چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
شبی که مرگ خندید
زمان سکوت فریادها سر رسیده .یعنی درخوابی ابدی ر فته بودند . من نیزدرواقع از تبار همان فریادها بودم ،چه این که بر خلاف دریای زندگی شنا می کردم . چه بگویم دریای احساسم یخ زده بود به طوری که همه ی اشفتگی هایش مرده بودند .در بیداری مطلقی بودم و نه درخوابی گران . که به ناگه یکی از پشت بر شانه هایم دستی گذاشت .
نگاهم را برگرداندم ، دیدم زیبایی اش به حدی است که نمی شود با هیچ چیزی عوضش کرد یعنی همان زیبایی که به رنگ بی پایان است . با چهره ای خود با خته که لکنت زبان گرفته باشد .گفتم : اقا ،قا ا،تو تو تو ،کیستی ،کی کی کی کیستی تو توتو که این قدر زیبایی . گفت دستپاچه نشو.مرا به خانه ات دعوت کن تا همه چیز را برایت فاش کنم. گفتم : کدام خانه گفت : فرقی نمی کند گفتم : خانه ی دل چه طور است گفت : سر وکاری با هاش ندارم .گفتم: خانه ی چشم چی گفت : نه این هم خوب نیست گفتم :
خانه ی عقل چی گفت : این هم اصلا" به کار من نمی اید . گفتم : خانه ی گوش چی گفت : نه این را هم نگو . گفتم : به خانه ی تن می ایی گفت : این یکی هم به کار من نمی آید . گفتم : پس تشریف بیاور تا که برویم به
خا نه ی دست و یا پا گفت : نه این دو هم به درد کار من نمی خورند . گفتم : پس چه خا نه ای است که من از آ ن غافلم . گفت : اول بگو چه خانه هایی و بعد هم درست گفتی حا لا شد یه کاری . گفتم: چه کاری گفت : من میخواهم که شما مرا به خانه ی جان و یا خانه ی قلب خود دعوت کنید .گفتم: آخه این دوکه حیات من هستندو دشمنی تو با این دونیز دیرینه است . گفت : بالاخره اگر استقبال از شما باشد ، کار را بهتر و اسان ترمی کند . گفتم : چه جوری گفت :
چون بالاخره هرحیاتی یک روزباید مزه ی مرگ را بچشد . و چه بهتر که شما خودتان پیش قدم شوید . گفتم : یعنی هیچ راهی ندارد گفت : نخیر چون امدن من باید حتما"همراهی را با خود داشته باشد . گفتتم : نگرفتم گفت :
یعنی باید با دست پربر گردم ونه دست خالی ومن دیگر چاره ای جز اخت
گر فتن با گفته های او را نداشتم و به بیانی دیگر ، با او همراه شدم . در راه که می رفتیم ، یا دم امد که او همان کسی است که جان ادم ها را می گیرد . به مزاح از اوپرسیدم : که چرا جان ادم ها را می گیری که او در جواب سروده ی ذیل را با خود زمزمه می کرد :
یک شب در خواب
مرگ را
بر صفحه ی ذهن
واژگون دیدم
به او گفتم : چرا گرم شدی ؟
گفت : تا بازار ادم ها سرد بماند .
و من نیزگفتم :این که همان شعر"جواب مرگ"من است که شما زمزمه می کنید .درجواب گفت : اری من نیزمی خواهم که به شما بگو یم سئوا لی که جوابش پیش خودت می باشد ، از من نپرس و به ناگه از خواب پریدم .
عابدین پاپی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست