جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

شاهنامه, حماسه دوران


شاهنامه, حماسه دوران

همانطور که می دانیم« شاهنامه» نامی است که نه تنها برای ایرانیان, بلکه برای تمام جهانیان آشنا است و به جرات می توان گفت که در ردیف آثار گرانبهای ادبیات جهان قرار دارد

همانطور که می دانیم« شاهنامه» نامی است که نه تنها برای ایرانیان، بلکه برای تمام جهانیان آشنا است و به جرات می توان گفت که در ردیف آثار گرانبهای ادبیات جهان قرار دارد. فردوسی، شاعر گرانقدر طوس، با اهتمام و تلا ش و کوششی بی نظیر سی تا سی و پنج سال از عمر گرانمایه خویش را بر سر سرودن «شاهنامه» گذارد.

از شاهنامه چنین استنباط می شود که فردوسی در سال ۳۲۹ یا ۳۳۰ هجری قمری در طوس به دنیا آمده است و یکی از نجیب زادگان طوس و از خود دارای املا ک و اموال بوده است و از طبقه دهقانان بوده که در آن روزگار از منورترین طبقات جامعه بوده و کانون فضل و دانش ایران قدیم به شمار می آمدند و لفظ دهقان در اصل به معنای مورخ و دانشمند بوده است. فردوسی دو ثلث از عمر خود را به لحاظ دارائی های شخصی در رفاه نسبی گذرانیده است و از همان دوران جوانی و میان سالی به سرودن شاهنامه پرداخته است. آن گونه که در کتب مختلف آمده است، اول بار، شاعر جوانی به نام دقیقی در صدد برمی آید تا «خدای نامه» منثور ابومنصوری را به نظم درآورد و هزار بیت هم می سراید، اما، متاسفانه دقیقی نتوانست کار خود را به پایان برساند، چرا که در سال ۳۶۷ ه. ق به دست یکی از غلا مانش کشته شد و فردوسی پس از مرگ او بود که به اندیشه سرودن شاهنامه و به پایان رسانیدن کار دقیقی افتاد و این چنین شاهنامه تبدیل به حماسه ای بزرگ گردید.

هنگامی که فردوسی ۵۸ ساله بود، شاه محمود غزنوی به جای سامانیان بر تخت سلطنت نشست. فردوسی کتاب عظیمش را به شاه محمود تقدیم کرد. وی برای این کار دو دلیل داشت: یکی فقر و نداری در آخر عمر و دیگر آن که، می پنداشت با تقدیم شاهنامه به پادشاهی مقتدر می تواند بقا و شهرت کتابش را تضمین نماید. اما محمود، شاهنامه را قدر نگذاشت و پاداشی که شایسته آن بود را از فردوسی دریغ کرد، در حالی که در تاریخ خوانده ایم، پولها و هدایای گزافی را به شاعرانی که حتی در یک رباعی کوچک، مدح و ثنای او را می گفتند، می پرداخته است. شاه محمود تنها پس از مرگ فردوسی پی به عظمت این اثر جاودانی می برد و نقل است، هنگامی که جنازه فردوسی را از دروازه شهر بیرون می بردند، هدایای فرستاده شده از جانب سلطان محمود از دروازه دیگر وارد شهر می شده است. فردوسی سالهای آخر عمر خود را در فقر و نداری و بیماری گذراند و در حدود سن ۸۰ سالگی از دنیا رفت. به ظاهر دارای همسر و پسری بوده است که پسرش در سن ۳۷ سالگی، یعنی هنگامی که فردوسی ۶۵ سال داشته، جوانمرگ شده است. نخستین اشاره به زندگی شخصی فردوسی در داستان بیژن و منیژه آمده است. گویا شاعر شبی خوابی می بیند که او را آشفته می سازد و همسر ماهرویش برای آن که او را از آشفتگی برهاند، داستانی از عهد باستان، یعنی داستان بیژن و منیژه را برایش نقل می کند و سپس از او می خواهد که آن را به نظم درآورد.

فردوسی مردی است با نشاط و دوستدار زندگی، و از مصاحبت با خوبان لذت می برد. در جای جای شاهنامه از بزم و عیش و نوش سخن به میان آمده است. در همه جا بساط بزم و شادمانی برپاست، حتی قبل از هنگامه جنگ یا پس از پیروزی ها، به عنوان مثال درآغاز داستان رستم و اسفندیار:

کنون خورد باید می خوشگوار که می بوی مشک آید از جویبار

هوا پرخروش و زمین پر زجوش خنک آن که دل شاد دارد به نوش

فرودسی نیز مانند بسیاری از مردان بزرگ دیگر، همچون مولا نا و ناصر خسرو، دچا رتحولا ت روحی شده و از آنجا که جوانی خود را به میگساری و غفلت بسر برده، دستخوش پشیمانی می شود و چنانکه در شاهنامه هم می بینیم، خود را دعوت به استغفار کرده و گاه به گاه حسرت دوران گذشته را می خورد:

بخور هرچ داری به فردا مپای که فردا مگر دیگر آیدش رای

او که از طبقه دهقانان بوده، در فضل ودانش مقامی بلند داشته و احتمالا زبان عربی و پهلوی می دانسته و در موقع تالیف تاریخ ایران از منابع مختلفی سود جسته، اما شکی نیست که او قبل از آغاز به کار شاهنامه از مقامی بلند در شعر و شاعری برخوردار بوده و به خصوص در فنون شعر و ادب رزمی و دلا وری مطالعات عمیق داشته است. او مکررا در شاهنامه آورده است که افسانه های دوران پهلوانی را فقط جمع آوری کرده و چیزی به آن نیفزوده است.

خوب است مطلبی را در باب استعداد شگرف این شاعر توانمند بیاوریم. در کتاب «زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه» از محمد علی اسلا می ندوش آمده است: روزی فردوسی به قصد دیدار محمود غزنوی راهی غزنین می شود. در راه به سه شاعر دربار محمود - عنصری، فرخی و عسجدی - که همگی از شاعران بلند مرتبه و بزرگ آن دوران بوده اند، بر می خورد و آنها هر یک فی البداهه مصرعی می سرایند و از فردوسی می خواهند مصرع چهارم را بگوید تا بدین ترتیب او را خوار کنند:

عنصری: چون روی تو خورشید نباشد روشن

فرخی: همرنگ رخت گل نبود در گلشن

عسجدی: مژگانت همی گذر کند از جوشن

و فردوسی هم بر خلا ف انتظار آنان بلا فاصله پاسخ می دهد: «مانند سنان گیو در جنگ پشن»

جهان بینی فردوسی در راستای جهان بینی شاهنامه و پهلوانانش قرار گرفته است. سخنان و اشعار او در مورد خرد، دانش، کوشش و تلا ش، انجام اعمال نیک و بهره وری از زندگی و در آخر پذیرفتن مرگ با روئی گشاده و بدون هراس، جزئی از وجود او بود. او مردی بود دیندار و معتقد و با توجه به سرنوشتی که پهلوانانش در شاهنامه دارند، هیچ گاه اندیشه جهان دیگر و مینو و پاداش و ثواب اخروی از ضمیر او پاک نمی شد. از نظر او «دین راه بردن به سوی خدائی است که پروردگار جان و خرد است» و بالا ترین موهبت از نظر وی، خرد است:

خرد چشم جان است چون بنگری تو بی چشم شادان جهان نسپری

از نظر فردوسی، زندگی همراه با خرد و دانش، باید نتیجه اش نیکی باشد و غایت دین نیز گسترش نیکی در جهان است و او نیز پیرو این سخن کلیله و دمنه است که میوه درخت دانش را نیکوکاری و کم آزاری می داند.

بی آزاری و مردمی بایدت گذشته چو خواهی که نگزایدت

نویسنده : مهناز نوروزی