سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
داستان شیخ و سید
این روزها اصلاحطلبان چون تن بیسر پی سرداری میگردند تا آنان را رهبری کند درست برعکس سرداران اصولگرایان که چون سر بیتن پی مردم میگردند تا صاحب رای شوند اما بر سر این تن بیسر چه آمده که چنین بیسر و صاحب شده؟ داستان را باید از سالیان دور شروع کرد. از دهه ۷۰ که هنوز بر این داستان نام ننهاده بودند و قصه شیخ و سید را نخوانده بودند و نمیدانستند روزی دست روزگار نام شیخ مهدی کروبی و سیدمحمد خاتمی را چنان در برابر هم قرار میدهد که یاران هر یک، دیگری را مینوازند. اگر در سالهای دهه ۶۰ و دهه ۷۰ کسی میگفت که ممکن است روزی چپگرایی مسلمان یا مسلمانی خط امامی یا اصلاحطلبی ایرانی در برابر این انتخاب قرار گیرد که یا خاتمی یا کروبی، یا سید یا شیخ، خلق را خنده میآمد از این قیاس که مگر ممکن است از میان دو دست یا دو چشم یا دو پا یکی را بر دیگری ترجیح داد؟!
نام کروبی و خاتمی چنان در دو دهه اول جمهوری اسلامی در هم تنیده بود که جدایی برای ایشان متصور نبود. سال ۱۳۷۵ اوج همدلی خاتمی و کروبی بود. هنگامی که میرحسین موسوی نامه وداع از نامزدی را نوشت و از تهران خارج شد و خانه خویش را در دامنه آتشفشان سیاست به قصد کنج عزلت ترک کرد، این اول شیخ بود که سراغ سید رفت تا او را از کنج کتابخانه به کاخ ریاستجمهوری برد و خاتمی چه انتخاب مناسبی بود. سید خوشتیپ و خوشسخن معترض به سلب آزادیهای فرهنگی و اجتماعی که در نهایت پاکدامنی و خردمندی عبا و ردای خویش را از سیاست برچیده بود و به خلوت رفته بود. آن روزها نیز مانند این روزها خاتمی اهل انکار بود و آن روزها نیز مانند این روزها کروبی اهل اصرار بود. اما آن روزها برخلاف این روزها اصرار کروبی برای اثبات خاتمی بود و انکار خاتمی برای انکار خویش. شیخ و سید اما سرانجام در یک نقطه به تفاهم رسیدند. در مجمع شیوخ و سادات مبارز تهران مقرر شد با وجود امتناع خاتمی از نامزدی، ریش سفید مجمع، مهدی کروبی نزد رهبری رود و ضمن اعلام مشارکت جناح چپ اسلامی در انتخابات ریاستجمهوری نام سه نامزد نامور را برای گمانهزنی در فهم دیدگاه رهبری بر زبان بیاورد؛ دو سید و یک شیخ؛ مهدی کروبی، سیدمحمد موسویخوئینیها و سیدمحمد خاتمی اما شیخ برخلاف عهد خویش عمل کرد و تنها نام سید را آورد؛ آن هم سیدمحمد خاتمی و اینچنین شد که خاتمی نامزد ریاستجمهوری شد؛ به شرط و شروطها، اول آنکه نام نامزد دیگری در میان نباشد.
میرحسین موسوی که نیامد، مهدی کروبی و موسویخوئینیها که از نامزدی سر باز زدند؛ حسن حبیبی هم که از سوی برخی کارگزاران طرح شد چنان سید را برانگیخت که صادقانه در جمع دوستانه اعلام انصراف کرد و تا زمانی که حسن حبیبی صریحا پیشنهاد نامزدی را رد نکرد قصد بازگشت نکرد، خاطر خاتمی عزیز بود و شیوخ و سادات و رجال اصلاحطلب او را غنیمت میشمردند از این رو چون یار ناز میکرد، آنان اعلام نیاز میکردند. هنگامی که در سخنرانی شکوهمند خاتمی در مشهد اندک تنشی بهوجود آمد و سید اصلاحات شمشیر قهر را از نیام برکشید این تیغ سخن کروبی بود که به کار میآمد و هنگامی که شیخ اصولگرایان مهدویکنی از تکرار تجربه مشروطه خبر داد و خاتمی را به این اتهام نواخت، این تنها شیخ اصلاحطلبان، مهدی کروبی بود که میتوانست به او جواب دهد؛ جوابی که آیتالله مهدویکنی تا مدتها پس از آن روزه سکوت گرفت. کروبی اما آن روزها سراسر ایران را برای خاتمی درمینوردید. شرطهای خاتمی بسیار بود. دیگر آنکه همه بر سر نامزدی او اجماع کنند که خاتمی نامزد یک حزب یا گروه حتی مجمع روحانیون مبارز نبود که خاتمی به صورت مستقل در انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۷۶ اعلام نامزدی کرد. که یاران خاتمی در کارگزاران تا مرز انشعاب در این حزب پیش رفتند تا مبادا گروهی دیگر از کارگزاران از نامزدی دیگر دفاع کنند. خاتمی همچنین وعدهای و امیدی به کسی نداد. نه وزارت و معاونت و صدارتی که حتی وعده پیروزی هم نداد. خاتمی مظهر امیدی بود که قرار بود پس از شکست محقق شود. او میخواست نماینده اقلیت قدرتمندی باشد که گرچه میداند علیاکبر ناطقنوری رئیسجمهور است اما قصد دارد در جامعه اعلام موجودیت کند. شیخ بیش از همه به این موقعیت آگاه بود و از این رو پس از موفقیت غیرمنتظره و خیرهکننده سیدمحمد خاتمی هیچ نخواست و این همان نقطهعطف داستان شیخ و سید است. کروبی در سال ۱۳۷۶ هیچ نخواست چرا که او به نقش تاریخی و جایگاه حقیقی خود آگاه بود و به درستی خویش را شیخ میدانست نه رئیس. کروبی تصمیمساز بود نه تصمیمگیر. او در راس شورای انتخاب وزیران خاتمی قرار داشت؛ در صدر مجمعی که خاتمی عضو آن بود مینشست. او ریشسفید طایفهای بود که رئیسجمهور از آن برخاسته بود. اما کروبی نه رئیس وزرا بود نه رئیسجمهور و نه رئیس رئیسجمهور. کروبی شیخ بود؛ مقامی همتای روسای ایلات و طوایف در تاریخ گذشته ایران یا سران احزاب سیاسی در دموکراسی جدید غرب؛ بزرگ طایفه، ریشسفید، تصمیمساز، محل حل اختلاف، مرکز مذاکره، پایگاه لابی، جای در دل، سینهای برای شوق و خشم، صندوقچه راز پیدا و پنهان و در مقابل خاتمی قرار بود رئیسجمهور باشد؛ رئیس دولت؛ رئیس وزیران؛ مدیر اجرایی؛ شخص دوم نظام.
اما این تقسیم کار تاریخی در مجلس ششم شکست. نسل جدید اصلاحطلبان که دهههای ۶۰ و ۷۰ را ندیده بودند و نسل میانی اصلاحطلبان که به هنگام نامزدی و پیروزی خاتمی در دانشکدههای داخل و خارج از کشور سرگرم مدرن شدن بودند دست به دست هم دادند تا سرفصل این داستان را پاره کنند.
گویی داستان شیخ و سید قصهای بود که از دوم خرداد شروع میشد. گویی دوم خرداد تکهای از آسمان بود که بر زمین افتاده بود. گویی خاتمی از آغاز خاتمی بود و کروبی هیچ. نسل میانی اصلاحطلبان از فرط تلاش برای پوستاندازی و سعی در فاصله گرفتن از سوابق خود در دهه ۶۰ در جهت جلب رای نسل جدید سعی کرد فهرست انتخاباتی خود در مجلس ششم را از هر نشانهای از گذشته پاک کند. آدمهای کم نام و نشان یا حتی آدمهایی با نشانی نادرست را بر آدمهای نام و نشاندار ترجیح داد و چون امکان <تشبه به خاتمی> را در صدر لیست خود داشت به کروبیزدایی روی آورد؛ چه زحمتی کشیده شد و چه اصراری شد از عقلای قوم که نام مهدی کروبی به فهرست جبهه مشارکت راه یافت. در حالی که در صدر فهرست اصلاحطلبان نام و نشان افراد بینام و نشان بسیار بود، کروبی در انتهای فهرست قرار گرفت و از انتهای فهرست به مجلس راه یافت. اکنون ماراتن تازهای آغاز شده بود. آنان که به توصیه خاتمی نتوانسته بودند از مجلس کروبیزدایی کنند قصد داشتند شیخ را پایین مجلس ششم بنشانند. نزدیک بود برای اولینبار در تاریخ ایران دو برادر در راس دو قوه بنشینند که به تدبیر سیدمحمد خاتمی چنین نشد. سپس قرار شد رئیس مجلس از آن مرد میانسال دیگری شود که گرچه مومن و شریف بود اما این اولین تجربه پارلمانی او بود. سرانجام کروبی به مدد منع بزرگان اصلاحطلبان و رای حاشیههای دور از مرکز حزب مشارکت در مجلس ششم به ریاست آن رسید اما خاطره تلخ این رقابت پدر و فرزندانش در پارلمان از یاد او نرفت؛ رقابتی که یادآور عقده اودیپ است. نزاع فرزند با پدر؛ تلاش نسل دوم برای پاک کردن خاطرات نسل اول. عقده اودیپ عارضهای است که از ضمیر ناخودآگاه انسان برمیخیزد. تلاش ایشان برای ستیز با خویش و کروبی حتی بیش از خاتمی نماد گذشته اصلاحطلبان است. اگر خاتمی چهره برساخته اصلاحطلبان است، کروبی چهره واقعی ایشان است که از بیان گذشته خویش هیچ شرمی ندارد و متناسب با زمان آن را بزک نکرده است و روابط سنتی خود را حتی با هستههای مرکزی حکومت قربانی رایدهندگان جدید نکرده است و این همان چیزی است که نسل جدید اصلاحطلبان را میآزارد و آنان را وادار به رقابت و تلاش برای حذف کروبی و نهایتا تبدیل او به یک پدر پیر محترم میکند. رقابتی که ۴ سال تمام ادامه یافت و گرچه از سال دوم ریاست کروبی بر مجلس ششم تثبیت شده بود اما هرگز او از خاطر نبرد که چگونه یاران خاتمی قصد گوشهنشینی او را کرده بودند. بر این دلآزردگی تاریخی ما لایههای عمیقتری نیز افزوده شد. سیدمحمد خاتمی که عضو مجمع روحانیون مبارز بود در مقام رئیسجمهور قصد کرد که از حزب خویش دستکم در ظاهر فاصله گیرد و رئیسجمهور همه ملت باشد نه عضو یک حزب سیاسی مذهبی. اقدامی که در نگاه اول درست به نظر میرسید اما در عمل به راهی دیگر ختم شد. کروبی باور نمیکرد که این کنارهجویی از روحانیون مبارز به نزدیکی حزب مشارکت به رئیسجمهور تبدیل شود. او به یاد میآورد که هاشمیرفسنجانی همواره - حتی زمانی که حزب کارگزاران سازندگی تشکیل شد - عضو موثر جامعه روحانیت مبارز باقی ماند و خود را از پشتوانه حزبی محروم نساخت و چهره ملی خویش را با قربانی کردن چهره گروهی و حزبی به دست نیاورد. باری سیدمحمد خاتمی روزبهروز از شیخ مهدی کروبی دور میشد. اوج این دوری در انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۸۴ بود زمانی که قرار بود جانشین خاتمی <معین> شود. اگر از نظرات آرمانگرایانه در سیاست دوری کنیم و رو به سوی واقعگرایی آوریم، اگر امتناع پایدار میرحسین موسوی از نامزدی ریاستجمهوری و محکومیت قضایی عبدالله نوری را در نظر بگیریم، میتوانستیم درک کنیم که چرا مهدی کروبی حق داشت فکر کند او تنها گزینه اصلاحطلبان برای ریاستجمهوری است. بدون شک اگر امکان نامزدی موسوی یا نوری وجود داشت کروبی هرگز این گمان را در خیال نمیپروراند اما واقعیت چیز دیگری بود. شیخ که یک عمر تصمیمسازی کرده بود، اجماعآفرینی کرده بود، سرداری کرده بود، اکنون میخواست تصمیمگیری کند، مورد اجماع واقع شود، رئیسجمهور شود. این نه انتظاری نابجا بود و نه امری قبیح. اما همان رقابت تلخ اینک خود را به کروبی نشان میداد. آنان محمدرضا خاتمی یا مصطفی معین و نیز هاشمیرفسنجانی را بر کروبی ترجیح میدادند. به دو دلیل: اول آنکه شانس رای کروبی اندک است و دیگر آنکه کروبی به اندازه کافی دموکرات نیست. این داوری نادرستی نیست که کروبی همچون خاتمی یا معین از دموکراسی سخن نمیگفت. از شیخی که در عصر انقلاب رشد کرده بود نه عهد اصلاح، انتظاری هم نبود که از گفتمان دموکراسی بگوید اما اگر دموکراسیخواهی دفاع از حقوق مخالفان است اگر دموکراسیخواهی دفاع از حقوق زندانیان سیاسی، اقلیتهای مذهبی (دراویش) و دگراندیشان سیاسی است، اگر دموکراسیخواهی اعتراض به نظارت استصوابی است، اگر دموکراسیخواهی انتقاد از ردصلاحیتهای غیرقانونی است پس چه کسی چون کروبی در دهه اخیر اسناد و نامههایی روشن در دفاع از آزادیهای اساسی منتشر کرده است؟ کروبی از آزادی حرف نمیزد اما به آزادی عمل میکرد. کروبی سخنی از نافرمانی مدنی بر زبان نمیراند اما تنها نافرمانی مدنی واقعی اصلاحطلبان را به هنگام بازداشت حسین لقمانیان نماینده همدان با برخاستن از کرسی ریاست مجلس ششم و اعلام ناتوانی از اداره مجلسی که نمایندگانش مصونیت ندارند را کروبی انجام داده است. این کروبی بود که از پشت تریبون پارلمان از جان هاشم آقاجری با صلابت و دقت دفاع کرد. از ماجرای شهرام جزایری و سعید امامی به صراحت سخن گفت و البته این همان کروبی است که با حکم حکومتی اصلاح قانون مطبوعات را از دستورکار مجلس خارج کرد تا مبادا مجلس منحل شود. همان حکم حکومتی که به وسیله آن مصطفی معین در انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۳۸۴ تایید صلاحیت و رقیب کروبی شد. غلامحسین کرباسچی و عبدالله نوری از زندان آزاد شدند و وزرای خاتمی از استیضاح نمایندگان مجلس هفتم رهایی یافتند. با همه این اوصاف مهدی کروبی در سال ۱۳۸۴ تنها ماند و نهتنها، تنها که غریب شد. همان روزها که او از سیدمحمد خاتمی انتظار داشت از او حمایت کند حتی اگر به رای آوردنش اعتقاد ندارد خاتمی سکوت کرده بود بلکه نظر به دیگران داشت. اما مگر کروبی در سال ۱۳۷۶ به پیروزی خاتمی ایمان داشت که تا مرز نزاع، پای خاتمی ایستاد. پس چرا سید این کار را در حق شیخ نکرد؟ بلکه برخی نهادهای نزدیک به دولت او در نظرسنجیهای خویش کروبی را در قعر جدول نشان دادند اما انتخابات برگزار شد و شیخ مهمترین مدعی پیروزی در آن بود؛ مردی که شب رئیسجمهور بوده و صبح رئیسجمهور نبود. کروبی در یازده استان پیروز شد اما رئیسجمهور نشد کروبی نفر دوم انتخابات بود اما رئیسجمهور نشد. این رای در غربت شیخ را به مدعی اصلی انتخابات بدل کرد، نه فقط در برابر اصولگرایان که در مقابل اصلاحطلبان که او را نادیده گرفته بودند و اینگونه شد که کروبی از یکسو با نامهای سرگشاده سندی بینظیر در تاریخ انتخابات از خود به جا گذشت و از سوی دیگر ادعانامهای مکرر در نقد بیتوجهی اصلاحطلبان سروده است که هر از گاهی آن را میخواند. کروبی از یاد نمیبرد روزی را که در حضور مقامات عالیرتبه از سلامت انتخابات شکایت میکرد و همان زمان وزیر کشور خاتمی از سلامت انتخابات دفاع میکرد و طبیعی بود که سران نظام به حرف وزیر کشور و رئیس دولت بیش از سخنان رئیس مجمع روحانیون مبارز گوش کنند. پس در آن روز غمانگیز این کروبی بود که خار در چشم و استخوان در گلو به سکوت فراخوانده میشد که از دشمنان چه نالد که هر چه با او کرد، آشنا کرد.
اختلاف امروز اصلاحطلبان اختلافی ایدئولوژیک نیست. هم خاتمی اصلاحطلب است و هم کروبی؛ نه خاتمی بیشتر اصلاحطلب است و نه کروبی کمتر اصلاحطلب. اختلاف امروز اصلاحطلبان، اختلافی استراتژیک نیست. نه خاتمی تندرو است و نه کروبی کندرو. چه خندهدار است که یاران خاتمی خود را اصلاحطلبان پیشرو میخوانند و یاران کروبی خویش را اصلاحطلبان عملگرا. اختلاف امروز اصلاحطلبان گلایه یک اصلاحطلب است از اصلاحطلبی دیگر. گلایه یک شیخ است از یک سید. اگر روزی شیخ در حق سیدی دوستی کرد آیا رسم روزگار این نیست که امروز آن سید در حق شیخ دوستی کند؟ گمان نکنید که قصد دارم داستان را به قصهای برآمده از سنتهای پهلوانی و جوانمردی فروکاهم و سیاست را به اخلاق تحویل دهم اما سیاست چیزی جز شناخت سرشت واقعی انسانها نیست و انسان دوست دارد موقعیتهای برتر و بهتر را در قدرت و سیاست و حکومت تجربه کند. این حق طبیعی و ذاتی هر انسانی است. همچنین این تنها منظری نیست که بتوان از روزن آن به رقابت خاتمی و کروبی فکر کرد. این تنها روش تاریخنگارانه و روانکاوانه است و میتوان تحلیلهای جامعهشناختی و سیاسی هم برای تبیین موضوع داشت اما رقابت کروبی و خاتمی رقابت دو دوست قدیمی بر سر قدرت نیست. آزمون معرفت انسان است. آزمایشی برای فهم کار جمعی و حزبی. روزگاری کروبی رهبر روحانیون مبارز بود و خاتمی نامزد آنان برای ریاستجمهوری؛ آیا گمان نمیرود که اکنون باید خاتمی در مقام رهبر روحانیون مبارز برای ریاستجمهوری کروبی تلاش کند؟ روزگاری کروبی شیخ اصلاحات بود اما امروز به هر دلیل چنین نسیت. روزگاری کروبی تصمیمساز بود و امروز به هر دلیل چنین نیست. چه کسی میتواند شیخوخیت اصلاحطلبان را بر عهده گیرد جز خاتمی؛ مگر کروبی باید تا پایان عمر رنج شیخ بودن را به لذت رئیس بودن ترجیح دهد؟ رقابت خاتمی و کروبی اما تنها رقابت بر سر قدرت نیست. خاتمی و کروبی میتوانند دو شعاع از یک نور باشند اما هر یک روش جداگانهای دارند. خاتمی استاد سخن است و کروبی استاد عمل، عمل تا از سخن برنخاسته باشد ریشه و پایه ندارد اما سخن تا به عمل نیاید، فایده و نتیجه ندارد. چه خاتمی رئیسجمهور شود و چه کروبی، به بهزاد نبوی و محمدرضا خاتمی و محسن میردامادی و غلامحسین کرباسچی و مصطفی تاجزاده و محسن آرمین مقام نخواهد رسید. چه خاتمی رئیسجمهور شود و چه کروبی، احمد مسجدجامعی و اسحاق جهانگیری و بیژن زنگنه و سیدصفدر حسینی و مجید انصاری در دولت خواهند نشست اما ریاستجمهوری کروبی، آزمودن روشها و تاکتیکهای تازهای است که ممکن است برای اصلاحطلبان همچون دوران گذار از عصر احمدینژاد تلقی شود. هنگامی که برخی از اصلاحطلبان ترجیح میدهند راست سنتی بر جای راست افراطی بنشیند؛ هنگامی که گروهی از اصلاحطلبان حاضر نیستند هیچ تضمینی درباره آینده سیدمحمد خاتمی بدهند و نفس حضور او در انتخابات آینده را نشانه لطف او میدانند، هنگامی که برخی از اصلاحطلبان با تمسک به نامزدهای آرمانی مانند عبدالله نوری عملا به تحریم فکر میکنند و برخی با یک پله تاخیر قصد دارند با طرح نامزدی محمدرضا خاتمی و ردصلاحیت احتمالی او، پروژه تحریم و انفعال را در دو حرکت به اجرا درآورند. آیا سیدمحمد خاتمی نمیتواند فراتر از این نزاعها در نقش سید و رهبر اصلاحات قرار گیرد و عهد دیرین را به جا آورد و بدون آنکه به رای آوردن یا رای نیاوردن نامزد اصلاحطلبان فکر کند (همانگونه که در سال ۷۶ چنین بود) راهی برای برونرفت از این بحران بیابد؟ امروز روی سخن فقط با سیدمحمد خاتمی است. نقش تاریخی خاتمی در این داستان منحصربهفرد است. اکنون کروبی نقش شیخ در این داستان را کنار نهاده و به جای شیخوخیت اراده ریاست کرده است. خاتمی اما ریاست را آزموده است. این رقابت دو نفر نیست. رقابت دو تاکتیک است. کروبی مدعی روشنفکری، اصلاحطلبی، جامعه مدنی، توسعه سیاسی یا دیگر حرفهای خاتمی نیست. کروبی اما میتواند فرصت یک تنفس باشد. خنکای نسیم پایان زمستان که نوید باد بهار را میدهد. کروبی آرمان اصلاحطلبان نیست، واقعیت آنان است. خاتمی مرد شُکوه است و کروبی مرد شِکوِه. جشن دوم خرداد از آن خاتمی است و غرور و افتخار و شکوه از آن او و در مقابل کاهش هزینه حبس و زندان و ردصلاحیت و تکفیر و اعدام اصلاحطلبان از آن کروبی است. آن زمان که در بیپناهی همه اصلاحطلبان به سراغ کروبی میروند تا با لابیها و چانهزنیها راهی برای دفاع از حق حیات خویش بیابند و امروز واقعیت اصلاحطلبان کدام است. بزم و شُکوه یا غم و شِکوِه؟ داستان شیخ و سید روزی پایان مییابد. نیمروزی که سید و شیخ با هم دیدار کنند و از گذشتهها بگویند. آنان باید تنها بدون حضور یاران خود مسائل خویش را حل کنند. در این دیدار خصوصی باید کروبی و خاتمی با هم صریح حرف بزنند. پرده را کنار زنند و به زبان اشاره سخن نگویند؛ صریحا از هم گله کنند و روشن بر سر آینده تفاهم کنند. دیداری که باید هر چه زودتر برگزار شود تا داستان سید و شیخ پایان یابد تا این تن بیسر، سری پیدا کند.
محمد قوچانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست