در توضیح مبنای پیشین گفته شد كه تئوری الهی حكومت مورد ادعای كلیسا، به صورت مطلق حقوق و نقش مردم را نادیده انگاشته بود كه آن موجب دوری مردم و روشنفكران مسیحی از كلیسا به عنوان نماد و مظهر دین مسیحیت شد.
در برابر نظریه فوق، واكنش افراطی از سوی مردم به خصوص روشنفكران مسیحی بروز كرد كه بر اساس آن، با طرح نظریه حقوق طبیعی، این بار حقوق دین و خداوند نادیده انگاشته شد. مدعیان حقوق طبیعی، تنها از حقوق و منافع مردم، آن هم منافع مادی و دنیوی سخن میرانند و منكر حقوق الهی و تكالیف دین برای مردم هستند وپروسه «گذر از تكلیف به حق» را مطرح میكنند.
به دیگر سخن، با طرح نظریه «حقوق طبیعی»، مشروعیت الهی حكومت و به تعبیری «مشروعیت از بالا» جای خود را به مشروعیت مردمی و دموكراسی داد كه رهاورد آن انكار هرگونه نقش دین در حقوق طبیعی؛ از قبیل آزادی، تعیین حكومت و حاكم شد.
جان لاك از مبتكران نظریه حقوق طبیعی است كه تأثیر عمدهای در تصویب قوانین بعدی؛ از جمله اعلام استقلال قانون اساسی امریكاداشت. [۱۹]
برخی از روشنفكران مسلمان نیز با تأثیر از این مبنا، خواهان بسط و اجرای آن در آیین مقدس اسلام شدهاند و صریحاً دین اسلام را دین تكلیفزا میدانند و آن را به نادیده انگاشتن حقوق مردم متهممیكنند. [۲۰]
●تحلیل و بررسی
۱. رجوع حقوق طبیعی به استعدادها و كمالات: استاد در تحلیل و بررسی حقوق طبیعی، ضمن پذیرفتن اصل آن، به این نكته تأكید میكند كه حقوق طبیعی نه تنها با دین و حكومت الهی منافات ندارد، بلكه اعطا كننده حقوق طبیعی و اساسی برای انسان دستگاه خلقت خود آفریدگار متعال میباشد. جهان نظامند آفرینش دارای هدف و غایت است و موجودات را به سوی كمالاتی هدایت میكند، نیل به كمالات در گرو استعدادهای خاص هر پدیدهای است؛ مثلاً طبیعت و استعداد زنبور در انجام كارها صددرصد طبیعی است، گروهی از آن مأموریت نگهبانی و گروهی دیگر مأموریت كارگری و تأمین تغذیه كندو را به عهده دارند، لذا در آن حیوان، حقّ انتخابِ شغل فاقد معناست.
اما طبیعت به انسان استعدادهای مختلفی را اعطا كرده است كه این استعدادها مبنای «حقوق طبیعی» را تشكیل میدهند. استاد در این بارهمیگوید:
«از نظر ما حقوق طبیعی و فطری از آنجا پیدا شده كه دستگاه خلقت، با روشن بینی و توجه به هدف، موجودات را به سوی كمالاتی كه استعداد آنها در وجود آنها نهفته است، سوق میدهد. هر استعداد طبیعی مبنای یك «حق طبیعی» است و یك سند طبیعی برای آن به شمار میآید؛ مثلاً فرزند انسان حق درس خواندن و مدرسه رفتن دارد، اما بچه گوسفند چنین حقی ندارد، چرا؟ برای اینكه استعداد درس خواندن و دانا شدن، در فرزند انسان هست، اما در گوسفند نیست...
مطالعه در احوال بشر ثابت میكند كه افراد بشر طبیعتاً هیچكدام رییس یا مرئوس آفریده نشدهاند، هیچ كس كارگر یا صنعتگر یا استاد یا معلم یا افسر یا سرباز یا وزیر به دنیا نیامدهاست.» [۲۱]
پس «حقوق طبیعی» امر اعتباری و قراردادی نیست كه توسط گروهی از سیاست مداران یا فلاسفه سیاسی به رشته تحریر در آمده باشد و با یك قیام و قعود در مجمعی به تصویب برسد، بلكه حقوق طبیعی انسانها امر فطری و طبیعی است كه خداوند و جهان خلقت با آفرینش خاص انسان - یعنی انسان مختار هدفمند به سوی رستگاری و معنویت - آن را به انسان اعطا كرده است. [۲۲]
پینوشتها
[۱]. محقق حوزه و عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه.
[۲]. ر.ك: براین/.ویلسون، فرهنگ و دین، مقاله جدا انگاری دین و دنیا، ص۱۲۴، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، طرح نو، تهران، ۱۳۷۴
[۳]. وایتسكر، سكولاریزاسیون چیست؟، مجله نامه فرهنگ، تابستان ۱۳۷۵، ص۳۷
[۴]. ر.ك.به: سید محمد نقیب العطاس، اسلام و دنیوی گری، ترجمه احمد آرام، ص۱۵، دانشگاه تهران، ۱۳۷۴؛ برای توضیح بیشتر ر.ك.به: اثری از نگارنده، سكولاریزم در مسیحت و اسلام، ص ۱۳ به بعد.
[۵]. نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ص۲۶، انتشارات صدرا، قم.
[۶]. همان، ص۲۷
[۷]. نظام حقوق زن در اسلام، ص۸۸، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۵۹
[۸]. همان مدرك.
[۹]. «این لغت به همان معنا است كه در بالا گفته شد [سكولاریسم]، هر چند عربی نما است، در لغت نشانهای از آن پیدا نكردیم»، (نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ص۲۶ پاورقی)؛ پیرامون انقلاب اسلامی، ص۴۱، انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۵۹
[۱۰]. ر.ك.به: سكولاریزم در مسیحیت و اسلام، بخش اول.
[۱۱]. مبنای فوق از علل سكولاریزاسیون (فرایند جدایی سیحیان در غرب از كلیسا) است نه از مبانی سكولاریسم به عنوان یك مكتب.
[۱۲]. سیری در نهج البلاغه، صص۸۴ و ۸۵
[۱۳]. ر.ك.به: نگارنده، سكولاریسم در مسیحیت و اسلام، صص۷۵ - ۸۱
[۱۴]. سیری در نهج البلاغه، ص۸۷
[۱۵]. «فقد جعل الله سبحانه لی علیكم حقاً بولایهٔ أمركم و لكم عَلیَّ من الحقّ مثل الذی لی علیكم و الحقّ أوسع الأشیا فی التواصف و اضیقها فی التناصف لا یجری لأحد إلّاجری علیه و لا یجری علیه إلّاجری له»، (نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶).
[۱۶]. سیری در نهج البلاغه، ص۸۹
[۱۷]. همان مدرك.
[۱۸]. ر.ك.به: نگارنده، حكومت دینی از منظر شهید مطهری، فصل نهم. مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، تهران، ۱۳۷۹
[۱۹]. ر.ك: پاپكین، كلیات فلسفه، ص۱۱۳، ترجمه جلال الدین مجتبوی، انتشارات حكمت، تهران، ۱۳۷۳
[۲۰]. «انسان گذشته یا ما قبل مدرن را میتوان «انسان مكلف» نامید، و در مقابل، انسان جدید را «انسان محق.» زبان دین به خصوص دین اسلام آن چنانكه در قرآن یا روایات تجلّی شده است، بیش از آنكه زبان حق باشد، زبان تكلیف است»، عبدالكریم سروش، كیان، شماره ۲۶، معنا و مبنای سكولاریسم، ص۹).
[۲۱]. نظام حقوق زن در اسلام، ص۱۴۲ و ۱۴۳ و نیز ص۱۴۶
[۲۲]. ر.ك: همان، ص۱۴۱
[۲۳]. آشنایی با قرآن، ج۶، ص۱۵۸، انتشارات صدرا، تهران.
[۲۴]. همان، ص ۱۵۹
[۲۵]. پیرامون انقلاب اسلامی، ص۷۹ و ۸۰
[۲۶]. همان، صص۸۰ و ۸۲
[۲۷]. آشنایی با قرآن، ج۶، ص۱۶۰
[۲۸]. Scientism.
[۲۹]. ر.ك.به: مقدمهای بر جهان بینی اسلامی، ص۱۹ به بعد، انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۶۲
[۳۰]. ر.ك.به: ایان باربور، علم و دین، صص۴۳، ۲۱۰؛ ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، مركز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۶۲، جامعهشناسی ادیان، ص۱۳۲
[۳۱]. ر.ك.به: علم و دین، ص۷۲
[۳۲]. ر.ك.به: همان، ص۴۹
[۳۳]. ر.ك.به: همان، ص۷۸ و نیز: فرهنگ و دین، صص۲۲۸ و ۲۸۸؛ جامعهشناسی دین، ص۳۰؛ جان هیك، فلسفه دین، ص۸۴
[۳۴]. ر.ك: عبدالكریم سروش، كیان، شماره ۲۶، ص ۸
[۳۵]. عدل الهی، صص۹۶ و ۱۰۲، انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۶۱
[۳۶]. احزاب: ۶۲؛ فتح: ۲۳
[۳۷]. عدل الهی، ص ۱۱۰
[۳۸]. مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ص۱۱۵
[۳۹]. ر.ك.به: ده گفتار، ص۱۳۳، انتشارات صدرا، تهران، ۱۳۶۱؛ بیست گفتار، ص۲۱۶، انتشارات صدرا، قم،۱۳۵۸
[۴۰]. پیرامون جمهوری اسلامی، ص۱۲۷
[۴۱]. اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۱، ۲ و ۳، ص۳۸۹، مقاله نهم، انتشارات اسلامی، قم.
[۴۲]. ر.ك.به: همان، صص۴۱۱ و ۲۷
[۴۳]. عدل الهی، صص۱۱۵ و ۱۱۶
[۴۴]. Rationalism.
[۴۵]. برای توضیح بیشتر ر.ك.به: نگارنده، سكولاریزم در مسیحیت و اسلام، صص۴۴ تا ۵۱ و صص۵۴ و ۷۵
[۴۶]. ر.ك.به: علم و دین، صص۴۹ و ۷۶
[۴۷]. ر.ك.به: همان، ص۷۷
[۴۸]. ر.ك.به: همان، ص۷۸
[۴۹]. ر.ك.به: همان، ص۷۷
[۵۰]. اسلام و مقتضیات زمان، ج ۱، ص ۲۴۷ و ج ۲، ص ۳۷، انتشارات صدرا، تهران، ۱۳۷۷
[۵۱]. آشنایی با قرآن، ج۱ و۲، صص۵۸ - ۴۷، انتشارات صدرا، تهران، ۱۳۷۶
[۵۲]. اسلام و مقتضیات زمان، ج۱، ص۲۴۶
[۵۳]. همان، ص۲۴۷ و نیز: ج۲، ص۴۰
[۵۴]. همان، ج۲، ص۳
[۵۵]. اسلام و مقتضیات زمان، ج۲، ص۳۶
[۵۶]. همان، ص۳۷
[۵۷]. همان، ص۳۸ و ۳۹
[۵۸]. نبوت، ص۱۷، انتشارات صدرا، تهران، ۱۳۷۷
[۵۹]. حدید: ۲۵
[۶۰]. نبوت، ص۱۷
[۶۱]. نبوت، ص۱۸
[۶۲]. همان مدرك.
[۶۳]. همان، ص۱۸ و نیز مجموعه مقالات، ص ۷۸، انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۶۲
[۶۴]. همان صص۱۸ و ۱۹
[۶۵]. همان، ص ۱۹
[۶۶]. همان، ص ۵۴
[۶۷]. مجموعه مقالات، ص ۸۷
[۶۸]. Liberalism
[۶۹]. ر.ك.به آربلاستر، آنتونی، ظهور و سقوط لیبرالیسم غرب، ص۱۹ به بعد.
[۷۰]. ر.ك.به ژولین فروند، جامعهشناسی ماكس وبر، ص ۱۹۲ و نیز: مجله نامه فرهنگ، شماره ۳، سال ۱۳۷۰، مقاله جامعهشناسی دین.
[۷۱]. پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۳۲
[۷۲]. نهجالبلاغه،نامه ۳۱، ش ۸۷
[۷۳]. پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۳۴، پاورقی.
[۷۴]. مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ص ۲۳۱
[۷۵]. همان، ص ۲۲۵
[۷۶]. فلسفه اخلاق، ص ۱۱۶، بنیاد ۱۵ خرداد، تهران، ۱۳۶۲
[۷۷]. گفتارهای معنوی، صص ۲۲ و ۴۰، انتشارات صدرا، تهران، ۱۳۶۳
[۷۸]. ر.ك.پیرامون انقلاب اسلامی، صص ۷.۶؛ جهاد، صص ۲۱ و ۱۴ و ۶۴ و ۵۴؛ پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۹۰؛ آشنایی با قرآن، ج ۳، ص ۲۲۰
[۷۹]. ر.ك.نگارنده، حكومت دینی از منظر شهید مطهری، ص ۱۳۶
[۸۰]. .Hamanism
[۸۱]. نقل از: رضا داوری، مجله حوزه و دانشگاه، شماره ۶ ص ۷۵
[۸۲]. ر.ك. بهاءالدین پازارگاد، تاریخ فلسفه سیاسی، ج ۲، فصل ماكیاولی.
[۸۳]. فلسفه اخلاق، ص ۱۲۲
[۸۴]. گفتارهای معنوی، صص ۳۱۷ و ۳۱۸ و نیز: ویلیام هوردن، راهنمای الهیات پروتستان، ص ۷۴؛ جامعهشناسی دین، صص ۴۰ و ۲۸۸
[۸۵]. رومیان، باب ۳، آیه ۲۰ و ۲۴، باب ۱۴۳، آیه ۲، غلاطیان، باب ۳، آیه ۲۲؛ تیماؤس، باب ۱، آیه ۱۵
[۸۶]. ر.ك. به: مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، صص ۲۴۶-۲۵۱
[۸۷]. نظام حقوق زن در اسلام،ص ۱۳۳
[۸۸]. همان، ص ۱۳۵
[۸۹]. گفتارهای معنوی، ص ۳۲۳
[۹۰]. Modernism.
[۹۱]. علم و دین، ص ۷۹
[۹۲]. ژان پل ویلم، جامعهشناسی ادیان، صص ۱۳۲-۱۳۳
[۹۳]. علم و دین، ص ۷۷
[۹۴]. نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر،ص ۲۵
[۹۵]. جاذبه و دافعه علی(ع)، ص ۱۷۷، انتشارات صدرا، قم، بیتا.
[۹۶]. همان.
[۹۷]. سیره نبوی، ص ۶۶، انتشارات اسلامی، قم، ۱۳۶۴، استاد در ادامه تأكید دارد كه اجتهاد در اسلام امر مقبولی است و آن بدعت نیست، بلكه «نو استنباط كردن» است، نه نوآوری، (همان، صص ۶۶ و ۶۷).
[۹۸]. نظام حقوق زن در اسلام، ص ۱۰۰
[۹۹]. همان، صص ۱۰۰ ،۱۰۱ و ۱۰۵
[۱۰۰]. نظام حقوق زن در اسلام، ص ۱۰۵
[۱۰۱]. نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر، ص ۸۶. استاد در تعریف تجددگرایی افراطی میگوید: «آراستن اسلام به آنچه از اسلام نیست و پیراستن آن از آنچه از اسلام هست، به منظور رنگ زمان زدن و باب طبع زمان كردن»، (همان، ص ۸۸).
[۱۰۲]. ر.ك.به: پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۱۲۷
[۱۰۳]. ر.ك.امدادهای غیبی، ص ۳۶، انتشارات دفتر مركزی جهاد سازندگی، تهران، بیتا.
[۱۰۴]. ر.ك.به:مقدمهای بر جهانبینی اسلامی، ص ۲۲۰؛اسلام و مقتضیات زمان، ج ۱ و۲؛ پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۷۱؛ نظام حقوق زن در اسلام، ص ۹۹؛ خاتمیت، صص ۱۳۹ و ۱۴۳، صدرا، تهران، ۱۳۶۴
[۱۰۵]. ر.ك.به:بیست گفتار، مقاله فواید و آثار ایمان؛ امدادهای غیبی، صص ۲۸ - ۲۶؛ مقدمهای بر جهان بینی، صص ۱۷۷ و ۲۴
[۱۰۶]. ر.ك.به: نگارنده، فلسفه نیاز به دین و پیامبران، قبسات، شمارههای ۲۷ و ۲۸
[۱۰۷]. ر.ك.به: فردریك كاپلستون، تاریخ فلسفه، ج ۷، س ۱۵۶، ترجمه داریوش آشوری، انتشارات علمی و فرهنگی و سروش، تهران، ۱۳۷۵
[۱۰۸]. همان، ج ۶، ص ۱۱۹، ترجمه اسماعیل سعادت و منوچهر بزرگمهر، تهران ۱۳۷۲
[۱۰۹]. گفتارهای معنوی، ص ۸۸؛ امدادهای غیبی، ص ۱۳۷؛ نظری به اقتصاد اسلامی، صص ۱۵ و ۱۶، صدرا، تهران، ۱۳۷۷؛ نظام حقوق زن در اسلام، ص ۷۶
[۱۱۰]. گفتارهای معنوی، صص ۱۶ و ۱۸؛ امدادهای غیبی، ص ۱۳۷؛ پیرامون انقلاب اسلامی، صص ۴۹ و ۷۸
[۱۱۱]. مقدمهای بر جهان بینی اسلامی، صص ۵۰، ۴۲۴، ۴۳۸ و ۴۶۹؛ پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۱۲۲
[۱۱۲]. پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۱۰۵
[۱۱۳]. همان، ص ۱۰۶
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست